«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 47
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام ربّ تنها قدرت جهان
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان
امروز روز سوم روزشمار تحول زندگی منه…
استااااد منم باور کردم بارم زمین نمیمونه بخداااا با دست خالی مهاجرت کردم به شهری که خیلیا مخالف بودن و از همون روز اولی که اومدم همه کارام به بهترین نحو داره انجام میشه خداروشکرررر
فقط میدونستم باید حرکت کنم و الان فهمیدم که ثابت موندن باعث گندیدگی میشه و هر روز داشتم به معلومات اضافه میکردم و عمل نمیکردم !
چقدر زندگی تازه اس با جریان داشتن و حرکت کردن:)
چقدر خوبه تکیه کردن به نیرویی که بدونی هیچ برگی بی اذن اون به زمین نمیوفته…
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
آنچه تغیُر نپذیرد تویی
آنکه نمردست و نمیرد تویی
عاشقتونم
در پناه خدا شاد باشید
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی بزرگوار
ردپای روز سوم من در چله نشینی
اول که خداروشکر میکنم فایلها برایم باز شد و ممنون از گروه فنی پرتلاش سایت بابت پیگیری
اعتماد به رب در هر شرایطی بله تاکید میکنم در هر شرایطی.
هنوز هم به خاطر مسایل مالی که از پارسال با آن درگیر بودم بعضی از روزها مثل همین امروز خسته میشویم و نگران سعی کردم اول ذهنم را کنترل کنم چون تجربه کردم اگر افسار ذهن را کنترل نکنم اوضاع بدتر میشود یا حداقل بهتر نمیشود اینجاست که اعتماد به رب میتواند امیدمان را زنده نگه دارد میتواند کافرمان نکند و ایاک نعبد وایاک نسعین را بهتر وبیشتر لمس کنیم
برای منِ علیرضا که وقتی تلفنم زنگ میزد و نمیدانستم چطور با طلبکارم صحبت کنم حداقل نتیجه ای که دارد اینکه حالا بعد از درک بهتر آگاهیها وقوانین محکم وصادقانه مشکلم را برایش توضیح دهم و بارها شگفت زده شده شدم از اینکه طلبکارم میپذیرد و به من مهلت میدهد و البته به خودم میگویم که علیرضا این وضعیت مالی تو حاصل فرکانسهایی است که قبلا فرستادی و خودت را در ذهن منفی بافت تا جهنم فلاکتها و بدبختیها بردی آن وقتها که خدایت را ربت را قدرت مطلق آفرینش را فراموش کرده بودی وحتی برای کوچکترین امورت دیگران را اصل و اساس میدونستی و ابراهیم این اسوه ایمان چه زیبا این قدرت را درک کرد این انرژی را این منبع خوبیها را که:
فقط از او بخواهی و فقط او را شریک زندگیت در همه شرایط بدانی و الهام او را حتی درباره پاره تنت بدون چون وچرا بپذیری آری دوستی را در حق خداوند اینگونه تمام کرد و اینگونه سمت خودش را انجام داد تا دوستش هم به بهترین شکل سمت خودش را انجام دهد تا بشود خلیل الله
خدایا اعتماد به خودت را در بهترین روزها وبدترین روزهای مان به من ودوستانم عطا کن تا احساس کنیم با تمام وجودمان عشق به او را که این عشق ثروت میشود وبرکت و سلامتی
در زندگی مان ودر لحظه لحظه عمرمان
خدایا بابت بنده پاک سرشت استاد عباس منش و مریم شایسته دوست داشتنی ات سپاسگزارم
به نام خدای رب العالمین
سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز که دستی از دستان خدا هستند و با برنامه ریزی خداوند این سفر را شروع کرده اند. من برای بار دوم است که این سفر را انجام می دهم ولی اینبار با تعهد بیشتر این سفر را شروع کرده ام و هر روز نکته برداری می کنم و با جدیت بیشتری می خواهم ادامه دهم.
روز سوم این سفر اعجاب انگیز
احساس خوب = اتفاقات خوب و تسلیم بودن در برابر رب
با توحید عملی ما می توانیم بهشت واقعی را در این دنیا برای خود فراهم نماییم.
توحید عملی باعث احساس آرامش و اطمینان قلبی می شود.
به گونه ای ما باید توکل و تسلیم بودن را یاد بگیریم که بتوانیم در هر شرایطی کانون توجهمان را کنترل کنیم و از درون به احساس خوب برسیم(حتی در شرایطی که اوضاع اصلا مطابق میل نیست).
حضرت ابراهیم نماد یکتاپرستی ناب است. انچنان تسلیم امر پروردگار است و آنچنان رب را بعنوان نیروی برتر که مدیریت همه جهان به دست اوست را باور دارد که می تواند از هر چیزی که با «تسلیم بودن او در برابر رب» مغایر است دست بشوید و اعراض کند.
در قرآن به حضرت موسی؛ عیسی و حضرت محمد(ص) توصیه می کند پیرو آیین ابراهیم باشید. حضرت ابراهیم یکتا پرست بود و در قرآن از او به اسوه حسنه یاد می کند.
ما باید توحید در عمل را از حضرت ابراهیم یاد بگیریم واقعا چند درصد از ما ها حاضریم بچه مون را در بیابان رها کنیم به امید خداوند. من خودم دوتا فرزند دارم و خیلی بهشون وابسته بودم ولی الان به خودم می گویم مگر خدای تو با خدای انها فرق دارد خدایی که تا الان تو را هدایت کرده و نگهدار تو بوده می تونه نگهدار و هدایت کننده بچه های تو هم باشد پس از این وابستگی دست بکش و رها کن؛ دارم تمرین می کنم در هر اتفاقی به دنبال خیریتش باشم و هر موقع به نتیجه ای نرسیدم می گویم حتما خیریتی داشته ولی من نمی دانم. من فقط به خاطر اینکه پسر ۳ ساله ام تنبلی چشم داشت چند روز گریه می کردم که چرا آخه بچه من گناه داره ولی الان دیگر به آرامش رسیده ام و می گویم حتما یک خیری درش هست الخیر فی ما وقع.
خدا جونم به خاطر آرامشم تو را هزاران بار سپاس. ولی جای کار بسیار دارم تا به درجه توکل و تسلیم برسم. من از خدایم در این راه یاری می خواهم.
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می خواهم.
در پناه حق موفق و شاد و سربلند و سعادتمند باشید.
سلام و درود به خانواده عباس منش
نمیدونم اینهایی که مینویسم دل نوشته است یا حرفهایی واسه بقیه اعضا خانواده عباس منشه نمیدونم .
فقط میدونم بغض گلومو گرفته / اشکم سرازیره /حرفهای استاد منو برد به دوسال و اندی پیش…
روزیکه قلبم به شدت شکسته بود و نه از سر ایمان بلکه از لاعلاجی از همه بریدم . حس میکردم غمم اینقدر بزرگ هست که جز کسی که منو خلق کرده نمیتونه حال منو درک کنه / شب و روزهای وحشتناکی رو میگذروندم . اون روزها حال خوب – احساس خوب – ارتعاش و فرکانس رو نمیشناختم فقط ی چیز رو مطمینم که در من بود و اون از هیچکس هیچ انتظاری نداشتم و فقط میگفتم خدا خدا خدا خخدا …..
گفتم از ایمان نبود از سر لاعلاجی بود از اینکه حس میکردم خدا باید واسه قلبم و شفام کاری بکنه
خانواده در کنارم بودن ولی حس میکردم اونا کاری نمیتونن کنن… ناتوتن هستن … فقط خدا میتونه
یک خاطره هست که هروقت به اون روز فکر میکنم خود بخود اشکم سرازیر میشه مثل الان …
سر یک سری مسائل که بازگو کردنش لزومی نداره اون روز از فشار روحی شدید تصمیم به خودکشی گرفتم . یادمه نشستم خیلی چیزها رو تو یک نامه نوشتم و بلند شدم که برم تو دریا و اونقدر شنا کنم تا جاییکه دیگه نتونم ادامه بدم و تموم بشه …. و تصمیمم جدی بود و واقعا قصدش رو داشتم به هیچکس هم نگفته بودم میخام چیکار کنم . تو همون وضعیت با ی شخص تلفنی صحبت کردم و اون شخص بمن گفت که نگران نباش و من برات فلان کارو میکنم و … که الان فهمیدم اون شخص اصلا قرار نبوده برای من کاری انحام بده انگار خدا مامورش کرده بود که فعلا با امید واهی که بمن میده منو از تصمیمم منصرف کنه تا بعدها برنامه های قشنگی که واسم چیده رو به مرحله اجرا دربیاره .
خلاصه منی که به ته دنیا رسیده بودم و شبانه روز با اشک و گریه صداش میزدم تو دل تاریکی نورش رو بصورت من تاباند . اون روزها من حس خوبی نداشتم تجسماتی نمیکردم فرکانسی نمیدادم فقط اینکه خدا میگه بخوان مرا تا اجابت کنم شما را … من خواندمش فقط خدا رو خوندم حالا با اشک یا هرچی فرقی نمیکنه مهم این بود که جز او در دل من نبود و در عرض مدت کوتاهی که اگر اشتباه نکنم 3 ماه زندگی موقعیت من متحول شد . تمام چیزهایی رو که از دست داده بودم بهترش بشکل عجیبی بمن برگشت
که چند تاشو واسه شماها میگم که باور کنید خدا هست فقط کافیه از عمق وجودت صداش بزنی
1- در یک موقعیت بسیار عالی نسبت به شغل قبلم استخدام شدم . و جالبش میدونید چیه ؟ در قسمتی که من کار میکنم محاله که یک نفر پیمانکار بتونه سمت ریاست بگیره . یعنی نفر رسمی رییس هست و پیمانکار جز نیروش در کنارش کار میکنه اما من هنوز نمیدونم که چی شد که من رییس این واحد شدم و با اینکه اصلا سابقه کار نداشتم . بقول استاد هر چقدر میخاستم تو ذهن خودم بچینم که چطوری میشه که بشه تو خیالمم نمیشد هضمش کنم اما فعلا که دوسالع من رو این سمت نشستم و چطوری هم نمیدونم فقط میدونم که این کار خدا بود و بس وگرنه من نه مهارتی داشتم نه سابقه ایی نه هیچی فقط خدا گفت دل بمن سپردی؟ ببین من چطوری خدایی میکنم
2- اون روزها که من خیلی از لحاظ روحی بهم ریخته بودم یکی از حسرتهام خونه ایی بود که با همسر سابقم به سختی خریده بودیم , و ایشون حاضر نبود سهم زحمات منو بده و منم خیلی ناراحت بودم و همه اش حسرت که چرا ینفر دیگه بیاد و از دسترنج من استفاده کنه و این حرفا . اونقدربهم فشار میومد که رنگم کبود میشد و ی وضع خیلی بد روحی / اینجا هم خدا گفت ارزو خانم اون خونه رو مگر کی بشما داده بود من بخوام اونم مثل اب خوردن به هر کی بخوام میدم و بقران قسم خودم نفهمیدم که چی شد و پول از کجا اومد و هزاران اتفاقات عجیب غریب دست به دست داد و من خونه دار شدم و در عرض یکسال اون خونه چند برابر شد . خدا بهم عین همون خونه رو داد . همسر سابقم چندین سال کار کرده بود تا اون خونه رو خرید اما من قبل از سرکار رفتنم قرارداد خونه بسته شد و بعد اومدم سرکار
3- روزیکه خونه رو خریدم رو ماشین حساب کرده که بفروشم و چک خونه رو پاس کنم اونم نفهمیدم که چی شد پول چکم ردیف شد و تا الانی که دارم این کامنت رو مینویسم ماشین خوب و عالی رو دارم .
اون نعمتها ی باره تو زندگیم سرازیر شد و من مات و مبهوت هر شب به موقعیت جدیدم خیره میشدم و میگفتم خدایا تو بامن چیکار کردی؟ پرستیژم – کلاسم موقعیت اجتماعیم در عرض کمتر از چند ماه تغییر کرده بود و من شرمنده الطاف الهی بودم
همه اینها سرجاش ولی از لحاظ روحی خیلی غمگین بودم . تا اینکه باز هم به لطف خودش با قوانین جذب اشنا شدم و در ادامه بعد از استاد امیر شریفی با استاد بسیار بسیار خوب و عزیزم اقای عباس منش اشنا شدم و الان قلب و روحم با سخنان گوهربارشون هرروز شفا میگیره و خوب و خوبتر میشه .
اینا رو نوشتم تا بگم بشخصه تجربه اعتماد بخدا , رو کردن بسوی خدا رو دیدم و معجزه هاشو بچشم دیدم . با خدا باش و پادشاهی کن .
منی که همه این معجزه ها در زندگیم دیدم بازم گول صدای شیطان و البته تلاش فیزیکی رو خوردم اما میخام که هر چه در توان دارم با تکیه بر خدا و قلب ارام و حس خوب بقیه زندگیم رو دستش بسپارم و شاهد بقیه معجزه هاش باشم .
خدایی که منو از ته دنیا و همون روزیکه میخاستم خودکشی کنم اما جلوم رو گرفت و گفت صبر کن دل بمن سپردی بنشین و تماشا کن ببین چیکار برات میکنم / برنامه های قشنگی برامون داره
من ی مثال به دوستام میزنم هم برای خودم روشنی بخشه امیدوارم بکار شما هم بیاد میگم مثلا ی وقتی شده میریم پارک, بعد ی خانواده ایی که بغل دستمونن که نمیشناسیمشون میگن لطفا مراقب وسایل ما باشید ما میریم و برمیگردیم . بعد برگشتشون طول میکشه ما هم میخوایم بریم دلمون نمیاد رها کنیم و بریم میگیم وای چرا نیومد و … حالا همین مثال رو در مورد خدا میزنم زندگیمون روبسپاریم بخدا چطوری دلش میاد رهاش کنه؟ اهمیت نده ؟ ی نفر غربیه وسایلش رو میسپاره دست ما . ما دلمون نمیاد بی مسیولیت باشیم خدا چطوری دلش میاد؟ اونم خدایی که خالق ماست . پدر ماست عاشق ماست . پدری که هم عاشقه و هم قدرتمند و هم تواناست …..
خدایا همه امید و توکلم به توست تویی که با نعمتهات منو شرمنده کردی تا همیشه عاشقت بمانم و از درگاهت بیرون نروم
براتون حال و تجربه شخصی خودم رو از خدا ارزومندم
الهی شکرت ک هدایت شدم ب کامنت زیبای شما دوست عزیز دلم گرفته بود مدام از سر شب حسم میگفت صفحه ۴۷ سایت اومدم مثل هنیشه تو این فایل گفتم بزنم صفحه ۴۷ شاید چیزی درش هست ک کامنت شما رو دیدم این کامنتو خوندم حسم خیلییی بهتر شد خدامون واقعا مهربون و بزررررگ الهی ک حستون بینهایت برابر بهتر بشه
سلام عسل بانو
هرچقدر دلت رو بدی به خدا فشار روحیت و دلگرفتگیت کم و کمتر میشه / دلت میگیره ها شیطان و نجواهاش تا اخر عمر با ما هستن اما میدونی مثل چی میمونه؟ وقتی با خدایی دلت بگیره دردش جسمیه سطحیه و رو پوسته اما وقتی خدا نیست درد تا عمق جان و استخوان فشار میاره اینو به تجربه چشیدم . سعی کن خیلی در هاله خدواند پیغامهاش باشی همین سایت خیلی بهت کمک میکنه . حرفهای استاد / نگاه توحیدیش مثل مرهم رو زخمه که خودت نمیفهمی کی اینقدر خوب و عالی شدی . برات ارزو نگاه خداوند رو میکنم .
در پناه خدا ممنون از پاسختون ❤
سلام استاد جانم
خدایا شکرت شکرت …
با چه عشقی صحبت کردین که تمام مدت فایل من اشک ریختمو اشک ریختم و هزاربار خداروشکر کردم که منو به سمت شما و به سمت صراط مستقیم هدایت کرد و دوباره منو هدایت کرد که از دسته بندی توحید عملی شروع کنم و هربار به هرفایل جدیدی که گوش دادم نگرانیهام و خستگی هام و ترس هام رفت و قلبم امیدوارتر شد …
خدایا شکرت …
استاد بی نظیرم ممنونم ممنونم و ممنونم
مریم عزیزم ممنونم ، ممنونم فرشته خدا …
به نام خداوند بی نیاز
با سلام به استاد عزیز ومریم جونم ودوستان عزیزم
استاد هرموقع از حضرت ابراهیم صحبت میکنید فقط اشک میریزم و عاشق این حس خداگونه خودم میشم
واینکه الگوی شما ابراهیمه و الگوی من شما این اتفاق هیچوقت اتفاقی نیست اینها همه نشانه هستند که من در جایگاه درست قرار گرفتم
و این که ابراهیم تسلیم خداوند است وشما هم همه تلاشتون رو میکنید که مثل ابراهیم تسلیم باشید ومن هم شمارو الگوی خودم قرار میدم و من هم تسلیم خداوند یکتا هستم و این رو تو دوره های شما یاد گرفتم که باید رها کنیم خودمون رو و تسلیم باشیم وما راه زیادی داریم تا به این دید برسیم
وباید ترسهامون رو کنار بزاریم و ترس از نداشتن ایمانه و توکل کنیم و ایمان داشته باشیم که هدایت میشیم
وباید اینقدر روی خودمون کارکنیم که این تسلیم بودن رو ببینیم
و نشانه تسلیم بودن احساس خوبه
وبدونیم که خداوند تنهامون نمیذاره وناامید و خسته نشیم وشجاع باشیم وحرکت کنیم و مطمئن باشیم خداوند برکت میده
و اگر ابراهیم تونسته این کارو بکنه ما هم میتونیم تسلیم باشیم
باید خیلی رو خودمون کار کنیم ترسهامون رو بریزیم وبه دل ترسهامون بریم
وهرجا که توکل کنیم به بهترین شیوه کارها انجام میشه
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به نام پروردگارم
سلاماستاد
چندین بار این فایلو دیدم اول برام خیلی مفهوم نبود ولی بعد از چند روز برام واضح تر شد که چقدر من ایمانم کمه و خیلی خیلی باید تلاش کنم تا کمی شبیه ابراهیم بشم
واقعا سخته چیزی که سال ها میخواستی و بدستش اوردی سریع ازش دل بکنی و رهاش کنی و بعد از چند سال که فشارشو فراموش کردی دوباره الهامی سخت تر از قبل بهت بشه
فقط و فقط یک باور وجود داره که میشه این رفتارو دید
این که هر اتفاقی میافته چشمتو ببندی بگی این درست ترین اتفاقیه که الان افتاده و حقه
در صورتی که در مدار تکامل و راه درست باشی خیر هست و در راه اشتباه شر
بهترین عمل اینه که به چیزی که فکر میکنیم درسته و احساس خوب و معنوی میده عمل کنیم و نتیجه رو به خدا واگذار کنیم و توکل واقعی کنیم
فارغ از این که نتیجه چی میشه واز مسیر لذت ببریم
خیلی سخته که از بابت نتیجه رها باشیم چون عموما تفکر جوریه که تلاش میکنیم برای رسیدن به هدف ولی باید تلاش کرد برای لذت بیشتر از مسیر
چون هدف فقط نقطه Bهست که یک مکان امنه برای همین همه تلاش میکنن که زود تر برسن که توی راه نمونن که از باور ترس و کمبوده
واقعا باید از ابراهیم رهایی رو یاد بگیرم و کاملا تسلیم خداوند چون همون کسیه که منو خلق کرده و قدرت کامله و در هر راهی حاضر به کمک بهم هست اگر باور کنم که اون مادر تمام نیروهاست و مستقیم به من وصله
خداروشکر حس میکنم مدارم داره عوض میشه و این احساس خوبی میده و با انگیزه و پشتکار بیشتری ادامه میدم برای لذت بردن از مسیری که خدا برای رسیدن به درخواستم بهم نشون میده
ممنون از این که این سایت و فضای عالی رو با انرژی و عاشقانه طراحی و مدیریت میکنین
سلام به استاد عزیز، خانم شایسته عزیز و اعضاء خانواده گرامی عباسمنش
سومین روز،شروع سفر من : 27/07/1399
خلاصه های من از گوش دادن به سومین فایل روز تحول من : اعتماد به رب، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
این نوشته ها 27/7/99 نوشته شد و 27/7/99 در سایت قرار گرفت.
بهترین شکل حمایت از بچه هامون این است که ازشون حمایت نکنیم.
ابراهیم وقتی احساس کرد که باید بره یعن یماموریت دارد که باید بره و بچش و تنها بذاره باور داشت که خداوند حمایتش می کند و تسلیم خداوند بود و اینکار و انجام داد .
بعد از 20 سال هم که برگشت، برگشت که فرزند به ثمر رسیدش و قربانی کنه در راه خداوند !!!
تسلیم بودن در برابر خداوند یعنی من رها می کنم و خودم را به خدا می سپارم و به خدا ایمان دارم که خداوند کمکم می کند.
تفاوت آدم ها در ترسهاشونه چون ترس هاشون تسلیم بودن در برابر خدا و ایمانشون و نشون می ده اینکه چقدر از دیگران و شرایط و ایمان داره که خداوند ازش حمایت می کنه و کمکش می کنه و دست های خداوند و شرتیط طوری رقم می خوره که براش فقط خیر و برکت داره .
موفقیت مساوی است با تسلیم بودن در برابر خداو ایمان داشتن به اینکه از سمت خدا هدایت می شیم.
نشانه ایمان احساس خوب است.
نشانه تسلیم بودن احساس خوب است.
وقتی ایمان داری پشت گرمه شجاع می شی و تسلیم امر خداوند می شی و احساست خوبه چون یقین و باور داری که خدا کمکت می کنه .
اگر یک نفر ر جهان هستی یک کاری ررا انجام داده پس تو هم می تونی اگر ابراهیم تا این حد در برابر خدا تسلیم بوده پس تو هم می تونی با کارکردن روی خودت به خدا ایمان بیاری و در برابر خداوند تسلیم بشی.
چقدر م تونم ابراهیم گونه رفتار کنم؟ چقدر تا حالا ابراهیم گونه رفتار کردم؟ این سوال ها سوالی که بعد از گوش دادن به این فایل باید از خودم بپرسم و شاید ذهنم برای ابراهیم گونه رفتار کردن بهونه بیاره اما سید حسین عباسمنش هم با توجه به مطالبی که از زبان خودشون در فایل ها شنیدم سعی کرده ابراهیم گونه زندگی کنه و توحید را در عمل نشون داده یک شخصی که هم عصر خودم هست با مشکلات قابل لمس این زمان و نتایج فوق العاده بزرگ و زیبا پس دیگه یک سدی جلوی هر بهونه ایی میاد که هر بهونه ایی که بیاری پذیرفته نمی شه.
خدایا کمکم کن به هر آنچه که از دلم می گذره ………
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
سپاس از استاد و خانواده ایی که از داشتنشون مفتخرم.
با تشکر ، عرض ارادت و آرزوهای زیبا…..
سلام بر شما دوستان عزیز و استاد عزیزم و مریم عزیز
زمان هایی که واقعا تسلیم خدا هستیم زمانی که توکل میکنیم کل وجودمون میشه آرامش میشه شهامت و وقتی که به ان حالت میرسیم نجواهای شیطان خیلی خیلی تابلو میشن و خیلی راحت میتونیم تشخیص بدیم و نجوا ها دیگه زورشون نمیرسه بهمون چون یک ایمان قوی قلبی در اون لحظه در ما فعال میشه در اون لحظه ها انقدر قدرتمند هستیم که میتونیم بریم بر دل هر ترس و حادثه ای و خیلی زیبا هست زمانیکه تسلیم هستیم امداد های غیبی از در و دیوار زمین آسمون میرسن انگار خدا همه رو مامور کرده به ما خدمت کنن هدایت پیشت هدایت جواب سوال هامون میپره جلوی چشمامون مسیر ها برامون باز میشه و همه چیز به شکل عالی پیش میره
و تنها کاری که باید بکنید این هست که نجوا ها رو کنترل کنیم چون شیان به شدید تلاش میکنه و از در و دیوار نجوا میریزه باید ذهنمون رو کنترل کنم باید سعی کنیم که این تسلیم بودن ادامه دار بشه باید خیلی روی خودم خیلی کار کنم چون بار ها دیدم وحس کردم زمان هایی که تسلیم بودم و توی اسن فضا بوئم همه چیز به شکل معجزه آسایی برام اتفاق میوفتاد و اگر در این مسیر یه اتفاق نخواسته میفتاد یا تاخیری پیش میومد به خودم میگفتم من الان هست که باید ذهنم رو کنترل کنم کچون دقیقا توی همین لحظه ها شیطان نجوا هاش رو زیاد میکنه
ببین نشد ببین الکی هی داری تلاش می کنی ببین نتونستی انجامش بدی و….
و فقط به خودم میگم ببین الان وقتشه الان باید ذهنم رو کنترل کنم الان باید ایمانم رو نشون بدم و زمانش که انجامش میدم نتیجه به شکل معجزه آسایی رخ میده
انگار کائنات میخواد یه امتحانی بگیره ببینه چه قدر تسلیم هستیم آیا با یه اتفاق به ظاهر بد یا تاخیر در خواسته جا میزنیم یا نه و اگر جا نزنیم و از پس نجواها بر بیایم و همچنان تسلیم باشیم و به خدا اعتماد کنیم و در امتحان سر بلند بیرون بیایم معجزه پشت معجزه رخ میده بم بم بم تند تند …باید خیلی روی روی خودم کار بکنم و این لحظه ها که تسلیم بودم و معجزه ها به سسرعت رخ میداد رو با خودم تکرار کنم این طوری حس میکن میتونم به یاد بیارم که در زمان تسلیم بودن همه چیز رنگ و بوی توکل و ایمان و اعتماد و رهایی و معجزه میدهد
ممنون از یکا یک همه عزیزانی که در پت صحنه این سایت فعالبت میکنن
دوستتون دارم و عاشقتونم
ردپایی از روز سوم من در این چِله :
“ایمان راسخ به هرآنچه خدا به تو میگوید و جسارت تمام در عمل به آن” همچو ابراهیم!
امروز پروردگارم با من حرف زد، پروردگارم در قالب استاد عباس منش باهام حرف زد و ازم خواست تا جسور باشم!
تا ایمان داشته باشم,
تا به الهاماتم هرچند غیر عقلانی با حس خوب عمل کنم،
تا فقط رضایت اون رو در نظر بگیرم و نه هیچ کس دیگه، حتی اگر پدرو مادر که انقدر عزیز و محترمن هم نظری بر خلاف الهام خدا به من داشتند، این گوش در و اون یکی دروازه!
من امروز متوجه شدم باید بار سفرمو ببندم، یکم نگرانم و ترسیدم ولی ته دلم میدونم وقتی برم توی دلش همه چیز حل میشه!! کول بارمو آماده کردم و آماده ی رفتن توی دل این ناشناخته ام!
جسارت، جسارت جسارت!
توکل، توکل توکل!
حس خوب، حس خوب حس خوب!
اینا همه ی چیزهاییه که برای این سفر لازم دارم! تمام چیزهاییه که منو تحت هر شرایطی حفظ میکنه و بالا میبره. کول بار من هیچ وزنی نداره و تازه سبکمم میکنه!
آذوقه ی من در این سفر این باورهاست :
– پروردگارم تحت هر شرایطی حامی و هدایتگر منه، پشت هر اتفاقی اونه! اون و برنامه ریزی فوقالعاده اش!!
– پاداش بزرگی در ایمان به غیبه! در پا گذاشتن روی ترس ها و عمل بی قیدو شرط به حرفهای ربّ العالمینه! خدا به من وعده ی فزونی داده!
– مهم نیست کی چی میخواد و اوضاع چطور به نظر میاد! زندگی من تنها بازتابی از باور های “منه” نه هیچکس دیگه و چون من به خدا توکل کردم ماهیت هر اتفاق برای من خیره!
خیلی خیلی برام عجیبه که چطور فقط توی سه روز یک انسان میتونه این حجم از آرامشو تجربه کنه، دارم تصور میکنم اگه من فقط بعد از سه روز تعهد اینم، پس بعد از این چهل روز چقدررر متفاوت و حتی میتونم بگم با چهل روز پیشم غریبه خواهم شد!!
دعای آخر روز سوم :
پروردگارم ، از استاد و خانم شایسته ی عزیز بخاطر ایجاد چنین فضایی سپاسگزارم که اینهمه آرامش رو به من هدیه کردن! اون هارو در پناه خودت و در فزون و فراوانی نگه دار. میدونم دعای من تاثیری در سرنوشت کسی نداره اما وقتی به خوشبختیشون فکر میکنم هیجان زده و خوشحال میشم! باشد که هممون سعادتمند دنیا و آخرت باشیم.
پروردگارم، منو در تک تک تصمیماتم متوجه خودت کن که من فقط به تو اعتماد دارم🤍
۲۷ مهر ۹۹