«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 83
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم استاد عباس منش من روز سوم سفر رو امروز پیش رفتم وهر روز از خدا میخواهم به من ایمان ابراهیم رو در قلبم جاری کند که همانند ابراهیم به خدایم ایمانم قوی باشد و تسلیم او باشم وچقدر دلم میخواهد تو این زمینه اگاهیم رو بالاتر ببرم وقبلا میترسیدم از اینکه نکنه خدا رو یه روز فراموش کنم ولی هر روز به خدا میگوییم خدایا هر ثانیه ایمان من رو به خودت قوی کن وشجاعت بده که یادم باشد با تو دنیایی من گلستان هست وامیدوارم همیشه از امتحانات خدا سر بلند بیرون بیاییم.
بنام رب یگانه فرمانروای جان و جهان و جهانیان
سومین برگ از روز شمار تحول زندگی من
سلام به استاد عباسمنش گرانقدر ، ابراهیم زمان ،
خدمت دوستان عزیز و ارزشمندم عرض ادب و احترام
بحقیقت در این زمانه و درمیان این همه تقلا و تلاش و در بین همهمه و شلوغی های جهان اطراف و وارونه جلوه دادن حقایق ، و اتفاقات نازیبا و زیبا و …….
آیا کسی به راستی و صداقت استاد عباسمنش سراغ داریم ؟
آیا انسانی توحیدی تر و ابراهیم وارتر از عباسمنش سراغ داریم ؟
آیا کسی هست که ظاهر و باطنش یکی باشد ، کم نفروشد ، ارزان نفروشد به بهانه رقابت ، فقط با خدا معامله کند ، جز از خدا نترسد، سرلوحه کارش تعهد به توسعه توحید و باور ابراهیمی باشد ، با عشق زندگی کند، با عشق آموزش دهد ، در خدا و زیبایی های خدا غرق باشد ، از بهترین نعمت ها متنعم باشد ، جز خدا نبیند، به کمتر از بهترینها قانع نباشد ، و……. !!!
چون عباسمنش حداقل من یکی در میان تمام همکارانش سراغ ندارم
راستش اوایل که با فایل های رایگان و اموزشهای استاد عباسمنش آشنا شده بودم تقریبا خیلی باهاش مکالمه داشتم ، البته بخش زیادی هم بخاطر مشکلات مالی و اتفاقات شدیدی که در حوزه مالی برایم افتاده بود نمیتوانستم ذهنم را کنترل کنم و بیشتر قضاوت میکردم ،و در اون شرایط چنبن برداشتی برای من عادی بود و بخودم میگفتم من که اینهمه تلاش شبانه روزی کردم نتیجم شده این حالا بیام بشینم گوشه خونه و تجسم کنم ورد بگم ، عبارات تاکیدی بگم اخه که چی ، بابا ولم کن حوصله داری اینم دلش خوشه ، چهار نفر دورش جمع شدن فکر میکنه پیامبر زمانه هست ( استاد عباسمنش عزیز ببخش صادقانه اینطوری در موردت فکر میکردم و مبگفتم راست میگی یه روز سر جای من باش بعدش بیا و تعریف کنم ببینم بازم ادعای ابراهیمی بودن میکنی )
بعدها بیشتر با نحوه تفکر و باورهای استاد آشنا شدم و رفته رفته شرایط روحی خودم با گذشت زمان بهتر شد ، کمی دست و پام را پیدا کردم
در طی چند سال تلاش فراوانی کردم و به جای سپردن قلبی بخداوند، به بندگانش رجوع میکردم
خیلی در این مدت تلاش کردم که ذهنم راکنترل کنم بویژه که فهمیدم همه چیز از من شروع می شود و بجز خودم کسی مقصر یا مسبب تجربیاتم نیست
کم کم با برگشتم به ایران و زندگی دوباره در ایران روابطم با همکارانم بیشتر شد ، هر چند ارتباطات زیادی با خارج از کشور در زمینه کاریم با افراد متعددی داشتم اما با شرایط تحریم نمیتونستم با وضعیت مالی و اقتصادی خودم بین اینجا و خارج رابطه موفقی ایجاد کنم
از تلاش دست نکشیدم میدانستم ایراد کار از خودم هست ولی فشار زندگی بمن این فرصت واکاوی خودم را بهم نمیداد ، و علیرغم میلم که حرفای استاد را میشنیدم و باید روی خودم سرمایهگذاری کنم ولی بهم ریختگی ذهنی بهم اجازه نمیداد و مرتب بدنبال نتیجه مالی در بیرون از خودم میگشتم ، صدها جلسه و صدها قرارداد امضا کردم و وقت گذاشتم اخرش هیچ ، هیچ
از خدا خواستم که هدایتم کند ،دستم را بگیرد ،بهرکجا که صلاح می داند جایگاهم دهد ، اگر شغل خودم در سرنوشتم نیست شغلی دیگر برایم رقم بزند واقعا بمنای دقیق کلمه بارها و بارها مستاصل شده بودم ، شوخی نیست ۱۰ سال در این وضع نابسامان بودن و درجا زدن که هیچ ، پیشرفت نکردن هیچ ، عقب رفتن بسرعت نور بلای آسایش و آرامشم شده بود
هر بار با خدا خلوت میکردم میگفتم خدایا من که بتو سپردم ، از تو خواستم ، فقط ایاک نعبدوا و ایاک نستعین ورد زبانم شده اخه چرا صراطم را غیر المغضوب علیهم و الضالین قرار داده ای اخه چرا ؟!!
از حدود یکسال پیش حتی المقدور در بسیاری از اتفاقات ناخواسته کنترل ذهنم را بدست گرفتم که البته همین کنترل ذهن را هم از خدا خواسته بودم واز شش ماه پیش با رهایی و سپردن تقریبی بخدا و درخواست از خداوند اتفاقات جالبی در حوزه کاری برایم افتاد ، دوستانی از من تقاضا کردن که مدیریت مالی انها را در خارج از کشور بعهده بگیرم ، تا الان من دنبال ادمها بودم، ولی حالا دیگران بدنبال من هستند و از من کمک میخواهند
حوزه کاری من بدلیل ذات ریسک پذیری ان بویژه در این شرایط (سانکشن) ، هم به شجاعت هم به اعتماد بنفس بالا هم به جسارت و هم توکل و ریسک پذیری بالایی نیاز دارد
از نشانه ها ، درک کردم این پیشنهاد هدایت خداوند است و بشکلی انتظار انرا داشتم چون از چند وقت قبل آرامش بیشتری داشتم، شبا راحتتر میخوابیدم ، احساس بهتری داشتم ، امید به موفقیت در اعماق وجودم بیشتر بود ، و همه این اتفاقات بدون تلاش و وقت گذاشتن بوجود میومدن
و از وقتی درخواست همکاری از من شد بخودم گفتم آفرین بتو محمد داری بندگیت را نشون میدی ،
و این لیاقت توست که مدیریت مالی میلیاردها دلار سرمایه را بتو سپردن
بهر تقدیر من کارم را شروع کردم و اولین اقدام مالی را برای سرمایه گذاری از لندن به ترکیه استارت زدم ، آنچه لازم بود بر اساس تجربه و دانش و تخصص انجام دادم و بخدا گفتم من سهم خودم را با هدایتت انجام دادم ، حالا این گوی و این میدان ببینم چه گلی میزنی ؟!!!
بدلیل کارهای غیر عرف و غیر منطقی سیستم بانکی ترکیه کار با تاخیر و ناهماهنگی ۵ ماه بطول انجامید ، و من چون به هدایت خداوند ایمان داشتم که این پیشنهاد با هدایت خداوند بمن شده است در اصل قضیه شک نداشتم و با تمام وجود وقت میگذاشتم هر چند ایراد و اشکال تا حدی از طرف تیم بانکی من هم بود ولی از این اشتباه کوچک سیستم بانکی ترکیه بیش از حد معمول سو استفاده و منفعت میبردن
با همه دست خالی و اوضاع نابسامان مالی که داشتم با قرض کردن ، برای تهیه بلیط هواپیما فقط برای بلیط رفت از یکنفر ، پول تست پی سی آر از یکنفر ، ۱۴۰۰ لیر پول خرج سفر از یکنفر ، و هزینه هتل هم از طرف گروهی که قرار بود در ترکیه با من همکاری داشته باشند راهی ترکیه شدم
نیمه شب از فرودگاه فقط ۶۰۰ لیر کرایه تاکسی تا هتل دادم و کل پول من شد ۸۰۰ لیر ، و حالا من با این پول اندک اومدم تا ۵۰۰ میلبون یورو را کارسازی کنم و خدا میدونه که چقدر باید اینجا هزینه کنم و از این سر شهر استانبول تا اون سر فقط هر مسیر رفت با تاکسی بیش از ۴۰۰ لیر هزینه دارد ، اما بخودم قول داده بودم که باید ایمانم را نشان دهم و من فقط مسئولیت دارم سهم خودم را انجام بدم و سهم خدا بمن چه ، اصلا خدا خودش گفته من چیکار دارم که چطور و این لحظات بسیار حیرت بر انگیز است که بتوانی نجواهای ذهنت را خاموش کنی و ندای قلبت را گوش بدی وای خدایا فقط کسی که در این شرایط قرار گرفته درک مبکند اونم توی مملکت غریب البته من تجربه های زیادی مثل این سفر داشتم و تازه یک شایعه کرده بودن که پولشویی هم شده و این برای من اگه بکارم ایمان نداشتم کشنده بود چون اتهام بسبار سنگینی هست و فقط شش ماه بدون سوال میندازنت توی بازداشتگاه ، اما قصه من فرق داشت من یاد گرفته بودم از استاد که :
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس ،
که خود راه بگویدت چون باید کرد
یک هفته دنبال کار را گرفتم ، این گروه دوستان عجله زیادی داشتن که زودتر پولدار بشن و هنوز نتیجه روشنی نداشتم با دلخوری و بحث و گفتگو با این گروه جدا شدم ، از درون آرامش عمیقی بهم دست داد ، علیرغم اینکه هنوز مونده بودم که ۳ هزار لیرهتل را چطور تسویه کنم اما ندایی بمن گفته بود نترس ، جواب بده که نمیخوام با شما کار کنم ، تو شهامتت را نشون بده بقیه اش با خداست ، هی مرتب حرفای استاد عباسمنش یادم می امد
اخرای شب در خوف و رجاء بودم قلبم ارامش داشت و ذهنم میگفت تصمیم نادرستی گرفتی ، بابا الان خرجی از کجا میاری ، روابط و آشنا و پارتی تو کی میشه ، اینا را که کنار گذاشتی الان میخوای چیکار کنی ، اصلا با این جیب خالی از کجا میخوای پول بیاری ، اینجا ترکیه است هیچکس یک قدم مفتی برات بر نمیدارد ، اما احساس میکردم باری سنگین از دو راهی تصمیم گیری از دوشم برداشته شد ، کمی ترس داشتم اما قلبم آرام بود
توی همین افکارم غرق بودم که دوستی داشتم با من تماس گرفت و پرسبد چه خبر کارت انجام شد؟!!
و من بیاد این حرف استاد افتادم که میگفت باید درخواست کنی ، و مثال هواپیما و درخواست غذای اضافی از مهماندار یادم اومد ،
بدوستم وضعیت را گفتم و اینکه با این ادما دعوام شده و گذاشتمشون کنار ، گفت شما صبح هتل باش من میام پیشت با هم بر میگردیم منزل ، خانم من الان تا دو هفته دیگه کانادا هستند و من تنهام
اون شب یکی از راحت ترین شبایی بود که تا صبح خوابیدم چون خدا را در وجودم احساس میکردم و میفهمیدم بخاطر تغییر باورهایم خودم دارم اتفاقات زندگیم را رقم میزنم و نشانههای هدایت خداوند بوضوح برایم روشن بود
فردا دوستم اومد باتفاق رفتیم منزل ایشان و پذیرایی شاهانه از من نمودند ، اصلا با حضور ایشان که قطعا هدایت و دست خداوند بودند با آرامش و اطمینان سناریو نویسی کردم و مسیر را باز سازی کردم و همه چیز تغییر کرد .
البته زمانی ایشان از دبی دیپورت شده بودند و من خانم و بچه هاش را خیلی احترام میزاشتم و کمک میکردم و بخودش که بالاجبار ساکن مالزی بود کمک میکردم چون اموال زیادی ازش ضبط کرده بودند
همین توکل من بخداوند و تصمیم درستم موجب شد دوستانی بسیار خوب و دارای اختیارات و ارتباطات عالی در سیستم بانکی و دولتی ترکیه با من آشنا بشوند و با عزت و احترام زیادی تمام کارهای بانکی من را صفر تا صد با عذرخواهی از اینکه شما را در ترکیه اذیت کرده اند انجام دادن و انچه را من نیاز داشتم با نهایت احترام انجام دادند و همبن روزا بر میگردم ترکیه و نه تنها کار قبلی بلکه درخواست های جدیدی که دوستان و کمپانی های بخش خصوصی و دولتی از من دارند وارد قرارداد مبشوم و این فقط هدایت خداوند است فقط باید نترسید و پای در راه گذاشت ، بقیه کارها با خداست ، ایکاش همیشه میتونستم آگاهانه گام بردارم
جالب است سپردن بخدا و رسیدن به خواسته و مطلوب ، پاسخش همان لحظه است شاید نتیجه فیزیکی ان زمان ببرد ولی آرامش قلبی و اطمینان خاطر درونی انرا ادم همان لحظه درک میکند ،تنها نگرانی و ترس موجب فاصله ما با خواسته هایمان هستند
وقتی من از دوستان قبلی با جدیت خداحافظی کردم کمتر از ۲ ساعت همه چیز تغییر کرد و جالب از فردا دوستان قبل با عذرخواهی اومدن و من نپذیرفتم که همکاری را ادامه بدم و چقدر از اینکه با قدرت حرفم را میزدم احساس خوبی داشتم وای از وقتی که بترسی و شجاعتت را از دست بدهی بقول استاد ، خودت اجازه دادی که ادما قدرت داشته باشن و بهت امر و نهی کنند خدایا سپاسگزارم که تونستم این تصمیم سخت را ذر بدترین شرایط اون روز بگیرم
میخوام بگم برای خدا زمان ، مکان ، چطور ، توسط کی معنایی ندارد فقط تو بخواه ، با قدرت ، با اعتماد بنفس با خلوص از خدا بخواه ببین چطور از جایی که فکرش را نمیکنی عزتمندانه بهت میده و درها را بروت باز میکنه
هر جایی تونستم از وسوسه های شیطانی ذهنم بگذرم ، و کنترل اوضاع را بدست بگیرم و از ترسهام بگذرم و با اعتماد بنفس گام بردارم که بنظر من در هر لحظه که ما بتونیم در هر یک از ویژگیهای انسانی خود از مرز فیزیک عبور کنیم مثلا از ترسهایمان بگذریم ، از توقعات خود دست برداریم ، از درخواست از دیگران دست بکشیم ، تحسین را جایگزین حسادت کنیم ، شکرگزاری بر داشته هایمان را جایگزین حرص طمع کنبم ، دست از تحقیر و سرزنش خودمان یا حتی دیگری برداریم ، بجای انتظار از دیگران از خودمان و از خدای خودمان بخواهیم و خلاصه هر آنچه موجب عزت نفس مان میشود و روحیه ما را تقویت و احساسمان را بهتر میکند ، انجام دهیم در تمام این لحظات ما جنبه های خدایی مان را زندگی کرده ایم و از بعد تمناهای انسانی و نجواهای شیطانی گذشته ایم ،در این لحظات در آغوش خدا ، در خدا ، همراه خود ، جنسی از خدا و خدایگونه بوده ایم و احتمالا همه ما در این گونه مواقع تجربیات زیادی داریم و کافیست بتوانی برای دقایقی کنترل ذهنت را بدست بگیری و دقیقا خداوند در همین گذرگاهها نشانه های رحمت و یاری اش را بسمت و بکمک ما میفرستد ، اما متاسفانه ما در ابن مواقع همه را بحساب خودمان میگذاریم و چون خدا را نمیبینیم یا بحساب زرنگی و دانایی و تلاش خودمان میگذاریم تکرار این روند از جنس کمک و همراهی خداوند در زندگی مان قطع می شود و اثر این فراموشی یا اهمال و یا عدم باور به حضور و توانایی خداوند، موجب تضعیف روحیه و ناامیدی مان میشود و این همان رفتاری است که من در بیشتر مواقع و در اثر اتفاقات در گذشته داشته ام و الان خیلی بهتر از گذشته ام هستم و همه این تغییرات را سپاس گذار خداوند م که استاد عباسمنش را سر راه زندگیم قرار داد تا بتوانم از شرایط بسیار سخت و طاقت فرسای ده سال نابسامانیهای بوجود آمده را در بیشتر اوقات کنترل کنم ، و با کوچکترین اتفاق از کوره در نروم و کنترل ذهنم را بدست دیگران ندهم و خیلی کمتر اوضاع بیرون را مسبب وضعیت خودم بدانم و الان تقریبا هیچکس و هیچ مقصری در زندگی من، در افکار من و در باورهای من وجود ندارد و در تمام موارد خودم را مسئول الان و گذشته ام میدانم و این تغییر باور از گوش دادن و عمل کردن به آموزشهای استاد عباسمنش عزیز هست و هر روز دارم بهتر و قویتر میشوم خدایا شکرت
امروز که داشتم فایل سومین روز = روز شمار تحول زندگی من = را گوش میدادم و بدقت در بیان با تمام وجود ابراهیم زمان، از توصیف ایمان ابراهیم علیه السلام لذت میبردم اشک از چشمانم جاری و تا لحظاتی بغض راه گلویم را بسته بود خصوصا انجا که استاد میگفت هر کاری ممکن من برای نجات بچه ام انجام بدم و جانم را فدای وجود و تندرستی او بکنم و این یعنی ایمان بعنی عشق یعنی ایثار
اما این یکی خیلی سخت حتی اگه خدا رو در روت باشه و بگه این منم که دستور میدم و ازت میخوام سر فرزندت را برای من از تن جدا کنی و من امکان ندارد که بتونم حتی برای خدا در اون وضعیت چاقو بردارم و اینکار را انجام بدم الله و اکبر
خدایا چه ایمانی باید یک نفر حتی پیامبر داشته باشد که بتواند برای انجام فرمان خدای نادیده در عالم واقع چنین ایثاری کند !!!!!
یا این موضوع که بشدت من را تحت تاثیر زیادی قرار داد که حضرت ابراهیم از روز جداشدن از همسر و فرزندش بعد از ۲۰ سال بفرمان خداوند برگشت تازه اون هم اومد که فرمان خداوند را اجرا کند و نیامد که بگوید فرزندم دلتنگت بودم و او را در آغوش بگیرد
تازه اومده که اسماعیلش را در راه خدا قربانی کند هزاران الله اکبر به این ایمان خدایا چه میشنویم واقعا باورش برای ما بندگانت سخت است مگر کسی مثل استاد که در مسیر ابراهیم شدن است اونهم بگفته خودش نه برای قربانی کردن فرزندش بدست خودش بلکه برای قربانی کردن خودش برای فرزندش
همه ما پدران تجربه سفرهای زیاد سفرهای تنهایی و بدون همراهی اعضای خانواده را داریم ،بعد از چند روز چقدر احساس دلتنکی برای فرزندانمان و عزیزانمان داریم ، قبل از برگشت میریم براشون سوغاتی میگیریم و هر روز چندین بار تماس میگیریم و تصویری حال و احوال میکنیم باز هم راضی نمیشیم
خدایا اصلا باورش در عمل خیلی سخته ، بارها این مطلب قربانی حضرت ابراهیم را زبان وعاظ و قاریان و مجلس گردانان شنیده بودم همیشه از بچه گی یادم هست پدرم در این روز گوسفندی قربانی میکرد و نذری میداد
اما جنس بیان استاد عباسمنش چیز دیگری بود ، همانی که من و دیگر دوستان عضو سایت نیاز داریم گوش بدیم و صد بار گوش بدیم و هر بار چیزی جدیدتر ازش درک کنیم ،چون اولا استاد خودش از جنس ابراهیم است و پیرو آیین ایراهیم ، و ثانیا ما الان در مداری هستیم که باید باورهایمان را تغییر و تغیبر داده ها را تقویت کنیم
من اونجاهایی که استاد از قرآن مثل می اورد و آیه های قرآن را شرح میدهد حسی دبگر پیدا میکنم از درون متحول میشوم و آرامشی ژرف دارم ناخودآگاه قلبم آرام میگیرد و احساسی عجیب اما آشنا بهم دست میدهد خصوصا در مورد داستانهای خلیل الله
و دیگری هم نامه ۳۱ حضرت علی ع در مورد توصیه به فرزندش امام حسن ، بیشترین تاثیر را من از این آیات قرآنی و نامه امام علی ع میگیرم و روحیه ام عالی و قدرت حرکت و شجاعتم بیشتر میشود
اخه من وقتی به مشکلات ده سال پبش برخورد کردم ، یک استاد علوم ادیان با مشورت قرآن من را آرامش داد و راهنمایی کرد و با تفعل به قرآن دقیقا آیاتی از سوره حضرت ابراهیم آمد و یادم هست که این آتش را ما دستور دادیم که بر تو سرد و سلامت بشود بشرطیکه تو ایمان داشته باشی برای من هم همین اتفاق افتاد ولی دلیل طولانی شدن دوره مشکلاتم فقط بخاطر سست ایمانی خودم بوده است
و اکنون با جمع انچه در سایت از اموزش های رایگان استاد اموحته ام یا از متن های بسیار تاثیرگذار خانم شایسته و از کامنت های متعدد و ارزشمند بچه ها در دانلودها و یا عقل کل که دنیایی از مطالب ارزشمند هست خونده ام حال و احوالم بسیار بهتر ، و روند زندگی و کارهایم خیلی بهتر شده است و کارهای بسیار عالی در حال اجرا دارم و احساس میکتم نتیجه هایی فوق تصور هر لحظه وارد تجربه زندگیم میشود
و با این برنامه روزشمار تحول زندگی من که من هم بخودم قول داده ام با تمام وجود هر روز متعهدانه ردپایی از خودم بگزارم و کامنت بزارم خیلی زودتر از انچه فکرش را میکنم پول و ثروت و موفقیت و خوشبختی وارد زندگیم میشود ، همه نشانه ها حکایت از یک تحول بسیار بزرگ در زندگی و نتایج و دستاوردهای من دارند ،
خدایا برای وجود استاد عباسمنش عزیز صمیمانه سپاسگزارم
استاد عزیز فکر میکنم تا آمدنم به آمریکا و دیدار صمیمانه ات چیزی نمانده ، بیاری خداوند بزودی در آمریکا بهمراه خانواده زیارتت میکنم و با راهنمایی شما ملکی در نزدیکی پرادایس میخرم تا بگویم این هم شاگرد استاد بود و در مکتبش آموخت که همه جیز از خودش شروع میشود ، تا بیشتر درک کنم که همه چیز باور است باور ،
برای تک تک شما همراهان عزیز و ارزشمندم در خانواده صمیمی عباسمنش بهترینها را آرزومندم
آرامش و خوشبختی هدیه هر روز زندگیتان .
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان عزیزم
استاد جانم وقتی قسم میخورید که نتایج عالی گرفتید در همه جنبه ها تا حدی که خودم هم نتیجه گرفتم میفهمم کلامتون رو
به اندازه ای که خودم حرکت کردم نتیجه گرفتم
میدونم این نتایج شما چه حرکت و ایمان عظیمی رو پشتش داشته
وای ازین نکته کلیدی
همونطوری که تا احساس گناه هست عزت نفس نیست
همونطور هم تا حرکتی نباشه ایمانی نیست
هرچقدر بگیم اما قدمی برنداریم یعنی هنوز ترس داره فرمانروایی میکنه ترس یعنی شیطان
حرکت حرکت حرکت
نشانه ایمان همین حرکت کردنه همین رفتن تو دل ترس هاست
و برای من نکته خیلی عجیبی داره
برای این که بتونم ذهنم رو درست برنامه نویسی کنم و بیارمش روی حرکت و از این انفعال و سردرگمی نجاتش بدم باید از همین قدم های کوچیک و روزانه شروع کنم از همین پاگذاشتن روی شک و تردید های کوچیک
همین طناب های نازک رو باز کنم تا توانمند بشم تا ایمانم قوی بشه تا سرعت حرکتم بالا بره ک برسم به مراحل بالاتر
خدایا شکرت بابت این نکته ها و اگاهی های ناب و عالی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
روز سوم سفرنامه تحول زندگی
ایمان ابراهیمی،تسلیم ابراهیمی،توحید ابراهیمی
دارم فکر میکنم که اگر خدا هدایت نمیکرد منو به این سایت که توحید و شرک و یاد بگیرم چیه،قطعا جهنمی بودم،خداروشکر
واقعا
وقتی میگه صم بکم عمی یعنی همین،من یکی مثلا مگر کم داستان ابراهیم را شنیدم با وجود اینکه از بچگی اهل نماز وروزه بودم اما هیچگاه اینگونه از این داستان توحید رو درک نکرده بودم.
انسان وقتی از همه چیز رها باشد میتواند تا این درجه موحد باشد،همه چیز هیچ است و خدا همه چیز است
گاهی از خواستن خسته میشم چون چسبیدم و میگم زهرا اصلا چیزی نخواه، بگذار فقط به حس خوب و آرامش برسی
وقتی برگ سفرنامه یکی از دوستان رو خوندم که گفته خدا برای تو دوست میشود پدر میشود، مادر میشود
یه لحظه فکر کردم نکنه یکی از کامنتای قبلی من باشه و یادم رفته، چون دقیقا چن ماه پیش در شرایطی بودم که همش همینو در دلم تکرار میکردم. هر نقصی و کمی میدیدم میگفتم خدا برایم همان میشود و آرام میگرفتم
امروز وقتی داشتم همه ی چیزهای اضافه تلمبار شده رو از کمدم در میوردم و مرتب میکردم دستنوشته های قدیمی خودم رو دیدم مال حدود ده سال پیش. توی اونها لیست خواسته هام بود، بعضی ها اهدافی بودن که الان بشون رسیدم و بعضی ها هم کماکان هنوز خواسته های من هستن.گفتم که چرا واقعا من هنوز نرسیدم بهشون. فکر کردم خب زهرا معلومه طبق قانون در اون موارد عمل نکردی و در این سیستم اگر تا اخر عمر هم چیزی رو بخای اما فرکانس مناسب ارسال نکنی نمیرسی به خواستت،پس متعهد باش در مسیر و پیوسته باش در مسیر
رسیدن به یک خواسته یک روند تکاملیه مهم نیست چقدر طول کشیده وقتی روند تکاملی خودت رو با استمرار و ماندن همیشه در مسیر درست طی نکردی
مهم نیس که از کی خواسته ای رو داری تو به مرحله ی دریافت اون نرسیدی
خدایا هدایت کن مرا به مسیر درست زندگی که در آن به طور طبیعی ثروت و سلامتی و خوشبختی هست
خدایا میخام با تمام وجود حست کنم و به اون سطح تعالی هماهنگی و نزدیکی به تو برسم
میخام به شکل خلیفه ی تو روی زمین زندگی کنم
بهشتمو همینجا بسازم
به شکلی زندگی کنم که لایق یه انسان باشه انسانی که از وجود والای خداست
درپناه خدا شاد و سعادتمند و سلامت باشید
سلام روز سوم سفرنامه و فایل فوق العاده بعد از کلی وقت ک توی سایت هستم تازه الان اطلاعات ک دریافت میکردم توی ذهنم بهم وصل میشن قبلا فایلارو میدیدم اما ربطشون بهم رو نمیفهمیدم حالا میدونم واسه رسیدن به هر آرزویی چه ثروت ،روابط،سلامتی،فرزندان و کار و هرچیزی ایمان بخدا و توکل و تسلیم بودن حرف اول رو میزنه افراد با ایمان دویست برایر فرد بی ایمان قدرت دارن شاید به یه رویاشون بعد چند سال بدبختی و تلاش برسن اما لذت نمیبرن اما وقتی ایمان داری توحیدی عمل میکنه قدرت رو به عوامل خارجی نمیدی و با اعتماد بنفس عمل میکنه هم زودتر و هم راحتتر به خواستت میرسی هم لذت میبری
مثل استاد ک به گفته خودشون روی دوش خدا سوارن و این خصلت داشتن ایمان و توکله
وقتی مشرک میشی کار برات سخت میشه
ایمان باید واقعی باشه درونی باشه نه اینکه فقط فکر کنی
و نشونش اینه ک دیگه نمیترسی دیگه از کسی حساب نمیبری منتظر تایید بقیه نیستی و حرف مردم برات مهم نیست
عاشقتم استادم تو بمن یاد دادی
دوستان عزیز و استاد جان و مریم جان سلام.
امروز هم با گوش دادن این فایل واقعا دلی که تا عمق وجودم بهم آرامش داد اومدم و کامنت بذارم و از خودم یه رد پای دیگه بجا بذارم. و با خودم عهد بستم که بیشتر روی توکل و دلسپردگی به خدای خودم و اعتماد بهش تمرین کنم تا به آرامش بیشتر برسم.خداییش بخوام بگم من چند ماه پیش که دیگه از همه چی خسته بودم یه تعهدی دادم و شروع به تغییر کردم، الان که دارم نگاه میکنم به اون روزایی که گذشت فقط اون حس آرامش عمیق و بیخیال ترس ها شدنه که میبینم لذت بخش ترین لحظات بود واسم و انگاری الان باز هم عطش دارم تا آرامشم رو ببشتر کنم جدی میگم یعنی دوستانی که آرامش واقعی و تضمین تو زندگی و ذره ای از طعم توکل رو چشیدن میدونن من چی میگم. و فقط با موندن تو احساس آرامش بود که اتفاقات تند تند واسم رقم خورد. استاد جان میدونی از کدوم آرامش و اطمینان صحبت میکنم. از اون آرامشی که وقتی حتی یه چیز ناراحت کننده هم ببینی عین خیالت هم نیست و ذره ای ناراحت نمیشی. انگار داری همه ی این اتفاقات رو از آسمون بهشون نگاه میکنی و میگی ای بابا این مسئله ایه آخه ! همون اتفاقاتی که قبلا بشدت تو رو عصبی و ناراحت میکرد و انگار که مثلا بهت ظلمی چیزی شده و تو بدبختی😊.یعنی انقدر آرامش داری که براحتی میگذری ازش و باززززززز اون حس خوبه غالبه و اینه که واسه من لذت بخشه.که روی زندگیت کنترل داری.که احساس شجاعت میکنی. استاد من هنوز موفق به خرید هیچ کدوم از دوره ای شما نشدم چون قبل این روی روابطم زوم کرده بودم .ولی هدفم اینه از دوره عزت نفس شروع کنم و میدونم خدا این هدیه رو به من میده و خیالم راحته که بهمنی از ثروت و نعمت سمتم تصاعدی داره میاد .این خاصیت جهانه به نظرم .وقتی اتفاقات شروع میشه به افتادن با موندن ما توی اون حس حالا چه منفی چه مثبت اتفاقات تصاعدی رشد میکنن. ولی مثبت قدرت بیشتری داره💪🏻💪🏻. من تک و خاصم واسه خودم و خدا. جهان به یاریم میاد همیشه چون باور دارم که سمت و سوی جهان رو به بهبود و رو به خدا بودنه . تا کامنت بعدی من و حس جدیدم و نتایج فوق العاده بعدی. خدا نگهدار حس خوبتون باشه دوستان.
سلام و درود خداوند به استاد عزیزم، مریم بانوی باهوش و خلاق و همه دوستان عباسمنشی دوست داشتنی ام. اول این کامنت از خداوند تشکر و سپاسگزاری می کنم بابت نعمت دیدن، توانایی نوشتن و گوش دادن و تفکر کردن. خدا رو سپاسگزاری میکنم بابت هدایتش و کلماتی که بر قلبم جاری می کنی. استاد عباسمنش زیبا بین و زیبا همه احساس خوب و انرژی که از این ارتباط موحدانه با خدای زیبام رو به کمک شما پیدا کردم رو از راه دور به شما و مریم بانوی بهشتی میفرستم. خب برم سراغ رد پای امروزم..
دارم به این ویس گوش میدم. حضرت ابراهیم وقتی هاجر و اسماعیل رو توی مکه رها میکنه میگه خدایا مردم رو دورشون جمع کن. با خیال راحت و مطمئن و باور قوی این رو از خدا درخواست میکنه. بعد استاد مثال میزنن از کسی که نمیره به شهر دیگه کارشو گسترش بده و درآمدش رو زیاد بکنه. ولی اون آدم حرکتی نمیکنه و استاد میگه باید این باور رو در خودش ایجاد بکنه که بارش روی زمین نمیمونه و ایمان داشته باشه که خدا کمکش میکنه. نشانه تسلیم بودن احساس خوبه و همین یه نکته باعث میشه دیگه دست و پا نزنیم، ناامید نشیم، ترس ها فلجمون نکنه و همین احساس خوب باعث رشد ما رو به جلو میشه. این چند وقت همین باور باعث ایجاد تغییرهای زیادی در من شده. هر بار که به اتفاق یا تضاد یا ناخواسته ای در زندگیم برخورد کردم، به جای واکنش های همیشگی و احساس بد داشتن، بعد از چند دقیقه ناراحت شدن میگم یعنی خداوند میخواد از این طریق چی بهم بگه، یعنی باید چطوری شخصیتم رو تغییر بدم و کجا رو درست کنم؟ و خب تازه اینجا کارم شروع میشه، هیچ ایده ای براش ندارم و اینجا میگم خدایا کمکم کن من نمیدونم این مورد رو چطری حل کنم و البته ازت تشکر می کنم که میخوای رشدم بدی. لطفا کمکم کن بفهمم باید چیکار کنم و زیبایی و قشنگیش اونجاست که بعد از چند دقیقه، راه حل بطور طبیعی به ذهنم میرسه. از وقتی این روند رو آغاز کردم زمان ناراحت بودنم کم و کمتر شده و کارهام بطور معجزه واری درست شده و خیلی عالی و زبا پیش رفته. برای درس امروز و این برگ همین بس که طی تجربه هایی که داشتم این چند وقت، تسلیم بودن و خونسردی و آرامش و ایمان داشتن به خوب شدن همه چیز باعث رشد تصاعدی من میشه. میدونین تفاوت تسلیم صد در صدی به خدا و تصمیم گرفتن برای همه چیز با ذهن محدود خودم شبیه چیه؟ مثل اینه که من بخوام از یه کوه و مسیر پر از سنگلاخ برم بالا، حالا باید کلی وسایل جمع کنم، برم از کلی آدم پرس و جو کنم و اونا با نظرهای متناقض و جور وا جورشون منو گیج کنن و البته هدفم این باشه که اون مسیر رو طی چند روز برم بالا و برسم به قله.
راه میفتم و میرم اما بخاطر مناسب نبودن کفشم هی لیز میخورم، برمیگردم و میرم کفش مناسب بپوشم و دوباره برمیگردم و میرم بالا اما باز دوباره بخاطر نداشتن ابزار مناسب از روی صخره ها لیز میخورم و شاید پرت بشم پایین و زخمی بشم . دوباره پا میشم و میرم از یه نفر دیگه کمک میخوام. اون آدمه شاید کمکم کنه شایدم منت سرم بذاره و کمکم هم نکنه والی آخر….
هدفم صعود در چند روز بود ولی با این منوال تا دو ماه هم ممکنه نرسم و خب 100 درصد خسته میشم و بیخیال صعود.
اما توی مورد دوم که میگم خدایا من میخوام توی چند روز از اینجا برم بالا و از روی قله زیبایی ها رو ببینم، لطفا کمکم کن و به بهترین مسیرها من رو هدایت کن، چون من هیچ چیزی نمیدونم. لطفا بهترین راه راه رو پیش روم بذار. وایمیسم و نگاه میکنم. یهو چشمم به تله کابین میفته میرم سمتش یکی از پشت داد میزنه یه وقت سوارش نشی ها ممکنه دستگاه وسط راه خراب شه از اون بالا بیفتی چند تیکه شی. اما من توی دلم میگم اوکییی( از اون اوکی ها استاد) اگه قراره چند تیکه شم بازم میرم سمتش چون تو خبر از اون چیزی که بین منو خدا رد و بدل شده نداری و از روی احتمال حرف میزنی. اما من فط به حرف خدای خودم گوش میکنم. میرم سوار تله کابین میشم، توی کابین کلی وسایل پذیرایی هست، یه کابین وی آی پی. یه موزیک شاد پخش میشه و منظره فوق العاده ای جلوی چشممه. از اون بالا نگاهم گیر میکنه روی آدم هایی که گیر کردن توی دامنه کوه و دارن تقلا میکنن.هر چقدر هم که سعی میکنن باز لیز میخورن و از یه حدی نمیتونن برن بالا. از این ور منی که از خدا خواسته بودم توی چند روز برسم بالای کوه ، در عرض چند دقیقه میرسم به قله. حس فوق العاده ای دارم. ترکیبی از رضایت رسیدن به قله و شیرینی نتیجه ایمانم( این حس رو مواقعی که تنهایی از مسیرهایی که خیلی قبلا میترسیدم ازشون ولی با ایمان به خدا رفتم بالا و به حرف آدم هایی که توی مسیر داشتن منصرفم میکردن و میترسوندن گوش نمیکردم تجربه کردم. یه حس شیرینی که فقط و فقط دلتو گره میزنی به خدا و پا میذاری روی ترس ها و باورهای کهنه ات و حرف های بقیه که خیلی منطقی دارن منصرفت میکنن و تو فقط اون رشته ایمان رو چنگ میزنی و میری و میرسی بالا و لذتش تا ابد میمونه باهات). در همین حین چشمم به قله های دیگه هم میفته که اصلا من از وجودشون خبر نداشتم و وقتی رسیدم این بالا دیدمشون. این قله ها عظیم و بزرگ و زیباتر از این قله ایه که روش وایسادم. دیگه نگران رسیدن به اون قله ها نیستم، میدونم خدا باز بهترین و راحت ترین راه رو بهم نشون میده….
خدایا هزاران بار شکرت که کمکم کردی این متن رو بنویسم و سپاسگزار و قدر دان وجود استاد موحد و یکتا پرستم و مریم جان نازنینشون هستم که با نوشتن متن هر روز، بعد دیگه ای از آگاهی ها رو برامون باز میکنن.
خدایا شکرت.
سلام
عرض ادب و احترام
عرض ارادت خدمت استاد عزیزم و دوستان همسفر
استاد عزیر دعات منو گرفت ، فرمودی ایشالله خدا مارو با صالحان محشور کنه ، من افتادم وسط این بهشت تو خانواده عباس منش. دمتون گرم.
استاد میگم حضرت ابراهیم که دوست خدا بود ولی این وسط اسماعیلم عجب باوری مثل پدرش داشت که نه نگفته ، وقتی باباش گفته باید قربانیت کنم گفته بریم ، ایول به ایمان اسماعیل ، ایول به ایمان هاجر که آویزون شوهر نشده که نه ماهم باید با تو باشیم و … ؛ این داستان در دل باور ابراهیم اشاره داره به همفازی با اطرافیانمون ، وقتی رو باورت کار میکنی اطرافیانتم کسایی هستن هم فرکانس تو.
میگم انگار پیشرفت در مسیر کمال چند بعدیه ، اینطور نیست که ترم اول ترم دوم ترم سوم و… داشته باشه
اینطور نیست که من رو عزت نفسم کار کنم بعد بیام رو ایمانم بعد برم رو باور فلان کار کنم ، اگه میخوام پیشرفت واقعی داشته باشم باید تو همه جوانبم کار کنم ، من باید هر روز هر روز و هر روز ارزشمندتر و ارزشمند تر بشم تااااااا ابد و تا بی نهایت.
استاد آرزو میکنم سالیان سال ، همیشه سلامت و سعادتمند و پرتوان این مسیر رو ادامه بدین و جهان رو جای بهتری برای دیگران کنید و ایشالله که من و سایر دوستان لیاقت داشته باشیم آنطور که شایسته مطالب ارزشمند شماست از تعلیمات شما استفاده کنیم و بی نهایت بهره مند بشیم.
سپاس بینهایت که حوصله کردین و متن من رو خوندین.
موفق و پیروز باشید در پناه حق 🌹❤
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم عزیز و دوست داشتنی و تمام دوستان همسفرم
این فایل و بارها گوش کردم و در مقابل ایمانی که حضرت ابراهیم داشته زبونم بند میاد چون بچه ها بدترین نقطه ضعف ما هستن لا اقل برای من .
اما با دیدن این فایل یاد گرفتم آروم تر باشم و تسلیم خداوند تا راحت تر بتوانم اتفاقات را درک کنم و صبور باشم و هر دقیقه و هر ساعت از خداوند هدایت خواستم و خداروشکر میکنم برای صبر و آرامشی که دارم .
زیرا با صبروتسلیم بودن در برابر خداوند تونستم بفهمم حتی اتفاقاتی که به نظر ما بد میان خیری توشون هست و بارها و بارها تو این مدت بهم ثابت شد و یاد گرفتم حتی در زمان سخت خداروشکر کنم و بگم حتما خیری هست که من نمیدونم و خداوند میدونه و واقا همینطور بوده .
دوستتون دارم با عشق ❤❤❤❤❤❤
اسلام واحترام خدمت استاد ودوستان همراه
ادامه جلسات وگفتگوی استاد عباس منش از شروع ارزشمندی واعتماد
جلسه دوم قربانی وظلم به خود
جلسه سوم تسلیم شدن دربرابر خدا
قصه حضرت ابراهیم وقربانی فرزند دربرابر امر پروردگار!
تااکنون ازاین زاویه که استاد عباس منش تاکید زیادی کردن برای انجام این قربانی نسبت به فرزندخودشان وپذیرش این فرمان ،…
وقتی به عمق این مطلب فکر کردم واقعا حس عجیبی داشتم، هیچ وقت معنی تسلیم شدن را اینچنین درک نکردم.
وقتی به صحبتهای استاد دراین جلسه فکرمیکنم یک احساس خاصی نسبت به قضیه تسلیم شدن پیداکردم ، فایل استاد را چند مرتبه گوش دادم وحتی مطالب آن را چند مرحله خواندم هربار به کوچکی خودم بیشتر نزدیک میشدم .
سخن استاد جلسه سوم خیلی متفاوت شد ،
محدویتها فکری وترسهای فقط سطحی از افکار مارا رشد داده اند، یادم هست دردانشگاه استاد فلسفه بیشتر اشاره به عمق در شناخت خدا تاکید داشت وحرکت سطحی را آلودگی درظاهر می دانست .
جالب اینکه خیلی وقتها از تاریکی می ترسیدم واقعا ظاهر تاریکی ترس هست ،یک اتفاق جالب ، در یک موقعیت تاریکی قرارگرفتم ترس تمام وجودم را گرفت در قسمت سرم حس عجیبی زد یعنی وجودم از کنترل داشت خارج میشد شاید علامت سکته بود یادم هست فقط نفس عمیقی کشیدم وبا خودم گفت فقط یک تاریکی هست مثل زمان روشنی اکنون نور نیست پس هیچ چیزی نیست که تو از آن واهمه داری آرام باش واز تاریکی لذت ببر آرام شدم وخودم را تسلیم تاریکی کردم تا بتونم درکش کنم وارتباط برقرارکنم واین تجربه یکبار دیگر برایم در دریا اتفاق افتاد یکمرتبه زیرپای خالی شدوبه داخل آب فرورفتم ترس وحشتناکی تمام وجودم را گرفت مرگ را حس کردم .این مرحله خودم را سبک کردم وآرامش عجیبی را درخودم احساس کردم وبه آهستگی در زیرآب شروع به شنا کردم احساس سبکی داشتم چشمانم بسته بود وتسلیم وسبک بودم صدای خنده وهم همه آدمها وبچه هارا می شنیدم به آرامی احساس کردم پا به کف ماسه ها گذاشتم البته شاید این تسلیم شدن معنای این مبحث استاد نباشد اما به نظرمن تسلیم شدن ورود به یک دنیای متفاوت است دنیایی خارج از دنیای زمینی شاید حس این تسلیم شدن انسان را متفاوت کند مثل پیامبران مثل عرفا و….
اکنون حس میکنم حکایت عجیبی است وبه جرات بگویم حکم یک گذرگاه عجیبی است برای ورود به یک دنیای جدید ؟ وچقدر سخت وتکاندهنده! وای ! وای!
حس میکنم خیلی ازخودم دور هستم وباید یک تمرکز جدی نسبت به جلسات داشته باشم باید جلسات دومرتبه یکمرور داشته باشم ،باید مفهوم تسلیم شدن با جدیت بیشتر دنبال کنم ممنون استاد
بینایی ره گم کرد.
یاری کن،وگره زن نگه وماوخودت باهم .
ماچنگیم: هرتارازمادردی،سودایی.
زخمه کن ازآرامش نامیرا،مارابنواز.
باآرزوی موفقیت وشادابی برای استاد عباس منش ومریم خانم وهمه دوستان ارادتمند شریعتی پور