این فایل فقط در قالب نسخه صوتی است.
نزدیکترین فرکانس به فرکانس خداوند، «به معنای خالقی که میگوید باش و همان لحظه موجود میشود»، فرکانس سپاسگزاری است و راه سپاسگزار بودن، از مسیر تمرکز بر زیبایی های اطرافت، دیدن آنها و تحسینشان میگذرد.
تصمیم بگیر تا امروز زندگیآت را به «فقط تمرکز بر نکات مثبت» اختصاص دهی و فارغ از اینکه شرایط چیست، چه نگرانیهایی داری و چه ناخواستههایی برایت بوجود آمده و چه چیزهایی میخواهی اما نداری، تصمیم بگیر امروز بی خیال همهی آن نگرانیها و ناامیدیها شوی و فقط مشغول پیدا کردن اتفاقات و نکاتی در اطرافت شوی که دوستشان داری.
سپس تلاش کن فردا هم، دوباره «فقط برای یک روز»، این تصمیم را دوباره بگیری و عملی سازی.
به اندازهای به ویژگی خداگونه ان اقول کن فیکون نزدکتر میشوی که، میتوانی این مسیر را ادامه دهی.
زیرا جهان مثل آینه عمل میکند و کانون توجه تو را به تو بازمیگرداند.
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا.
به عنوان اولین قدم برای خلق یک اتفاق دلخواه، نکات مثبت امروز زندگیات را در بخش نظرات این فایل بنویس
متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:
جهان مانند آینه عمل میکنه و کانون توجهم رو بهم برمیگردونه
️ زندگیم توسط فرکانس هایی که به جهان هستی ارسال میکنم ایجاد میشه
️ توجه من به هر چیزی در زندگیم سبب گسترش اون چیز در آینده زندگیم میشه که الان دارم بهش توجه میکنم
به هر شکلی که توجه میکنم
صحبت کردن، فکر کردن، دیدن، نوشتن در موردش
️اگه به نکات منفی زندگیم توجه کنم اساس منفی و اتفاقات ناراحت کننده رو به زندگیم دعوت میکنم
️اگه در مورد مشکلاتم با کسی صحبت کنم گله و شکایت کنم و غر بزنم اتفاقات بد رو به زندگیم دعوت میکنم
️ شرایط عالی و اتفاقات بسیار عالی زمانی در زندگیم شروع میکنه به رخ دادن که تصمیم بگیرم آگاهانه کانون تمرکزم رو از روی نکات منفی زندگیم بردارم
️ وقتی اتفاق بدی در زندگی رخ داد تلاش کنم آگاهانه تمرکزم رو از روی اون نقطه ای که دوسش ندارم بردارم و به نقطهای که دوست دارم بزارم
️ من باید همون چیزی رو که دوست دارم به دست بیارم فرکانسش رو ارسال کنم
️ حتی در بدترین شرایط زندگی بازهم نکاتی هست که توجه کردن به اونها بهم احساس خوبی بده، نکاتی که امیدوار کننده باشه
باز هم میتونم چیزایی پیدا کنم در زندگیم که اگه نباشه اوضاع از این هم بدتر میشه و با تمرکز بر روی اونها به احساس خوب برسم
️اگه میخوام ببینم که تمرکزم درسته یا غلط باید ببینم احساسم خوبه یا بده
اگه احساسم بده تمرکزم روی چیزاییه که نمیخوام،اگه احساسم خوبه، تمرکزم روی چیزهاییه که میخوام
️یعنی در هر لحظه نگاه کنم چه احساسی دارم اگه قلبم غمگینه و حالم گرفته، ببینم در اون لحظه یا چند دقیقه قبل یا چند ساعت قبل توجهم روی چه ناخواسته هایی از زندگیم بوده که این طوری اتفاقات نامناسب رو وارد زندگیم کردم
️ من با توجهم به چیزهایی که در زندگیم هست دارم اتفاقات رو رقم میزنم
️ اگه پام درد میکنه توجه کنم به دستی که سالمه
اگه رابطه عاطفیم به مشکل برخورده توجه کنم به نعمت های دیگه ای که دارم
اگه میخوام خوشبخت بشم باااااااید این کارو انجام بدم
راه دیگه ای ندارم
️ من میتونم فارغ از اینکه شرایطم چیه و چه نگرانی ها و ناخواسته هایی دارم فقط به نکات مثبت زندگیم متوجه کنم
️ من میتونم بیخیال همه نگرانیها و ناامیدی هام بشم و فقط مشغول پیدا کردن اتفاقات و نکاتی در اطرافم باشم که دوستشون دارم
️توی رفتار با همسر و فرزندم یا دوستان ببینم به چیه اون ها توجه میکنم به ظاهر زیبایی که دارن یا کار اشتباهی که انجام میدن
️من هر لحظه خودم دارم زندگیم رو خلق میکنم هیچ کس هیچ قدرتی توی زندگی من نداره
منم هیچ قدرتی توی زندگی دیگران ندارم که بخوام زندگیشون رو تغییر بدم
چون هر کدوم زندگیمون رو با فرکانس های ارسالی خودمون خلق میکنیم
️ اگه میخوام اتفاقات خوب زندگیم بیشتر و بیشتر بشن باید در موردشون هی صحبت کنم، توجهم رو به خوبی ها بیشتر کنم
️جهان مانند آینه عمل میکنه
️من هر قسمتی از زندگیم رو که به آینه نشون بدم از همون قسمت رو برام توی زندگی در آینده بیشتر میکنه
با حس خوب اتفاقات تغییر میکنه
با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن بخشی از صحبت های استاد در قسمت نظرات.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی جهان مانند آینه عمل می کند13MB14 دقیقه
به نامربّ
سلامبا بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 15 آبان رو باعشق مینویسم
امروز وقتی از خواب بیدار شدم حاضر شدم تا برم پارک ترافیک تا دوچرخه سواری رو که دارم یاد میگیرم ،موانع رو هم یاد بگیرم
وقتی رسیدم کلاه دوچرخه رو برداشتم و رفتم به مربی سلام دادم و شروع کردم
خیلی عجیب بود
هفته پیش نمیتونستم از جاهای باریکی که تو پارک ترافیک درست کردن و دوچرخه میتونه رد بشه رو نمیتونستم درست برونم
ولی امروز خیلی خیلی پیشرفت کرده بودم و همه اینا کار خداست
به خودم بارها تکرار کردم که طیبه ببین خدا داره بهت کمک میکنه ها
وقتی داشتم از موانع و پیج و خم های اونجا رد میشدم یهویی شنیدم مربی گفت بچه ها بیاین با دوچرخه هاتون اینجا وایستین
من فکر کردم میخوان عکس بگیرن
ولی دیدم گفت تموم شده وقتتون
پرسیدم چه زود گذشت آخه تازه اومدیم ،گفت نه یک ساعت گذشته
و انقدر به من خوش گذشته بود که نفهمیدم ساعت چجوری گذشت خدایا شکرت
وقتی تموم شد برگشتم خونه
و دیدم خواهرم غذا درست کرده و بازم با من درست صحبت نمیکرد و من هم با دیدن این رفتارش مدام تو افکارم کلی حرف میگفتم و اونو مقصر میدونستم
در صورتی که خودم مسئول این رفتار خواهرم با من شده بودم
چون خدا این چند روز رو بهم تاکید میکرد که چرا تو کارای خونه کمک نمیکنی و به حرف من گوش نمیدی ولی من باز لج داشتم و انگار نمیخواستم که قبول کنم که مسئول این اتفاق منم
بعد میخواستم برای مادرم از کاموای سبز قورباغه ببافم ،قبلا به کامواها نگاه کرده بودم دیدم نیست و میخواستم از خواهرم بگیرم
ولی غرورم اجازه نمیداد برم ازش بخوام
چون با من درست صحبت نمیکرد
گفتم خدایا کاش کاموا داشتم رنگ سبز که از خواهرم نمیگرفتم
وقتی رفتم نایلون کامواهارو ببینم دیدم دقیقا از همون رنگ هست
انقدر خوشحال شدم و خداروشکر کردم خیلی حس خوبی داشتم
در صورتی که چند روز پیش دیدم که از اون رنگ ندارم
جالب بود دقیقا از همون رنگ بود
خدایا شکرت
امروز گل سر انار بافتم و خدا از طریق مشتری هام به من گل سر انار رو پیشنهاد داد و گفت که میتونی ببافی
و من اجرا کردم و خیلی خیلی زیبا شده بود خدایا شکرت
از صبح تا شب مدام به این فکر بودم که مادرم نمیتونه بفروشه و نجوای ذهنم میگفت طیبه خودت فروشش رو برعهده بگیر
ولی هی جواب نجوای ذهنمو میدادم و سعی داشتم کنترلش کنم و میگفتم که ، وقتی خدا به من کمک کرده و فروشم بالا بوده
صد در صد مادرم رو هم کمک میکنه تا یاد بگیره درست کردن گل سر و فروشش رو
پس من باید طبق گفته خدا متمرکز بشم روی یادگیری مهارت نقاشی و پیشرفتم رو در این مهارت متمرکز بشم و جدی عمل کنم
خدایا شکرت
امروز خیلی روز خاصی بود
به خصوص وقتی دوچرخه سواری میکردم یه بار بسیار بسیار زیبایی به صورتم میخورد که بسیار لذت بخش بود
خدایا شکرت
برای تک تک خانواده صمیمی عباس منش بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت از خدا میخوام
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 7 آبان رو با عشق مینویسم
طیبه : میشه معذرت خواهی نکنم ؟
خدا : نه نمیشه باید بری بگی ببخشید و معذرت خواهی کنی
چون تو مسئول اون اتفاقی و تو از درون افکارت درست نبود که سبب این اتفاق شد
برو و معذرت خواهی کن
این گفتگوی بین منو خدا بود که امروز بهم گفت باید انجامش بدی که هفته پیش من تو دوشنبه بازار محله مون با یه فروشنده که ازش سیب خریدم بحثم شد سر اینکه گفتم یک کیلو میوه میخوام و بیشتر نشه
امروز قرار بود خاله ام ناهار بیاد خونه ما
من صبح بیدار شدم و یکم کار کردم و بعد 12 رفتم تا از خانمی که برای من گل سرارو میبافت ،بافتنیارو ازش بگیرم
که خاله ام زنگ زد و گفت تو راهه و داره میاد
من به اون خانمی که برام قلاب بافی انجام میداد گفتم که دیگه من گل سر نمیبافم و کار رو از هفته بعد به مادرم تحویل میدم و با مادرم باید کار کنید
وقتی برگشتم نون گرفتم و رفتم تا خریدای دیگه انجام بدم و برم خونه
وقتی رفتم یادم افتاد که از تمرین کلاس رنگ روغنم که میخواستم عکسشو چاپ کنم ،باید ببرم و چاپ بشه
وقتی بردم و فتوکپی و تکثیر دانشجویی دادم تا کپیش کنه
بهش گفتم که من میخوام عین این عکس در بیاد که نمونه برده بودم که رو کاغذ مخصوص عکاسی بود
حتی بهش تاکید کردم که از این کاغذا دارین؟؟؟
گفت بله ولب وقتی چاپکرد دیدم اصلا اون کاغذ نیست و اصلا چاپش خوب در نیومده و بهش گفتم چرا اینجوری شد
گفت من گفتم که چاپش معمولی میشه
دیگه من بهش نگفتم که من تاکید کردم که اگر از این برگه دارین چاپ کنین
داشتم فکر میکردم که چرا درست گوش نداد و بدون اینکه گوش بده درست کارشو انجام نداد و من 50 هزار تمن دادم بابت چاپی که اصلا چیزی که میخواستم نبود
و ناراحت شدم که چرا درست کارشو انجام نداد و هیچی نگفتم و برگشتم
دقیقا یه بارم اینجوری درست گوش نداده بود و قبلا براش کار برده بودم و چاپشو درست انجام نداده بود و من دوباره هزینه دادم و این ماجرا دوباره برای من تکرار شد
از اون روز تا الان که 12 آبان هست و دارم رد پای اون روزم رو مینویسم ،و چون کارم زیاد بود فرصت نمیشد بیام و توسایت بنویسم ،خداروشکر که الان مینویسم تا یادم بمونه و درس هام رو بگیرم
اون روز زیاد توجه نکردم به این اتفاق و فقط ناراحت شدم و اصلا به این فکر نکردم که حتما من قبلا کاری انجام دادم که اینجوری پیش میاد برای من ،اما الان که داشتم مینوشتمش بهم گفته شد که طیبه همه این برخورد هارو خودت با مشتریت داشتی
و خدا، دقیقا لحظاتی رو به من یادآوری کرد که من چند هفته پیش از جمعه بازار که یه نفر بهم آینه دستی سفارش داده بود و قشنگ توضیح داده بود تو اینستاگرام که میخوام طرحم این رنگا باشه و من موقع نقاشی کشیدم اصلا توجه نکردم و نرفتم ببینم چی گفته و طبق عکسی که داده بود رنگاشو گذاشتم
و وقتی تحویل مشتری دادم گفت اونی نیست که میخواستم و دوباره کاری شد برای من و آینه جدید رنگ کردم و اون آینه خراب شد
و من چندین بار از این بی توجهی ها و گوش ندادن به توضیحات مشتریارو انجام داده بودم که الان این اتفاق برای خودم رخ داد و من نباید ناراحت میشدم اونروز
اتفاقا الان که فهمیدم خوشحال شدم که خدا بهم یادآوری کرد تا خودم رو اصلاح کنم و سعی کنم از این به بعد درست به گفته های مشتری ها گوش بدم و هر رنگی که برای طرحشون خواستن و برام نوشتن توجه کنم و دقیقا همون رو انجام بدم
وقتی برگشتم خونه چون دیر بود و خاله ام اومده بود ،به خواهرم گفتم از دوشنبه بازار میوه و گوجه بخره و من ناهار رو حاضر کنم
وقتی داشتم آشپزی میکردم ،خواهرم زنگ زد و گفت که طیبه گوجه یک کیلو کمتر نمیده
بهش گفتم نخر نمیخواد ،برو از یه فروشنده دیگه بخر کمتر میدن
که خواهرم نگرفته بود و وقتی اومد خونه دیدم که گوجه ها همه خرابن و حاضر شدم و رفتم تا پس بدم
وقتی رفتم تو راه هی بهم گفته میشد باید بری از اون میوه فروش معذرت خواهی کنی
و من مقاومت داشتم و نمیخواستم چشم بگم و برم معذرت خواهی کنم
وقتی رفتم گوجه هارو پس بدم اول قبول نکرد و بعد چند تاشو فقط عوض کرد و برگشتم
وقتی برگشتم خونه و ناهار رو آماده کردیم و خوردیم ،خاله ام تا شب خونه ما بود و داشت با داداش و خواهرم صحبت میکرد
شب که شد من خواستمبرم دوباره خرید کنم، اول رفتم از خانمی که برام گل سرارو میبافت ازش تحویل بگیرم و وقتی تو راه میرفتم دوشنبه بازار ،هی میگفتم خدایا نمیشه معذرت خواهی نکنم ؟؟ الان اگر مشتری داشت برم چی بگم آخه
نه من معذرت خواهی نمیکنم
ولی خدا هی داشت بلند تر بهم میگفت باید بری معذرت خواهی کنی و بگی که هفته پیش تو بودی که از درونت نتونستی خودتو کنترل کنی و اون فروشنده هیچ مسئولیتی در قبال اون اتفاق نداشت
تو بودی که با این افکار که چرا باید من برای خونه خرید کنم و به این فکر میکردی که تا خانواده ام دیدن پول دستم اومده ،یه جریانی پیش اومد که الان من باید برای خونه خرید کنم و به خانواده کمک کنم و کلی افکار دیگه که نشانه ای از محدود بودن باور فراوانی در درونت بود که نمیخواستی برای خونه بیشتر از یک کیلو میوه بخری
باید بری و معذرت خواهی کنی
ولی من با وجورد شنیدن صدای بلند خدا در درونم ،مقاومت داشتم و میگفتم خدا میشه نرم لطفا
ولی میگفت باید بری
و در آخر که نزدیکه شدم به فروشنده میوه گفتم چشم و رفتم وایسادم و گفتم سیب چنده ؟
گفت 25 و بهش گفتم که یک کیلو بهم سیب بدین
و وقتی داشت سیب رو وزن میکرد ،گفتم یادتونه هفته پیش ازتون سیب گرفتم و سر اینکه 5 هزار تمن بیشتر شد نخواستم خرید کنم و باعث شد بحث بشه ؟
گفت نه یادم نیست انقدر مشتری دارین که فراموش میکنم
بعد یکم بیشتر توضیح دادم و یادش اومد و بهش گفتم ببخشید معذرت میخوام ،من اون لحظه حالم خوب نبود وبا شما بحثم شد
خندید و گفت اشکالی نداره و من چندین بار ازش معذرت خواهی کردم و گفتم حلالم کنین ببخشید و گفت اشکالی نداره و سیبی که وزن کرد 42 میشد برگشت گفت شما 40 بده و من سریع از نایلونم که یه گل سر گل صورتی آورده بودم تا بابت معذرت خواهی بهش بدم ،دادم ،اولش قبول نمیکرد و بعد قبول کرد
وقتی داشتم معذرت خواهی میکردم ،یه خانم هم اونجا بود و خرید میکرد و حرفامونو شنید
یهویی دیدم شروع کرد به تحسین کردن و گفت آفرین بهت دختر خوب ،این روزا هیچ کس نمیاد معذرت خواهی کنه که تو اومدی تحسین بر انگیزه و دیدم داره ازم تشکر میکنه
متعجب شدم که یه نفر دیگه داشت تشکر میکرد از معذرت خواهی من
الان که دارم مینویسم درک کردم که تشکر از طرف خدا بود نه اون خانمی که تحسینت کرد و تشکر کرد
اون خانم دستی بود از دستای خدا تا بهت بگه آفرین که مسئولیت این رفتارت رو به عهده گرفتی و رفتی از فروشنده معذرت خواهی کنی
.خدارو بی نهایت سپاسگزارم که داره به من خدا گونه بودن رو یاد میده و من تا جایی که بتونم سعیمو میکنم تا بیشتر به خدا چشم بگم و مراقب رفتارهام باشم تا دیگه چنین اتفاقی رخ نده
و وقتی میوه خریدم ،برگشتم خونه و خاله ام هم وقتی من اومدم یکم بعدش رفت
امروزم برای من کلی درس داشت
اینکه بیشتر دقت کنم به رفتارهای هر لحظه ام
وقتی بیشتر فکر میکنم بیشتر این جملات رو درک میکنم و میفهممشون که
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
اگر میخوای رفتار خوب ببینی باید خودت رفتارت رو خوب کنی
اگر احترام میخوای باید احترام کنی
اگر عشق میخوای باید عشق بورزی
اگر ثروت میخوای باید ببخشی
و همه اینها اول باید از خودت شروع کنی تا بتونی به جهان هستی ببخشی
یا اینکه یه ظرب المثلی هست ما ترکا میگیم که هرچی بندازی به قابلمه آشت همون هم تو قاشقت در میاد
ترکیش اینه
هر نه سالسان آشان چیخار قاشیقان
یعنی هر رفتاری بکنی همونم در جهان اطرافت میبینی
و تک تک صحبتای استاد عباس منش که میگه در مورد این که هر رفتاری از خودت نشون بدی ،جهان مثل آینه عمل میکنه ،جلو آینه وایسی و گریه کنی گریه میکنه
بخندی میخنده
عشق بورزی عشق میورزه و …
و من امروز با تک تک اتفاقاتم متوجه شدم که من باید با مشتری هام که درمورد نقاشی توضیح میدن درست گوش بدم و کارم رو درست انجام بدم تا جهان که مثل آینه عمل میکنه ،انسان هایی رو سر راهم قرار بده که درست باشن مثل خودم
و باید این رو همیشه یادم باشه که اولین کاری که در انجام کارم هست و استاد عباس منش همیشه میگه که هر جا که هستی کارتو درست انجام بده
یادمه تو یکی از فایلا اگر درست یادم باشه میگفت اگر تو اداره ای و از کارت میزنی جای دیگه به یه شکل دیگه برات رخ میده
کیفیت کارت رو در نظر بگیر
و بدون که اگر کارت رو درست انجام بدی بالاخره دیده میشه
پس کارت رو درست انجام بده
و اینها درس های امروز من بودن که سعی میکنم عمل کنم تا دیگه برای من رخ نده
بعد که خاله ام رفت من یادم اومد گفتم به خواهرم ،که مگه قرار نبود از دوشنبه بازار برای پسرت تنقلات و تغذیه مدرسه بخری ،گفت وای راست میگی الان 8 شب شد نمیتونم برم و به پسرش گفت پاشو حاضر شو و خودت برو بخر
که مثل همیشه خواهر زاده ام شروع کرد به غر زدن که چرا باید تنها برم و نمیرمو یه جورایی ترس داره از تنهایی رفتن و خرید کردن و از وقتی من پا تو مسیر آگاهی گذاشتم ، اوایل ورودم به سایت سعی داشتم که به خواهرم بگم تا کاری کنه که نذاره که پسرش خجالتی بشه و وقتی بزرگ بشه ،مثل من اذیت نشه و دوست داشتم همیشه یه جورایی کمکش کنم ولی چند ماهی بود که دیگه درس گرفته بودم که من عاجزم از تغییر دادن دیگران
و هر بار که میخواستم حرفی بزنم میگفتم طیبه نباید حرفی بزنی
تا اینکه امروز گفتم خب خودت برو تغذیه ات رو بخر و برگرد خونه نترس راحت برو
یهویی دیدم برگشت بهم گفت تو فضولی نکن
وای من اینو شنیدم متعجب شدم ،گفتم چی گفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت هیچی و فهمید که کار ددستی نکرده و من بلند گفتم یعنی چی ؟ آدم به بزرگتر از خودش میگه تو فضولی نکن
و برگشتم و به خواهرم گفتم چرا باید اینجوری بگه به خاله اش
دیدم خواهرمم هیچی نگفت و من بیشتر ناراحت شدم و گفتم تقصیر منه که میخوام بزرگ شدی خجالتی بار نیای واذیت نشی ،اصلا به من چه هرکاری دوست داشتی بکن
تو دلم گفتم مقصر منم که نباید حرفی میزدم و چنین جوابی میگرفتم
و خیلی ناراحت شدم ولی میدونستم که صد در صد در رفتارهای خودم چنین حاضر جوابی بوده که الان خواهر زاده ام این رفتار رو داشت
ولی هرچی فکر میکردم اصلا من تاحالا به بزرگتر از خودم اینجوری نگفته بودم
شاید پشت سرش ناراحت میشدم و میگفتم مثلا چرا به من این حرفو گفت ولی نگفته بودم فضولی نکن
تا وقتی که بخوابم فکر کردم و هرچی فکر میکردم بیشتر اذیت میشدم و نمیتونستم کنترل کنم ورودیای ذهنمو و هی نجوای ذهنم میگفت
بیا اینم جواب محبت هات
تو محبت میکنی و اینجوری جواب میگیری و شروع میکرد به بمباران و به یاد آوردن رفتارهای ناخوب خواهر زاده ام
یادمه استاد میگفت کار ذهن اینه که وقتی یه ناخوبی از کسی دیدین سریع اونو بزرگش کنه
و وقتی دیدم داره احساسم ناخوب میشه از خدا کمک خواستم و سعی کردم توجهمو بدم به چیزای دیگه
و خوابیدم
(الان که مینویسم این ردپام رو 12 آبان هست و در رد پای روز 8 آبان مینویسم که خدا چه رفتارهایی رو بهم یادآور کرد که دلیل این حاضر جوابی خواهر زاده ام رو متوجه شدم
و باز هم درسی بود که سبب شد بفهمم دلیل تک تک رفتارهای خودم و تک تک رفتارهایی که میبینم همه از درون خودم هستن و صد در صد انجامشون دادم که بعدها به شکل اتفاقات مشابه برای خودم رخ میده
و باید سعی کنم بیشتر تلاشمو بکنم و سعی کنم تا عمل کنم به درس هایی که میگیرم )
خدایا شکرت که هر لحظه داری بهم یاد میدی
و بهم گفته شد که
از این به بعد یاد بگیر که به کسی چیزی نگی حتی اعضای نزدیک خانواده ات
و شب یکم فکر کردم ،امروز رفتارم با خواهرم هم خوب نبود
چون وقتی خواهرم گوجه خریده بود و خراب بودن ،بهش بارها بلند گفتم که چرا وقتی دیدی خوب نیستن خریدی و نباید بلند میگفتم
و دائم نجوای ذهنم میگفت ببین برای خونه خودش خوبشو میخره ولی برای شما خراب گرفته
و میخواست بیشتر کاری کنه که من به خواهربزرگترم بگم از این به بعد خواستی خرید کنی دقت کن
و هرچی فکر کردم امروز نتونستم خودمو کنترل کنم و به خواهرم حرفایی گفتم که گفت بسه دیگه از این به بعد برای شما چیزی نمیخرم و ناراحت شده بود و من نمیدونم خاله ام هم شنید یا نه ولی کار خوبی نکردم
درسته که باید درست خرید میکرد ،ولی من نباید اون رفتار رو میکردم خواهر بزرگترم
شب وقتی میخواستم بخوابم بهم گفته شد حق نداری ناراحت باشی که چرا خواهر زاده 12 ساله ات بهت گفت تو فضولی نکن چون تو هم به خواهرت بی احترامی کردی و بلند گفتی چرا باید گوجه خراب میگرفتی
ولی یه چیزی داشت اذیتم میکرد و اون این بود که چرا گفت فضولی نکن
که انقدر خدا دقیقه و وقتی میبینه دارم فکر میکنم تا دلیل رفتارهام رو بهمم و اصلاحشون کنم
فرداش قشنگ بهم گفت و تمام اون حال ناخوبی که از امروز و فرداش داشتم به یکباره ازم گرفته شد
بعد شب من شروع کردم به نوشتن چکاب فرکانسی که چند تا سوال رو جواب دادم و به جلسه اول قدم اول دوره 12 قدم گوش دادم
و تو قسمت قدم اول رد پام رو گذاشتم که اولین رد پای من در فایل اولین دوره از خریدم در سایت بود
خدایا شکرت
خدایا شکرت
سلام با عشق
اومدم رد پای چهارمین روزم از روز شمار تحول زندگی فصل اولم به جا بذارم
نکات مثبت امروز من بی نهایت هست
اینکه صبح که بیدار شدم بلافاصله میگم خالق زندگی خودم هستم
شروع میکنم با خدا حرف میزنم
ازش کمک میخوام ،برای کارای کل روزم و شروع میکنم به گفتن حرف های قدرتمند
و به خودم یادآور میشم که خدا قدرت تمام جهان هستی هست
و بگه موجود باش موجود میشه
من از نفس کشیدنم که هر لحظه روحم رو قلبم رد جسمم رو آروم و سبک و عالی میکنه و حس فوق العاده ای دارم سپاسگزار الله رب خودم هستم
من الان که دارم مینویسم الله اکبر اذان رو گفت
حس خوبی دارم و بهترین دعا هارو ،شادی ،برکت و ثروت و سلامتی و آرامش و عشق و ارزشمندی و همه خوبی هارو برای همه شما از خدا میخوام
امروز من تونستم کارای نقاشی و طراحیم رو انجام بدم
با دستای سالمی که دارم
با چشمای قوی و تیز بینی که خدا بهم عطا کرده و کاملا سالمن و میتونم به خوبی ببینم
از تک تک سلول های بدنم این همه اعضای بدنی که با هم در تلاش هستن و برای سلامتی من هر لحظه کار و فعالیت میکنن با قدرتی که خدا عطا کرده که در اصل خودشه ،سپاسگزارم
از لبخندی که به لب دارم الان و دارم با قلبی آروم و شاد مینویسم این سپاسگزاری هارو
از داشتن قلموهام ،رنگ ها و بوم و وسیله های نقاشیم که بهترینن سپاسگزارم
به خاطر غذایی که با عشق میخورم و حس میکنم که بدنم تمام معجون و ویتامین هایی که در غذا ها هست رو دریافت میکنن و به بهترین شکل اونها رو هضم و به کل بدن کد های سلامتی رو ارسال میکنن
برای هر قسمت از بدنم
مثلا این کد رو میفرستن به چشمام که قوی تر باشن و سالمتر
کد ارسال به پوست کل بدنم که جوانتر و شادابتر و صاف و شفاف تر بشن و اجرا کنن این کد رو سلول های روی پوست صورتم
کد ارسالی بعدی به تک تک گلبول های سفیدم هست که در بدنم محافظت میکنن تا سلامتی رو حفظ کنن
کد قدرت دهی به عضلاتم که محکم و سفت و بسیار بسیاز زیبا و خوش فرم بشن
آخه من امروز تصمیم گرفتم دوباره ورزشم و هر روز انجام بدم تا با حس های خوب به عضلاتم پیغام بفرستم به تک تک سلول های بدنم کد سلامتی بفرستم
چقدر حس خوبیه سپاسگزاری عمیقا سلول های بدنم رو حس میکنم که شادن و سلامتن
عمیقا حس میکنم که دارن کد هارو سریعتر میفرستن به کل بدن
از قلبم بگم که قلبم هر لحظه در حال ارسال خون به کل بدنم برای زندگی شاد و سرحال تر داشتن با کلی عشق که اون هم از خداست و خودشه در وجودم عشق رو جاری میکنه
از اتاق و خونه زیبامون که سقف داره و میتونیم تو آرامش و آسایش حالمونو خوب کنیم و به کارامون برسیم
از اینکه وقتم آزاد هست برای همه چیز ،برای کار هام وقت زیاد دارم برای استراحتم برای تفریحم برای رسیدن به خودم و عشق ورزیدن به خودم و عزیزانم
خدایا هزاران بار بینهایت سپاسگزارتم
سپاسگزاری ویژه از خدا که من لایق و ارزشمندیم رو برای صحبت کردن با خدا بینهایت زیاد میدونم و حسش میکنم هر لحظه و ازش هدایت میخوام
اینکه امروز بیشتر حس و حالم خوب و عالی هست
اینکه با هر فایلی که از صبح تا شب از استاد عباسمنش میشنوم و چیزهای زیادی از حرفاشون یاد میگیرم و سعی میکنم عمل کنم و قدرت خدا رو حس میکنم با تکرار هر آیه ای که از قرآن میگن
و من هر روز بارها آیات رو به خودم یاد آور میشم
خدایا بینهایت سپاسگزارم
سپاسگزارم که عشق بهم دادی و همه به من عشق میورزن و عشقشون رو از چشماشون حس میکنم و من سعی و تلاش میکنم تا من هم به تمام آگاهی هایی که یاد میگیرم عمل کنم
سپاسگزارم از خدا که کارهام رو به طور شگفت انگیزی درست میکنه و من هم خیلی راحت ایده هاو هدایت ها و راهنمایی هارو از خدا درسافت میکنم و باز هم بیشتر سعی میکنم عمل کنم
سپاسگزارم از خدا که کمکم میکنه آگاهانه روی نکات مثبت تمرکز کنم ،و باورهای قدرتمند کننده داشته باشم
و بسیار از خدا سپاسگزارم که در این سایت پر از عشق و برکت دارم یاد میگیرم و هر لحظه سعی خودم رو بیشتر میکنم تا عمل کنم و توحیدی تر باشم
و بی نهایت سپاسگزاری هایی که بابت همه داشته هام دارم که هرچقدر شکر کنم بازم باید شکر گفت من جدیدا بینهایت رو به سپاسگزاری هام اضافه کردم با هر تشکرم از خدا بیشتر وقتا میگم خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
بابت بینهایت خوبیت ازت سپاسگزارم رب من
الهی برای همه شما عزیزان بینهایت عشق ،بینهایت ثروت ،بینهایت شادی ،بینهایت سلامتی ،بینهایت حس خوب و آرامش و بینهایت هایی که خودتون دوست دارید در زندگیتون باشه خدا بهتون عطا کنه
الهی آمین