در حادثه اخیر ساختمان پلاسکو، دوستان زیادی از من درباره “موضوع مرگ” پرسیدند. برخی نگران این موضوع بودند که رسیدن به خواسته ها چه فایده ای دارد، وقتی هر لحظه ممکن است با مرگ مان همه چیز تمام شود!
من ساعتهای زیادی در زندگیام به این موضوع فکر کردم و به یقین رسیدم که مرگ چیزی جز اتمام یک سفر زیبا و شروع یک سفر زیباتر نیست. این موضوع وقتی بیشتر لمس شد که بیش از ۲ سال از زندگیام را به همراه خانواده، به سفر در کشورهای مختلف گذراندم.
هتلهای زیبای زیادی را تجربه کردم، خانههای مختلف با سبکهای معماری متفاوت که هرکدام زیبایی خاص خود را داشتند و هر کدام طبق فرهنگ آن منطقه طراحی و ساخته شده بودند، خودروهای مختلف با طرح و مکانیزم های مختلف که هر کدام زیبایی و لذت خاص خود را داشتند. شهرها و مناطقی زیبا که بی شباهت به بهشت نبودند. اما زمان ترک هیچ کدام از آن زیباییها، کمترین احساس ناراحتیای نداشتم یا حس نمیکردم که با ترک آن مکان، چیزی را از دست دادهام.
حتی همین لحظه هم که به آن فکر میکنم، هیچ حسرتی درباره هیچکدام شان ندارم. نمیگویم ای کاش آنجا بیشتر میماندم، یا آن کار را نیز انجام می دادم یا آن مکان را هم میدیدم. زیرا از تمام آن لحظات به گونهای لذت بردم که جای هیچ ای کاشی باقی نماند. میدانستم مکانهای زیباتر و تجارب بهتری نیز در جهان در انتظارم است.
مکانی که همین حالا در آن زندگی میکنم، از تمام آن مناطق رؤیایی، زیباتر است که این موضوع را ثابت می کند.
با این حال اگر همین الان فرشته مرگ به سراغم بیاید، با کمال میل به همراهش میروم بی آنکه تصور کنم مرگ، این همه زیبایی و نعمت را از من می گیرد یا حسرتی داشته باشم. زیرا می دانم جایی که قرار است در آنجا باشم، بسیار زیباتر و لذت بخش تر از جایی است که الان هستم. زیرا من هر لحظه همان کاری را انجام دادهام که بیش از هر چیز به آن علاقه داشتهام.
و مهمتر ازهمه، از نظر من اصلاً مرگی وجود ندارد.
کل زمان زندگی مادی ما، در برابر ابدیت ما، دقیقاً به اندازه یک سفر کوتاه است.
چرا فکر میکنی با مرگ همه چیز نابود میشود؟ چرا فکر میکنی مرگ بدترین اتفاق زندگی است؟
آیا بدترین حادثه برای درختان، زمستان است؟
آیا وقتی ریزش برگهای درختان در پاییز یا شاخههای خشکیدهشان را در زمستان میبینی، به حالشان گریه میکنی؟ شما نگران وضعیت گیاهان در پاییز و زمستان نیستی، زیرا می دانی این یک فرصت برای یک رویش زیباتر است. می دانی این جزئی از طبیعت است.
مرگ نیز بخشی از طبیعت ماست. بدن ما هر روز درحال تجربه مرگ و تولد است. هر روز سلولهای زیادی میمیرند تا فرصتی برای تولد سلولهای جدید باشد. تنها چیزی که درباره مان ثابت است، روح مان است که ابدی است.
ما یک جسم نیستیم که فقدانش ما را بترساند، بلکه یک روح هستم که انتخاب کرده مدت بسیار کوتاهی، بُعد جسمانی را تجربه کند.
انتخاب کرده تا در این جسم مادی با تضادهایش روبرو شود، خواستههایش را بشناسد و شور و اشتیاق حرکت در مسیر خواستههایی را تجربه کند که هر صبح به واسطهشان از خواب بر میخیزد.
فردی که در عین خوشبختی، ثروت، سلامتی و آرامش مرگ را تجربه میکند، نه تنها چیزی را از دست نداده، بلکه از فرصتی استفاده کرده که در این بُعد جسمانی داشته و آنچه را که دوست داشته، خلق نموده و از این تجربه لذت برده است. وقتی هم می میرد، مانند فردی است که سفرش به یک مکان رؤیایی تمام میشود در حالیکه مکانهای زیباتری منتظر اوست.
مرگ مانند پاییز و زمستان که فرصتی است برای تولد برگهای تازه در بهار، یک فرصت است برای تجربه بُعد خداییمان.
تمام کاری که باید در این بعد جسمانی انجام دهیم، تجربه مسیری است که خودمان انتخاب کردهایم و انجام کاری است که بیش از هر چیز به آن علاقه داریم.
آنوقت است که در لحظه مرگ، هرگز حسرت انجام کاری که دوست داشتیم انجام دهیم اما آن را به تعویق انداختیم، را نخواهیم داشت.
سید حسین عباسمنش
برای مشاهدهی سایر قسمتهای «توحید عملی» کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD378MB32 دقیقه
- فایل صوتی ما بی انتها هستیم29MB32 دقیقه
درود بیکران خدمت استاد عزیزم جناب عباسمنش و همه دوستان پر انرژیم در این گروه تحقیقاتی :)
خیلی وقت بود منتظر این فایل بودم و حالا که فرصتی پیش اومد که شما در این باره راحتتر صحبت کردید ، من هم یک سری حرفها و نظرها رو میتونم راحتتر بیان کنم.
خدا را سپاس من سالهاست که از نیستی نمیترسم و میدوم که توی همین دنیا بهشت رو رقم میزنم برای خودم و اطرافیانم تا جایی که در توانم هست.
خدا را سپاس که همواره با درسهای شما مسیر زندگی رو بهتر پیدا میکنم و راحتتر و زیباتر با رخدادها کنار میام .
درود بر همه فداکاران وطنم در هر شغلی که به سر میبرند و ایثار میکنند
استاد ، جدای از بحث پلاسکو و بحث مرگ که مطرح نمودید و اینکه داریم میبینیم و میشنویم که حوادث پشت سر هم در ایران رخ میدهد ، آیا به نظر شما این عزاداریهای طولانی که در کشور برگزار میشه و همواره غم و غصه رو به آدم تلقین میکنه و اینکه مردم دوست دارند که در ایام سوگواری که نمونه بارزش ایام محرم میباشد که همه سیاه پوش شده و به فکر غم هستند و به این فکر میکنند که مبادا شاد باشند و شادی کنند که ممکن است امام حسین از دستشان نارحت شده و گرفتار عذاب جهنم شوند و اسباب شادی شیطان را فراهم کنند ، آیا اینها جذب غم و ناشکری و بدبختی نیست؟ البته این نوع حرفها در ایران با این عقاید و مذهب که سالهاست در روح و جسم مردم رسوخ کرده بسیار سخت و ناهنجار هست ولی ایا بهتر نبود با توجه به قوانین ، ما روی ارمان های امام ها که همانا انسانیت ،خوبی، فداکاری ،کمک ،سپاسگذاری در گفتار و رفتار ،پاکیزگی ،خوشرویی، صداقت ، راستی و ……میباشد تمرکز میکردیم و مردم را به غم و غصه و گریه و بدبختی فرا نمیخواندیم؟
افرادی که مدام اشک میریزند و به غم و غصه امامها و سختیهاشان و جنگهاشان فکر میکنند و وقت خود و ذهن خود را اینگونه درگیر میکنند ایا باعث جذب بدبختی و فقر و شکست و عذاب و زشتی برای خودشان و کشورشان نمیشوند؟
آیا باعث کاهش برکات نمیشوند ؟ آیا مدام اتفاقات بد را به سمت خودشان جذب نمیکنند؟ مدام مرگ را به سمت خود نمیخوانند؟
آیا بهتر نبود به جای سوگواری ها ، مجالس شکر گذاری از خدا برگزار شود؟ تا ما همواره از نعمات و از اینکه به ما فرصتی با ارزش داده شده تا در این دنیا از فرصتهای زیبا و برکات استفاده کنیم و بهشت را بسازیم سپاسگذار باشیم؟
آیا بهتر نبود به جای غم و غصه خوردن برای امامان و بیان شهادت آنها ، بیان اهداف و ارمان های ایشان مد نظر باشد و اینقدر زمان خود را برای سوگواری این عزیزان هدر ندهیم و آن زمان را صرف خودسازی و تلاش بیشتر در جهت بهتر کردن وضع خود و دیگران و در کل کشور و دنیامان کنیم؟
به نظر من که پرداختن به این سوگواری ها و ایام عزا بر اساس قوانین جهان ،جز بدبختی و غم و غصه و دور شدن برکت و ثروت و شادی برای ایران و مردمش نیست…..و داریم میبینیم که هر روز مصیبت ، بدبختی ، دزدی، فقر ، فحشا، خشکسالی ، اتفاقات بد ، سرطان ، و و و ….از این دست در ایران بیشتر میشه و مردم هم به جای اینکه درس بگیرن از لحاظ اخلاقی بدتر و بداخلاقتر میشن.
البته اتفاقات بالا جدای افرادیست که قوانین را میدانند ولی ممکن است همان کسانی که قوانین را میدانند در همین ایام سوگواری ناخواسته غم و غصه و اتفاقات بد را به خود جذب کنند .
کاش بجای این ناله و زجه زدنها ، میشد فریاد زد و خدا را بخاطر تک تک نعمات کوچیک و بزرگش شکر کرد . کاش بجای این یادآوری مصیبت و عزای امامان بیایم درسهای اخلاقی رو بهم گوشزد کنیم و سپاسگذار باشیم …. بهم مهربانی کنیم ، صادق باشیم ، وفادار باشیم ، بخشش کنیم ، بیشتر برای اهدافمون بکوشیم ، خلاق باشیم ، دیگران را شاد کنم ، خوش اخلاق باشیم ….
حرف برای گفتن زیاده و مطمئن هستم که این حرفها خیلی سنگین باشه برای دوستانی که به قوانین جهان اگاه نیستن و من خیلی عذر میخوام زین بابت ولی ای کاش میشد پایه و اساس اهداف کشور بر شادی و لذت و تلاش مفید و امید و قدرت و فراوانی و برکت باشه….
خدایم را سپاسگذارم که وارد مسیر صحیح شدم به لطف آموزش های این گروه بزرگ….و هر روز دارم تاثیراتش رو میبینم.
جناب عباسمنش عزیزم . برادر بنده نیز گفت که واقعا از شما تشکر کنم چون مسیر زندگیش عوض شده و از این رو به اون رو شده و کلی در کارش موفقه و کلی اهداف بلند داره تو زندگیش و ایشالا قراره به عنوان یکی از اهدافش شما را در آمریکا ملاقات کنه و تشکر حضوری بعمل بیاره و واقعا خوشحالم که شما رو از همون روز اول جدی گرفت و دنیاش عوض شد و بابت همه این خوبیها سپاسگذارم …..امیدوارم فایل صوتی مسیر زندگیش رو اماده کنه و بفرسته براتون تا ببینید چه اتفاقای خوبی جذب خودش و دیگران کرده :)
بی نهایت سپاسگذارم ازتون….حرف برای تشکر زیاد دارم ولی فرصتم به انتها رسید.
شاد تندرست ثروتمند و پاینده باشید :) :) :*
درود به شما خانم فدایی عزیز…..بله دقیقا حق با شماست…..یعنی از زمانی که برنامه ری استارت رو گوش دادم ، آگاهیم بیشتر بالا رفت و از بند این ماتریکس که قبلا بیرون آمده بودم با هدایت خدا، دلیلش برام واضح شد….