ما از تغییرِ دیگران، ناتوانیم - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

376 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اسدی یاس گفته:
    مدت عضویت: 1899 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم خانم واقعا ممنونم بابت اینهمه آگاهی خالص درود برشما من قبلا فایلهای مشابه موضوع امروزو هم دیدم ولی این فایل یه اثر خاصی داره خیلی خالص و ناب بود انشالله که ما ایرانیا درس بشه برامون شرایط کنونی مردم کابل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1844 روز

    سلام به نام خدای مهربان

    استاد عزیز امروز صبح ازخواب بیدارشدم باز این فایل چشمم گرفت گوش بدم

    من سعی کردم عبرت بگیرم ودززندگیم استفاده کنم

    هیچ قومی تغییرنمیکنه مگه اینکه خودش بخواد

    اول فایل این خیلی برام جالب بود که باتوجه به اینکه شما گفتین من رسانه تلویزیون قطع کردم اخبارگوش نمیدم ولی از دنیای اطرافتون بی خبرنیستین و از اتفاقها ازاتفاقی که دریک نقطه دیگه دنیا افتاده باخبرهستین وازاین اتفاق درس میگیرین برای زندگی خودتون برای آگاه ترشدن خودتون برای بهترکردن زندگی خودتون

    استاد من یک ماهی میشه کلا برنامه تلویزیون واخبار از زندگیم حذف کردم وهیچ توجهی بهش ندارم وتاثیرش تو تغییر روحیم دیدم

    ولی خب چون پدر ومادرم اخبارزیادگوش میدن چندروز پیش گذری این خبر که طالبان افغانستان گرفت از مادرم شنیدم ولی توجهی نکردم وحتی اصلا برام مهم نبود بپرسم چرا چی شده چه اتفاقی افتاده تا این فایل شنیدم خیلی برام جالب بود وبه خودم گفتم ساناز اینکه بخوای کور و کر باشی که مثلا اخبارمنفی نشنوی تابتونی باورهاتو درست کنی مثبت کنی که هنرنیست وخیلی خیلی این دیدگاه که ازاین اتفاق ناخوشایند که دریه مملکت دیگه ای رخ داده یکی درس زندگی میگیره، رشدمیکنه یکی مثل من بی‌تفاوت از کنارش میگذره چون در بتن اتفاق نیست، یکی هم مثل مادرمن میشنوه وساعت ها ذهنش درگیر که بیچاره مردم افغانستان

    خدایا شکرت که من این فایل گوش دادم

    یادگرفتم نسبت به اتفاقات اطرافم چه مثبت چه منفی بی‌تفاوت نباشم گاهی همین اتفاقات به ظاهربد هست که به ما درس میده همیشه که نباید یه معلم یه استاد باش به ما درس بده کل اتفاقهای دنیا درس هست مهم اینه من چجور فکرکنم

    خدایا شکرت که امروز این آگاهی به من دادی تافرق بین تمرکز نکردن روی نکات منفی با درس گرفتن ازهمون اتفاقهای به ظاهربد بدونم

    یادگرفتم که درست تلویزیون و برنامه تلویزیون قطع کردم ولی ساناز قرارنیست مثل کبک سرت بکنی تو برف از همه دنیا بی‌خبر باشی قراریاد بگیری ذهنت کنترل کنی

    بازم میگم خیلی اول فایل برام جالب بود که گفتین ازاین اتفاق درس گرفتین عبرت گرفتین

    درسته هیچ کس حتی فایل های استاد نمیتونه من و تغییر بده حتی اگر هزاران بار گوش بدم مگر اینکه خودم بخوام تغییرکنم

    من هم قدرت تغییر هیچ کسی وندارم این انرژی گذاشتن برای به اصطلاح کمک کردن به دیگران تغییر دیگران این فقط وقت من انرژی من میگیره و از خودم از زندگی خودم از زمانی که بتونم خودم تغییر بدم رشد کنم ازدست میدم

    نوح هم نتونست فرزندش تغییر بده این یه درس بزرگ من نمیتونم هیچ کسی تغییردهم اینو باید روزی هزاربار تکرارکنم تا ملکه ذهنم بشه

    من تو هرشرایطی که باشم میتونم تنها وفقط زندگی خودم تغییربده و بقیه حتی نزدیک ترین کسان تو زندگی من هیچ تاثیری ندارن ندارن ندارن تاثیری در زندگی من ندارن

    بازم استاد ازتون ممنونم بخاطره گذاشتن این فایل

    موفق و پیروز باشید 😍 😍😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    بانو گفته:
    مدت عضویت: 1914 روز

    سلام استادجان

    خداقوت

    بعد از این فایل به این فکر می کردم که چقدر ما انسان ها فراموش کاریم!

    با اینکه این نکته رو هزاران بار در فایل های مختلف عنوان کردین، با اینکه ده ها مرتبه توی عمل خودم بهش رسیدم، اما بازهم یادم رفته بود.

    این چند روز خیلی توی این فکر بودم که چقدر اتمسفر جامعه بیمار شده و چقدر دلم می خواد از این اتمسفر دور باشم..

    بعد کم کم یادم اومد، اون موقع هایی که شما رو به تازگی پیدا کرده بودم؛ که با چه تمرکز پیوسته ای بیشتر ساعات شبانه روزم و درحال گوش دادن به فایل های شما بودم.. و نتایج پی در پی اون روزها رو به یاد آوردم..

    اون روزها خیلی هم دور نیست! همین چند ماه قبل بود! اون موقعی که شروع کردم به شنیدن صحبت های شما، حرفاتون همون ضربه ی آخر چکش به میخ بود واسم.. برای همین اتفاقات انقدر پشت سرهم اتفاق می افتادن و همه چیز انقدر خوب پیش می رفت که کم کم دیگه حتی فرصتی نداشتم برای گوش دادن به فایل های شما..(موضوع فقط فایل ها نیست، موضوع کنترل ورودی ها و تغذیه ی روحِ) و همین غفلت من رو تا کجاها که عقب نروند.. بماند.. می دونم این حکایت برای شما و حتی خود من چقدر تکراریه.. ولی نمی دونم چرا به قول شما عبرت نمی گیرم!

    فکر کنم باید یه reminder روی گوشیم تنظیم کنم واسش.. بنظر ایده ی خوبی برای یادآوری خیلی چیزها میاد.. :)

    اما الان یه سوال دارم.

    من قبلا به جایی رسیده بودم که نه دیگه دلم می خواست به کسی بگم که داره اشتباه می کنه و نه واسم مهم بود که حرف های من رو نمی فهمیدن.. چون به خوبی می دونستم که توی یک مدار نیستیم؛ اما الان از اونور بوم افتادم!

    انقدر حساس شدم که حتی به اخبار آلرژی پیدا کردم! یه مدت حتی اگه سر ظهر موقع ناهار تلوزیون روشن بود نمی رفتم با بقیه ناهار بخورم! الان هنوز هم همونطورِ ، با این تفاوت که اکثر روزها برای ناهار خونه نیستم که این اتفاق بیفته و اگرهم باشم تلوزیون رو خاموش می کنن!

    اما این فقط در مورد تلویزیون نیست. حتی در مورد صحبت ها هم همینطوره! نمی تونم مخاطب کسی قرار بگیرم که داره برخلاف قانون حرف میزنه! حس می کنم مثلا اگر بشنوم و جوابی ندم این ورودیه و روی من تاثیر میگذاره! افراط زیادی!

    هرچقدر هم با خودم صحبت می کنم، فایده ای نداره! من باید چیکار کنم که این حس از بین بره؟ این افراط در حس تاثیرپذیری از بقیه واقعا گاهی خیلی اذیت کننده ست.

    همه چیز از زمانی شروع شد که من به شما شک کردم! به قول یه دوستی که توی قسمت عقل کل نوشته بودن: منشا شک ترسِ..

    شاید بعد از رها کردن آموزه هاتون و از بین رفتن تاثیرات باورهای نوپایی که داشتم برای خودم می ساختم، ترس از نرسیدن باعث این شک شد!ولی اولش گفتم از کجا معلوم که راست میگه! از کجا معلوم که اینا همش داستان پشت پرده ای نداشته باشه! اصلا شک که اشکالی نداره! وجودش و تلاش من برای از بین بردنش باعث می شه که باورهام چندین بار از قبل قوی تر بشه!

    (خداااااای من ! الآن که دارم ذهنیات اون زمانم رو روی کاغذ کامنت ها می آرم تازه دارم متوجه می شم! چه زینت منطقی و زیبایی! یاد فایل حجاب تون افتادم استادجان! چقدر این چزندیات برای من زینت داده شده بود! چه زینت و سرپوش زیبایی! نه؟! 🤦‍♀️)

    اما نمی دونستم که فقط دارم خودم و گول می زنم!

    یادم رفته بود که حتی وقتی شک می کنی و اون شک منشائش ترسِ، با گشتن بیشتر فقط دلیل بیشتر پیدا می کنی برای شک بیشتر!

    اصلا یکسری افکاری که الان که بهشون فکر می کنم با خودم میگم، این خزعبلات مال سال 1400 شمسی هم نیست چه برسه به قرن 21 میلادی!

    اما حس کردم که نیاز دارم یکبار دیگه از اول شما رو بشناسم. مثل دفعه ی قبل از فایل های مصاحبه تون شروع کردم. باید این حس مزخرفی که ذره ذره اومده رو ذره ذره از بین ببرم. با ساختن دوباره ی خودم و باورهام.

    نمی دونم چی شد که این چیزا رو نوشتم!

    (چقدر پیچ در پیچ شد! من رو یاد پیچک های هرزی می اندازه که توی پرادایس رشد کرده بودن! باورهای غلط به هم تابیده! همونایی که سر هرکدوم که بزنی تهش به یه شاخه ی دیگه وصله!)

    اما خیلی دوست دارم سوالم رو پاسخ بدین. شما چطوری می تونین انقدر تاثیرناپذیر باشین؟ (جواب در لحظه ی خودم به خودم: چون همه چیز رو با دلیل و مدرک و تجربه درک کردین و بنیان خیلی محکمی برای همشون دارین که به این راحتیا از بین نمی ره! (چه جواب کاملی! یکی نیست به من بگه پس چرا می پرسی! فکر کنم کم کم دارم خوددرگیر می شم😂) اما همینا رو چطوری ساختین؟ من چطوری بسازم؟ چطوری بنیان تمام باورهام رو از ریشه انقدر محکم کنم که کلاهم و باد نبره؟ که با کوچکترین نسیمی شاخ و برگ های تازه شکفته ی باورهام مثل شاخه های درخت بید رقصون نشه؟)

    شما می گین خیلی از اتفاقاتی که می افته رو از کامنت های بچه ها متوجه می شین ، اما چطوری انقدر دقیق از همه ی اتفات خبر دارین و خیلی راحت حتی اونها رو می خونین و تحلیل می کنین که ازشون عبرت بگیرین؟! دقیقا برعکس من، که نه اخباری گوش می دم و نه حتی اینستاگرام یا کانال خبری ای رو دنبال می کنم که از خبرها مطلع شم که یه وقت خدای نکرده یک ورودی نامناسب هم دریافت نکنم!(گاهی به این نتیجه می رسم که چقدر از اطراف خودم بی خبرم! راستی اصلا این خوبه یا بد؟)

    جواب خودم به خودم اینه که: خب خیلی مهمه با چه دیدگاهی به وقایع نگاه می کنی!

    اما بازم فکر نمی کنم جواب بده! انگار یه ترسی هست! یا یه حسی .. که نمی ذاره! اصلا حتی موقع فکر کردن به اینکه چرا این طوری شدم و باید خودم و اصلاح کنم هم اذیتم! دلم نمی خواد بهش فکر کنم.. باید چیکار کنم؟

    از توجه تون به کامنتم و پیشاپیش از پاسخ تون سپاسگزارم 😊😁🌺🌸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    F88 گفته:
    مدت عضویت: 1021 روز

    سلام به استاد عزیز

    استاد من یه سوال دارم و سالهاست این سوال توی ذهنم هست

    اینکه میگید افکار و باور های ما اتفاقات ما رو رقم میزنه.من حدودا سه چهار ساله بودم ک مورد تجاوز شخصی قرار گرفتم،شاید کمتر از یکسال بعد توسط شخص دیگری بمن تجاوز شد.من تا ب امروز نتونستم فراموش کنم و همیشه برام این سوال بود که یه بچه سه چهار ساله چه باوری داشته آخه ک مورد تجاوز قرار گرفته و همیشه از خودم میپرسم که چرا باید توی اون سن بمن تجاوز بشه.و وقتی بزرگ شدم هم روابط بسیار بدی داشتم و حتی توی بزرگسالی هم بهم تجاوز شد.وهمیشه ناراحت و غمگین بوودم از اینکه چه چیزی توی وجودم بوده و هست که باعث این تجربه وحشتناک شده چ بچگی چ بزرگسالی

    ممنون میشم اگر این سوالی ک سالهاست ذهن من رو درگیر کرده جواب بدین.سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2024 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    یادمه وقتی این فایل رو دیدم یه کم مقاومت داشت ذهنم اوایلش اما به مرور که به انتهای فایل رسیدیم مقاومت ها کمرنگ تر شد .. چون هنوز اون موقع ها فکر میکردم کشورها تاثیر میذارن روی سرنوشت هم دیگه

    فایل خیلی خوبیه برای ساخت این «باور» که نمیشه روی کسی تاثیر گذاشت

    ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا به انفسهم…

    حالا یه عده میریزن توی کوچه خیابون برای انقلاب مثلا!

    یا فک میکنن تا اروپا و امریکا نخواد رژیم ها عوض نمیشن و ….

    در صورتیکه تغییر رژیم نیاز به کمک و یا تاییدیه کشورهای خارجی نداره.. وقتی صورت میگیره که مردم بخوان تغییر کنن

    یعنی شیفت کامل تمرکز از روی عوامل بیرونی به عوامل درونی …

    این باور که بقیه زندگی ما رو میتونن تنظیم کنن، مخرب ترین و آزاردهنده ترین باور ممکن هست ..یعنی عملا خلع سلاح میشی برای لذت بردن از زندگی

    *درصورتیکه ما نمی تونیم افراد رو تغییر بدیم

    *انسان زمانی تغییر میکنه که خودش بخواد

    کلی از نمونه های خارجی و ایرانی هست که میتونیم ازشون برای «تقویت» باورها استفاده کنیم

    افرادی که فکر کردن میتونن جهان رو تغییر بدن .. مثل هیتلر..

    من خودم اوایل فایل ها رو میفرستادم برای بقیه.. باهاشون صحبت میکردم.. کتاب میدادم بهشون !

    میخواستم همه رو عوض کنم!

    البته خیلی سریع دست از این کار کشیدم چون هیچ کدوم وارد این مسیر نشدن و البته این فض

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    امیر تابع گفته:
    مدت عضویت: 3538 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز

    روزشمار تحول زندگی من روز 117

    امروز این فایل درس بزرگی به من داد که من توانایی تغییر دیگران رو ندارم حتی توانایی تغییر فرزندم رو ندارم اگه خودش نخاد و پی بردم که من فقط توانایی تغییر خودم رو دارم. قبلا میخاستم دیگران که خیلی به من نزدیک و غریبه نبودن رو تغییر بدم حتی در حد صحبت که آقا فلان خانم این کارت اشتباهه بعد بجای اینکه نصیحت گوش کنن حاشیه رفتن و ما هم طلبکار در اومدیم و رابطه کدورت آمیز شده . اما امروز یاد گرفتم که این کارها فایده نداره و درسی که گرفتم اگر بین اونها باشی و رفت و آمد کنی و حرف نزنی و وانمود کنی که چیزی نمیدونی و با اونها خوب باشی ولی به روی خودت نیاری در حالیکه اونها بازهم دارن به کارهای اشتباه خودشون ادامه میدن دیگه اونجا جای درستی برای من نیست و سعی میکنم به طرزی ماهرانه از اون جو خارج بشم حالا آدم یکبار با لحن خوش نصیحت میکنه به اصطلاح ابلاغ میکنه بهشون اگه دید که فایده نداره باید از اون جو خارج بشه . چون اصرار ورزیدن فایده نداره تا زمانیکه اونها نخان نصیحت بپذیرن و تغیر کنن.

    خداروشکر امروز این فایل این آگاهی رو بهم داد که من از تغییر دیگران ناتوانم و باید تمرکزم رو فقط رو تغییر خودم بزارم.

    درپناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 857 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان و غفار و روزی دهنده خودم

    سلام به تمااام هم فرکانسی های قشنگ من

    یادمه که هروقت فایل درباره تغییردیگران میدیدم خیلی موقعهاش شاید میگفتم‌خب من ک‌رو این‌موضوع مشکل انچنانی ندارم

    تو ذهنم مشکل کوچیک‌میومد و میگفتم حالا این هست ولی خیلی ریز و‌کوچک بود انگار

    واااااااقعا تکامل مسیر رو‌دارم حس میکنم قشنگ

    مشکل همون بود راه حل بسیار ساده،تانزدیک جوابش میرفتم اما نمیدونم چرا و چطور دقیق متوجه نمیشدم

    داستان از این قراربوده که:

    یکی از اطرافیان من ،من خیلی خیلی از بعضی رفتاراش بدم میومد و همیشه منتقد سرسختش بودم شاید پیش بقیه کنترل میکردم یا به رو نمیاوردم یا…ولی ته وجودم همیشه بدم میومد،چرا؟

    چون یه انتقادکننده قهاااره،کنترلگری بینهایت داره،چرا اینو گفتی چرااون کاروکردی چرا فلان چرا بهمان ینی خیلی شیک تو جمع ادمارو ضایع میکنه

    نمیدونم همچین اشخاصی دیدین تو زندگیتون یانه

    ولی این ادم از شدت دوست داشتنش اینطوریه

    ینی چون اون ادم براش مهمه و دوسش داره مثلا از نظرش تو‌حمع فلان رفتار اشتباهه بلند و عصبانی میگه یا خیلی انتقاد میکنه یحورایی میخاد طرف به خودش بیاد

    درحالیکه میدونید انتقاد وقتی زیاد بشه طرف دیگه اصلا نمیدونه باید چیکارکنه ،کدوم‌کاردرسته کدوم غلط

    غزت نفسش ناااابود میشه

    خلاصه این که چیزی جز نااااابود کردن اون ادم نداره

    خب برگردیم به ریشه این قضیه

    دیدین میگن ادما آینه تو هستن،بله من اینو شنیدم و میدونستم ولی سر این موضوع نمیدونم‌چرا بازم همون شکل حس میکردم خب حالا شاید منم گاهی انتقادی داشته باشم ولی جرف من کجا حرف اون کجا،اون توجمع ضایع میکنه یا داد میزنه یا صداشو بلندمیکنه ابروداری نمیکنه….

    خلاصه چندوقت پیش خدااااوند عزیزدلممم منو هدایت کرد و من یکهو دلیلشو فهمیدم

    من در ارتباط با یکی از نزدیکترین ادمای زندگیم دقیقاااااااا همینطوریم

    ولی هیچوقت فکر‌نمیکردم کار من مثل کاراونه چرا؟چون از نظرخودم من خیرطرفو‌میخاستم و شایذ خیلی وقتا داد نمیزدم که میگفتم

    ولی ولی ولی

    وقتی توجه کردم دیدم یاخداااااا،من خودم یه نقد کننده عجیببییب شدم برای اون ادم(البته بکم قطعا اون ادم هم تو این مدار بوده چون من فقط رو این ادم نقد وحشتناک داشتم و بیان میکردم)

    تاااااازه‌دوریالی من جا افتاد که عععع فاطمه نقدهای‌وحشتناک میکنه از روی دوست داشتن و کارخوبیه ولی کار بقیه زشته؟

    فکر کن مثلا نقد من این شکلی بود که باعث میشد فکر کنم عیبی نداره

    فلانی ر‌و عزت نفست کارکن

    برا چی گفتیش اینطور تو باید عزت نفس داشته باشی بگی اونطور

    ینی فکر کن تو هرررموقعیتی چرا اینو گفتی اونو باید میگفتی

    اینطوری راه برو

    میگن کسی که اینطور راه بره باعزت نفسه

    چرا خرج‌نمیکنی برای خودت

    چرا فلان

    و دیدم عع رسیدیم به جایی که طرف توجمع میخاد حرف بزنه نگاه من میکنه ببینه داره خوب حرف میزنه یانه

    منننننن داشتم مصیحت میکردم عزت نفستو بالا ببرچون خیلییییییی دوسش داشتم انقددددنقد میکردما

    ولی دقیقاااااااااااااا با همین کارم نااابودش کردم ،فکر کن طرف هرحرفی میزدم‌نمیدونست خوب کرده یابد

    خب وقتی از یه ادم انقد ایراد گرفته بشه معلومه که دیگه بلد نیست زندگی‌کنه

    زمانیکه فهمیدم اینو

    گفتم فاطمه بالااااااحره ریشه پیداشد حالا درستش کن

    نمیخااااااد انقد به فگرش باشی نمیخاد از روی دوست داشتن بگیس اینطور اونطور

    باباجان بذارخودش باشه

    نمیخاد انقد تلاش کنی که مثلا طرف بااین حطاش حرفی نخوره

    تو فقط ولش کن

    تو ولش کنی اون مسیرخودشو پیدامیکنه

    باید بگم واقعا یکی‌از کارای سختتتتت اینه‌که دست از کنترل گری ادما برداری،دست از اینکه ادمارونجات بدی به بهانه دوست داشتن بینهایتشون،دست ازینکه نمیخااام طرفم عزت نفسش خراب شه ولی خودم باانتقادام نابودش کنم

    مردددم انقد جلوی خودمو گرفتم

    حالا من با بقیه ادما خیلی موقعها درست رفتارمیکنم

    به این ادم که انقد برام عزیزه اینطوریم

    خلاصه چندوقته دارم تلاش میکنم خیلی خیلی خوشحالم از بابت پیداکردن جوابم،از اینکه یاداوری شد بهم ،بیرون ز تو‌نیست هرچه درعالم هست

    درخود بطلب هرانچه خواهی که تویی

    امیدوارم بتونم بطور کامل این موضوعو برطرف کنم

    دارم پله های تکامل رو‌میبینم

    خدایا میلیاردها بارشکرت که حضورداری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    ممنون خدای خوب خودم هستم که من را به این سمت هدایت کرد و می توانم با درک آگاهی ها و ساخت باورهای خوب و کمک گرفتن از قوانین این جهان زندگی آرام و خوبی را برای خودم بسازم

    این درس را به خوبی یاد گرفته ام که تمام اتفاقات زندگی من حاصل افکار و باورهای من است

    این من هستم که با افکار و باورهای خودم و احساسی را که به جهان صادر می کنم شرایط زندگی خودم را می سازم

    وقتی که حال خوب داشته باشم اتفاقات خوب برای من رخ می دهد و شرایط زندگی خوبی را در همه جنبه های زندگی خودم تجربه می کنم

    اما برعکس آن وقتی که حال بد داشته باشم و مدام غر بزنم

    شکایت داشته باشم جهان هم همان اعصاب خوردی ها و اتفاقات بد را برای من می سازد

    پس این من خودم هستم که برای خودم شرایط زندگی خودم را می سازم و برای خودم اتفاقات را در نهایت رقم می زنم

    پس من نمی توانم دیگران را تغیییر بدهم

    نمی توانم روی دیگران اثر بگذارم

    نمی توانم در زندگی و سرنوشت دیگران هیچ اثری داشته باشم

    مگر اینکه آن شخص خودش بخواهد

    در این میان من هستم که باید با قوی تر شدن خودم

    با کار کردن روی باورهای خودم به حدی از رشد و پیشرفت برسم که که دیگران تحت تاثیر تغییرات من قرار بگیرند و آنوقت این راه درست است

    چقدر سعی می کردم که با دیگران صحبت کنم

    چقدر سعی می کردم که بخواهم روی دیگران تاثیر بگذارم

    چقدر سعی می کردم که دیگران به آرامش برسانم

    در نهایت خودم خسته می شدم و اگر می دیدم که آن شخص تغییر نکرده است اعصاب من خورد می شد و ناراحت

    می شدم

    حال می فهمم که من هیچ تاثیری در زندگی دیگران ندارم

    مهم این است که روی خودم کار کنم

    روی باورهای خودم کار کنم

    وقتی که من تغییر کنم جهان هم به این تغییر من پاسخ می دهد و به من کمک می کند تا شرایط بهتری و متفاوت با قبل را تجربه کنم

    یک نکته عالی

    یک درس فوق العاده

    یک راه و انگیزه عالی

    من می توانم زندگی خودم را تغییر بدهم

    من می توانم شرایط زندگی خودم را تغیر بدهم

    من می توانم به اهداف و باورهای خودم دست پیدا کنم

    همه اینها برای من این درس را دارد که من خودم خالق زندگی خودم هستم

    چقدر این باور حس خوب را دارد و احساس خوب و امیدوار کننده را به من منتقل می کند

    پس از امروز این نگاه را از خودم دور کنم و به فکر این باشم که خودم و خودم فقط برای خودم می توانم تصمیم بگیرم و دنیای خوبی را برای خودم بسازم

    همه اینها برای من در این صورت ممکن است که نگاه خودم را بتوانم تغییر بدهم

    من می توانم به آسانی و راحتی با داشتن باورهای خوب و اتفاقات خوبی را برای خودم بسازم

    این درس را در زندگی خودم ادامه بدهم همیشه من راحت و آرامش دارم و دیگر محتاج هیچ کس نخواهم بود

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای مهربانی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    علیرضا نقدیان گفته:
    مدت عضویت: 1706 روز

    سلام استاد عزیزم

    صبح که بیدار شدم گوشیم رو چک کردم همین فایل شما داخل یوتیوب نوتیفیکیشن اون اومد و خیلی با هیجان و ذوق یوتیوب رو باز کردم منم چندین سال هست قبل از اینکه با شما آشنا بشم اخبار رو پیگیری نمیکنم و اصلن نمیدونستم که تو افغانستان چه اتفاقی افتاده و از اطرافیان دیشب شنیدم و خب خیلی از افراد نگران بودند

    من هم دیشب یکم حالم بد بود و داشتم فکر میکردم که چجوری به این مساله از دید خوشبینانه نگاه کنم خوب خیلی هم راجب کشور های خارج از ایران اطلاعاتی ندارم غیر از آمریکا که شما بهمن معرفی کردید زیبایی هاش رو و از دیشب ذهنم درگیر بود و به خودم گفتم(الخیر فی ما وقع ) تا اینکه امروز این فایل رو دیدم و

    چقدر خوب استاد شما به مسائل نگاه میکنید عاشقتونم انشائ الله در پناه خدا شاد و سر بلند و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 967 روز

    بنام یکتای بی همتایم

    درودبه استادم وخانم شایسته عزیزان زندگی ام

    درود به خانواده بزرگ عباسمنش

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که هرروزیکه میگذرد درزندگی م سطح مداروفرکانسم بالاترمیرود ودرکم از قوانین کیهانی بیشتر میشود وتغییراتم یزرگترمیشدو وخودشو درزندگیم به خوبی نشون میده

    من قادر به تغییر هیچکسی درزندگی ام نیستم حتی فرزندم

    چقدر این جمله قدرتمندی است برام وهمیشه درذهنم مرورش میکنم

    که یادم باسه که فقط تمرکزم را ببرم روی تغییردادن خودم تا جهان اطرافم اون طوریکه میخوام تغییر بکنه

    وتمرکزم روازروی دیگران بردارم

    چونکه من قادربه تغییرشان نیستم

    کاریکه من سالها در تلاش بودم که بتونم توی زندگیم آدمهای زندگیم وتغییر بدم

    وچقدر که از خودم گذشتم وازمالم واز زمانم

    دادم بخاطر ذره ای تغییر دادن همسروفرزندانم.

    اما کوچترین تغییری درونشان ایجاد نشد که هیچ

    حتی من روهم کلی زیر سوالاتشان خورد کردن وانگشت اتهامشان روهم سمت من گرفتند که توباعث عقب افتادن ونابودی مان شدی

    ومن همچنان باز تلاشم رابیشتر میکردم وباز ضربه بیشتری میخوردم

    واین داستا همچنان سالها درزندگی من بود واین گاری باچرخ های زنگ زده رامن بزور بدنبال خودم میکشاندم

    وبا گذرزمان که من هدایت شدم به این سایت الهی واستاد عزیزم وشروع کردم به کارکردن روی خودم ورفع پاشنه های آشیلم وتا به اینجا هدایت شدم وهمچنان دارم باصبرتکاملم راطی میکنم،خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    من الان حدود چندسالی است که همراه پسرم رزندگی میکنم ودرطی 3سال گذشته که با قوانین آشناشدم

    سعی کردم به پسرم کاری نداشته باشم وبگذارم مسیرزندگی اش راخودش باهدایتهای الهی

    وباطی کردن تکاملش پیش برود

    داستان زندگی خیلی از افراد درجامعه درست ودقیق شبیه همدیگه هستند

    که منتظرن کا یکنفری ازبیرون بیاد زندگیشون رو تغییر بده

    چیزیکه سالها خودم درزندگیم تجربه ش کرده بودم

    وهمیشه منتظر یکنفری بودم که بیاد وتغییراتی بهم بده وبخاطر ناآگاه بودنم ازقوانین عمرم رو بیهوده تلف کردم وبی هدف گذروندم

    همیشه چشمم به دست کس دیگری بود اماغافل ازاینکه این خودمم که باید دست خودم و بگیرم وحرکت بکنم،

    من خودم رابی لیاقت وبی ارزش میدیدم که نمیتونستم به خودم تکیه بکنم

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    اما الان به لطف پروردگارم باورهایم ،تغییر کرده ودیگه منتظر کسی نیست که بخواد بیاد توی زندگیم منو تغییر بده

    وخداوند روشاکرم که دستان بی نهایتش را درهرلظه برای کمک رسانی بمن برام میفرسته ومن تنها نیستم

    من تمرکزم را روی خودم گذاشتم تا سطح فرکانسم رو ببرم بالا تر

    تااینکه نتایج عالیی دریافت بکنم وهمینطورکه تاکنون دریافت کردم

    استادعزیزم بسیار فایل زیبایی بود ومن چندین بار دیده بودم اما بازهم نیازداشتمش

    استاد ممنونتونم که بازهم منونتونم که من رو بردین به اون بهشت زیبا بااون باران زیبا وملایم که من خودم رو دراون موقعیت احساس کرم ولذت بردم

    خدایاشکرت،،خداشکرت،،

    که هرآنچه دارم از تواست ونه هیچ عامل بیرونی دیگر

    خدایا شکرت که ثروت ونعمت درزندگی من مثل اکسیژن است

    درپناه الله مهریان شاد باشید وپیروز درپناه خداوند متعال

    استاد عزیزم ومریم خانم سپاس بیکران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: