شواهدی بر افزایش فرصت های ثروت ساز

سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و مریم خانم عزیز و تمام دوستان بزرگوار

سال نو را تبریک میگم خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان

این فایل نشانه روز اول من بود درسته من این چند روز کامنتی ننوشتم اما از دقیقه های اول سال داشتم فایل ها را گوش میدادم

و امسال لحظه سال تحویل قشنگتری بود برام نسبت به سال های قبل چون

خیلی شاکرتر بودم

خیلی شادتر بودم

خیلی امید و انگیزه بیشتری داشتم

امسال محکمتر پدر و مادرم را بغل کردم و خدا را شکر کردم به خاطر وجودشون و حضورشون

خدا را شکر کردم به خاطر خانواده خوبم

خدا را شکر کردم به خاطر تمام نعمت هاش و نوشتم تا جایی که به ذهنم می رسید

سر سفره هفت سین دعاهای قرآنی را سرچ کردم و خوندم و دیدم چقدر قشنگ خدا داره نشونم میده که چطور دعا کنم ، چطور درخواست کنم …

البته استاد میخوام بگم همون طور که از شما یاد گرفتم هر روزم باید عید باشه یا حداقل سعی کنم هر روز برام عید باشه

چون هر روزی که شاد باشم

هر روزی که به یاد خدا باشم

هر روزی که شاکر باشم هر روزی که دنبال علاقه و هدفم باشم

هر روزی که یک تیکه از پازل وجودم را تکمیل کنم

اون روز برام عیده

جالب بود برام روز اول عید با این پنچ ماهی که عضو این خونواده توحیدی شدم فرقی نمی کرد برام و امیدوارم بتونم این حس را همیشه داشته باشم

اوایل کار که استاد میگفت احساس خوب داشتن و حال خوب داشتن و آرامش داشتن با شروع فایل ها و کار کردن روی خودتون به دست میاد درست درک نمی کردم و ذهنم میگفت اینا که پول نمیشه

اما کم کم که اومدم جلوتر هر روز حالم بهتر میشد و درک و آگاهی هام بیشتر میشد ولی تو عمل یه مقدار کمتر کار میکردم هر چند نتیجه های مختلفی تا همین امروز گرفتم که تو فایل های مختلف نوشتم

تا قبل عید تصمیم گرفتم کم کم که دارم روی خودم کار میکنم توی کارم ، توی روابط و کلا توی زندگی هر چند کوچیک ولی عمل کنم

اومدم کنار شکر گذاری که سعی میکردم روزانه داشته باشم تمرین ستاره قطبی را که از عقل کل سرچ کرده بودم انجام بدم و بعضی اتفاقات برام رخ میداد ولی بعضی نه و سعی میکردم اون اتفاقات رخ داده را توجه کنم

یه خواسته ای داشتم که مربوط به فروش یه سری وسایل از شغل قبلیم بود که بارها چند ماه پیش به همه سپردم، چندین بار تو شبکه های اجتماعی تبلیغ کردم و…

که این خواسته را تا همین ده روز پیش هر روز می نوشتم و یه مقدار بعضا تصویر سازی هم میکردم اما نه کامل

تا این که عید رسید با اینکه قصد داشتم بیام خونه خودم از روز دوم دوباره تنها باشم و کار کنم روی خودم اما با توجه به فایل استاد و حس خودم گفتم یکی دو روزی هم روی خودم کار کنم هم با خانواده باشم و هم تفریح کنم و لذت ببرم خصوصا با این طبیعت زیبا که همه درخت ها شکوفه زده (هر روز رفتم دوچرخه سواری )

و حسابی لذت بردم

و نکته جالب این که دیگه تو خانواده مثل قبل بحث های طولانی سیاسی و اقتصادی و… نیست

این یه نشونه دیگه که قانون جواب میده که اطرافیان انسان هم کلی تغییر میکنن حداقل وقتی من تو جمعشون هستم

و اما اتفاق مالی در این سطح که منتظرش بودم و بیخیالش شده بودم

تو همین تعطیلات یعنی روز اول یه مشتری زنگ زد اومد یکی از اون وسایل را خرید و جالبتر اینه که با خرید اون جنس یه کالای جاگیر که خیلی وقت بود درخواستش را داده بودم پسندید و در همین روز اول

۱۵ میلیون اومد توی دستم و چقدر خدا را شکر کردم چون دقیقا تو این کار به آگاهی های فایل لایو شماره ۳ که داشتم کار میکردم روش عمل کردم و دقیقا تشخیص دادم اصل را از فرع که قبلا چقدر تبلیغ کردم جواب نداد ولی این بار که روی باورم کار کردم اون کالایی که توی انبار بود و توی روز اول عید و تعطیلات فروختم

خدایا شکرت

آخه روز یک شنبه که سال تحویل شد و من این فایل را دیدم استاد گفت همین امروز برید دارای خالصتون را بنویسید و من اول پشت گوش انداختم و فقط چند بار گوش دادم فایل را و کامنت های لایک شده را خوندم اما شب به خودم گفتم ببین عمل نکردیا و همون موقع نوشتم

قسط های وام که داشتم

یه مقدار بدهای هایی که از کاری قبلی هست

و بعد دارایی ها را نوشتم بعد دیدم خدای من ، من که همین الانم خدا را شکر چند برابر اون چیزی که فکر میکردم مثبتم و چقدر نجواهای ذهن من اونا را بزرگ میکرد برام اما این تمرین خیلی بهم کمک کرد

الان که دارم کامنت مینویسم روز چهارم فروردینه و اومدم خونه خودم و میخوام با تمرکز بیشتر ادامه بدم و به امید خدا دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها را شروع کنم

اما نکته ای که میخوام اینجا بنویسم که یادم بمونه در مورد دیروزه یعنی سوم/ فروردین/ ۱۴۰۰

دیروز با یه گروه از دوستان فوق العاده که مدت زیادی بود ندیده بودمشون رفتیم کوه و در کنار لحظه ای خوش که داشتیم یه اتفاقی افتاد که برای صدم ثانیه خدا را حس کردم

توی یه قسمت از مسیر یه دیواره سخره ای بزرگ را باید رد میکردیم کمک کردیم چنتا از بچه ها رد شدن و نوبت خودم که رسید دقیقا وسط راه بین زمین و آسمون برای صدم ثانیه دستم رها شد یعنی خودم گفتم رفتم (به خدا الان که دارم مینویسم موهای بدنم سیخ شده و اشک توی چشمامه)

این اولین بار بود همچین تجربه ای داشتم

اما انگار یه نیروی تو همون لحظه منا چسبوند به سخره …

و از اون لحظه هر بار که یادم میاد خدا را شکر میکنم

اما دلیلش اینه که خدا را به عنوان بهترین حافظ و نگهبان باور کردم

فقط میتونم بگم خدایا سپاسگذارم

و امیدوارم بتونم با این همه لطف خدا که برای همه ما هست

لطف هدایت کردن

.لطف روزی دادن

لطف حفاظت کردن

لطف این همه نعمت

و هزاران لطف و کرم

بتونم به اون هدفی که منا خلق کرده برسم

استاد عباس منش امیدوارم تمام اون آرزوهای خوب که آخر هر فایل برای ماها میکنید تک تک اش برای خودتون اتفاق بیفته

و همچنین امیدوارم تک تک بچه های سایت به هر آنچه آرزو دارن و به تمام خواسته هاشون برسن

و انشالله هر روز تمام بچه های سایت از موفقیتهاشون بنویسن

یا حق