چه موضوعی را باور کرده ای؟

در این فایل استاد عباس منش درباره اساسی ترین دلیل خلق نتایج یعنی “باورها” صحبت می کند  که چه باورهایی قدرتمند کننده و به نفع ماست و چه باورهایی محدود کننده و برعلیه ماست.

این فایل را با دقت گوش دهید. نکات کلیدی آن را یادداشت کنید. سپس در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:

الف) چه باورهای قدرتمند کننده ای داری که آن باورها ایمان و انگیزه هایت را در راستای تحقق خواسته هایت افزایش داده، به گونه ای که منجر به قدم برداشتن، اجرای ایده ها و تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به نفع شما کار می کند؟

ب) چه باورهای محدود کننده ای را پذیرفته ای که بر علیه شما کار می کند؟ باورهایی که باعث شک و تردید، به تعویق انداختن و مانع تراشیدن برای حرکت در راستای تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به شما ضربه زده است؟

منتظر خواندن تجربیات ارزشمند شما درباره موضوع این فایل هستیم.


نکته مهم:

گوش دادن به آگاهی های این فایل و تفکر کردن برای پاسخ به سوال بالا به شما کمک می کند تا بدانی چه باورهایی داری؟ آیا این باورها به شما کمک می کند یا به شما ضربه می زند؟!

ذهن افراد زیادی با باورهایی برنامه ریزی شده که بر علیه آنهاست. باورهایی دارند که به آنها القا کرده “داشتن فلان خواسته برایت امکان پذیر نیست”. به همین دلیل افراد زیادی حتی جرأت فکر کردن به خیلی از خواسته های خود را هم ندارند چه برسد به هدف گذاری، ایده پردازی و قدم برداشتن برای تحقق آن خواسته.

ساختار ذهن به گونه ای است که فقط برای خواسته هایی انگیزه ایده پردازی و قدم برداشتن دارد که رسیدن به آن را امکان پذیر بداند. به این ترتیب، اکثر ما، به محض شکل گیری یک خواسته در قلب مان، عطای آن را به لقایش می بخشیم چون ذهن ما رسیدن به آن خواسته را امکان ناپذیر نمی داند.

ذهن برای امکان پذیر دانستن تحقق یک خواسته و تغییر باور، نیاز به منطق های قوی دارد.

دوره روانشناسی ثروت۱، که آموزش‌ها و آگاهی‌های ناب آن در هیچ کتاب و هیچ متد آموزشی‌ای یافت نمی‌شود‌، دوره‌ای است که اساسی ترین باورهای قدرتمند کننده برای تغییر و رشد وضعیت مالی را شناسایی کرده و شیوه‌ی ایجاد  آن باورها را آموزش داده است.

آگاهی های این دوره در یک فرایند تکاملی، منطق‌های قوی به ذهن دانشجو می دهد تا امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی‌ را از همین جایی که هست و همین شرایط و امکاناتی که دارد، باور کند.

وقتی “باور به امکان پذیر بودن” در ذهن فرد ایجاد شود، این تغییر بنیادین در باور، عملکرد و رفتار فرد را در مسیری هدایت می کند که خروجی اش رفاه و استقلال مالی است.

مطالعه اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و بخشی از نتایج دانشجویان این دوره

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چه موضوعی را باور کرده ای؟
    745MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی چه موضوعی را باور کرده ای؟
    45MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

960 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا نعیمی» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا نعیمی گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    استاد عزیزم امروز کاری کردم که درزندگی تا این اندازه خودافشایی نکرده بودم خودم باورم نمی شود که چنین باورهای داشتم.

    وحال اینجا ثبت اش میکنم که باشد برای روزی که بیایم وبیبنم که من ازچنین شخصی تبدیل شدم به این شخص وسپاسگزارت شوم واین ردپا اینجا باقی بماند ازمن.

    • چی باورهای قدرت مند کننده ای دارم که ان باورها ایمان،انگیزه درراستای تحقق خواسته هایم به من داده است ؟به گونه منجر به قدم برداشتن،اجرا کایده ها ،تحقق خواسته هایم شده است وبه این شکل به نفع من کار کرده است؟

    1. ازکوچکی از بس کارهای خانه را از روی ترس واجبار انجام میدهم از بس هرنوع کاری خانه ار انجام میدادم وحس میکردم تنها راهی راضی نگهداشتن مادرم همین است وتنها راهی که مرا تعریف میکند با تمام وجود تلاش میکردم که کارهای پیش ازتوانم را انجام بدهم تا مادر مرا نزدی دیگران تعریف کند ازهمین خاطر همیشه وقتیکه مهیان می امد مادرم میگفت (زهرا ای کار را میکند او کار میکند ولی مقبول نیست ) همین تعریف هم باری من کافی بود وخودم را هست ونیست میکردم ازنگهداری طفل ها گرفته ،تا ظرف شیشتن،تا اشپزی،تا جارو کردن،تا اب اوردن،تا حیوانات را مراقبیت کردن،تا نظافت وپاکی خانه تا نظری مادرم را بخودم ازین طریق جلب کنم واین تا ازمن تعریف کند یعنی باور داشتم که اگر من این فعالیت ها را نجام بدهم مادرم ازمن نزدی دیگران تعریف میکند.

    2. موضوع دوم درس خواندن من تمام تلاشم این بود که ازطریق انجام دادن چی نوع فعالیت که خانواده ام انرا دوست پیش بروم تا مرا تایید کند تا مرا تحسین کند وازهمین خاطر درس میخواندم وتمام وقت مصروف درس خواندن بودم وقسمی شده بود که کوچکی خود را به بازی سپری نکردم وعلاقه ای با بازی درمن وجود نداشت واز بس که اذیت شده بودم بخاطر بازی های کودکانه ام توسط مادرم ،بعد کارهای خانه همیشه چیزی را می گرفتم ومطالعه میکردم وفکر میکردم کسی که درس بخواند اهل مطالعه باشد ادمی خوبی است ،همه او را تعریف میکند،او متمایز است،او از دیگران متفاوت است ازهمین خاطر تلاش میکردم درس بخوانم ومتفاوت جلوه کنم ،چون سری زبان همه این بود که فلانی این قسم درس میخواند،ان قسم درس میخواند،وفلان نفر درس خواند ایقسم شد ان قسم شد یعنی همه ای ارزش ها را به درس خواندن میدیدم واین باعث شد مکتب را تمام کنم ودانشگاه موفق شوم.

    3. باوری سوم اینکه من ازخانواده ای محترم وبا اصل ونصب هستم وهمیشه باید متفاوت از دیگران باشم ومتفاوت از دیگران عمل کنم،من جز مردم معمولی نیستم پدرکلان من خان مردم اش بود،ومن باید بسیار متوجه ای رفتارم در بیرون ودرجامعه باشم وزیر اگر مثل مردم عادی رفتار کنم ابروی خانواده ام را میبرم این باعث شده بود که همیشه متوجه ای رفتاری خود باشم واز انحرافات که اکثری جوان ها گرفتار ان میشود محفوظ باشم وبگویم من دختری خان هستم وباید این چنین باشم.

    4. باوری سوم که داشتم این بود که هرکسی که اهل نماز باشد ونماز بخواند ونماز شب بخواند خدا او را دوست دارد ودعاهایش را قبول میکند ومردم او را به چشم خوب میبیند وازهمین خاطر من خیلی نماز خوان بودم وشب نماز بودم وازین طریق تحسین مادرم را هم جلب میکردم که همه جا پیشی ازمن تعریف میکرد که دخترم شب نماز است واین نماز خواندن وحال نکردن از نماز وبدبختی کشیدن وروبرو شدن با تضادهای بسیار باعث شد که جستجو کنم مشکل درکجاست وقتیکه بزرگ شدم رو بیاورم به مطالعه که اگر ادمی که نماز میخواند ادمی خوبی است وخدا دعاهایش را قبول میکند چرا من چنین نیستم ودعاهایم قبول نمی شود مشکل من درکجاست؟این باعث اشنای ام با این سایت شد .یعنی همین باور نمازخوانی وبنده ای خوب بودن خدا،قبول شدن خواست هایم،وبعد اینکه هرگز حال نمیکردم ازین نمازها واینکه خواست هایم قبول نمیشد مرا کنجکاو کرد وشای در ان زمانی کوچکی به نفع من بود ومرا ازبسیار خطاهای که باعث میشد بسیار رنج بیشتر بکشم حفظ کرد ولی به ارامش نرساند واین باور مرا به اینجا کشاند.

    5. وباوری اینکه دختر باید کم حرف بزند وزیاد حرف نزند ودختری خوب دختری کم حرف است وصدای دختر نباید بلند شود ومردم دختری را تعریف میکند که کم حرف بزند این باور باعث شد که کم حرف بزنم وبیشتر گوش کنم واین هم یک مسیری بود که ازبسیار حرف های نادرست گفتن درمن جلوگیری شود وقسمی که دوست نداشتم درمجالس زنانه باشم وحرف های انها را بشنوم ،اصلا علاقه ای به شنیدن حرفهای خاله زنکی ندارم وفکر میکنم منشا ازهمین باور بوده است که درکودکی درمن شکل گرفت وباعث شد که از بسیار ازمجالس زنانه که پرازغیبت ودروغ وافترا است دور باشم ،چون وقتیکه حرف زده زیاد را درست نمیدانستم علاقه ای به شنیدن حرف های انها هم نداشتم،وهم علاقه به ارتباطات فامیلی هم نداشتم وازهمین خاطر بیشتر اوقات درخانه بودم ومصروف درس هایم وکارهای خانه.

    6. همین باوری که دختری خوب دختری است که خانه اش تمیز باشد،اشپزماهرباشد،تمام کارهای خانه را بلد باشد ومن هم بخاطر اینکه مادرم چنین میگفت سنگ تمام میگذاشتم تا درخانه همینگونه باشم واین باور حال باعث شده است که متوجه ای نظافت محل بودوباشم باشم وحالا از روی عشق انرا انجام بدهم نه اجبار وانجام دادن کارهای خانه برایم سنگینی نمی کند واگر درمحلی باشم که ریخت باش باشد حالم را بهم میزند وازهمین خاطر همیشه محیط که دران زندگی میکنم پاک و تمیز است وبه من حس خوب میدهد که شروع ان ازهمین تایید گرفتن از مادرم وتعریف کردن اش نزدی دیگران بود که تشوق شوم ازکودکی درکارهای خانه سهم بگیرم وبرای اسان شود.

    7. واینکه من یک دختری بودم دربین برادرانم وهمیشه انها میگفت که تو دختر هستی ونمی توانی ومن بشدت تلاش داشتم که به انها ثابت کنم که ازشما قوی تر هستم،در مسابقه دویش بین برف من نفراول بودم،در بالا رفتن ازدرخت من نفر اول بودم،در دویدن وبرنده شدن من نفراول بودم،در جنگ تن به تن من نفر اول بودم،که برادی بزرگم این مسابقات را میگذاشت وخودش لذت میبرد از دیدن ما که چطور به جان هم می افتیم وچطور بین برف پاهایم ما مسوزد ولی من بخاطر اینکه تایید او را بگیرم هردردی را میکشدم.واینکه ثابت کنم که من ازبچه ها کم نیستم من ضعف نیستم ،من قوی هستم اینکه درعالم کودکی ام تلاش داشتم که به انها بفهمانم که دختر بودن ضعف بودن نیست ودوست نداشتم ضعف جلو کنم.این ثابت کردن وتلاش کردن برای نشان دادن انیکه من قوی هستم من برتر هستم باعث شد درتمام زندگیم گسترش پیدا کند،باعث شد دردانشگاه قبول شوم،باعث شد درمکتب نمره اول شوم،باعث شد دنبال خودشناسی بگردم وبا سایت اشنا شوم،باعث شد که کارهای را انجام بدهم که همسن وسالانم انرا انجام داده نمی توانست باعث شد که از هم ردیفانم 10 قدم جلو تر باشم.

    8. وهمین طور ثابت کردن خودم به خودم که همیشه ازکودکی می شنیدم که دختر مال مردم است وقتیکه کلان شود خانه ای مردم می رود وبرای پدرومادرش هیچ نمی تواند همه چیز پسر است ودختر مظلوم است ،ضعف است وغریب هست.ولی من دردرون قبول نداشتم وهمیشه تلاش داشتم که ثابت کنم که شما درست فکر نمی کنید ازهمین خاطر به اب واتش خودم را زدم که هرکاری که ازدست برمی اید برای خانواده ام انجام بدهم وحال که فکر میکنم ریشه اش همین باور بوده است واین باعث شد خیلی قوی باشم وکارهای را انجام بدهم که دیگران انجام داده نمی تواند،من از زمانیکه صنف 10 مکتب بودم زمستان ها ریاضی وفزیک درس میدادم وپول اش را به خانواده ام میدادم،زمانیکه دانشگاه رفتم نصف روز درمکتب خصوصی درس میدادم وپول اش را به خانواده ام میدادم،زمانیکه ازدانشگاه فارغ شدم وظیفه گرفتم تمام معاشم رابه خانواده ام میدادم وبه احتیاجات همه فکر میکردم قسمی که تصمیم نداشتم ازوداج کنم ومیگفتم من به پدرومادرم خدمت میکنم،وقسمی که وقتیکه ازدواج کردم نصف معاشم را به خانواده ام می فرستادم،به همه ای شان لباس میگرفتم ،تحفه میگرفتم که فکر نکند من ازدواج کردم ودختر وقتیکه ازدواج کند مال مردم است وکاری به خانواده اش انجام داده نمی تواند،وکاری شخصی ایجاد کردم ووالدین را شریک کردم وگفتم من این کار را رشد میدهم تا شما را حمایت کنم دردوران پیری ازفایده ای ای کار بتوانید با عزت زندگی کنید وبه دیگر فرزندان واطرافیان تان نیاز نداشته باشید،حتا طلاهای خود رامی فروختم وپول اش را به انها میدادم زمانیکه معاش ام نیاز بود بخودم،وحتا قرض میگرفتم به خانواده ام می فرستادم .وخوبی این باور فقط همین بود که کارهای مفیدی برای رشدی خودم انجام بدهم دنبال ایجاد کردن کاری شخصی باشم،وبعد انجام دادن این همه کار که ذکرش خسته کننده است با عدم رضایت انها مواجه شوم که این مسیرباعث شد بخود بیایم که من کی هستم ؟ این باعث شد که تصمیم به ازدواج بگیرم،این باعث شد که خودم را متوجه ای خودم نماید این تضادهای ناشی ازین باور درمسیرخودشناسی ام خیلی مرا کمک کرد که چیزی نبود من برای خانواده ام نکرده باشم … حتا فراهم کردن زمینه ای مهاجرت شان به چندین کشور که بلاخره به المان رفتن واینکه اصلا چنان واکنش دیدم که له ام کرد بعد یک عمر سنگ تمام گذاشتن ،تضادهای که ازین باور متوجه ای من شد مرا خیلی بخدا نزدیک کرد خیلی …وهم باعث شد که کارهای را انجام بدهم که باعث رشدم شود درتمام جبنه ای زندگیم،دربخش مالی،دربخش خانه داری،اولاد داری،مردم داری،وبالاخره قرار گرفتن درمسیرخودشناسی که هنوز قدم اول را هم احساس میکنم ورداشتم وبسیار کار دارم درین مسیر که احساس میکنم روزها کمی میکند برای نوشتن وازخود گفتن وخود را کالبد شکافی کردن…

    9.

    • چی باورهای محدود کننده ای را پذیرفته ام که علیه من کار میکند؟باورهای که باعث شد وتردید به تعویق انداختن ومانع تراشیدن،برای حرکت درراستای تحقق خواسته هایم شود؟وبه این شکل به من ضربه زده است؟

    1. دربخش ثروت ،انقدر ذهنم باورهای محدود کننده دارد که حد ندارد من باور به فراوانی نعمات خدا ندارم من فکر میکنم همه چیز کم است ،فرصت کم است،شاگرد کم است،غذا کم است ،اب کم است،لباس خوب کم است،شادی کم است،همه چیز کم است،حال خوب کم است،تجهیزات خوب کم است،دفتر خوب کم است،انسان های خوب کم است،عشق بین زوجین کم است،اولاد خوب کم است،شوهری خوب کم است،والدین خوب کم است،اخلاق خوب کم است،دسترسی به خداوند کم است،ادم خوب شدن کم است یعنی هرچیزی را که میبینم فکر میکنم کم است وخلاص میشود،عمری زمین کم است،اب های شیرین زمین کم است،اکسیجن پاک کم است،افتاب پاک کم است،جلد پاک وشفاف کم است،بدن سالم کم است،چهره ای زیبا کم است،زیبایی من کم است،انرژی ای بدنی من کم است،وقت کم است،عمر کم است،شادابی وتازه گی کم است،جوانی دوران اش کم است،دوست خوب کم است،ادمی که هم فریکانس من باشد کم است،رشد وموفقیت کم است،ثروت کم است،ادم های ثروت مند کم است،شغل های ثروت افرین کم است،رسیدن به مقام های عالی درجهان کم است،افراد موفق کم است،جاهای زیبا درزمین کم است،مکان های تفریحی کم است،خانه های لوکس کم است،برعکس باور دارم 1. فقر زیاد است2. گرسنه زیاد است3.بی ابی زیاد است4.فرصت های کم زیاد است5ناخوشی درزندگی زیاد است6 زوجین ناموفق زیاد است7نفرت زیاد است8افرادی نامناسب زیاد است9 بدبخت شدن زیاداست10 هوای الوده زیاد است11 اکسیجن الوده زیاد است12 اولاد ناصالح زیاد است14 کشورهای فقر زیاد است15 جنس بی کیفیت زیاد است16 ادم های متقلب ودزد وکلاه بردار زیاد است17 فریب دادن زیاد است18 دروغ گفتن زیاد است19 فساد انداختن بین مردم زیاد است20 شریک وکفر زیاد است.

    2. اینکه این باور درمن باعث شده است که فقر بمانم وزندگی را طبق دلخواه خود تجربه نکنم.1من باوردارم که خداوند ازمن دور است،2.من لایق دریافت پیام های الهی نیستم3.،من لایق نزدیکی با خدا نیستم،4.خدا را چیزی بیرون ازخود می بینم 5.،باور ندارم که هرلحظه با من هست درمن هست ودستم را میگیرد،6.من فکر میکنم انسان های خاص است که با خدا ارتباط برقرار کرده می تواند وهمه به این ارتباطات دسترسی ندارد7.من باور دارم که صدایم را خواست هایم را خدا نمی شنود اگر هم بشنود برایش اهمیت نمی دهد8. من باور دارم که من ادمی گناهکار وخطار کار هستم وخدا مرا دوست ندارد10 من باور دارم که خدا ادم های نمازخوان وروزه گیر وبا حجاب را دوست دارد ودعای انها راقبول میکند انها نزدی خدا با ارزش است.11من باوردارم که خدا درمن نیست که هرلحظه بفهیمد که من چی میخواهم .این باور ها باعث شده است که خودم را لایق ارتباط با خدا ندانم وبانکه اگاهی ها الهی که دریافت کردم وباورهای که میخواهم درخودم بسازم وهنوز پایه نشده است وبه اندازه ای که باور کردم درمن تاثیر مثبت گذاشته است ولی قبلا این باورها را داشتم با تمام وجود باور داشتم وحال که می نویسم می گویم نه چنین نیست ولی باید خودم را بشناسم.

    3. من باور دارم که ثروت زشت است.2.انسانهای ثروت مند ظالم وخودخواه است وانسان های فقر را اذیت میکند ومورد ظلم وبی عدالتی قرار میدهد وحق انسان های فقر را انسان های ثروت مند خورده است.3. من باوردارم که انسان های ثروت مند ازخدا دور است ذوزخی هست ،خدا درین جهان به انها نعمت داده است ولی اخرت اش تباه است وانسانهای فقر درین جهان زجر میکشد ولی اخرت اش بهشت است.4. من باوردارم که هرقدر ثروت مند تر شوم ظالم تر ،خودخواه تر وازخدا دور تر میشوم.5من باور دارم که هرقدر ثروت مند شوم بیشتر حق غریب وبیچاره را میخورم.

    4. من باور دارم که انسان های ثروت مند وپولدار ازحق غریب پولدار شده است وحق غریب ر اخورده است،واز راه ظلم ثروت بدست اورده است از راه بد وبی عدالتی ثروت مند شدن،از راه قاچاق وادم ربایی ورشوه ،وحیف ومیل کردن بیت المال ثروت مند شدند وثروت من شدن از راه درست غیرممکن است ،فقط از راه نادرست می شود ثروت مند شد واین کاخ ها ،این تجهیزات،این موتر های تمام اش کثیف است چون از راه نادرست بدست امده است .

    5. من باور دارم که انسان های پول دارد ثروت دارد بیشتر جان شان درخطر است بخاطر پول ودارای شان دشمن دارد وکشته می شود واین پول باعث تباهی او میشود،یا جان اش را از دست میدهد،یا خانواده اش را ازدست میدهد یا هم دوستان اش را ازدست میدهد،یا هم مریض میشود وهمشه دررنج واندوه است .وحتما باید بهای این ثروت مند شدن را بپردازد که اینها می باشد.

    6. من باور دارم که انسان های ثروت مند ازراه سخت ثروت بدست اوردند ،خواب نداشتن،خوراک نداشتن،وقت بودن با خانواده را نداشتن،تمام عمری خود را سخت جان کندن وپیسه جم کردند ،وثروت مند شدن واگر بخواهی ثروت مند شویی باید اینگونه باشی ،ازخواب بزنی از سلامتی ات بزنی،ازتفریح ات بزنی از بودن با خانواده بزنی تا پول جمع کنی.

    7. من باور دارم که فقط درمکان های خاص،افراد خاص با استعداد خاص،پارتی داشتن ،تحصیلات خاص،چانس اینها باعث میشود که بعضی انسان ها ثروت مند شوند فکر میکنم انها انتخاب شده هستند ودولت هایشان روی انها سرمایه گذاری کردند مثل فیسبوک،یا گوگل یا شرکت های ایلان ماسک

    8. من باوردارم که وقتی ثروت مند شویی ،چطور ازان استفاده کنی،پول زیاد را چطور مراقبت کنی ،چی بدرد تو میخورد،وسخت است نگهداری از پول زیاد وچی باید همرایش کرد؟

    9. من باور دارم که زندگی با ثروت وتجملات خسته کننده است ،انسان را از خدا دور میکند باعث میشود خانواده اش را از دست بدهد،باعث میشود گمراه شود،وخوشگذران شود،باعث میشود فقط به عیش ونوش خود مشغول شود،باعث میشود ،باعث میشود انسانهای دیگر را لگدمال کند ومغرور وخودخواه میشود وغافل ازخود ومردم وخدا میگردد.

    10. من باور دارم که من توانایی ثروت مند شدن را ندارم من پوتانسیل ثروت مند شدن را ندارم،چون تحصیلات درست ندارم،چون استعداد بلند ندارم،چون خاص نیستم،چون پارتی ندارم،چون محیط نامناسب بزرگ شدم با خانواده ای نامناسب ،ومن مغز ثروت مند شدن را ندارم،یاهم شوهرم نمی گذارد که کارهای دلخواهم را انجام بدهم،یا هم فکر میکنم حکومت مانع پیشرفت من شده است وشرایط را برمن سخت کرده است.

    11. باور دارم که قرار نیست همه ثروت مند باشند ،تعداد کمی انتخاب شدند که ثروت مند باشند ودیگران باید معمولی باشد ومن هم جز افرادی معمولی هستم واصلا فکر کردن درمورد ثروت نادرست است ومادی پرست می شوم،من نباید به مادیات فکر کنم چون انسان پول دوست خطاب میشوم ومردم چنین انسان را دوست ندارد کسی که همیشه پول پول بگوید ،هرقدر که ازپول درو باشم وبه پول فکر نکنم ادم معنویی تری هستم،پول مادیات است وکثیف است وباعث گمراهی درین جهان میشود ومن هرقدر میتوانم ازمادیات دور باشم.

    12. امامان وپیامبران هم فقر بودند انها هیچ وقت از مادیات حرف نزدند مادیات نزدی انه مهم نبودند ،معنویات مهم است،دنیا بی ارزش است ،اگر دنبال پول بروم دنیا پرست می شوم وانسان دنیا پرست از اخرت خوب محروم است،وانسان های پول دار همیشه دروغ میگوید،همیشه سود میخورد،همیشه مغرور است،همیشه ظلم میکند.

    13. دربخش سلامتی ام: من بدنی ضعف دارم از کودکی شیرمادرم را نخوردم پس از پایه بدنم ضعف است وتوانایی ترمیم خودش را ندارد.

    14. من بدنی من باید با داروخوردن خوب شود،وطبیعی است که هرماه ریزش کنم،وحتا درمنطقه یک نفر سرفه کند من درخانه ام مریض میشوم،چون کم خون هستم،بی بنیه هستم.

    15. هردو فرزندم پشت سری هم بدنیا امدند ومرا نهایت ضعف ساختند ویتامین ها ومنرال ها وخونی بدنم کم است.بدن من بدون دارو قدرت شفا دادن بخودش راندارد.

    16. من مستعد چاقی هستم،اگر هرچیزی را کمی بیشتر بخورم چاق میشوم،والدین ام چاق هستند،واگر چاشق شوم شکر میگیرم ،چربی خون میگیرم ،چون هم فامیل پدرم وهم فامیل مادرم دچاری این امراض هستند وهم ژن چاقی دارند ازین خاطر من خیلی زود وزن میگیرم.

    17. جلد من خشک است چون جلد مادرم وپدرم خشک است واین ارثی هست،موهای من ضعف است چون موهای مادرم ضعف است واین ارثی هست.بدنی من ضعف هست زیر موقع که مادرم مرا باردار بوده است خودش میگوید که ضعف وکم خون بوده است.وطفلی که شیرمادر را کم بخورد یا نخورد تا اخیرعمر بدن اش ضعف ومستعد مریضی هست وهمیشه مریض است.

    18. رفت وامد ورفتن به مجالس باعث میشود من مریض شوم چون با افرادی روبرو میشوم که مریض هستند ومیکروب انها به من انتقال می یابد ومرا مریض میسازد ،بدنی من درمقابل میکروب ها ضعیف است و میکروب ها باعث مریضی من می شود.

    19. من نمی توانم غذای های کارب دار را کنار بگذارم چون ازکوچکی تاحال خورده ام وبدن به ان عادت کرده است غیرممکن است که این هوس بدنم را کنترل کنم.

    20. باورهایم درموضوع ارتباطات: ادم های که مرا درک کند وهم فریکانس من باشد وجود ندارد ،ازهمین خاطر من دوستی ندارم .

    21. کسی با من ارتباط میگیرد که من سنگ صبور او باشم به او کمک کنم وهمیشه گیله ها وشکایت هایش را بشنوم وبله بگویم.

    22. من زمانی لایق ارتباط خوب هستم که کاری بزرگی را برای کسی انجام بدهم وانوقت است که توقع دارم با من ارتباط خوبی داشته باشد.

    23. من باور دارم که انسان های ثروت ،یا انهای مقام دارند،یا تحصیلات بلند دارد من لایق ارتباط با انها را ندارم وتحت تاثیرقرار میگیرم وانها را درذهنم بت میسازم.

    24. من باور دارم که هرکسی که ازمن تعریف میکند یا دروغ می گوید یا هدفی خاصی دارد،من لایق توصیف نیستم حرفای که او میزند دروغ هست ویا هم چاپلوس میکند،من چنین نیستم.

    25. من باوردارم که افرادی که به مقامی خاصی رسیدند یا هم تحصیل خاصی دارد یا هم ثروت دارد یا هم زیبا است من لایق دوستی با او نیستم من خود مرا نسبت به او ضعف فکر میکنم وافتخار بس بزرگ میدانم که با چنین فردی هم صحبت شوم واو به حرف هایم توجه کند .وباعث افتخارم هست که توجه ای چنین شخصی را در زندگیم جذب کنم،چون همیشه فکر میکنم که من کم هستم.

    26. من باور دارم که من زیبا نیستم وافراد مرا زیبا نمیداند ،همسرم زیباس توهمیشه می گوید که چی مردی زیبا است وحیف شده است که این خانم اش هست،یا اینکه این خانم با این چهره خوش شانس هست که چنین همسری زیبایی دارد.

    27. فکر میکنم که مردم راجع به من فکروباور خوب ندارد فکر میکنم که مرا انسان درست وحسابی نمیداند وحتا اگر ازخودم تعریف کنم انها فکر میکند که من دروغ میگویم وتوجه نمی کند که اینها حقیقت است یا خودخواهم که ازخود میگویم.

    28. من نقش قربانی را بازی میکنم حتا درجمعی باشم قسمی نشان میدهم که فرزندانم مرا اذیت میکند،من قربانی هستم،همسرم را تحمل میکنم وهرکاری میکنم که زندگیم را مدیریت کنم،من چنین ادمی مظلومی هستم،من خودم را وقف فرزندان وهمسرم ووالدینم وخواهروبرادران کرده ام ای مردم بدانید! که من چنین ادمی خوب وصبوری هستم ،وهمیشه ازخود میگذرم وبه دیگران میدهم.

    29. من باوردارم که وقتیکه بدی دیگران را می گویم حس خوبی درمن ایجاد میشود اینکار او بد است من خوب ام او مرا اذیت کرده است ومن صبور کردم،او ظالم است من مظلوم هستم بیبین این کار را کرد این کار را کرد ومن هم هیچی نگفتم وبازم ادامه دادم ،بیبن من چقدر انسان خوب هستم.

    30. من تلاش میکنم به اطرافیان به همسرم،به فرزندانم احساس گناه بدهم،اینکه من تمام روز در نظافت کردن هستم شما درکثیف کردن هستید،اینکه هرچیزی بخواهید برایتان پخته میکنم،اینکه من یک لحظه قرار ندارم وخسته می شوم وشما قدرم را نمیدانید،اینکه من خودم را وقف شما کرده ام وشما بی توجه هستید،اینکه من شما را دوست دارم وشما مرا دوست ندارید.

    31. اینکه همیشه بخواهم دیگران را سرزنیش کنم وودرذهنم همیشه وهمیشه بجنگم ودرحال ثابت کردن خودم درذهنم ودر بیرون ازخودم باشم،که شما اینگونه هستید من این هستم،نیت ام این است،من چنین ادمی هستم،من میدانم شما نمیداند،این کارت غلط است تو باید اینگونه باشی ،باید این رفتار را داشته باشی،باید این حرف ها را بزنی،باید اینگونه فکر کنی.

    32. ومن تحمل میکنم کسی که مرا توهین کند خصوصا خانواده ام تا بعدا بگویم که من اینقدرصبور هستم وانها این کارهای را درحقم کرد ومن بازم رابطه ام را ادامه دادم ودوست دارم تحقیرشوم،توهین شوم ولی بازم ادامه بدهم تا روزی برسد که به همه بگویم که این من ام واین دیگران ،شما بیایید قضاوت کنید که خوب است وکی بد است؟

    33. من ازنگاه مردم می ترسم اینکه می ترسم که مرا ادمی خوب نیبید،می ترسم که قضاوت کند که طبق ارزشهای من نیست،می ترسم که مرا ادم خوب نکوید،حتا می ترسم وقتیکه این خودافشای را میکنم درسایت میگذارم اعضای سایت هرکسی که بخواند بگوید این چقدر ادمی زشتی هست…. من ازنگاه مردم ازطرز فکر مردم،ازعکس العمل مردم،ازقضاوت مردم،از سرزنیش مردم می ترسم،چی این مردم همسرم باشد،خواهرم،برادرم ،والدین ام،فرزندانم،خانواده ای همسرم،دوست وقوم ،ویاه اعضای سایت

    34. من براین باورم که من لایق یک رابطه با کیفیت نیست ومن لایق این نیستم که همه با من با احترام برخورد کند،همسرم با دل وجان مرا دوست داشته باشد وهمه مرا بدون توقع بپذیرد وبدون شرط دوست داشته باشد حتما من باید کاری برای انها انجام بدهم تا مرا دوست داشته باشد درغیران من دوست داشتنی نیستم،من کم هستم من برای همسرم کم است من برای احترام ،ودوست داشته شدن بدون قید وشرط کم هستم.من برای تجربه ای زیبا درتما بخش هایش کم هستم،من استعدادخاصی ندارم،درافغانستان درس خواندم،درمحیط این کشور بزرگ شدم،درخانواده ای فقر وبا افکاری فقر وسرشارازخشونت بزرگ شدم،من زیبا نیستم،من ارتباطات درست را نمیدام ،من نمی توانم رابطه با انسان ها راحفظ کنم واین دانش درمن نیست.

    35. من باید پارتی داشته باشم،تا بتوانم درجایگاه خوب برسم وازطرفی دیگر باور ندارم که لایق ارتباط با ادم های ثروت مند باشم.

    36. انسان های که نماز نمی خواند،روزه نمی گیرد حجاب درست وحسابی ندارد ازخدا دور است وانسان های خوبی نیست ،این خارجی ها را خدا درین دنیا داده است وعاقبت اش خراب می باشد.وازین انسان ها باید دوری کرد.

    37. من زن هستم و زن نباید به هرکسی ارتباط داشته باشد خصوصا مردها،ازین خاطر ارتباطات محدود داشته باشم انهم با زنان درغیران همسرم را ازدست خواهم داد ومن نمی توانم با افرادی ثروت مندی که مرد هست ارتباط بگیرم،گناه است یا همسرم حسود میکند،یا اصلا ازنظراخلاقی درست نیست که من ارتباطات گسترده داشته باشم.حتا درفضای مجازی ،ونباید عکس مرا هرکسی بیبیند ….

    38. من وقتیکه کاری نیکی به کسی انجام میدهم او هم باید ازمن تعریف کند ،مرا تحسین کند درهمه جا ازمن بگوید،وقدری زحمات مرا بداند.

    39. دربخش ارتباطات بخدا

    40. من لایق وصل شدن بخدا نیستم،همه ای انسان یکسان بخدا درسترسی ندارد،وافرادی خاصی هست که به خدا نزدیک است.

    41. من گناهکارم وخدا صدایم را نمی شنود وخواست های من نزدی خدایم ارزشمند نیست وخدا چیزی بیرون ازمن هست.

    42. من نمازهایم را سری وقت نمی خوانم وحال خو هیچ نمی خوانم،نماز شب نمی خوانم،قران نمی خوانم،قضاها روزه ام را نمیگیرم،حجاب درست وحسابی ندارم،ازین رو خدا صدایم را نمی شنود.

    43. انسان های خاصی هست که دعاهایشان مستجاب میشود وانها اگر هم برای دیگران دعا کند دعایش شان مستجاب میشود ازهرکسی دعایش قبول نمی شود.

    44. من ارزشمندنیستم ،چون نه علم کافی دارم،نه استعداد کاف دارم،نه اگاهی کافی دارم،نه زیبایی کافی دارم،نه ارتباطات خوب دارم،ونه ارتباط خوب برقرار میتوانم،وحتا کارهای که انجام میدهم فعالیت های که انجام میدهم ارزشمند نیست،وازهمین خاطر خاطر هم به من توجه ندارد ونزدی خدایم هم ارزشمند نیستم.

    45. من باور دارم که خدا هرکسی که هرکاری بدی را انجام یدهد مثلا نماز نمی خواند او راقصاص میدهد با او دشمنی میکند وسری دشمنی را میگیرد،رضایت خدا را بدست اوردن سخت ترین کاری دنیا است وخدا انسان های انگشت شماری را نزدی خودش دعوت میکند هرکس این چانس را ندارد.

    46. سخت ترین کاری جهان راضی نگهداشتن خدا است ،زیرهرلحظه ممکن است انرا از دست بدهی اگر بدست بیاوی با هزار سختی وبدبختی کشیدن،روزه داری وشب نماز خوانی ودروغ نگفتن وغیبت نکردن،وحجاب داشتن،وبه دل همسرت رفتار کردن،به دلی والدین ات رفتار کردن،مادری خوب بودن،تهمت نزدن،با همه خوبی کردن،وبدهای دیگران را ندیده گرفتن وبا انها ادامه دادن رابطه،ازخود نان را گرفتن به دیگران دادن، وبه نامحرم نگاه نکردن،نذر کردن،شب وروز توصل به امامان،منتظر امام زمان بودن،طبق هدایت مشتهد حرکت کردن،قران را برای مردها خواندن،وخیرات کردن،وهمیشه سری دسترخوان ات فردی فقر وگرسنه بود … وقتیکه تمام ام کمال به اینها رفتار کردی خدا صدایت را میشنود ولی اگر یکبار درنمازات راقضا کردی تمام اش به باد هوا می رود.

    خودافشایی سنگینی است برایم که باورم نمی شود من چنین باورهای دارم وچنین شخص هستم،درحالیکه بودن درین فضا مرا دیگرگون کرده است ولی هنوز این باورها بنیادی نشده است وجای این باورها را درست حسابی نگرفته است هنوز دانه ای است دردل خاک وهنوز درخت پربار وپرحاصل نشده است گرچند نتایج اش درزندگیم هویدا است واحساس میکنم ولی این باورهای کهنه وشیطانی بشدت درمن وجود دارد که شاید این کمترین اش باشد که حافظه ام یاری کرد ونوشتم،خدا میداند چی چیزهای دراندیشه وباوری من باشد که خودم نمیدانم،ومیخواهم حتا این باورهایم را درسایت بگذارم تا روزی ثبت باشد وروزی برگردم وبخوانم که من کی بودم وچی شدم ،چون فعلا فقط شب وروز شاکری خدایم هستم که راه را یافتم،فقط فعلا راه را یافتم ویافتم یافتم میکنم وهر روز خدایم مرا به سمت اگاهی های جدید می کشاند که حال احساس میکنم اصلا من خدا نداشتم شیطان خدایم بوده است،اصلا من سرنخی ازخدا را درزندگیم نداشتم،شیطان خود را درقالب خدا خودش را برای من خدا معرفی کرده بوده با داشتن چنین باورهای که درمن بوده است.که حتا اگر کارهای خوبی هم کرده بودم نیت اش شیطانی بوده است مثلا اگر خانواده ام را کمک کردم نیتم جلب توجه انها بوده است،نیتم حمایت انها بوده است،اگر به همسرم کمک کردم نیتم محبت گرفتن ازاو بوده است وهرکاری به ظاهر خوب را که انجام داده ام پس زمینه اش بخاطر شرک ام بوده است ومن حسابی مشرک بودم خودم نمیدانستم حال بخاطر داشتن این باورها ناراحت نیستم شاد که شناختم من مشرک ام ومن سراپا نقصم وشادهم که چشم ام باز شد وحال میدانم که چقدر عیب دارم که گاهی حس میکنم ساعت کمی میکند روزهای کوتاهی میکند وچقدر من کار دارم که روی خود کار کنم وازخود بگویم وباورهای شرک الود را ازخود پاک کنم.خلاصه این باورها مرا دربدر کرد،رنج داد،درد داد،زجر داد،بدبختی داد وحال میدانم تمامش بخاطر این باورهای شیطانی بوده است وحال میگویم لعنت به تو شیطان وحال کمر بسته ام که تو را اززندگیم برانم،نیست ونابود ات میکنم خیلی خیلی کار دارم برای ازبین بردن هریک ازین باورها وجایگزین ان با باورهای جدیدم وشناخت خدای حقیقی ام که 29سال ازان بی خبری بی خبر بودم واو را نمی شناختم وحال تازه شناختم واقعا همرایش حال میکنم ساعت ها با هم حرف میزنم وبه ذهنم میگویم هرچی بود ازگذشته تمام اش ازشیطان بود برتحمل شده بود وتو گناه نداری چون بتو اینگونه گفته شده بود تمام اش را دور بریز اینهای که جدیدا برایت میگویم حقیقت محض است اینها را بپذیر.باور کن.اشکال دارد گذشته گدشت وحال هرچیزی برایت میگویم دیگر مقاومت نکن ،واو هم حال بدون چون وچرا می پذیرد ومی گوید چشم،وباعث شده است خودم را با این همه بدی ها بپذیرم وبگویم همینم ولی بهترش میکنم،بسیار نتایج گرفتم ازین مسیر که بارها درکمنت ها نوشتم ولی هنوز اول راه هستم.ولی بسیار کار دارم.فکر میکنم هیچ ندانستم وهیچ نمیدانم وراه درازی درپیش دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: