چه موضوعی را باور کرده ای؟

در این فایل استاد عباس منش درباره اساسی ترین دلیل خلق نتایج یعنی “باورها” صحبت می کند  که چه باورهایی قدرتمند کننده و به نفع ماست و چه باورهایی محدود کننده و برعلیه ماست.

این فایل را با دقت گوش دهید. نکات کلیدی آن را یادداشت کنید. سپس در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:

الف) چه باورهای قدرتمند کننده ای داری که آن باورها ایمان و انگیزه هایت را در راستای تحقق خواسته هایت افزایش داده، به گونه ای که منجر به قدم برداشتن، اجرای ایده ها و تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به نفع شما کار می کند؟

ب) چه باورهای محدود کننده ای را پذیرفته ای که بر علیه شما کار می کند؟ باورهایی که باعث شک و تردید، به تعویق انداختن و مانع تراشیدن برای حرکت در راستای تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به شما ضربه زده است؟

منتظر خواندن تجربیات ارزشمند شما درباره موضوع این فایل هستیم.


نکته مهم:

گوش دادن به آگاهی های این فایل و تفکر کردن برای پاسخ به سوال بالا به شما کمک می کند تا بدانی چه باورهایی داری؟ آیا این باورها به شما کمک می کند یا به شما ضربه می زند؟!

ذهن افراد زیادی با باورهایی برنامه ریزی شده که بر علیه آنهاست. باورهایی دارند که به آنها القا کرده “داشتن فلان خواسته برایت امکان پذیر نیست”. به همین دلیل افراد زیادی حتی جرأت فکر کردن به خیلی از خواسته های خود را هم ندارند چه برسد به هدف گذاری، ایده پردازی و قدم برداشتن برای تحقق آن خواسته.

ساختار ذهن به گونه ای است که فقط برای خواسته هایی انگیزه ایده پردازی و قدم برداشتن دارد که رسیدن به آن را امکان پذیر بداند. به این ترتیب، اکثر ما، به محض شکل گیری یک خواسته در قلب مان، عطای آن را به لقایش می بخشیم چون ذهن ما رسیدن به آن خواسته را امکان ناپذیر نمی داند.

ذهن برای امکان پذیر دانستن تحقق یک خواسته و تغییر باور، نیاز به منطق های قوی دارد.

دوره روانشناسی ثروت۱، که آموزش‌ها و آگاهی‌های ناب آن در هیچ کتاب و هیچ متد آموزشی‌ای یافت نمی‌شود‌، دوره‌ای است که اساسی ترین باورهای قدرتمند کننده برای تغییر و رشد وضعیت مالی را شناسایی کرده و شیوه‌ی ایجاد  آن باورها را آموزش داده است.

آگاهی های این دوره در یک فرایند تکاملی، منطق‌های قوی به ذهن دانشجو می دهد تا امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی‌ را از همین جایی که هست و همین شرایط و امکاناتی که دارد، باور کند.

وقتی “باور به امکان پذیر بودن” در ذهن فرد ایجاد شود، این تغییر بنیادین در باور، عملکرد و رفتار فرد را در مسیری هدایت می کند که خروجی اش رفاه و استقلال مالی است.

مطالعه اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و بخشی از نتایج دانشجویان این دوره

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چه موضوعی را باور کرده ای؟
    745MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی چه موضوعی را باور کرده ای؟
    45MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

960 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نفیسه» در این صفحه: 2
  1. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام استاد عزیزم ، سلام مریم نازنینم که با عشقی پاک همیشه دوربین به دست این زیبایی ها و آگاهی ها را برایمان به ثبت رسانده و در معرض نمایش قرار میدهی.

    سلام به همه عزیزانی که تک تکشان همچون پرهای بالهای پرواز من بوده اند، استاد ، مریم جان، هم مسیران الهی ام هر کدام به نحوی.

    گرچه گربه نره تنبل درونم گهگاه بر من غالب شده و همه تلاشش را میکند به من القا کند نیازی به نوشتن در سایت نیست.

    اما قلب من برای نوشتن برایتان میتپد دلم میخواهد این کار نمایانگر قدردانی ام از تک تک لحظاتی باشد ،که هر کدامتان به یک نوع مرا مشتاق نوشتن کردید ، امید شدید در طوفانی ترین لحظات زندگی ام و ثابت قدم ماندن ، پیغام سروش شدید در مصائب کوبنده ای که فقط خدا میداند اگر آن انگیزه ها ، آن امیدها ، آن تحسین ها آن فایل ها نبود من به تنهایی قادر به عبور کردن از آن نبودم.

    آری هر کدامتان به گونه ای فرشته امداد رسان الهی شدید که خدا وعده داده بود اگر صبر پیشه کنید ما شما را با هزاران فرشته یاری میکنیم.

    که من بتوانم جان گرفته و بالهای پروازم شدید و من تا آخر عمر قدردان و سپاسگزار تک تک عزیزانم در این سایت هستم.

    آجر های عزت نفس و خودباوری من برای نوشتن برای پیروزی هام ،برای شجاعت ها و شهامت هایی که کل زندگی ام نداشتم و آن را طلب میکردم ،برای از خاک بلند شدن هایم به دستان الهی فرشته هایی که قشنگترین هدیه های خدا به من بودید، یکی یکی چیده شد.

    آن روزها که تحسین ها و عشقتان را نثارم میکردید و نقطه آبی ها و لایک سبزهای استادمان اشتیاقم را رپز افزون و ثبات قدمی غیر قابل مذاکره برای ماندن در این مسیر.

    امداد رسان الهی من شدید تا استعدادم در نویسندگی و درک قوانین الهی و نشرش را رونمایی کنید ،با اینکه کل نزدیکانم مخالف و برعلیه این مسیر بودند و من در ابتدای مسیر یواشکی و با اسم مستعار ولی با عشق برایتان مینوشتم اما اینک با اسم خودم با شجاعت و آزادی و در اوج امنیت برایتان مینویسم.

    دیگر از آن روزهایی که درها را صد قفله میکردم تا راحت بتوانم بنویسم به فضل الهی خبری نیست.

    دیگر با خیال راحت بدون شنود در تکه ای از بهشت راه می‌روم و در آزادی در چهارچوب حدود الهی با بهترین دوستانم از سرتاسر ایران و آمریکا در مورد قوانین و قرآن و تجربیاتمان صحبت میکنم.

    اگر شهامت و شجاعتی در من بوجود آمد خدا به واسطه شما آن را در من زنده کرد. همان که کل زندگی ام شیفته و به دنبالش بودم.

    شهامت ، شجاعت ، جسارت همان پارامتری است که وجودش در هر آدمی مرا شیفته میکند زیرا همان زندگی نزیسته من بوده است. همان که درونم آن را فریاد زده و خواهانش است.

    قدرت طلبی مرا بر آن کرد که صندلی مشکی ساحلی که مادرم با سلیقه خودش خریده بود برگردانده و از برادرم خواستم با همه زحمتی که داشت به رنگ قرمز که میگویند نماد قدرت است و من آن را باور کرده ام تعویض کند و اینک روی همان صندلی نشسته برایتان با عشق مینویسم و خدا مرا از مدار در خفقان بودن نجات داده است.

    لازم است هربار این را به خود یادآوری کرده تا تنبلی مانع نوشتنم در این فضا نشود.

    شب را طبق روتین زندگی ام ساعت 10:30 شب خاموشی زده و به خوابی آرام در آغوش امن الهی رفتم ، روزم آنقدر عالی پر از مشغله ها و عمل به هدایتهای الهی جدید پیش رفته بود که فراموش کرده بودم سری به سایت بزنم و از فایل جدید مطلع شوم. زمان خوابم بود که سری به سایت زدم و با یک عکس بینظیر از مردی قدرتمنددر تکه ای از بهشت رو برو شدم همان که قدرت شجاعت شهامتش برای تغییر در همه ابعاد زندگی قابل ستایش است. همان که هربار با دیدنش غرق شعف شده و سپاسگزار خدا برای تحقق وعده ای که مختص به الذین آمنو و عملوا الصالحات است در سوره طلاق مبنی بر ارسال رسولی از أنفستان که آیات مبین خدا را برای شما خوانده تا شما را از ظلمات به نور برساند.

    از تکه ای در بهشت به عنوان نشانه تصدیق این آیه حق الهی برایتان مکتوب میکنم.

    گرچه دیشب فایل را دانلود کردم ، اما دلم میخواست با انرژی بهتری با جان و دل آن را به بند بند وجودم تزریق کنم.

    وقت با کیفیت و پر انرژی برای دیدن فایل های جدیدتان از اصول و استاندارهایم است.

    شاگردتان هستم و درس پس میدهم.

    همه با کیفیت های زندگی تان را خرج گسترش و آموزش ما کردید.وظیفه الهی من به عنوان شاگرد این است بهترین وقتم را صرف دیدن و نوشتن برای شما کنم.

    حتما به دلیل همین باور بود که نتوانستم بیشتر از چند ساعت خوابیده و ساعت 2:30 بیدار شدم. گرچه گربه نره تنبل درونم ،وسواس خناسش را به خوردم میداد ،اما در نهایت من پیروز شدم و فایل را با عشق به بند بند وجودم تزریق کردم.

    هر لحظه خود را تشنه تر به این آگاهی ها حس کرده و از عمق وجودم رب زدنی علمارا فریاد میزنم.

    روی همان صندلی قدرتم در روف گاردن نشسته ام دورتا دورم جنات تجری من تحت الأنهار احاطه شده است.

    ویوی دریای پشت سر هم که چون الماسی هربار وعده إنا لموسعونرا گوشزد میکند و خدای وهابی که من از او ویوی دریاچه خواستم و او که بنده نوازی مشهور است ویوی دریا را نصیبم.

    صدای پرندگان زیبا و خروس هم که جزو لاینفک این بهشت زیبا.

    روبرویم مزرعه عسلی است که مرا به یاد بهشتی می اندازد که نهرهای عسل مصفا در آن جاریست.

    چندی پیش بود که یک بنده خدا با کلامی پر از محبت و عشق گفت :شما مثل حوری و فرشته ای هستی در این بهشت.

    از اون محترمانه تشکر کردم.

    خوشحال بودم ، زیرا دیگر از دریافت این تحسین ها از طرف آقایان احساس گناه نمیکردم. آنها کلام حق الهی و در خور شأنم را در اوج احترام و پاکی به زبان می آورند.

    و همین باعث شده توجه تحسین و عشق بیشتری در هر کجا از آقایان محترم و آدم حسابی در اوج احترام و پاکی دریافت کنم.

    این نیاز سالم هر خانمی است و بسیار طبیعی و انسانی و بسیار بی ربط به عزت نفس.

    خدا با آن خدایی اش 5 بار زمان اختصاص داده به اسم صلوه که بروی تحسینش کرده و به او با عشق توجه کنی.

    من هم به عنوان خلیفه الله نیاز طبیعی و سالمی دارم به اسم مورد توجه قرار گرفتن و تحسین شدن.

    و تا وقتی این نیاز ،به اضافه کاری ،اضافه گویی اغواگری و از صلح و حدود الهی خارج شدن کشیده نشود ،مقدس ترین و الهی ترین و سالم ترین و لازم ترین نیاز اولیه یک خانم سالم است.

    این را در مقام زنی نوشته که تا ته پشت حجابهای سنگین و پرده تا بیخ کشیدن ها قایم شده است ،که کسی جز مردان حلال زندگی اش او را ندیده و او را مورد تحسین قرار ندهند مبادا …

    اما نتیجه این خود مراقبتی خارج از اعتدال که به دلیل سوء برداشت از آیات حجاب از قرآن بود ،چه بود؟

    افسردگی و اتفاقا جذب بیشتر تحسین حتی زیر خروارها حجاب.

    زیرا من خود را در قالب حکمی برده بودم که مخصوص من نبود. و چنان خارج از وسع وجودی ام خود را تکلیف کرده بودم که صدای ناهنجار و گوش خراش از تنظیمات کارخانه خارج شدن و غیر از شاکله ام رفتار کردن ،گوشم را کر کرده بود.

    هرگز فراموش نمیکنم در دوران گمراهی و جهالتم که از کربلا تا نجف و کاظمین همچون گدایان سامرا دست پیش من دون الله دراز کرده بودم تا بلکه به واسطه باور بی لیاقتی که به من داده آن ها که به زعم عوام لایق تر بودند ،پیش خدا پا در میانی کنند و خدا گوشه چشمی به من بکند.

    در آن روزها که از فضل الهی خدا مرا ناامید و دست از پا دراز تر از همه شان برگرداند و رحمی الهی مشمول حالم.

    اما در پس همان حجاب و پوشیه ای که فقط چشمانم نمایان بود و حلقه ای که در دست داشته بودم تا مشخص شود بی صاحب نیستم ،نکند خدای ناکرده مردان عرب با چشمانشان مرا بخورند،صاحب هتل که مرد جوانی بسیار جنتلمن بود مرا از زن دایی همسر سابقم خواستگاری کرده و هرچه میخواستند به او بفهمانند ایشون همسر دارد باورش نشده و تمام تلاشش را میکرد سرویس های اضافه ای برای جلب توجه مان بدهد.

    این یک نمونه از صدها نمونه ای بود که به من ثابت میکرد ،وقتی تو از ترس و احساس گناه و خارج از وسع و تکلیفت، حتی یک عمل به ظاهر مقدس را انجام میدهی نتیجه ای معکوس دریافت خواهی کرد.

    بگذارید داستان باور به استعداد را از همین نویسندگی شروع کنم.

    کافیست به اولین دیدگاهم در سایت بازگشته و مراحل تکاملی آن را رصد کنید.

    آن روزها که با عشق همه لحظه هایم غرق خواندن کتابهای دبی فورد و اسکاول شین و کاترین پاندر شده بودم.

    دفاعم بود ،خود را غرق در خواندن کرده بودم تا بتوانم از پس تلاطم های ذهنی ام مبتنی بر عجز و ناتوانی ام برای حل مسائل مهم زندگی ام بر آمده و با حقایق زندگی ام روبرو نشوم.

    گرچه نادرست بود اما به من کمک کرد.

    علم روانشناسی می‌گوید باید با حقایق زندگی روبرو شده و به قول استادمان آشغالها را زیر مبل قایم نکنیم. اما در آن روزها من جانی برای بلند شدن و از زیر مبل آشغال‌ها را بیرون کشیدن نداشتم پس حتی به ظاهر اشتباه لازم بود چندسال فقط خود را با این فضا و آگاهی ها بمباران کرده همچون موسی که 7 سال خود را مشغول داماد سرخانه بودن شعیب و همسرداری و کمک به کشاورزی شعیب کرد تا آماده روبرو شدن با بزرگ‌ترین ترس زندگی اش شود.

    آشغال‌های زندگی ام آنقدر کریه المنظر بودند که تصمیم گرفته بودم از ترس روبرو شدن با آنهاو وابستگی ها و ضعف هایم ، همان زیر مبل قایم مانده بینی ام را نیز محکم بگیرم که بوی گندش به مشامم نرسد ،زیرا از تقلا و جنگیدن خسته بودم همه راه های عامه پسند را برای حل مسائل زندگی ام رفته بودم و فقط خود را به ضعیف و بیماری تبدیل کرده بودم که تا چالش پیش آمده بند بند وجودش از دندان تا نوک پا روی ویبره رفته و بندری زنان اعلام میکرد ضعف همه وجودت را فراگرفته است.

    از همه حربه ها و نقطه ضعف های طرف مقابلم استفاده کرده بودم ، از قهر کردن و طلاق گرفتنی که میدانستم او را به مرز جنون کشانده و حاضر است شهر را به هم بریزد و همه را خبردار ‌و واسطه کرده تا یک نگاه مرا داشته باشد ، ،تا هزاران ایده ای که به ذهن ناقصم آمده و خود تدبیری هایی که مرا چه زیبا در نهایت به تسلیم و اقرار به ناتوانی ام در مقابل خدا کرده بود.

    آری تا وقتی که دست‌ها را به صورت تسلیم بالا نبرده و عجزم را با الهی و ربی من لی غیرک اعتراف نکردم

    اجازه داده بود با خود تدبیری های جاهلانه گره روی گره زندگی ام بیاید تا درس و من یتوکل علی الله فهو حسبه که هنوز هم در آن ضعیف هستم را یاد بگیرم.

    پس لازم بود چند سال هیچ کاری نکنم و در دفاعم غرق شوم حتی به ظاهر اشتباه سرم را همچون کبک در برف کنم تا اره ام را تیز کنم و قدرتها و عزت نفس از دست رفته ام و ایمان و توحید را در پس آن کتابها و فایلها و آگاهی های استاد و قرآن تکه تکه جمع آوری کنم.

    روزی که خواهر پر از عشق و محبت و احترام همسر سابقم گفت نفیس تو به من بگو برو کوه قاف برای اینکه این مسایل حل بشه من میرم ،و این فقط یک جمله غلو گونه نبود او همه وجودش را با عشق برای اصلاح زندگی برادرش خرج کرده بود ،را هرگز فراموش نمیکنم.

    داستان همان کویر هزار متری بود و زمین برنج معروف استاد.

    بنیان و ارزش‌های اولیه دو نفر که در جنگ باشد آن دو هرچقدر به ظاهر عوام عاشق هم باشند و جانشان برای هم در برود، هرچقدر ویترین زندگی لاکچری شان تعجب همگان را برانگیخته کند ،نمیتوانند در کنار هم سکینه الهی که اولین پارامتر زوجیت هست را تجربه کنند.

    خودش بود ،من همین کد را در نظر نگرفته بودم ، آنقدر درگیر مودت شده بودم و به اولویت بندی دقیق الهی که سکینهرا در ابتدا آورده دقت نکرده بودم که رحمت را نیز نادیده گرفته بودم.

    آنقدر عشق برایم همه چیز بود ،آنقدر در کنترل هیجان و هورمون اکسی توسین به خاطر خلقتم ضعیف بودم که جنگ و تضاد مهمترین بنیان ها و ارزش‌های اولیه مان که معنویت ،خودآگاهی و احترام به خود ،فرزندپروری و خانواده در رابطه بود را نادیده گرفته بودم.

    دلخوش به شعرهای عاشقانه سروده شده و شهرت و ثروت و زیبایی و توجه خاص مردی که همه دنبال جلب توجه او بوده اما او آن توجهات خاص را حتی به مادرش نداشت اما به من داشت و من در اولویت و خط قرمزی حتی از مادرش بیشتر.

    فراموش کرده بودم که این مدار الهی و فضل الهی من در رابطه بوده است ،مرکز توجه پدرم نیز بودم از همان ابتدا از مادرم بیشتر.

    عشقی که پدرم به فضل الهی به من دارد خاص تر نسبت به مادرم است. بارها این را از کلام مادرم شنیده ام ،آن را باور کردم و همییییشه در روابط ،عشقی خاص و متفاوت از دیگر زنان مهم زندگی آن مرد دریافت کردم چه پدر بوده و چه همسر.

    البته که ناگفته نماند که دلبری ها و شیرینی هایی برایش دارم که مادرم و مادرش برایش نداشته است ،البته که چالش فکری اش هم هستم و اما قدرت خدا او با همه چالش ها و تضادهای باوری که با هم داریم عاشقانه جوری خاص به فضل الهی مرا دوست داشته و احترامی خاص برایم قائل بوده و حتی کارها و توجهاتی متفاوت با دیگر خواهرانم برایم انجام می‌دهد.

    و همه اذعان دارند کارهایی که پدرت برای تو کرده است برای هیچکس نکرده است ، راست میگویند.

    در مورد همسر سابق نیز به همین منوال ،بارها از خانواده و مادر همسر سابق شنیدم که او حرف تو را فقط قبول دارد فقط اگر تو بگویی قبول میکند ،حرف ما را قبول نمیکند.

    خدایت دیگر قدرت هایش را اینگونه نمایان میکند از من ابهتی در قلبش جاری کرده بود که اذعان داشت همه ایران از من حساب میبرند اونوقت من از تو 50 کیلویی.

    راست میگفت با یک تلفن بدون هیچ گونه باجی ماشین را از پارکینگ آزاد میکرد و از پارکینگ بردن و خواباندن پ گواهی نامه مسدود کردن برایم بینهایت تحسین برانگیز بود در مستر بودنش در روابط و بسیار مورد تحسینم در قدرتهایش در روابط.

    همه از او حساب میبردن و واقعا جلویش دولا راست میشدن و جانشان را میدادند.

    عاشق همین قدرتها و‌نفوذ کلامش بودم.

    همان باورها را مادرم و خانواده در مورد پدرم به من میگفتند که تو بگویی قبول میکند. درست بود ،زیرا من این را باور کرده بودم که پدرم حرف مرا خریدار است.

    این باور را حفظ میکنم حتی به غلط ،زیرا به من در روابط قدرت داده است.

    مرا به دختری تبدیل کرده که از فضل الهی نفوذ کلامی الهی در مردها دارد و حتی دل قاضی که در نظر عوام جزو سخت نفوذ ترین افراد است، را نرم کرده قانون یک کشور را تغییر می‌دهد و رأی نقض میکند و تقلب میرساند و پرونده را چنان دوباره به جریان می اندازد که بهترین وکلای ایران انگشت به دهان میمانند چطور است که تو صحبت میکنی قاضی مسخ شده سرتاپا گوش میشود؟ اصلا چطور تو را به آنجا راه دادند ؟

    البته که باورهای توحیدی استاد عباسمنش که آنها را به بند بند وجودم تزریق کردم نیز مزید بر علت شده خودیادآوری آن عقبه ،نتایج را گسترش داده است.

    این باور به فضل الهی به من قدرتی داده است که همسر سابقم برای اینکه من باهاش فقط حرف بزنم هر باجی را متقبل می‌شد.

    کسی که خودش در روابط مستر بوده در تخصص خودش در ایران با پرونده ای موفقیت آمیز از تربیت قهرمان جهان ها در رشته خودش و موفقیت های جهانی و همه جلویش خبردار و دخترها آرزویشان با او بودن حتی برای تجربه ای کوتاه.

    خداست دیگر وعده اش حق است، کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند سیجعل الرحمن ودا

    من از او به پاس پرونده قطور ایمان و عمل صالحم از او خواستم محبوبیت بین افراد خاصش را آنها که هرکسی را قبول ندارند.

    همین خواسته برایم نتایجی بینظیر به ارمغان داشته است.

    آن روزها که غرق تحسین و احترام و محبت قهرمان جهان هایی بودم که خدا به وضوح پرونده ایمان و عمل صالحم را جلویم ورق زد و به من ثابت کرد الله بختکی این احترام و محبت را از افراد خاص به تو نداده ام.

    آن روزی که رئیس تربیت بدنی یکی از مهمترین مناطق تهران مخاطب به همسر سابقم گفت اگر من همسری مثل نفیسه داشتم هیچی دیگه کم نداشتم دنیا رو فتح میکردم.

    آن روزی که یکی از نامبروان ترین مردان تهران در حوزه رستوران داری که از نزدیکترین دوستان همسر سابق بوده و به جز خواهر و مادرش هیچ زنی را قبول نداشت به همسر سابقم گفت باید فانوس برداری کوچه به کوچه دنبال همچین زنی بگردی من این باور را هر لحظه با خودم یادآوری میکنم.

    آن روزی که یکی از قوی ترین مردان ایران که در همسایگی مان زندگی میکرد جلوی همسر سابقم میگفت یک تار گندیده نفیسه به دنیا می ارزه من سر پاکی تو قسم میخورم حتی اگه دنیا بر علیهت حرف بزنه.

    یادآوری این حرف‌ها به من کمک کرد که با شهامت جسارت و شجاعت از دفاعم درآمده و زندگی ام را به صورت بنیانی تغییر دهم.

    به عشق های دیوانه واری که همیشه به فضل الهی در روابط جذب میکنم، به شیفتگی پدرم و برادرهایم و عشقشان به من ، به یاد اینکه در هر چالش اولین کلام از روی خشم و فکر نشدن همسر سابق که این بود هروقت نخواستی برو خونه بابات در صورتی که در عمل به محض در شرایطش قرار گرفتن برای مانع این اتفاق شدن قیامت برپا میکرد.

    چرا ها امانم را میبرد ، یاد حرف نزدیکترین افراد زندگی ام می افتم، به یاد باور مخربی که از کودکی به من ساطع کردند.

    تمایلی به کار خانه نداشتم الگویم خانواده پدری ام بود که غرق در ایمان و ثروت و مذهبی درست بودند و همیشه خدمتکار 24 ساعته و راننده تحت اختیارشان، ژن من ثروت است از خانواده پدری ام به ارث برده ام، در بیابان هم گیر کنم چشمه های ثروت برایم جاری میشود.

    این را در زندگی همسر سابق و پدرم به وضوح دیده ام به محض ورودم به جایی رونقی چشمگیر آنجا را فرا می‌گیرد.

    این را در زندگی متفاوت از کل عمر این روزهای خانه پدری ام نیز می‌توان به وضوح مشاهده کرد.

    زیرا من اینها را با خود هر لحظه تکرار میکنم که من الماس خانواده هستم ، من خیر و برکت خانه پدر و همسر هستم.

    نفیسه یعنی گرانبها ، اسمی که با آن بزرگ شدم و نتوانستم هیچ چیز ارزانی را بپذیرم.

    هرچیز گرانی ببینم میگویم این مال من است چون من نفیس و گرانبها هستم اسمم هم ثابتش میکند.

    این اسم به من کمک کرده است که از 18 سالگی متفاوت تر و راحتتر و سریعتر از اهلم ثروت را تجربه کنم ، حتی اگر مدت محدودی در به ظاهر بیابانی قرار بگیرم به سرعت به مدار ثروت وارد میشوم.

    زیرا از کودکی کانون توجهم به خانواده پدری و ثروت پاک و الهی شان بوده است.

    از همان کتاب تاریخ تمرکزش روی کاخ و مبلمان و اکسسوری شاه بوده است و زندگی ملکه ها زیرا عمه ام را همیشه چون ملکه انگلیس دیدم و چقدر با عزت و احترام.

    از همان کودکی کانون توجهم به جواهرات سوپر لاکچری عمه و دختر عمه هایم بوده و ملکهای تجاری آنها که فقط یک مورد آن وقتی در بالکنش بایستی ویوی درب کاخ گلستان را خواهی دید.

    گل ملک های تجاری کوچه مروی که به

    صورت به غیر الحساب بدون یک روز کارکردن فیزیکی و عوام گونه روزیشان شده است همان رزق مریمی شان.

    و من هم دقیقا همین سبک ثروت را تجربه کرده ام.

    من تضاد فقر و ثروت را به وضوح در تفاوت خانواده پدر و مادری لمس کرده بودم.

    کودک درون من در 5 سالگی طعم زندگی در ثروت و فراوانی و خدم و حشم داشتن را چشیده است.

    به همین دلیل فقر و کمبود را تحمل نکرده و راه خروج از آن را پیدا میکند.

    او دیده که زندگی با خدم و حشمهای 24 ساعته چقدر به کرامت انسانی و شأن الهی اش نزدیکتر است.

    به همین دلیل حتی وقتی از شاکله وجودی اش خارج شده و اضافه کاری میکند از تنظیمات کارخانه خارج میشود و با صورت محکم به در و دیوار کوبیده شده سرجایش نشانده میشود.

    بسیار اهل تحصیل و علم بودم و کار خانه را اضافه کاری، خودشان الگویم را فاطمه س و زینب س قرار داده بودند که به خدمه و غلام داشتن مشهور بودند و از من میخواستند کار خدمه ها را در خانه انجام دهم که با وجودم سازگار نبود.

    همین شده بود که مرا حاضر خور و کناره نشین و تنبل نرو به سایه خطاب می‌کردند و من هم به اسم درس ،راه نجاتی پیدا کرده بودم که از کار خانه خلاص شوم

    کارهایی که دیده بودم در خانه عمه و دختر عمه هایم کار خانم و دختر خانه شان نبوده است و خدمه آن ها را انجام داده اند.

    تقصیر نداشتن همینقدر بلد بودند و به من القا می‌کردند تو چون کار خونه انجام نمیدهی برت میگردونن سکه شاه ولایتی هرجا بری بر میگردی.

    میبینی نتیجه بک باور مخرب را ، در کل 15 ساله زندگی ام از ترس اینکه گفته آنها ثابت شود اضافه کاری هایی کردم که به عنوان زنی که زیر بار میثاق غلیظ ازدواج و حدود الهی در ازدواج رفته است خارج از حیطه وظایفی ام بوده است.

    و اضافه کاری همیشه مساوی با قدرنشناسی.

    آنقدر رابطه را با این اضافه کاری های از روی ترس از اینکه همچون سکه شاه ولایت نشوم شرطی کرده بودم که به محض کوچکترین کم کاری در اضافه کاری هایی که اصلا در هیچ کجای عرف و قانون الهی در حیطه وظیفه تعریف شده برای یک زن در مدار محصنات مومنات و زیر بار میثاق غلیظ رفته نیست ،بمبارانی از انتقاد و سرزنش در همه شهر پر می‌شد.

    امان از اضافه کاری ها که تو وقتی شئونات الهی ات را درک نکرده و از روی ترس و ضعف بهترین خودت را نیز در آن اضافه کاری ها خرج کنی نه تنها به چشم نیامده بلکه در نهایت دست تا آرنج عسل مصفایی ات گاز گرفته میشود.

    خلاصه که آن باور مخرب اضافه کاری کردن برای اینکه سکه شاه ولایت نشوی همان کد مخربی است که لیزری لازم است آن را پاکسازی کنم.

    زیرا به وضوح اجرا شده و کمیت روابطی ام را لنگ کرده است.

    باورهای قدرتمند کننده را تقویت میکنم، زیرا آنها بسیار به من کمک کرده است آنچنان که در زندگی سابقم ،همسر سابقم اذعان در گفتار داشته و در عمل ثابت کرده که اگر انتخاب بین مادر و نفیسه باشد انتخاب نفیسه است.

    این باور ها به من قدرت ،عزت نفس و خودباوری خوبی داده که به هیچ قیمتی به کمتر از اولویت بودن در رابطه با هیچ مردی رضایت ندهم.

    اما همان سکه شاه ولایت و اضافه کاری ها کاری اساسی در روابطم صورت داده است که لازم است حتی به بهای مردنم هم باشد پاکسازی اش کنم.

    هرچند که این روزها فقط از استغفار برای پاکسازی استفاده میکنم زیرا از اینکه خودم حتی برداشتن ترمزها را برعهده بگیرم استعفا داده ام ، این ذنوب من است اما من که غفار الذنوب نیستم.

    چرا در برداشتن ‌‌پاکسازی ترمزها و یا الگوهای ذهنی از کریم الصفح بودن خدا استفاده نکنم چرا بار روی صندلی خدا نشسته و باورسازی و ترمزی داشتن را برعهده گرفته ام.

    مگر مریم س خودش باور ممکن شدن بچه دار شدنش در اوج شرایط غیر ممکنش را درست کرد.

    اصلا مگر مریم الگویی داشت ، مگر میتوانست باور کند ، مگر خدا فرشته ای همچون بشر برایش نفرستاد که مرز باورهایش را جابجا کند.

    میخواهم از صندلی خدا بلند شوم بگذارم باورش را خودش بفرستد ترمزش را خودش به حکم غفار الذنوب جمیعا بودنش پاک کند.

    من فقط همچون سلیمان و ابراهیم به کلام می آورم و و قل رب اغفرلی و لوالدی را انجام میدهم این طرف من است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 106 رای:
  2. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام به نرگس نازنینم ،عاشقانه قدردان همراهی و نگاه پر از عشقت به من و قلم و دیدگاهم هستم.

    این چند روز به این فکر میکردم و از خدا هدایت میخواستم که جوابی درست را برای شما مکتوب کنم.

    شاید لازم باشد سوره نساء را کلمه به کلمه خوره وار بررسی کنید تا قوانین شروع و ادامه روابط از دیدگاه الهی را یاد گرفته و به کمتر از شأن و کرامت الهی تان رضایت ندهید.

    نداشتن قاطعیت نرم همان پاشنه آشیل ما در حوزه روابط بوده است که چنان ما را در مدار مرتدین قرار میدهد که در زمان هایی که لازم است هنر رها کردنهای نوحی و لوطی را در عمل اجرا کرده و تا پای جان استقامت ورزیده و فارغ از هر مقاومتی در جهان بیرون راهمان را در پیش گرفته و پشت سرمان را نگاه هم نکنیم ،راه گم کرده ای شده که دور خودش گیج و شل میچرخد.

    قلبتان رضایتی به ماندن ندارد ، زمان آشنایی در روابط برای رسیدن به یک نتیجه الهی با توجه به تحقیقات علمی و جهانی حداکثر 90 روز است.

    بعد از آن اگر تکلیف صمیمیت رابطه مشخص نشود، رابطه به چالش ها و گمراهی ها کشیده میشود و روزی به خود آمده و خود را غرق در نارضایتی و برزخ حالی وحشتناک را تجربه میکنی.

    به سبد محصولاتتان نگاهی انداختم ، خوشبختانه با دوره های مهم و اثر بخشی چون عزت نفس و لیاقت آشنایی دارید.

    میماند وابستگی هایتان ، که به دلیل عدم رعایت مدیریت زمانبندی در روابط و درگیر شدن عواطف و احساسات پاکتان قطعا فضا را برای شل شدن ها و تردیدها و برگشت به عقب ها و درماندگی هایتان گسترش پیدا کرده است.

    لازم است حداقل 3 ماه ترک رابطه داشته و گریه ها و هق هق هایتان و دردهای آن را زیر پتو تحمل کرده

    و از خود منی جدید و قدرتمند ساخته که بنیان و ارزش‌هایی غیر قابل فصل خود را شناسایی کرده و میداند هدفش از آشنایی و روابط و زندگی چیست.

    مهم نیست طرف مقابلتان چه انتظاری از شما دارد و شما را به چه کاری مجبور میکند. مهم این است شما قاطعانه تا پای جانتان شده روی اصول و استاندارها و خط قرمزهایتان ایستاده و تحت هیییییچ شرایطی پسر راکفلر هم باشد آن را زیر پا نگذارید.

    رابطه برزخی و گیج که مهمترین مهره آن ،که زن است در نارضایتی قلبی باشد ،بدترین و سمی ترین نوع رابطه است و مهمترین نشتی انرژی و مانع رشدتان.

    بنیان ‌ها و ارزش‌های اولیه و مهم خود که سرش با کسی شوخی ندارید را شناسایی کرده برای طرف مقابلتان را نیز ،اگر سرجنگی ناسازگار و غیر قابل اصلاح در بک بازه محدود مشخص و کوتاه با آنها یافتید همچون ترک مخدر زمین بازی همبازی توپ بازی را اجرا کرده و فعلا روی خودآگاهی ‌ خودشناسی و ترمیم عزت نفس و احساس ارزشمندی و لیاقت و خود مراقبتی تان لیزری کار کنید.

    کسی که ارزش‌ها و گوهرهای درونی خودش را شناسایی کرده باشد در رابطه ای که بیشتر از سه ماه از فضای آشنایی آن گذشته و روی هوا بودنش همچنان ادامه دارد نمیمااااااند،و خود را ملعبه دست نمیکند.

    حتی اگر نیاز باشد دردی سنگین برای ترک را تحمل کند اما به قیمت حفظ کرامت الهی اش آن را با جان و دل خریدار است.

    اما به خود یاد می‌دهد که درون من انرژی الهی جاریست که منفعت بردن از این انرژی بهایی لازم دارد. بهای آن حفظ کرامت و شئونات الهی ام طبق قوانین الهی در رابطه است آن را با عشق پرداخت کن و سپس از حضور الهی من برای ادامه مسیر بهره مند شو.

    اینکه یاد بگیریم گوهر الهی مان را پیشکش هر کس که ادعای عشق میکند نکنیم. لازم است ادعاها در عمل نشان داده شود.

    خدا با آن خدایی اش برای اثبات میزان بندگی ما ولنبلونکم اساسی راه می اندازد که تا فیها خالدونمان لرزیده تا خدا بداند چه کسی خودی و چه کسی نخودی است ،چطور من خلیفه الله همینطور مفت و مسلم قلب گرانبها و انرژی الهی ام را در اختیار هر کسی که فقط ادعا دارد بدهم.

    اگر ارزش‌های درونی و الهی مان را به عنوان مسجودین جبرئیل درک کرده همچون خدا مقربینمان را با وسواس و امتحانی الهی انتخاب میکنیم و غیر از آن را به کعبه وجودی مان راه نمیدهیم.

    خدا با آن خدایی اش هرکسی را به نزدیکی کعبه اش راه نمیدهد.

    مستطیع باشد طاهر باشد مشرک ها نجس هستند نزدیک نشوند.

    چه احساس بی لیاقتی ما را فراگرفته که مهمترین رابطه زمینی مان که زوج است را همینطور یرخی انتخاب میکنیم.

    نکند ما خود را از کعبه پایین تر دانسته و قداست خود را فراموش کرده ایم.

    کعبه که سنگ و آجر است و خدا مستقیم خلقت مرا برعهده گرفته و از روح الهی اش در من دمیده است.

    چه بلایی سر احساس لیاقت و ارزشمندی و قداست من آمده است که سر آن شوخی راه انداخته و با کوچکترین روزنه امیدی گیج و شل شده و اصول و استاندارهای الهی ام در روابط را زیر پا میگذارم و اجازه میدهم جهل‌هایم بر قوانین الهی غالب شود.

    چه بلایی سر عزت نفسم آمده که نتوانسته ام گدای عشق درونم را با عشق ورزی به خود سیراب کنم که بتواند خود را از رابطه ای برزخی نجات دهد.

    از جان آن رابطه چه میخواهم ؟

    عششششق ؟

    خود را آنقدر غرق عشق ورزی به خود کرده که دیگر دلم از جملات عاشقانه اثبات نشده نلرزد.

    نوازش ؟ خود را هر روز عاشقانه در آغوش کشیده و بوسه باران میکنم که شاهدخت درونم وعده فقر و کمبود شیطان را باور نکند.

    جملات عاشقانه ؟ خود را به کنسرت مجید رضوی و سهراب ‌پاکزاد در گرانترین صندلی اش دعوت کرده و جملات و شعرهای عاشقانه شان را به خورد خود داده که محتاج شنیدن جملات و آهنگ‌های عاشقانه نیز نباشد.

    به قول استاد عزیزمان تمام شد و رففففففت.

    در انتها به شما پیشنهاد میکنم کتاب مثل یک مرد فکر کن مثل یک زن رفتار کن اثر استیو هاروی را مطالعه کنید.

    برایتان بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای: