در این فایل استاد عباس منش درباره اساسی ترین دلیل خلق نتایج یعنی “باورها” صحبت می کند که چه باورهایی قدرتمند کننده و به نفع ماست و چه باورهایی محدود کننده و برعلیه ماست.
این فایل را با دقت گوش دهید. نکات کلیدی آن را یادداشت کنید. سپس در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:
الف) چه باورهای قدرتمند کننده ای داری که آن باورها ایمان و انگیزه هایت را در راستای تحقق خواسته هایت افزایش داده، به گونه ای که منجر به قدم برداشتن، اجرای ایده ها و تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به نفع شما کار می کند؟
ب) چه باورهای محدود کننده ای را پذیرفته ای که بر علیه شما کار می کند؟ باورهایی که باعث شک و تردید، به تعویق انداختن و مانع تراشیدن برای حرکت در راستای تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به شما ضربه زده است؟
منتظر خواندن تجربیات ارزشمند شما درباره موضوع این فایل هستیم.
نکته مهم:
گوش دادن به آگاهی های این فایل و تفکر کردن برای پاسخ به سوال بالا به شما کمک می کند تا بدانی چه باورهایی داری؟ آیا این باورها به شما کمک می کند یا به شما ضربه می زند؟!
ذهن افراد زیادی با باورهایی برنامه ریزی شده که بر علیه آنهاست. باورهایی دارند که به آنها القا کرده “داشتن فلان خواسته برایت امکان پذیر نیست”. به همین دلیل افراد زیادی حتی جرأت فکر کردن به خیلی از خواسته های خود را هم ندارند چه برسد به هدف گذاری، ایده پردازی و قدم برداشتن برای تحقق آن خواسته.
ساختار ذهن به گونه ای است که فقط برای خواسته هایی انگیزه ایده پردازی و قدم برداشتن دارد که رسیدن به آن را امکان پذیر بداند. به این ترتیب، اکثر ما، به محض شکل گیری یک خواسته در قلب مان، عطای آن را به لقایش می بخشیم چون ذهن ما رسیدن به آن خواسته را امکان ناپذیر نمی داند.
ذهن برای امکان پذیر دانستن تحقق یک خواسته و تغییر باور، نیاز به منطق های قوی دارد.
دوره روانشناسی ثروت۱، که آموزشها و آگاهیهای ناب آن در هیچ کتاب و هیچ متد آموزشیای یافت نمیشود، دورهای است که اساسی ترین باورهای قدرتمند کننده برای تغییر و رشد وضعیت مالی را شناسایی کرده و شیوهی ایجاد آن باورها را آموزش داده است.
آگاهی های این دوره در یک فرایند تکاملی، منطقهای قوی به ذهن دانشجو می دهد تا امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی را از همین جایی که هست و همین شرایط و امکاناتی که دارد، باور کند.
وقتی “باور به امکان پذیر بودن” در ذهن فرد ایجاد شود، این تغییر بنیادین در باور، عملکرد و رفتار فرد را در مسیری هدایت می کند که خروجی اش رفاه و استقلال مالی است.
مطالعه اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و بخشی از نتایج دانشجویان این دوره
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چه موضوعی را باور کرده ای؟745MB46 دقیقه
- فایل صوتی چه موضوعی را باور کرده ای؟45MB46 دقیقه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»
«أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»
استاد عزیزم
چقدر فراوان میتونم مطلب بنویسم برای این فایل درباره باورهای اشتباهم که هم بهم ضربه های شدید زده و هم منو به احساس پوچ بودن زندگی و دنیا رسونده بود ، اما ترجیحم فعلا تمرکز روی مسئله ای هست که باید حل بشه و هدایتها.
من باور داشتم که استعداد یه چیز ذاتی هست ،ژنتیکی حتی، و خوب شرایط خودم هم این موضوع رو تایید میکرد، چطور؟
من همیشه مورد تایید و تمجید و تشویق خانواده بودم و اطرافیانی که فامیل یا آشنا بودن به خاطر هوش و استعداد و هنرها و توانایی هام .
تو درس که عالی بودم با قدرت یادگیری بالا، تو کارهای فیزیکی و هنری هم همینطور و باور کرده بودم که خاص هستم اما خاص بودن تو یسری چیزها، یا خاص بودن تا یه حدی.
چرا تو یسری چیزها و یا تا یه حدی؟ در واقع اینا نتیجه گیریهای ذهن کودکانه من بود به دلایلی که بعد ها در وجودم بزرگ شد و ریشه کرد، من فکر میکردم استعداد و توانایی داشتن در کاری یعنی اینکه اونو بار اول یا نهایت با دو سه بار یادش بگیری در حد عالی!!!!
الان که فکر میکنم دلیلش برام واضح میشه، این باور ابتدا در مدرسه تو وجودم ساخته شد چون معلم انتظار داشت با یبار تدریس یاد بگیریم و سوال کردن مجددبه منزله خنگ بودن بود! پس باور کردم باید بار اول نهایت با یبار تکرار بتونم چیزی رو یاد بگیرم وگرنه معنیش اینه من تو اون موضوع استعداد ندارم یا خنگم ، و چون اکثرا همون یبار تدریس کافی بود برای من، اگه مبحثی رو نمیفهمیدم میگفتم تو این مورد توانایی ندارم.
وقتی معلم خوشنویسی بدون آموزش از ما تمرین خط با قلم و دوات میخواست چون نمیتونستم میگفتم استعداد ندارم من خوش خط نیستم.
وقتی معلم ورزش بدون آموزش امتحان دو ،پرش …میگرفت چون نمیتونستم رکورد جهانی رو برم پس در ذهن کودکانه ام تثبیت میشد من در ورزش استعداد ندارم وسالهای بعدوقتی نمیتونستم بدون اموزش دادن معلم ورزش و کار کردن و تمرین امتحان والیبال یا بسکتبال رو بیست بشم، میگفتم خوب معلومه کلا استعداد ورزشی ندارم.
وقتی معلم هنر تو کلاس هشتم گفت تکلیفتون اینه که نقاشی مینیاتور بکشید و من به خاطر این که نتونستم جلوی خنده ام رو برای نمره های زیر ده کلاس بگیرم وکم مونده بود معلم بیرونم کنه از کلاس ، گفتم من استعداد نقاشی هم ندارم.
اما چون ریاضی ، فیزیک ،زیست ، فارسی و … و کلی کار هنری رو بار اول یاد میگرفتم ونمره هام عالی بود پس یعنی من تو اینا استعداد داشتم و اینجوری باور وجود استعداد در من ساخته شد و سدی شد در برابر رشدم چون وقتی به حدی از رشد میرسیدم که دیگه بار اولش نمیتونستم انجام بدم میگفتم استعداد من تا همین جا بود.
حنی تو درس هایی مثل ریاضی و فیزیک وقتی 20تا سوالو حل میکردم ولی یه مسئله ای رو نمیتونستم حل کنم میگفتم این در توان من نیست، چون فکر میکردم باید بتونم همون اول حلش کنم .
چیزی به اسم تمرین و تکرار در ذهن من نبود نه تنها یاد نگرفته بودم بلکه بخاطر درخواست دوباره آموزش توسط هم کلاسی ها، دیده بودم چطور هم کلاسیهام توبیخ میشدن.من دیده بودم که بچه های ضعیف باید کلاس اضافه برن، معلم خصوصی بگیرن و مدام تمرین کنن تا بتونن قبول بشن نه که بیست بشن!!!! پس تکرار و تمرین برای گرفتن نمره قبولی بود نه برای بهتر شدن.
نمیدونم چند نفر نگاه منو داشتن اما من از هیچ کس و هیچ جایی درباره بهتر شدن با تکرار و تمرین ویا یاد گرفتن آنچه بلد نیستی با تمرین نشنیده بودم.
من باور داشتم که انسانهای موفق خاص هستن و خداوند بهشون نظر کرده و هیچ وقت هم در مدرسه نه تنها به خاطر اول بودنم کسی تشویقم نکرد ، بلکه تبعیض ها نشونم داد این حد از استعداد اصلا مهم نیست.
……دوست ندارم زیاد خاطرات احمقانه گذشته رو مرور کنم اینارو هم فقط برای اینکه بتونم با منطق با ذهنم صحبت کنم که چطور باورهای اشتباه رو پذیرفته مینویسم ، و اینگونه شد که علیرغم همه باوری که خانواده و اطرافیانم به من داشتن من خودمو باور نکردم .
همیشه استاد وقتی درباره از بین رفتن عزت نفس و اعتماد بنفس توسط خانواده میگه تو دلم به خودم میخندم چون من همیشه مورد تایید صد در صدی خانواده بودم ،اصلا بهم میگفتن مغز ، چون واقعا متفاوت بودم و عاشق درس و پر از استعداد تو یه عالمه کارهای مختلف، اما باورهای کودکانه ام با منطق شکل گرفته بود و سخت تر ازونی بود که بتونه با حرفهای بقیه بشکنه.
من خودم با دست خودم اعتماد بنفس و عزت نفسمو نابود کردم، واسه همینه که درست کردنش سخته برام.
کنار این ها باورهای مذهبی هم کار خودشو میکرد من گناهکار و روسیاه بودم، خاص نبودم ، سرنوشتم دست خدا بود …..
من اینارو باور کرده بودم ، برای همین مقاومت داشتم برای مسیری که دلم پر میکشه براش و مدتها با ذهنم در حال مبارزه بودم ، فایل پنجم ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدودکننده، شکست سیمانهای ضخیم ذهنم رو ،اصلا یه جهان زیبا رو جلوی من مجسم کرد ، ولی هنوز هم علیرغم ورود به مسیرم هنوز لنگ لنگان میرم جلو ،انگار هنوز اون انرژی سوزان آزاد نشده!!!!!