در این فایل استاد عباس منش درباره اساسی ترین دلیل خلق نتایج یعنی “باورها” صحبت می کند که چه باورهایی قدرتمند کننده و به نفع ماست و چه باورهایی محدود کننده و برعلیه ماست.
این فایل را با دقت گوش دهید. نکات کلیدی آن را یادداشت کنید. سپس در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:
الف) چه باورهای قدرتمند کننده ای داری که آن باورها ایمان و انگیزه هایت را در راستای تحقق خواسته هایت افزایش داده، به گونه ای که منجر به قدم برداشتن، اجرای ایده ها و تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به نفع شما کار می کند؟
ب) چه باورهای محدود کننده ای را پذیرفته ای که بر علیه شما کار می کند؟ باورهایی که باعث شک و تردید، به تعویق انداختن و مانع تراشیدن برای حرکت در راستای تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به شما ضربه زده است؟
منتظر خواندن تجربیات ارزشمند شما درباره موضوع این فایل هستیم.
نکته مهم:
گوش دادن به آگاهی های این فایل و تفکر کردن برای پاسخ به سوال بالا به شما کمک می کند تا بدانی چه باورهایی داری؟ آیا این باورها به شما کمک می کند یا به شما ضربه می زند؟!
ذهن افراد زیادی با باورهایی برنامه ریزی شده که بر علیه آنهاست. باورهایی دارند که به آنها القا کرده “داشتن فلان خواسته برایت امکان پذیر نیست”. به همین دلیل افراد زیادی حتی جرأت فکر کردن به خیلی از خواسته های خود را هم ندارند چه برسد به هدف گذاری، ایده پردازی و قدم برداشتن برای تحقق آن خواسته.
ساختار ذهن به گونه ای است که فقط برای خواسته هایی انگیزه ایده پردازی و قدم برداشتن دارد که رسیدن به آن را امکان پذیر بداند. به این ترتیب، اکثر ما، به محض شکل گیری یک خواسته در قلب مان، عطای آن را به لقایش می بخشیم چون ذهن ما رسیدن به آن خواسته را امکان ناپذیر نمی داند.
ذهن برای امکان پذیر دانستن تحقق یک خواسته و تغییر باور، نیاز به منطق های قوی دارد.
دوره روانشناسی ثروت۱، که آموزشها و آگاهیهای ناب آن در هیچ کتاب و هیچ متد آموزشیای یافت نمیشود، دورهای است که اساسی ترین باورهای قدرتمند کننده برای تغییر و رشد وضعیت مالی را شناسایی کرده و شیوهی ایجاد آن باورها را آموزش داده است.
آگاهی های این دوره در یک فرایند تکاملی، منطقهای قوی به ذهن دانشجو می دهد تا امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی را از همین جایی که هست و همین شرایط و امکاناتی که دارد، باور کند.
وقتی “باور به امکان پذیر بودن” در ذهن فرد ایجاد شود، این تغییر بنیادین در باور، عملکرد و رفتار فرد را در مسیری هدایت می کند که خروجی اش رفاه و استقلال مالی است.
مطالعه اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و بخشی از نتایج دانشجویان این دوره
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چه موضوعی را باور کرده ای؟745MB46 دقیقه
- فایل صوتی چه موضوعی را باور کرده ای؟45MB46 دقیقه
چه باورهای قدرتمندکننده ای داری ک باعث پیشرفتت شده؟
من باور دارم استعداد ذاتی دارم در یاد گرفتن مهارت ها، در ارتباط برقرار کردن، در مدیریت امور و هندل کردن کارها پس از این استعدادها برای خودم برای شغل خودم استفاده میکنم.
من عاشق خلق کردن ابداع کردن هستم از کارهای روتین و ربات گونه متنفرم، از اینکه یه جا بشینم و یه کار تکراری رو هر بار انجام بدم، دوست دارم رشد کنم هی ایده های جدیدتر رو امتحان کنم، هی معاشرت های جدید، هی تجربیات جدید.
و چه باورهای محدودی رو نپذیرفتم از اطرافیانم؟
من باور نکردم برای ساخت ثروت باید سختی کشید، چون پدرم بنّا هست باور نکردم ک پول ب سختی بدست میاد.
باور نکردم پول از طریق رئیس و صاحب کار و بابا و شوهر فقط میتونه وارد زندگیت بشه پس مغازه خودم رو زدم، با اینکه هیچ الگویی در فامیل نداشتم.
باور نکردم چون زنم نمیتونم شغل خودمو داشته باشم،چون سنم کمه نمیتونم و از پسش برنمیام، یا تنهایی نمیتونم باید با کسی شریک بشی.
باور نکردم که من نمی تونم از طریق عشق و علاقه ام پول بسازم، با اینکه همه اطرافیان و کل طایفه اصلا عاشق کارشون نیستن.
من باور نکردم اینکه الان ثروتمند نیستم ربط داره ب کشورم، ب محله ام، ب وضعیت مالی خانواده ام، ب اینکه بابای پولدار ندارم ک حمایتم کنه، ب اینکه ما مهاجریم تو این کشور، گفتم نه من مسئولم باورای من مسئوله افکار منه ک ایراد داره نه چیز بیرونی.
من پذیرفتم ک استعداد بیزنس وومن شدن رو دارم، روحیه من اینه ک برا خودم کار کنم، من میگفتم من باید کارآفرین باشم و شغل خودم رو داشته باشم و مغازه زدم.
اون موقع ک مدرکم دیپلم بود باور نکردم ک جای خوبی نمیتونم استخدام بشم، و شدم و حدود 3 سال توی شرکت خیلی خوبی مشغول بکار شدمو مهره اصلی شرکت شدم.
باور نکردم ک خواهرام بهم میگفتن تو نقاشی ات اصلا خوب نیست، مثل بچه ها میکشی و یادمه تو مدرسه همش خودمو با دوستام مقایسه میکردم و وقتی شروع ب نقاشی رو سرامیک کردم دیدم نه بابااا من خیلیم عالی هستم و اتفاقا خواهرم منو تحسین کرد و گفت خیلی قشنگ شده.
خدا رو باور کن، توانایی ای ک بهت داده رو باور کن و حرکت کن حرکت کن، راکد نباش، مستاصل و درمانده نباش، تو خدا رو داری، هدایت و حمایت خدا رو داری، باوراتو عوض کن و ب ایده هایی ک میگه عمل کن و بعد می بینی باورهای اطرافیانت برا خودشونه باورهای تو برا خودت.
چه باورهای قدرتمند کننده ای داری که آن باورها ایمان و انگیزه هایت را در راستای تحقق خواسته هایت افزایش داده، به گونه ای که منجر به قدم برداشتن، اجرای ایده ها و تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به نفع شما کار می کند؟
به نام خداوند بخشاینده و مهربان
سلام ب استاد عزیز و دوستانم
اولا بگم ب من از بچگی نه باور قدرتمندکننده ای داده شده و نه باور محدود کننده از سمت خانواده، ینی یه جورایی بیطرف بودم و بقیه مشغول دنیای خودشون بودن و منم مشغول دنیای خودم، بنابراین از دوستام یا مدرسه شاید باورهایی رو گرفتم چه مثلت چه منفی ولی قدرتمندکننده نبودن. پس فک کنم هرچه باور ساختم خودم با نتایجم برا خودم ساختم و اینطوری برام منطقی شده. و همه این باورها را بعد از آشنایی با استاد یاد گرفتم و تقویت شده در من، و اقدامات م هم بعد از اشنایی با استاد بوده.
اولین باور و مهم ترینش باور توحیدی بوده، اینکه خدا منو ول نمیکنه ب حال خودم، من وظیفه ام این بوده این قدمو بردارم بقیه اش با خودش، من فقط باید تقوا کنم و حالم و خوب نگه دارم.
دومین باور مهم عزت نفس بالا داشتن و حرکت کردن عه، اقدام کردن عه.بیرون اومدن از منطقه امنم، اینکه بار هربار حرکت روبجلو و رفتن در دل ترسهام یه موهبت و جایزه ای از سمت خدا دریافت کردم.
اینو دارم ب خودم میگم تاوقتی من حرکت نکردم و اون ایده های الهامی رو اجرا نکردم نتونستم برم مرحله بعد ایمان، مرحله بعد توحید، منطق و الگویی از خودم نداشتم ک نجواهارو ساکت کنم. بعدش دیدم ک نه اونقدرهام سخت نبود.
و این باور رو هم دارم ک من کاری ب نتیجه ندارم من فقط انجام میدم شاید این قدم هیچ نتیجه مالی برای من نداشته باشه ولی قدم بعدی ب من گفته میشه، و مثلا میگم خدا میگه اگر تو این قدم رو برداری بهت اون نعمتی ک میخوای رو میدم.فارغ از اینکه ربطی داشته باشه یا ن. انگار میخوام ایمانم رو ب خدا ثابت کنم، میگم ببین من انجامش دادم ببینم تو چیکاره ای حالا؟ اگه میگی قوانین ام ثابته پس بهم ثابتش کن. و انجام داده و انجام داده حتی شده تو لحظه های آخر. خودشو حضورش رو بهم ثابت کرده ولی من باز برای حرکت جدیدی ک میخوام بزنم ترس دارم و میگم نکنه خدا منو یادش بره.
باور دیگه ای ک دارم اینه ک خدا دستاش رو میفرسته کمک من ک کارهام آسان تر انجام بشه، بار رو از دوش من برمیداره و من ازش میخوام ک منو آسان کنه برای آسانی ها، میگم پول درآوردن سخت نیست، دستات رو ایده هات رو بفرست ک این کار راحت انجام بشه، من اعتقادی ندارم باید پدرم دربیاد، من میخوام کارهام راحت انجام بشه. چون تو برام انجامش میدی.
یه سری بارها در مورد توانایی های شخصی ام دارم مثلا اینکه من فست لرنرم، خیلی سریع یاد می گیرم و ب اصطلاح زرنگ ام، استعداد و توانایی زیادی دارم، چه اداره هایی ک کار کردم کارو خیلی سریع گرفتم، چ ورزشی ک یکی بهم یاد داده، چ نقاشی روی سرامیک و هنر،من همیشه ایده های فکر شده میگم، ایده های کاربردی ک افراد میگن دمتتت گرم ( ک اعتبارش واقعا ب هدایت های خدا میرسه نه من)
من قدرت فیزیکی بالایی دارم، نسبت ب جثه ام بسیار قدرتمندترم و همه شک میکنن ک چطور این کارها رو انجام میدم مثل کوهنوردی، بارهای سنگین.من قدرت معاشرت و طرز برخورد خوبی دارم، با هرکس طبق شخصیتش بهترین رفتار رو میکنم.خیلی سریع و فرز هستم در انجام یک کار و اون کارو با نهایت سرعت و کیفیت انجام میدم.من فردی درستکار و مسئولیت پذیرم و کاری ک بهم سپرده بشه رو ب بهترین نحوی ک بتونم انجامش میدم.
ی مثالی دارم دخترعمه ام ک کلاس سوم هست، رو ما همیشه بهش گفتیم تو خیلی زرنگی توی درسا و ب مادرت رفتی و این باور شده در بچه و اتفاقا خیلی زرنگ عه و عاشق درس خوندن و مدرسه و همه درس هاشو خودش میخونه حتی علوم رو خودش حفظ میکنه و میگه من عاشق مدرسه ام و ما همیشه بهش میگیم تو خیلی زرنگی و اصن جوری شده ک میخواد ثابت کنه ک آره من خیلی زرنگم.
یه سری باورهای محدود کننده رو من نپذیرفتم از خانواده اونم بخاطر دره عزت نفس استاد بود. مثلا من این باورو نپذیرفتم ک من چون دخترم نمیتونم برای خودم کار داشته باشم والان مغازه دارم، یا ما چون مهاجریم نمیتونیم بریم کار اداری خوب داشته باشیم و خودم در هر دو زمینه اولین نفر بودم، حتی اولین دختر در فامیل ک سرکار میره توی سن 19 سالگی چون بودن دخترای خیلی بزرگ تر از من ک جرئت نداشتن ب خانواده هاشون اعلام کنن، ولی من الگو شدم براشون و کم کم راه برای اونها باز شد. چه بحث کار و آزادتر زندگی کردن و حجاب و پوشش.و من از این بابت خیلی خوشحالم ک سنت شکن شدم برای فامیل و اطرافیانم.
حتی من مدرک ام دیپلم بود ولی کار اداری کردم و حدود 4،5 سال پیش ک بازار مدرک برای داشتن شغل هم خیلی داغ تر بود، ولی من نپذیرفتم و شغل های متعددی برای مصاحبه رفتم وآخر در شرکت های خوبی استخدام شدم.چون ب توانایی و درستکاری ام ایمان داشتم و مطمئن بودم اینها مولفه اصلی هست.
باورهای محدودکننده ک مانع حرکت کردنم میشه.
اگر نتیجه نده چی، اگر کسی نخره چی، اصن کی میخواد بخره، چطوری میخوای بفروشی اش، پولتو یه جای دیگه خرج میکردی.و همش برمیگرده ب باور ترس و کمبود ک من همون لحظه میگم نجوا از سوی شیطانه، این وعده های فقرآلود و کمبود از سوی شیطانه، خدا وعده گشایش داده هدایت بنده هاش ب سمت تو وظیفه اونه، تو کاریت نباشه، تو تا اینجا کارتو انجام دادی. و اتفاقا امروز من یه جنسی رو خریدم برا مغازه و همین نجواها بودن و من با همین باورها ساکت شون کردم و از خدا خواستم ک امروز برام بفروش تا ب این ذهن چموش ثابت کنم قدرت دست کیه و همین دقایق پیش یک خانمی اومدن و خریدن و گفتن خداروشکر شما داشتین من تا بالا نرفتم ؛)) ینی دقیقا بعد از چند ساعت خرید من یکی از اون جنس رو فروختم ولی باز نجواهه هست، هست ولی کم هست خخخخ، داره قدرتش کم و کمتر میشه با فکت و منطق های قبلی.
مرسی ک کامنتم رو خوندید ؛)
به نام خداوند بخشاینده ام
سلام ب مائده جانم
عزیزم چقدررر لذت بردم از کامنتت، این همه معجزه و نتایج توی یک ماه، واقعا جای تحسین داری.ممنونم ک برامون نوشتی از نتایجت.برات موقعیت بهتر و بالاتری رو میخوام، پیشرفت بیشتر و بیشتر.
تمرین آگهی بازرگانی و تحسین فراوانی هر دو تمرین های بسیار خوبیه و من خیلی دوست شون دارم، مرسی بابت یادآوری ات ک فراموشم نشه باید جزو شخصیتم بشه نه صرفا با یکبار دوبار انجام دادن بزارمش کنار.و من ب عینه دیدم نتایج هر دوش رو توی زندگیم، شاید اون لحظه ذهن بگه خب ک چی، مثلا رفتی تمرینو خوندی بعدش قراره چه اتفاق عجیبی رخ بده مگه، یا مثلا خب الان این ماشین لوکس و زیبا رو یا اون فرد ثروتمند رو تحسین کردی خب ک چی!؟
ولی من بارها دیدم بعد از تکرار تحسین فراوانی مشتری های خوب اومدم سمتم با خریدهای بیشتر ، بعد از تمرین آگهی مخصوصا برای پسرها چه اعتمادبنفسی پیدا کردم برای راحت ارتباط برقرار کردن، و دیدم ک بابا چقدر پسرهای محترم و متشخصی بودن من تو ذهنم چه دید بدی داشتم، دیدم چقدر فراوان انسان های محترم و متشخص داریم، چقدر میتونم با صدای رسا و قاطع با جنس مخالفم صحبت کنم. و نتایج بسیاااار دیگه ک اون لحظه ک انجامش میدی نمیدونی در آینده چه موهبت هایی داره برات.
جالبه یکی از پاشنه های آشیل من هم خرج کردن پول هست، باید جنگید با این ذهن و ب زور دستش رو بگیری ببری براش خرید کنی، من هربار این جنگ رو دارم ولی دارم کم کم خوب پیش میرم. این حس ک قراره پولت تموم بشه، دیگه از کجا میخواد برگرده، اینا نجواهای کمبود شیطانه، چون من از بچگی بهم گفتن فقط برای موارد فوق ضروری پول خرج بشه و من یاد نگرفتم ک پول را باید بدهی تا برگردد.
اتفاقا اگر دقت کرده باشی همه افراد ثروتمند از خرج کردن پول نمیترسن، شاید ذهن ما بگه خب دارن ک خرج میکنن، نع اصن ربطی ب داشتن پول تو حساب نیست، اونا پول رو ب راحتی خرج میکنن و تیکه ای از قلب شون کنده نمیشه با خرج کردن، با باور فراوانی پول رو خرج میکنن و نمیترسن نمی ترسن.
اتفاقا امروز داشتم ب یکی از اقوام فکر میکردم دیدم ایشون هر دفعه ک می بینمش یک دست لباس جدید داره، و زندگیش مثل یه روز شاه ی روز گدا هست، ولی یک سری عقاید خیلی خوبی در مورد خرج کردن داره، ک تا قطره آخر پولش رو برای خودش خرج میکنه و اصلا نگران تموم شدن پولش نیست و مطمئنه برمیگرده حالا از کجا ؟ فکرش رو نمیکنه، فقط و فقط میخره و میخوره و خیلی آدم بی خیالی هست، خیلی در لحظه زندگی میکنه و جالبه از طریق خانواده اش و خواهر و برادرهاش همیشه بهش پول میرسه، ینی اون افراد همیشه بهش غر میزنن ک چرا انقدر خرج میکنی و درعین حال هربار بهش پول هم میدن.
خیلی عجیبه ب خدا، نه نیست چون قانون عه، ینی من گفتم خب ندن بهش ک یکم پس انداز کنه کمتر خرج کنه، بعد دیدم بابا قانون اینه این فرد نمیترسه از خرج کردن، پول خرج کردن مثل کندن از جونش نیست، نمی شینه حساب کتاب کنه و جهان هم بهش میده ب همین راحتی.
میدونی ی باوری ک در خودم ساختم من میگم با خرج کردن دارم ب پیشرفت و گسترش جهان کمک میکنم، من پول رو میدم ک دوباره برگرده، این پول باید توی چرخه جهان بچرخه، نباید ثابت بمونه وگرنه میگنده.
و باور خوب بعدی ام اینه ک خرج کردن پول نوعی انفاق حساب میشه، چون تو داری ب اون فرد کمک میکنی ک کارش گسترش پیدا کنه و بتونه اجناس بیشتری بیاره و خدمت بیشتری کنه.من حتی پرداخت کرایه مغازه ام رو انفاق میدونم، ب خدا میگم اون بنده توعه من دارم از رزقی ک تو بهم عطا کردی ب اون بنده ات خیر میرسونم، چون همیشه تو ذهن ما این بوده ک کرایه دادن ینی پول مفت ب بقیه دادن، ینی پول رو حروم کردن، در صورتی ک من اومدم این باور رو عوض کردم و گفتم نه اتفاقا خدا چندبرابرش رو ب من برمیگردونه، من یکی از دستانش هستم برای رزق رسانی ب این بنده صاحب ملک، پس با عشق میپردازم.
و نتیجه این شده ک صاحب ملک من میگه هروقت داشتی بزن اصلا اشکال نداره دخترم، و میگم خدایا شکرت من ک تابحال هیچ جا نشینده بودم صاحب ملکی بگه عیب نداره هروقت داشتی بزن، و اصلا هیچ اضطراری روم نباشه و بگم خدایا خودت پول بنده ات رو جور کن من نمیدونم.
هرر ایده ای برای یک اقدام عملی ب ذهنتون میاد رو بنویسید و انجامش بدین.
من اگر جای شماباشم اگ بخوام جایی رئیس بشم اول میرم مدددتها اونجا کارگری میکنم شاگردی میکنم و اجازه میدم تکاملم طی بشه.
بقول استاد اصلا نخواید یک شبه ثروتمند و موفق بشید،بخواید ک اهسته اهسته و قدم به قدم رشد کنید ممنونم ازت ک این جملات ناب استاد رو برامون نوشتی.خیلی بهم کمک کرد.
چقدر تحسینت میکنم ک اقدام کردی و حرکت کردی و گفتی با توجه ب شرایط فعلی من این ایده قابل اجراس و رفتی و تحقیق کردی و خداوند هدایتت کرد ب بهترین فرد،ک هم تو دستی برای خیررسانی ب این دو کارآفرین باشی ک کارشون از اول خوب پیش بره با چنین نیروی درستکار و مسئولیت پذیری و هم برای تو سراسر خیر و خوبی باشه ک آموزش هارو یاد بگیری ب راحتی و درنهایت عزت.
نمیدونی چقدر دلم خواست چنین وضعیتی رو تجربه کنم، چون احساس میکنم توی روتین افتادم و همه چیز برام امن شده، دلم چالش خواست، دلم معاشرت های جدید، ارتباطات جدید، وظایف جدید، تجربیات جدید خواست. از خدا خواستم ک بهم ایده بده ک بیشتر حرکت کنم، بیشتر خلق ثروت کنم، خودمو بندازم تو ریل گسترش جهان. درصورتی ک الان بیکار نیستم و دارم خلق ثروت میکنم ب لطف خدا ولی من ب کم قانع نیستم و میخوام بیشتر رشد کنم.
در پناه الله باشی دوست خوبم.
خدایا شکرت ک نوری از انوار خودت رو ب موقع برام فرستادی، نقطه آبی پربرکت عاشقتم، قشنگ ترین رنگ دنیاست، هیجان انگیز ترین پیام هارو داره برام چون میدونم یه مسیج از طرف خودِ خداست ؛) خدایا دمت گرم چشمممم بخدا ک میدونم این ایده الهامیه ایده خودِ خودته این ایده جواب میده مطمئنم.
سلام سلام ب شما دوست خوبم
ازتون ممنونم بابت لطف و محبت تون
کامنتم برای خرداد پارسال بود، سال اول مغازه داریم، خدایاااا یادته لطف و محبت هات رو؟ یادته چقد بهم درسهامو یاد دادی؟ یادته چه رشدی کردم؟ چه پولهایی ک با هم نساختیم، چه کنترل ذهن هایی ک نکردیم، چه ایمان هایی ک قوی نکردی و نزاشتی متزلزل بشم. الله الله
تو همیشه پشتیبان و حمایت کننده من بودی و من فراموشم شده اگر تو همون خدایی ک منو از کف ب آسمون بردی و توی زمینه مغازه داری انقدر معجزه وار کمکم کردی چرا فکر میکنم الان تو کار جدیدم نمیتونی کمکم کنی؟ چرا میترسم؟ خدای من ک همون خداست ولی با این تفاوت ک من خیلی شخصیتم بهتر شده، باورام کلی تغییر کرده پس مطمئنم نتایج بهتری می گیرم.
دوست خوبم سعیدجان من قراره کسب و کاری ک عاشقش هستم رو شروع کنم ب لطف خدا، از صفرررر با خودِخودش، میدونی اینجوری خیلی حال میده، خیلی توحیدی تری، تکیه ات فقط ب خودشه، اعتبار تک تک مشتری هارو ب خودش میدی، اون معجزه میکنه برات معجزه، یه مشتری هایی میفرستاد برا من ک قشششنگ کار خودش بود ب عقل جن هم نمی رسید.
کامنت تون بوی بشارت میداد، بوی پیروزی، فتح قریب، ب یاری الله پیروزی نزدیک است. کامنت خودم سراسر درس بود برام، عزت نفس و توحید اصل و اساس شروع یه کسب و کاره. حتی تو این کامنتم از نقاشی رو سرامیک گفته بودم، حتی گفته بودم میرم کوه، ای خدا همین چند لحظه پیش ازت سوال کردم. قربونت برم منننن
من هم شمارو تحسین میکنم بسیار، دقیقا منم حدود 5 ماهه از مغازه داری اومدم بیرون و اون گاو شیرده رو سر بریدم چون مطمئنم بودم جای من روخونه نیست اقیانوسه، چون میگفتم من بیهوده آفریده نشدم. چون دنبال رضایت از زندگی بودم نه صرفا پول روی پول آوردن. تبریک میگم بهتون حضور چنین دوستان شجاعی باعث افتخارمه، حضور استاد عزیز بهترین الگوی من باعث افتخارمه.
و خدایی ک کافی است، بله بله کافی است برایمان، فقط باورش کنیم. و حرکت کنیم.
دوست خوبم در پناه الله باشید، ب ایده هاش چشم بگید و قدم ب قدم پیش برید اون همه جا کنارتونه دست شما تو دست الله عه، خدا ب شجاعان پاسخ مثبت میده، خدا همراه ماست اون جلوتر رفته کارارو راست و ریست کرده منتظره ک ما برسیم بهش