چه موضوعی را باور کرده ای؟

در این فایل استاد عباس منش درباره اساسی ترین دلیل خلق نتایج یعنی “باورها” صحبت می کند  که چه باورهایی قدرتمند کننده و به نفع ماست و چه باورهایی محدود کننده و برعلیه ماست.

این فایل را با دقت گوش دهید. نکات کلیدی آن را یادداشت کنید. سپس در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:

الف) چه باورهای قدرتمند کننده ای داری که آن باورها ایمان و انگیزه هایت را در راستای تحقق خواسته هایت افزایش داده، به گونه ای که منجر به قدم برداشتن، اجرای ایده ها و تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به نفع شما کار می کند؟

ب) چه باورهای محدود کننده ای را پذیرفته ای که بر علیه شما کار می کند؟ باورهایی که باعث شک و تردید، به تعویق انداختن و مانع تراشیدن برای حرکت در راستای تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به شما ضربه زده است؟

منتظر خواندن تجربیات ارزشمند شما درباره موضوع این فایل هستیم.


نکته مهم:

گوش دادن به آگاهی های این فایل و تفکر کردن برای پاسخ به سوال بالا به شما کمک می کند تا بدانی چه باورهایی داری؟ آیا این باورها به شما کمک می کند یا به شما ضربه می زند؟!

ذهن افراد زیادی با باورهایی برنامه ریزی شده که بر علیه آنهاست. باورهایی دارند که به آنها القا کرده “داشتن فلان خواسته برایت امکان پذیر نیست”. به همین دلیل افراد زیادی حتی جرأت فکر کردن به خیلی از خواسته های خود را هم ندارند چه برسد به هدف گذاری، ایده پردازی و قدم برداشتن برای تحقق آن خواسته.

ساختار ذهن به گونه ای است که فقط برای خواسته هایی انگیزه ایده پردازی و قدم برداشتن دارد که رسیدن به آن را امکان پذیر بداند. به این ترتیب، اکثر ما، به محض شکل گیری یک خواسته در قلب مان، عطای آن را به لقایش می بخشیم چون ذهن ما رسیدن به آن خواسته را امکان ناپذیر نمی داند.

ذهن برای امکان پذیر دانستن تحقق یک خواسته و تغییر باور، نیاز به منطق های قوی دارد.

دوره روانشناسی ثروت۱، که آموزش‌ها و آگاهی‌های ناب آن در هیچ کتاب و هیچ متد آموزشی‌ای یافت نمی‌شود‌، دوره‌ای است که اساسی ترین باورهای قدرتمند کننده برای تغییر و رشد وضعیت مالی را شناسایی کرده و شیوه‌ی ایجاد  آن باورها را آموزش داده است.

آگاهی های این دوره در یک فرایند تکاملی، منطق‌های قوی به ذهن دانشجو می دهد تا امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی‌ را از همین جایی که هست و همین شرایط و امکاناتی که دارد، باور کند.

وقتی “باور به امکان پذیر بودن” در ذهن فرد ایجاد شود، این تغییر بنیادین در باور، عملکرد و رفتار فرد را در مسیری هدایت می کند که خروجی اش رفاه و استقلال مالی است.

مطالعه اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره روانشناسی ثروت 1 و بخشی از نتایج دانشجویان این دوره

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چه موضوعی را باور کرده ای؟
    745MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی چه موضوعی را باور کرده ای؟
    45MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

960 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا زارعی» در این صفحه: 3
  1. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1033 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این جمع بهشتی

    الهی شکر بابت هدایت هات

    و من هدایت شدم امروز تا دکمه نشانه روزانه رو فشار بدم و هدایت بشم به این فایل

    و چقدر نیازم بود و حواسم نبود که چه باورهایی رو راجب کسب و کارم و حوزه علاقم دارم میپذیرم

    تقریبا از چهار پنج ماه پیش تصمیم گرفتم که بیام به حوزه علاقه مندیم پرورش اندام و اومدم و شروع کردم و یک هدفی نوشته بودم که شرکت درمسابقات استانی و کسب مقام

    از تابستون برج چهار پنج و قبل تر از اون که باشگاه میرفتم و تقریبا سالم خوری میکردم و رژیمم رو رعایت میکردم بدنم خیلی خوب شده بود و بخاطر شرایط مالی پروتیین روزانم رو از تخم مرغ میگرفتم و روزی 10تا تخم مرغ کامل میخوردم پنج تا صبحانه و پنج تا بعد تمرین و حالا این وسط یه شام یا ناهار خونه مرغ بود که روز لاکچریه من بود ،خلاصه هرکی باشگاه ازم میپرسید که اقا رضا انشالله داری اماده میشی برا مسابقه ؟؟؟میگفتم اره به امید خدا بهمن ماه مسابقات استانی ، اینم فقط شنیده بودم که مسابقه برگزار میشه بهمن ماه ،

    خلاصه بچه ها زیاد میپرسیدن و میگفتم به امید خدا اره

    و هیچ ایده ای نداشتم و اصن نمیدونستم که شرایط اماده سازی برا مسابقه چجوریه و هزینه ها چجوریه و اصن ترمزی نداشتم و میگفتن 20سی میلیون باید خرج کنی و من اون موقع ها برای خرید یه اسپرسو حساب کتاب میکردم

    اما اصن نگران نبودم و میگفتم سپردم به خدا

    اینم بگم که من نچرال کار میکنم و مسابقات استانی حرفه ای بود و اصن جداست از مسابقات نچرال و دنیای استروییدی ها یه دنیای دیگس و نمیدونم چقدر توی این زمینه اطلاعات دارید اما در این حد بگم که یه تحقیقی انجام شده که

    اومدن یک گروه بدون دارو و یک گروه با دارو یک هفته بررسی شدن

    گروه بدون دارو (نچرال ) یک هفته تمرین کرده و گروه با دارو فقط دارو تزریق کرده و کارای روزمره انجام دادن

    اتفاقی که افتاده این بود که اون گروهی که دارو زده بودن بدون تمرین از گزوه نچرال بیشتر عضله ساختن

    یه مثال دیگه ام دارم راجب جواب ازمایش یک شخصی که بدون دارو طی دوسال سه چهار کیلو عضله ساخته با تمرین و تغذیه و همین شخص اومده دارو استفاده کرده بعد دوسال و توی یک هفته نزدیک 10کیلو عضله ساخته

    خلاصه خواستم یه پیش زمینه ای راجب تفاوت این دو گروه بدم بهتون

    خلاصه چون من ترمزی نداشتم و سپرده بودم بخدا جوری برنامه ریزی کرد که همه چیز به صورت معجزه اسا رقم خورد

    توی باشگاه مشغول شدم و هم غذام سره جاش بود و هم درامد داشتم و خیالم راحت شد و هم تمرینم

    خلاصه من یه سری حرفا میشنیدم که بابا نچرال و چه به مسابقات حرفه ای اما اصن باور نداشتم و خودمو و تلاشمو و بدنمو خیلی قبول داشتم و یه حسی بهم میگف همین درسته

    خلاصه من حرف مربیمو سعی میکردم باور کنم و برا خودم تکرار کنم که میگف تو نچرال از دارویی ها سرتری و یه ابگیری و بارگیری کنی دوبرابرم سایر میگیری و خودم با اشتیاق و با یاور به اینکه میشه رقابت کرد و فارغ از هر نتیجه ای من راضیم

    و میگفتم که من کاره خودمو که تمرین و فلانه رو انجام میدم و خیالم راحته که کم کاری نکردم و بقیش رو سپردم هر نتیجه ای رقم بخوره صددرصد خوبه برام و این حرف دلم بود و بارها تکرارش میکردم

    اتفاقی که افتاد این بودکه توی تجربه اولم

    تونستم توی دسته 2فیزیک کلاسیک سوم بشم

    و توی دسته بیلدینگ 75کیلو گرم بین 16نفر برسم به 8نفر برتر و یک تجربه فوق العاده شیرین بود و یه روز به یاد ماندنی کلی توی بک استیج با این و اون ارتباط گرفتم و خوش گذروندم و لذت بردم از اون رفاقت و جو صمیمی و سطح مسابقات خیلی بالا بود

    و ثبت نامی نزدیک 500نفر برای اولین بار در تبریز بود فک کنم

    خلاصه من هم مقام کسب کردم و خداوند به وعدش عمل کرد حالا چرا عمل کرد؟

    چون من سمت خودمو خوب انجام دادم

    نگرااااااااااان نبووووووووودم اصلا

    و اعتماد داشتم و خودش حتی دسته های مناسب رو برام انتخاب کرد و قد و وزنی که اماده شده بودم مسابقه بدم اصن نخوند و هیچ کدوم گفتن نمیشه وایسی و دقیقه اخر دوتا دسته متفاوت افتادم و میدونستم که برنامه ریزی خداونده و نه حرف خودم شد نه حرف مربیم و من اعتماد داشتم که دست رب در کاره

    میخوام بگم که جهان دقیقا داره به فرکانس های ما پاسخ میده

    هر باوری از جانب ما تایید میشه

    الانم مسابقات تو ارومیس و سوم اسفنده

    و دارم اماده میشم و باور دارم که بدنم یه لول بعد مسابقه اومده بالا

    باور دارم که اگه تونستم یه بار انجامش بدم یه باره دیگه ام انجامش میدم

    همه میگن مسابقه شمالغرب (ارومیه )سنگینه و شلوغه و اینا اما من باور دارم که اگه یه بار تونستم بازم میتونم

    باور دارم که درسته نچرالم و از نظر سایزی شاید کمی چگالی کمی داشته باشم اما بدنم بسیار چشم نواز و زیباست و با جزییات و کاته

    باور دارم که خداوند بازم میتونه برنامه ریزی کنه و من باید سمت خودمو درست انجام بدم و نگران نباشم

    برای من اون اعتماد به نفسی که ساخته میشه مهمه نه مقام

    اون مواجه با ترسام مهمه نه مقام

    این مهمه که نچرال تو بک استیج بین اون همه دارویی واقعا غول بودم

    این برام مهمه که بیشتر باور کنم که قانون جواب میده و خداوند اجابت میکنه هر غیر ممکنی رو اگر که من ممکن بدونم

    من باور دارم که این تجربه ها و مسابقه ها خیلی برای رشدم خوبه از هر نظر

    از نظر توانایی کنترل ذهن

    از نظر محک زدن خودم

    که بعد از کسب مقام کلی استوری و تبریک از همه جانب اومد و من از خود بیخود نشدم من مغرور نشدم من افتاده تر شدم من بزرگ شدم من به خدا نزدیکتر شدم

    من درامدم بیشتر شد

    من سپاس گزارتر شدم

    من همین چند ماه پیش که نمیتونستم پروتیین درست حسابی برای عضله سازی به بدنم برسونم و تفریبا درامدی نداشتم الان درامدم چند برابر شده و هرماه به لطف خداوند در حال رشده

    من اونروزا تصویر اینو میکشیدم که انقد دیگه غذای خوب میخورم که دیگه خسته میشم

    و الان همینه ماهی و گوشت قرمز و فیله مرغ و واقعا بعضی موقع ها خسته میشم و از خوردن منی که نهایت روزی 60گرم پروتیین به بدنم میرسوندم اونم با تخم مرغ

    و اینا همه از فضل پروردگار منه

    یا باور داشتم که شاگرد خصوصی میگیرم و تحسین میکردم مربی های دیگه رو و همون ماه اول یه شاگرد خصوصی گرفتم

    و دیروز هم یکی گرفتم و شد دوتا به غیر حقوقم توی باشگاه نفری سه تومن از این شاگردام میگیرم برنامه تمرینی نوشتم و پول واریز شده به حسابم

    از شاگردام که نگم که چقدر انسانهای شریف و نازنینی هستن

    اصن قبل اینکه تمرین جلسه اول و شروع کنیم میگن اقا رضا اول یه شماره کارت بفرس من هزینه رو پرداخت کنم

    میگم بابا فلانی عجله داری مگه ؟؟حالت تعارف میگن نه من اینجوری راحتم

    و چقدر شاگردای بااراده و پرتلاشین

    چقدر زندگیم روونه و من همینو میخوام و سعی میکنم که در راستاش حرکت کنم

    خلاصه زندگی دوماه اخیر من با زندگی قبل این دوماه تفاوتش از هر نظر زمین تا اسمونه

    الان خیلی باورم شده که هر تصویری از خودم داشته باشم به حقیقت میپیونده

    و یاده حرف استاد میفتم که میگه بزار فرکانسا قدرت بگیره و من تغییر مدارمو حس میکنم

    و باورتون نمیشه ارتباطم با تمام اشخاصی که از سره عادت یا تکرار میدیدمشون به کل قطع شده

    ارتباطاطم بسیار با کیفیت و با اشخاص نازنین برقراره و جوی که توش مشغولم فوق العادس از هر نظر

    به نظر خودم توی این پنج شش ماهی که مشغول حوزه مورد علاقم شدم عالی رشد کردم و البته میتونه هزاران بار بهتر بشه

    احساس میکنم که هر روز دارم قانونو بهتر درک میکنم و میتونم بهتر عمل کنم و اصلا عجله ای ندارم

    خیلی عملگراتر شدم و هر روز دارم بهتر میشم

    و میخوام این باور و بسازم که من افریده شدم تا در این حوزه تحولات وسیعی ایجاد کنم

    با تشخیص اصل از فرع

    با تمرکز روی این کار

    افریده شدم تا افراد رو نه تنها از لحاظ فیزیکی به اندام ایده آل برسونم بلکه این تصویر و میبینم که شاگردام میان و این جملات رو با شوق و عشق بهم میگن که تو نه تنها از نظر تناسب اندام بلکه در تمام جنبه های زندگیمون تاثیر مثبت داشتی ، پس من خودم باید اولین نفری باشم که عمل کنم به قانون

    این تصویر و میبینم که به عنوان اقای نچرال ایران شناخته میشم و اصنم برام مهم نیست کی بهش برسم و اما یقین دارم که بهش میرسم و اصلا هم نیت پز دادن و اینا و خلا نیست فقط برای لذت بردن بیشتر و ثابت کردن توانایی هام به خودم

    این تصویر و میبینم که بدنم به یه لولی میرسه که کسی باورش نمیشه که نچرالم میشه همچین بدنی ساخت هیچ مربی و کار کشته ای در این حوزه باورش نمیشه

    این تصویر و میبینم که تمام شاگردای پرتلاش و با استعداد و مودب و باعشق میان به سمتم چون من خودم همچین ادمیم

    این تصویر و میبینم که برای برنامه نویسی و تربیت شاگرد دوبرابر همکارام هزینه میگیرم و افراد صف میکشن و خواهش میکنن برای پیگیریشون توسط من

    این تصویر و میبینم که همه جا سفر میکنم و میشناسن منو عزت و احترام دارم و کلی شاگرد خانوم و اقا دارم

    این تصویر و میبینم که روزانه هزاران استوری تغییرات شاگردام میزارن و منو تگ میکنن

    این تصویر و میبینم که از قدرت پروردگارم صحبت میکنم از قادر مطلق و انسانها کنار من حس خوبی دارن

    و من مطمعنم که این تصویرهارو زندگی میکنم

    چرا ؟؟؟

    چون نمیتونه غیر این اتفاق بیفته

    چون من دارم به سمت تصویری که میسازم حرکت میکنم

    این تصویر و میبینم بارها و بارها که ازم مصاحبه میکنن و از خاطرات شیرین تعریف میکنم و همیشه توی مصاحبه هام از اسان رسیدن به خواسته هام حرف میزنم

    این تصویر و میبینم که تمام کسانی که اینجا با من برخورد دارن یه روزی که ازشون جدا شدم و چند سال دیگه به ازادی زمانی و مکانی و مالی رسیدم و دائم در سفر و عشق و حالم و کارم تفریحمه منو توی فضای مجازی میبینن و با خودشون میگن پسر این همونه که اینجا همش میخندید و حالش خوب بود و وقتی از گرونی و اینا حرف میزدیم بحث و میپیجوندا

    دقیقا وقتی دارم باشگاه رو نظافت میکنم مخصوصا تایم شلوغ نظافت میکنم که از بچه 15ساله تا فرد 50ساله ببینن

    دقیقا این تصویر توی ذهنمه که همه ی اینا یه روزی میگن به خودشون یا دوستاشون یا کسایی که منو دیده بودن که این همون پسرس که باشگاه و باعشق طی میزد و خیلی خوش برخورد بود و با عشق جواب مارو میداد و اینو میبینم که کلی دعای خیر پشت سرم میکنن و میگن حلالش باشه هر چی که بهش رسیده بس که این پسر نازنین و مهربون و در اوج خستگی صبور و خنده رو بود

    این تصویر و میبینم که همین که برای اولین بار سوار ماشین بی ام و i8خودم شدم گوشیمو باز میکنم و با یه قیافه خوشگل و شاداب و غرق عشق پروردگار و لبخند رضایت با دوستام و فالورام حرف میزنم و از قدرت رب و اعتماد بهش میگم

    من با این تصویرها زندگی میکنم و در لحظه حال سعی میکنم که شبیه اون‌ادم رفتار کنم

    و اتفاق میفته اصن شکی ندارم

    و مهم تر از همه عجله ای ندارم

    نه میخوام چیزی رو به کسی ثابت کنم نه هیچ چیزه دیگه

    هدف من لذت بردنه و الانشم دارم با این تصاویر لذت میبرم

    هدف من ارامش و احساس رضایت قلبیه

    هدف من قدرت سپاس گزاری بیشتره

    هدف من احساس خوشبختیه

    و در لحظه سعی میکنم که با توجه به نکات مثبت این حس هارو داشته باشم و تمام اون تصاویر نتیجه ی طبیعی این مسیره

    نتیجه ی طبیعی اعتماد به رب =تجربه تمام اون تصاویر ذهنی

    نتیجه طبیعی نگران نبودن و ارامش =تجربه تمام‌اون تصاویر ذهنی

    نتیجه طبیعی سپاس گزاری = دریافت تمام اون نعمت ها و تجربه تمام اون خواسته ها

    با خدا باش و پادشاهی کن

    بی خدا باش و هرچه خواهی کن

    درپناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1033 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مسیر هدایت که نشونش احساس خوب منه

    استاد چقدر من عاشق این استایل و راحتی شمام ،خانوم شایسته‌ی عزیز خدارو شکر بابت وجود شما که این فایل ها به بهترین شکل آماده میشه و دستان نازنین شما این همه زیبایی داره به ما هدیه میده ،

    دستان نازنین شما داره این همه باور خوب به ما هدیه میده

    دستان نازنین شما داره کاری می‌کنه که ذهن ما به بهترین شکل برنامه ریزی بشه و ایراداشو پیدا کنیم به امید خدا

    از شما سپاس گزارم که یار و یاور استادی و همه جوره بی نظیری ،هم تو کارهای سایت و معرفی محصولات و ارزش گذاری روی محصولات بینظیرین و هم لذت میبرم از این رابطه ی عاشقانه و سراسر عشق و آزادی ،

    برای هر دوی شما عزیزان کلمات کم میارم برای بیان دو انسان شایسته ای که انقدر در مسیر درست دارن قدم برمیدارن ،سپاس گزارم .

    استاد عزیزم مثل همیشه در مناسب ترین زمان اومدید جلوی دوربین ،در مناسب ترین زمان

    نمی‌دونم از چی بگم از زیبایی پرادایس و فضای بهشتی یا استایل فوق العاده ی شما یااز این مفاهیم و آگاهی ها ؟؟؟

    از یه طرف دوس نداشتم فایل تموم بشه و از طرفی ذوق داشتم برای نوشتن کامنت زیره این فایل ،

    دقیقا دیشب داشتم جلسه قرآنی قدم دوم رو گوش میدادم که بعد تموم شدن ، گفتم با خودم که خب اگه یه باوری اصن غلط باشه و ولی به من کمک کنه چه اشکالی داره که اونو بپذیرم و بعدش حسم میگف هیچ اشکالی نداره با اون باور مثلا توی کسب و کارت پیش میری و بعد که میبینی اون باور باید بهتر بشه بهت گفته میشه و به خدا گفتم خدایا خودت به جواب صحیح هدایت کن و امروز توی سایت رو باز کردم و دیدم با قد و بالای رعنا وایسادین لبخند به لب و من چقدر خوشحال شدم و سریع متن و خوندم و گذاشتم دانلود بشه و جواب سوالم و گرفتم که بله هیچ اشکالی نداره ،اگر که میگن ترکا ذهن اقتصادی فوق العاده ای دارن مثلا ،یا توی هر کسب و کاری میرن میترکونن یا پشتکار فوق العاده ای دارن ،دیگه نیاز نیست من به خودم بگم که نه حالا بستگی به باور داره و اینا نه من باید دربست قبول کنم ،دررررررربست ،

    خدایا چقدر بیشتر دارم حس میکنم که همگی توی یک مسیر داریم حرکت میکنیم و چقدر این همسفر بودن با این جمع رو بیشتر امروز احساس کردم ،و جا پای کسی میزاریم که در مناسب ترین زمان میاد و جواب سوالات مارو میده ،همگی کانکتیم به خداوند و خداوند آگاهه از دلهای همگی و به استاد میگه وقتشه و ایشون میاد جلو دوربین و دوباره سوال جمعی رو جواب میده و میریم یه مرحله بالاتر .

    اولا خیلی حس خوبی گرفتم از این فایل ،چون هر چقدر فکر کردم درمورد خودم شاید 90یا 95درصد باور قدرتمند کننده اومد به ذهنم که در مورد موضوعات دارم ،حالا یه تعدادی از بچگی و تعدادی بعد از آشنایی با قوانین که آگاهانه خواستم که باور کنم نمی‌دونم از کجا شروع کنم

    از همین امروز شروع میکنم ،نه نه از پنج شنبه هفته قبل اینکه من استعداد فوتبالی فوق العاده ای دارم باوریه که قبولش کردم از اول و علاقه اولم فوتبال بوده یه زمانی ،جوری که حتی نزدیک 4سال پام به توپ نخورد و درگیر خیلی چیزها شدم که تو خیلی از کامنت ها نوشتم و اینجا جاش نیست ولی بعد اینکه برگشتم توی دوماه اومدم روی فرم قبلیم و سیگار و اینارو بخاطر اینکه نفس کم میاوردم گذاشتم کنار ، (راستی گفتم سیگار ،دوستایی که دارم که سیگارین و خیلی سیگار میکشن و فوتبالشونم خوبه ، یعنی به خاطر باورهای محدودکنندشون

    اقدامی نکردن وگرنه منتخبشون مطمعنم برزیل رومیزنه ،با اینکه سیگار میکشن ولی تو زمین بازی کسی نمیتونه پا به پاشون بدوا ،چرا ؟؟؟ اصن اعتقاد ندارن که سیگار باعث میشه نفس کم بیارن و میگن که وقتی تمرین مداوم داری ،سیگار اصن اثری ندارد رو کیفیت بازیت )

    خلاصه من از بچگی کلی ام تعریف می‌شنیدم ،یعنی از سن 9سالگی که مربی بوکس و اونایی که اینکاره بودن میگفتن که استایلت فوق العادس و من 5سالم قطع و وصلی رزمی کار کردم به همراه فوتبال که دوس داشتم ،و انقد راجب اندام خودم تعریف شنیدم که رف توی ناخودآگاهم و حتی اون 4سالی که درگیر خیلی از چیزها بودم و دور بودم از ورزش با وجود مصرف ،من اصن بدنم تکون نمی‌خورد ،و‌مثلا انقد راجب اندام عضلانی من گفته بودن و انقد مثلا رفیقام گفته بودن که تو ژن بدنت اصن قند قبول نمیکنه ولی ما آب میخوریم چاق میشیم و هر چقدرم میخوری اصن شکم نمیاری و اینا من همه‌ی اینارو باور کرده بودم بس که تکرار میشد و از 16سالگی من سیس پک دارم و خلاصه که یه ساله دارم میرم بدنسازی یعنی از پارسال دقیقا این موقع ها و اصن وقتی که رفتم پارسال صاحب باشگاه آقا رضا که خیلیم دوسش دارم و خیلی با معرفته ،بعد سه چهار روز بهش گفتم که برنامه بنویس برا من و گف خب چی مصرف کردی و چقدر کار کردی و اینا گفتم هیچی والله بار اولمه و خلاصه مگه باور میکرد !!!! کلی عکس گرفت و کلی نگا کرد و حتی بچه هام به هرکی میگفتم که این حرکت چجوریه بنده خدا ها فک میکردم دارم مسخرشون میکنم ،خیلی از مبتدیا میومدن که داداش این حرکت کدومه یا چجوریه ،میگفتم من نمی‌دونم برو از فلانی بپرس و اصن یه وضعی (البته بگم که از بچگی اون فوتبال و رزمی و ورزش تو خونه ام بود ،این نبوده که علنا هیچ کاری نکنم ،ولی به قول استاد وقتی شما یک چیزی رو باور می‌کنی ،قطعا بیشتر روش سرمایه گذاری می‌کنی و تجسم می‌کنی و چقدر این جمله طلاییه ) خلاصه که تو این یه سال دیگه فوتبال و کم کردم و فقط مسابقات جام رمضان پارسال و امسال رفتم و این باور استعداد فوتبال انقد در من قویه که اصن نیاز به تمرین ندارم ،یعنی دوسال بازی نکنم و دو سه جلسه بازی کنم حله و اینو به خودم ثابت کردم پارسال و امسال که اصن بازی نمی‌کردم ولی فقط برا مسابقه ها میرفتم و بدون تمرین و عملکرد درخشان ،راستی بحث فوتباله اینو بگم ،یه رفیق دارم 37هش سالشه و فوتبالش عالیه و ویژگی بارزش تو فوتبال دوندگیه بی حد و مرزه ، یعنی یه چیزی میگم یه چیزی می‌شنوید ها و باور قدرتمند کننده ای که در ادامه می‌خوام بگم رو مدیون این دوستم هستم ،این آدم اصن خستگی حالیش نمیشه ،اصن برا نفس کشیدن این دوتا شش نداره ،بارها و بارها چمن بازی کردیم و ما زبونمون آخر بازی افتاده بیرون مسابقه سنگین ولی میومد میگف حیف شد تموم شد تازه داشتم گرم میشدم ، دوستان این چیزی که میگم واقعیه ها ادمیم نیست که بگم مثلا میخواد جلب توجه کنه یا هر چی … نه اصن عاشقه فوتباله و باورش اینه که فیزیک بدن من فوق العادس و توی این 20سالی که فوتبال بازی می‌کنه شما هر جوری که بگی رو این بشر تکل رفتن و خطا کردن ،طرفی که روی این خطا کرده رو بردن بیمارستان ولی این اصن انگار نه انگار و تنها کسی که پا به پاش می‌تونه بیاد من بودم ،چون این باورهای فوق العادش رو ناخودآگاه برمیداشتم و انگیزه وحشتناک داشتم اون زمان برای بازی و خیلی خوبم من تاثیر گرفته بودم و باور کرده بودم ،یادمه یه بار با این دوستمون بلند شدیم هد بزنیم توپ رو هوا بود ،کله هامون خورد به هم محکم ، خدا به سرم شاهده من که فک کردم سرمو کوبیدم به تیرآهن ولی اون غرور جوونی اینا به روم نیوردم ولی اونی که حالا حالا غرورش اجازه نمی‌داد از این حرفابزنه ،برگشت یه کم بعد گف کی با لگد اومد تو سره من ،یکی از بچه ها گف با رضا

    خوردید به هم سراتون ، خلاصه من این باور که فیزیک بدن من عالیه و من اصن امکان نداره مصدوم بشم و اینا رفته تو وجودم و این و مدیونم این دوستمم ،ولی چون یه سالیه فاصله گرفتم هفته پیش زنگ زدن و گفتن مسابقه انداختیم باید بیا و این حرفا رفتم ،و بازی خوبیم بود و با اینکه 5صفر عقب بودیم آخر سر اومدیم 7پنج بردیم (بگم که اصن درونا باور داشتم که بازی و می‌بریم حتی با اینکه کلی جنجالی شد و روحیمون یه کم اومد پایین ولی باور کاره خودشو می‌کنه )آخرای بازی دوستم یه پاس داد و رفتم که شوت بزنم پاهام از هم فاصله گرفتن و پای چپم در واقع مچ‌ پای چپم قشنگ یه جوری برعکس چرخید در حدی که استخون مچ‌ پام خورد به زمین و یه جوری صدا داد که من خودم تا حالا انقد نترسیده بودم و وحشت نکرده بودم ،یه جوری شد که تا زانوم احساس کردم رگای پام ریختن به هم و همونجام دیگه تایم تموم شده بود ،خلاصه کفشمو در آوردم و چون متنفرم از اینکه ادای عاجزارو در بیارم 10ثانیه نشد که یه کم به خودم پیچیدم و بعدش بلند شدم و سریع پامو گذاشتم زمین (این مصدومیتم به خاطره بی احتیاطی خودم بود و جو گیری خودم ،یعنی توپو انداختم که شوت بزنم با این که دیدم تو خیلی فاصله گرفت از پاک ولی بیخیال نشدم و این شد آخرش )می‌خوام قدرت باور رو بگم بهتون ،

    اومدم شب خونه با اینکه درد میکرد پام ،نمیدونین چقدر سپاس گزاری کردم و چقدر حالم خوب بود ،میگفتم خدایا شکرت اگه این فیزیک رو نداشتم اگه این باور رو نداشتم که الان به احتمال زیاد یا در رفته بود یا شکسته بود و…. ولی رفتم خونه و باد کرده بود و صبح پاشدم و مادرم گفت ازش کار نکش استراحت کن گفتم کاری ندارم باهاش زدم بیرون و گفتم سه روزه اوکی میشه و با اینکه درد میکرد آروم میزاشتم زمین و لنگان لنگان میرفتم یا میخواستم کامل بزارم زمین باید با سرعت خیلی کم حرکت میکردم و گفتم سه روز بهت وخ‌میدم که خوب بشی و الان چهار روز گذشته و من پام ورمش خوابید و الان میتونم کامل راه برم با یه کوچولو درد ،حالا کو نقش باور این وسط ؟؟؟ امروز یکی از دوستان و تو باشگاه دیدم که خیلی وقت بود ندیده بودمش و گفتم نبودی چن وخ ،گف که آره تو فوتبال زدن این مچ‌ پام چرخید و تاندون پام پاره شد و یه ماه خوابیدم تو خونه ، خدا شاهده دقیقا موبه مو عیناً مثل اتفاقی که برای من افتاد ،قشنگ با دستش نشون داد و گفت و اونجا پیش خودم تو دلم چقدر عمیق سپاس گزاری کردم و گفتم ببین یک اتفاق مشابه یکی با حالا یه باور محدود کننده در برابر این اتفاق مشابه یک ماه می‌خوابه و یکی سه چهار روزه درمان میشه ،خدایا شکرت ،

    برگردیم به همین امروز که اول کامنت میخواستم بگمش و حرف اینجوری اومد و خدا هدایت کرد ،این دوستمون ژن خوبی داره و منم امروز آخره تمرین که تیشرتمو درآوردم و نگا کرد و کلی تعریف و تحسین ، پرسید داری برا مسابقات آماده میشی ؟؟گفتم نه فعلا برا مسابقات ایده ای ندارم و ماه رمضون و نیومدم و یه ماهم بعدها اون نیومدم و تازه دارم میام و اصن حرف اینجوری شروع شد که داستان پاشو گف ، و گف مکمل که مصرف می‌کنی ،گفتم نه چیزی مصرف نمیکنم ،گف خب غذا حتما درست و حسابی میخوری و اینا ،گفتم نه والله همون غذای عادی و حالا یه تخم مرغی یه سیب زمینی اگه بود که خوبه نبودم بهش گیر نمیدم ،گف پس این حجم و از کجا آوردی ؟؟؟اخه دیده بود پارسال که اومدم تازه اونموقع 78کیلو بودم و الان 84کیلو با کلی عضله ،

    گف تو بدنت خیلی فوق العاده از غذا داره حجم میگیره و همین که اینو گف ،گفتم چقدر باور فوق العاده ای واقعا چرا به ذهن خودم نرسید ،

    و منی که انقد رشد کردم تو یه سال بدون هیچی ،دلیلش اون باوری که از بچگی راجب ژنتیک و اینا بود و البته باورهای محدود کننده ای که با استفاده از قانون آگاهانه نمی‌پذیرفتم اونارو ،گف تو بری همین الان تو دسته ی خودت اولی و اینا و بعدش به خودم آفرین گفتم که درگیر این باورهای محدود کننده که ماشالله کمم نیست تو این ورزش نشدم ،

    بچه ها شاید ما بخونیم و از اینا رد بشیم ولی سره همین باورهای محدود کننده میدونید چقدر آدم قید این ورزش رو میزنن؟؟؟ نه ورزش طرف به خاطر باورهای محدودکنندش قید رویاها و خواسته هاشو میزنه ،همین دوستمون میگف که این ورزش پول میخواد و غذای درست و حسابی و اینا گفتم که داری بهونه میاری ،گف نه بهونه نمیارم و کلی باور محدود کننده گف هم راجب ورزش و هم باورهای محدودکننده در مورد ثروت داشت و شرک داشت خیلی ،خب من که نمی‌تونستم روانشناسی ثروت براش برگزار کنم و البته خودمم ندارمش هنوز خخخخخ ، دیگه بحث و یه جوری تموم کردم ،

    طرف مثلا میبینم خیس عرق داره وزنه میزنه و کلی زحمت می‌کشه و بعدش که هم صحبت میشی ،میگه که ای بابا چه فایده تا مکمل و اینا نزنی که فایده نداره و من میگم خب تو اگه ته ذهنت اینه پس چرا داری انقد حمالی می‌کنی و درجا میزنی ؟؟؟اصن نمی‌دونن که چی می‌خوام و پی چین ، تمام اونایی که پارسال دیدم و الآنم میبینم و بدنشون تغییر نکرده و همونه با اکثرشون هم کلام شدم به خاطر اخلاق خوبم و ارتباطی که میتونم بگیرم و همشون متفق القول باورهای محدود کننده داشتن ، طرف میگه من اصن ساق پاهام رشد نمیکنه ،میگم بابا لامصب نزن این حرف و تو تمرین کن ،میگه نه هیچ حرکتی رو این عضله ها فشار نمیاره برا من ، میگم آره تو راست میگی ،یا طرف میگه من هرکاری کنم دو روز نیام این پهلوهام برمیگرده و میگم آره راس میگی ، ولی هستن آدمای بااراده که من لذت میبرم ازشون طرف پوست و استخون اومده چند ماه پیش و الان ماشاالله بدنی ساخته برا خودش و میرم که تحسین کنم و بعدش هم کلام میشیم ،میبینم ردپای قانون رو و رد پای شورو شوق رو به همراه باورهای قدرتمند کننده ،مثلا میگم فلانی نظرت راجب مکمل و اینا ،میگه نه بابا تغذیه درست باشه به هیچی نیازی نیست و این باورش رو در عمل و نتایجش من دارم میبینم به چشم و لذت میبرم ،همه چیز باوره ،همه چیز باوره منی که بلد نیستم فیگور بگیرم درست و حسابی ولی بخاطر اون باوری که من فوق العادم تو این زمینه ،بدنم حسابی مسابقه‌ای شده حتی پارسال بعد 3ماه مربی باشگاه گف که میخوای شرکت کنی ؟؟گفتم‌نه فعلا زمانش نیست ،

    یا در مورد سلامتی من واقعا باور کردم که با هر مریضی که بدون قرص و دارو پشت سر می‌زارم ،سیستم‌ایمنی بدنم هزاران برابر قوی تر میشه و شکر خدا من چندین ساله که بخاطر هیچ‌مریضی قرصی ننداختم ،و‌تو این سالا فقط چند باری سرما خوردم همین ،

    یا در مورد دندونام بگم که باور دارم که دندونام صدفی و محکمن و سنگم باهاشون خرد میکنم ،البته امتحان نکردم هههه،ولی خب دندونای مادرم عالین ،

    درمورد اینکه هیچوقت نمی‌پذیرفتم که فلان قومیت بدن و فلان و میگفتم که هر جوری باشی اونجوری به تورت میخوره و این قبل آشنایی با قانون بود و هرجا میرفتم انسان های خوبی به پستم می‌خوردن ،و الآنم که نگم براتون ،

    یا درمورد روابط یه دوستی دارم که طلاق گرفت وکلی ناراحتی توخونواده و ازدواج دومش موفق بوده و الان بچه ام داره و داداش کوچیکترشم طلاق گرف ولی دیگه اون ناراحتی ها پیش نیومد به اون شدت ،چون که دیدن که داداش بزرگه ازدواج دومش خیلی موفق بوده یه جورایی قبول کردن که این هم صددرصد ازدواج دومش موفقه و طرف خودشم عین خیالش نیست و از این بابت ناراحتی نداره و من در این مورد حدس میزنم که با دیده هام که طبق قانون اینطوری باید باشه با شناختی که ازشون دارم ،

    یا درمورد باورهای محدود کننده همکار دارم که همیشه در مورد ناخواسته حرف میزنع و میگه هرچی آدم ناجوره گیر من میاد و دقیقا هم همینه هر آدم ناجوری گیره این میاد همه و همه ی اینا و هزاران هزاران مثال که هممون داریم داره نشون میده که بلع بحث باورهاست و پذیرفتن چیزی یا نپذیرفتن چیزی

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت بابت همه چیز و این آگاهی های ناب که قسمتی ندارن و مسیر زندگی رو بی نهایت برامون لذت بخش و هموار کردن ،

    استاد عزیزم الهی که همواره و سالهای سال اینجوری درک فوق العادتون و این آگاهی ها رو با ما به اشتراک بزاری و جمعمون در آخرت یه جمع ازهمه نظر فوق‌العاده در بهشت باشه و البته که شمارو در این دنیا ملاقات خواهم کرد .

    بچه ها جای همگی خالی امشب مهمون آگاهی های قدم سومم و دارم میرم خونه و چایی بریزم و بشینم پای این آگاهی ها و آگاهی نوش جان کنم .

    خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  3. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1033 روز

    سلام فاطمه جان عزیز

    امیدوارم حال دلت عالی باشه

    با خوندن کامنتت حال دلم عالی شد ،

    چقدر پربار بود و پر از نکات طلایی و من برداشت کردم و لذت بردم ، چقدر اهمیت باور رو نشون داد و باورهای مناسبی که در مورد مردها داشتین و باعث شد جهان شمارو به مردی هدایت کنه تا باور شمارو تصدیق کنه ،

    مورد بعدی که توی یک کامنت دیگه ام تحسینتون کردم و براتون نوشتم ،قضیه مراسم مادربزرگتون بود که شما انقد متعهد عمل کردین که خداوند شمارو از اون جو و فرکانس های نامناسب حفظ کرد و هدایت کرد به یک جشن زیبا که کلی لذت ببرین و البته موضوع قابل تحسین کنترل ذهن و پیروی از هدایت های الهیه که شما عالی این کارو انجام دادین و جهان در مقابل شما کرنش کرد و خیلی در نهایت احترام بعده این مراسم باشما برخورد شد چون خداوند خلف وعده نمیکنه ،امکان نداره ما با قانونش پیش بریم و حس ارزشمندی داشته باشیم و توحید رو اینجوری در عمل اجرا کنیم و اون اینطوری پاسخ نده ،

    اینجام من خیلی از مراسم ها نمی‌رم اصلا یعنی قانون فرکانس اجازه نمیده ،ولی یه بار مراسم پیرمردی که خیلی خاطرش برام عزیز بود رفتم و با خودم گفتم به خاطر احترام به این شخص نه اینکه پسراش و دور و بریاش ببینن من اومدم ،چون مردم خیلی شرک دارن ،و دقیقا تفکرشون اینه که ما زیره تابوت اینو نگیریم فردا کسی زیره تابوت مارو نمیگیره !!!میبینی فاطمه جان چقدر باید سپاس گزار خداوندی باشیم که مارو هدایت کرد به استاد واین فضای بهشتی و مارو لایق دریافت آگاهی دید ومحرم اسرارش؟؟؟

    خلاصه با این کامنت شما فهمیدم که با اینکه قلبا بخاطر احترامی که به این شخص قایل بودم رفتم ،اما نیازی نبود که برای احترام برم و نیم ساعت چهل دیقه چرت و پرت بشنوم و حرفای مداحایی که برای به گریه انداختن بیشتر صاحب عزا صده خودشون و میزارن و ازهمه سبقت میگیرن ،بااینکه کل مراسم با یکی از دوستان داشتم راجب معامله ملکی صحبت میکردم ،ولی به قول شما نمیشه خودت خودتو بندازی تو یه موضوع ناجالب و بعد بخوای اعراض کنی

    واقعا چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی ؟

    نکته‌ی بعدی اینکه در مورد سلیمان و باورش به خداوند نوشتید لذت بردم و همچنین از اینکه دست از مقایسه با دیگران برداشتید و تمرکز گذاشتید روی خودتون و این کل داستانه و اصن مقایسه از باور محدود کننده میاد از عدم لیاقت میاد و کمبود عزت نفس که همیشه باید روشون کار کنیم ،

    نکته بعدی که خیلی به دلم نشست توجه شما به دخترتون وبافتن موهاش بود و من چقدر لذت بردم از این گفتگوی درونی شما ،به قول آقا رضا عطار روشن عزیز ،وقتی که باور تغییر می‌کنه ،گفتگوی درونی مام تغییر می‌کنه ،چقدر قشنگه این نوع نگاه ،اتفاقا تو تمرین ستاره قطبی نوشتم که خدایا هدایت کن تا بیشتر و عمیق تر این آگاهی رو درک کنم که خوشبختی در لحظس و یک نوع باوره نه خواسته ای مشخص ،و در حال خوندن اون قسمت کامنت شما قلبم باهام حرف میزد و مگیف میبینی ؟؟؟چه حس نابی واقعا من عاشق بچه ی دخترم و من تجسم کردم اون تصویری که ازش نوشتید و حتی عطر موهای هلیسا خانومم حس کردم و اون بغل شیرین و اون جمله عاشقتم مامان که به عنوان نشونه از زبان خداوند دیدید ،اتفاقا امروز ظهر خونه بودم رفتم سمت شیر آب که دستامو بشورم که مادرم گفت آب قطعه و همین که شیرو باز کردم چن ثانیه بعد آب اومد و به مادرم گفتم ببین ،به خدای من ایمان میاری یا نه ؟؟؟ خب اینا نشونس همشون نشونس که ما در مسیر درستی هستیم ،و به قول قرآن باید تعقل کنی در نشانه‌ ها .

    نکته بعدی کامنت زیبای شما باوری که آگاهانه در مورد ثروتمندان ایجاد کردین و روش دارید کار میکنید و چقدرررر زیبا نوشتید ،واقعا هم این ها عزیزای خداوندن چون داره به کلی انسان روزی می‌رسونن و دست خدا شدن ،دارن جهان رو گسترش میدن ،توی کار خودم اگه سازنده های عزیز نباشن که با کلی حل مسأله ساختمون بسازن ،مردم سقفی ندارن که بالا سرشون ، و چقدر باعث میشن جهان رشد کنه ،فضای شهر زیباتر بشه .من تحسین میکنم شمارو که اصن رودربایستی نداری و بسیار ارزشمند می‌دونی وجود نازنینتو و روحتو در معرض ورودی های بد قرار نمیدی و جمع هایی که می‌دونی چه جوی داره و به درد نمیخوره به راحتی جواب منفی میدی و نمیری ،تحسین میکنم شمارو بابت تمرین آگهی بازرگانی و اینکه تصدیق میکنم باور شمارو که ثروتمند شدن معنوی ترین کاره دنیاست ، چون خودمم با هر ثروتمندی روبرو شدم آدم خیلی باشخصیت و توحیدی بوده ،و اصن آدم اون حس قدرت رو وقتی کنار این عزیزانه می‌فهمه تو شخصیتشون که اصن آدمی نیستم که باج بدن به کسی ،قاطعن در تصمیم گیری هاشون ،خوش قولن و با صداقت همون ویژگی هایی که خداوند در قرآن میگه به پیامبر ،

    ثروت چقدر از ما انسانی بهتری میسازه ،خدایا شکررررررررت

    فاطمه جان عزیز الهی همواره غرق در عشق الهی باشی و با عشق برامون بنویسی و عشقی که کامنتهات داره رو دریافت کنیم و لذت ببریم

    زندگیت غرق در نعمت و ثروت و سلامتی و سعادت باشه و سعادتمند باشی در دنیا و آخرت .

    سپاس گزارم دوست عزیزم .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: