چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 12

960 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1041 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مسیر هدایت که نشونش احساس خوب منه

    استاد چقدر من عاشق این استایل و راحتی شمام ،خانوم شایسته‌ی عزیز خدارو شکر بابت وجود شما که این فایل ها به بهترین شکل آماده میشه و دستان نازنین شما این همه زیبایی داره به ما هدیه میده ،

    دستان نازنین شما داره این همه باور خوب به ما هدیه میده

    دستان نازنین شما داره کاری می‌کنه که ذهن ما به بهترین شکل برنامه ریزی بشه و ایراداشو پیدا کنیم به امید خدا

    از شما سپاس گزارم که یار و یاور استادی و همه جوره بی نظیری ،هم تو کارهای سایت و معرفی محصولات و ارزش گذاری روی محصولات بینظیرین و هم لذت میبرم از این رابطه ی عاشقانه و سراسر عشق و آزادی ،

    برای هر دوی شما عزیزان کلمات کم میارم برای بیان دو انسان شایسته ای که انقدر در مسیر درست دارن قدم برمیدارن ،سپاس گزارم .

    استاد عزیزم مثل همیشه در مناسب ترین زمان اومدید جلوی دوربین ،در مناسب ترین زمان

    نمی‌دونم از چی بگم از زیبایی پرادایس و فضای بهشتی یا استایل فوق العاده ی شما یااز این مفاهیم و آگاهی ها ؟؟؟

    از یه طرف دوس نداشتم فایل تموم بشه و از طرفی ذوق داشتم برای نوشتن کامنت زیره این فایل ،

    دقیقا دیشب داشتم جلسه قرآنی قدم دوم رو گوش میدادم که بعد تموم شدن ، گفتم با خودم که خب اگه یه باوری اصن غلط باشه و ولی به من کمک کنه چه اشکالی داره که اونو بپذیرم و بعدش حسم میگف هیچ اشکالی نداره با اون باور مثلا توی کسب و کارت پیش میری و بعد که میبینی اون باور باید بهتر بشه بهت گفته میشه و به خدا گفتم خدایا خودت به جواب صحیح هدایت کن و امروز توی سایت رو باز کردم و دیدم با قد و بالای رعنا وایسادین لبخند به لب و من چقدر خوشحال شدم و سریع متن و خوندم و گذاشتم دانلود بشه و جواب سوالم و گرفتم که بله هیچ اشکالی نداره ،اگر که میگن ترکا ذهن اقتصادی فوق العاده ای دارن مثلا ،یا توی هر کسب و کاری میرن میترکونن یا پشتکار فوق العاده ای دارن ،دیگه نیاز نیست من به خودم بگم که نه حالا بستگی به باور داره و اینا نه من باید دربست قبول کنم ،دررررررربست ،

    خدایا چقدر بیشتر دارم حس میکنم که همگی توی یک مسیر داریم حرکت میکنیم و چقدر این همسفر بودن با این جمع رو بیشتر امروز احساس کردم ،و جا پای کسی میزاریم که در مناسب ترین زمان میاد و جواب سوالات مارو میده ،همگی کانکتیم به خداوند و خداوند آگاهه از دلهای همگی و به استاد میگه وقتشه و ایشون میاد جلو دوربین و دوباره سوال جمعی رو جواب میده و میریم یه مرحله بالاتر .

    اولا خیلی حس خوبی گرفتم از این فایل ،چون هر چقدر فکر کردم درمورد خودم شاید 90یا 95درصد باور قدرتمند کننده اومد به ذهنم که در مورد موضوعات دارم ،حالا یه تعدادی از بچگی و تعدادی بعد از آشنایی با قوانین که آگاهانه خواستم که باور کنم نمی‌دونم از کجا شروع کنم

    از همین امروز شروع میکنم ،نه نه از پنج شنبه هفته قبل اینکه من استعداد فوتبالی فوق العاده ای دارم باوریه که قبولش کردم از اول و علاقه اولم فوتبال بوده یه زمانی ،جوری که حتی نزدیک 4سال پام به توپ نخورد و درگیر خیلی چیزها شدم که تو خیلی از کامنت ها نوشتم و اینجا جاش نیست ولی بعد اینکه برگشتم توی دوماه اومدم روی فرم قبلیم و سیگار و اینارو بخاطر اینکه نفس کم میاوردم گذاشتم کنار ، (راستی گفتم سیگار ،دوستایی که دارم که سیگارین و خیلی سیگار میکشن و فوتبالشونم خوبه ، یعنی به خاطر باورهای محدودکنندشون

    اقدامی نکردن وگرنه منتخبشون مطمعنم برزیل رومیزنه ،با اینکه سیگار میکشن ولی تو زمین بازی کسی نمیتونه پا به پاشون بدوا ،چرا ؟؟؟ اصن اعتقاد ندارن که سیگار باعث میشه نفس کم بیارن و میگن که وقتی تمرین مداوم داری ،سیگار اصن اثری ندارد رو کیفیت بازیت )

    خلاصه من از بچگی کلی ام تعریف می‌شنیدم ،یعنی از سن 9سالگی که مربی بوکس و اونایی که اینکاره بودن میگفتن که استایلت فوق العادس و من 5سالم قطع و وصلی رزمی کار کردم به همراه فوتبال که دوس داشتم ،و انقد راجب اندام خودم تعریف شنیدم که رف توی ناخودآگاهم و حتی اون 4سالی که درگیر خیلی از چیزها بودم و دور بودم از ورزش با وجود مصرف ،من اصن بدنم تکون نمی‌خورد ،و‌مثلا انقد راجب اندام عضلانی من گفته بودن و انقد مثلا رفیقام گفته بودن که تو ژن بدنت اصن قند قبول نمیکنه ولی ما آب میخوریم چاق میشیم و هر چقدرم میخوری اصن شکم نمیاری و اینا من همه‌ی اینارو باور کرده بودم بس که تکرار میشد و از 16سالگی من سیس پک دارم و خلاصه که یه ساله دارم میرم بدنسازی یعنی از پارسال دقیقا این موقع ها و اصن وقتی که رفتم پارسال صاحب باشگاه آقا رضا که خیلیم دوسش دارم و خیلی با معرفته ،بعد سه چهار روز بهش گفتم که برنامه بنویس برا من و گف خب چی مصرف کردی و چقدر کار کردی و اینا گفتم هیچی والله بار اولمه و خلاصه مگه باور میکرد !!!! کلی عکس گرفت و کلی نگا کرد و حتی بچه هام به هرکی میگفتم که این حرکت چجوریه بنده خدا ها فک میکردم دارم مسخرشون میکنم ،خیلی از مبتدیا میومدن که داداش این حرکت کدومه یا چجوریه ،میگفتم من نمی‌دونم برو از فلانی بپرس و اصن یه وضعی (البته بگم که از بچگی اون فوتبال و رزمی و ورزش تو خونه ام بود ،این نبوده که علنا هیچ کاری نکنم ،ولی به قول استاد وقتی شما یک چیزی رو باور می‌کنی ،قطعا بیشتر روش سرمایه گذاری می‌کنی و تجسم می‌کنی و چقدر این جمله طلاییه ) خلاصه که تو این یه سال دیگه فوتبال و کم کردم و فقط مسابقات جام رمضان پارسال و امسال رفتم و این باور استعداد فوتبال انقد در من قویه که اصن نیاز به تمرین ندارم ،یعنی دوسال بازی نکنم و دو سه جلسه بازی کنم حله و اینو به خودم ثابت کردم پارسال و امسال که اصن بازی نمی‌کردم ولی فقط برا مسابقه ها میرفتم و بدون تمرین و عملکرد درخشان ،راستی بحث فوتباله اینو بگم ،یه رفیق دارم 37هش سالشه و فوتبالش عالیه و ویژگی بارزش تو فوتبال دوندگیه بی حد و مرزه ، یعنی یه چیزی میگم یه چیزی می‌شنوید ها و باور قدرتمند کننده ای که در ادامه می‌خوام بگم رو مدیون این دوستم هستم ،این آدم اصن خستگی حالیش نمیشه ،اصن برا نفس کشیدن این دوتا شش نداره ،بارها و بارها چمن بازی کردیم و ما زبونمون آخر بازی افتاده بیرون مسابقه سنگین ولی میومد میگف حیف شد تموم شد تازه داشتم گرم میشدم ، دوستان این چیزی که میگم واقعیه ها ادمیم نیست که بگم مثلا میخواد جلب توجه کنه یا هر چی … نه اصن عاشقه فوتباله و باورش اینه که فیزیک بدن من فوق العادس و توی این 20سالی که فوتبال بازی می‌کنه شما هر جوری که بگی رو این بشر تکل رفتن و خطا کردن ،طرفی که روی این خطا کرده رو بردن بیمارستان ولی این اصن انگار نه انگار و تنها کسی که پا به پاش می‌تونه بیاد من بودم ،چون این باورهای فوق العادش رو ناخودآگاه برمیداشتم و انگیزه وحشتناک داشتم اون زمان برای بازی و خیلی خوبم من تاثیر گرفته بودم و باور کرده بودم ،یادمه یه بار با این دوستمون بلند شدیم هد بزنیم توپ رو هوا بود ،کله هامون خورد به هم محکم ، خدا به سرم شاهده من که فک کردم سرمو کوبیدم به تیرآهن ولی اون غرور جوونی اینا به روم نیوردم ولی اونی که حالا حالا غرورش اجازه نمی‌داد از این حرفابزنه ،برگشت یه کم بعد گف کی با لگد اومد تو سره من ،یکی از بچه ها گف با رضا

    خوردید به هم سراتون ، خلاصه من این باور که فیزیک بدن من عالیه و من اصن امکان نداره مصدوم بشم و اینا رفته تو وجودم و این و مدیونم این دوستمم ،ولی چون یه سالیه فاصله گرفتم هفته پیش زنگ زدن و گفتن مسابقه انداختیم باید بیا و این حرفا رفتم ،و بازی خوبیم بود و با اینکه 5صفر عقب بودیم آخر سر اومدیم 7پنج بردیم (بگم که اصن درونا باور داشتم که بازی و می‌بریم حتی با اینکه کلی جنجالی شد و روحیمون یه کم اومد پایین ولی باور کاره خودشو می‌کنه )آخرای بازی دوستم یه پاس داد و رفتم که شوت بزنم پاهام از هم فاصله گرفتن و پای چپم در واقع مچ‌ پای چپم قشنگ یه جوری برعکس چرخید در حدی که استخون مچ‌ پام خورد به زمین و یه جوری صدا داد که من خودم تا حالا انقد نترسیده بودم و وحشت نکرده بودم ،یه جوری شد که تا زانوم احساس کردم رگای پام ریختن به هم و همونجام دیگه تایم تموم شده بود ،خلاصه کفشمو در آوردم و چون متنفرم از اینکه ادای عاجزارو در بیارم 10ثانیه نشد که یه کم به خودم پیچیدم و بعدش بلند شدم و سریع پامو گذاشتم زمین (این مصدومیتم به خاطره بی احتیاطی خودم بود و جو گیری خودم ،یعنی توپو انداختم که شوت بزنم با این که دیدم تو خیلی فاصله گرفت از پاک ولی بیخیال نشدم و این شد آخرش )می‌خوام قدرت باور رو بگم بهتون ،

    اومدم شب خونه با اینکه درد میکرد پام ،نمیدونین چقدر سپاس گزاری کردم و چقدر حالم خوب بود ،میگفتم خدایا شکرت اگه این فیزیک رو نداشتم اگه این باور رو نداشتم که الان به احتمال زیاد یا در رفته بود یا شکسته بود و…. ولی رفتم خونه و باد کرده بود و صبح پاشدم و مادرم گفت ازش کار نکش استراحت کن گفتم کاری ندارم باهاش زدم بیرون و گفتم سه روزه اوکی میشه و با اینکه درد میکرد آروم میزاشتم زمین و لنگان لنگان میرفتم یا میخواستم کامل بزارم زمین باید با سرعت خیلی کم حرکت میکردم و گفتم سه روز بهت وخ‌میدم که خوب بشی و الان چهار روز گذشته و من پام ورمش خوابید و الان میتونم کامل راه برم با یه کوچولو درد ،حالا کو نقش باور این وسط ؟؟؟ امروز یکی از دوستان و تو باشگاه دیدم که خیلی وقت بود ندیده بودمش و گفتم نبودی چن وخ ،گف که آره تو فوتبال زدن این مچ‌ پام چرخید و تاندون پام پاره شد و یه ماه خوابیدم تو خونه ، خدا شاهده دقیقا موبه مو عیناً مثل اتفاقی که برای من افتاد ،قشنگ با دستش نشون داد و گفت و اونجا پیش خودم تو دلم چقدر عمیق سپاس گزاری کردم و گفتم ببین یک اتفاق مشابه یکی با حالا یه باور محدود کننده در برابر این اتفاق مشابه یک ماه می‌خوابه و یکی سه چهار روزه درمان میشه ،خدایا شکرت ،

    برگردیم به همین امروز که اول کامنت میخواستم بگمش و حرف اینجوری اومد و خدا هدایت کرد ،این دوستمون ژن خوبی داره و منم امروز آخره تمرین که تیشرتمو درآوردم و نگا کرد و کلی تعریف و تحسین ، پرسید داری برا مسابقات آماده میشی ؟؟گفتم نه فعلا برا مسابقات ایده ای ندارم و ماه رمضون و نیومدم و یه ماهم بعدها اون نیومدم و تازه دارم میام و اصن حرف اینجوری شروع شد که داستان پاشو گف ، و گف مکمل که مصرف می‌کنی ،گفتم نه چیزی مصرف نمیکنم ،گف خب غذا حتما درست و حسابی میخوری و اینا ،گفتم نه والله همون غذای عادی و حالا یه تخم مرغی یه سیب زمینی اگه بود که خوبه نبودم بهش گیر نمیدم ،گف پس این حجم و از کجا آوردی ؟؟؟اخه دیده بود پارسال که اومدم تازه اونموقع 78کیلو بودم و الان 84کیلو با کلی عضله ،

    گف تو بدنت خیلی فوق العاده از غذا داره حجم میگیره و همین که اینو گف ،گفتم چقدر باور فوق العاده ای واقعا چرا به ذهن خودم نرسید ،

    و منی که انقد رشد کردم تو یه سال بدون هیچی ،دلیلش اون باوری که از بچگی راجب ژنتیک و اینا بود و البته باورهای محدود کننده ای که با استفاده از قانون آگاهانه نمی‌پذیرفتم اونارو ،گف تو بری همین الان تو دسته ی خودت اولی و اینا و بعدش به خودم آفرین گفتم که درگیر این باورهای محدود کننده که ماشالله کمم نیست تو این ورزش نشدم ،

    بچه ها شاید ما بخونیم و از اینا رد بشیم ولی سره همین باورهای محدود کننده میدونید چقدر آدم قید این ورزش رو میزنن؟؟؟ نه ورزش طرف به خاطر باورهای محدودکنندش قید رویاها و خواسته هاشو میزنه ،همین دوستمون میگف که این ورزش پول میخواد و غذای درست و حسابی و اینا گفتم که داری بهونه میاری ،گف نه بهونه نمیارم و کلی باور محدود کننده گف هم راجب ورزش و هم باورهای محدودکننده در مورد ثروت داشت و شرک داشت خیلی ،خب من که نمی‌تونستم روانشناسی ثروت براش برگزار کنم و البته خودمم ندارمش هنوز خخخخخ ، دیگه بحث و یه جوری تموم کردم ،

    طرف مثلا میبینم خیس عرق داره وزنه میزنه و کلی زحمت می‌کشه و بعدش که هم صحبت میشی ،میگه که ای بابا چه فایده تا مکمل و اینا نزنی که فایده نداره و من میگم خب تو اگه ته ذهنت اینه پس چرا داری انقد حمالی می‌کنی و درجا میزنی ؟؟؟اصن نمی‌دونن که چی می‌خوام و پی چین ، تمام اونایی که پارسال دیدم و الآنم میبینم و بدنشون تغییر نکرده و همونه با اکثرشون هم کلام شدم به خاطر اخلاق خوبم و ارتباطی که میتونم بگیرم و همشون متفق القول باورهای محدود کننده داشتن ، طرف میگه من اصن ساق پاهام رشد نمیکنه ،میگم بابا لامصب نزن این حرف و تو تمرین کن ،میگه نه هیچ حرکتی رو این عضله ها فشار نمیاره برا من ، میگم آره تو راست میگی ،یا طرف میگه من هرکاری کنم دو روز نیام این پهلوهام برمیگرده و میگم آره راس میگی ، ولی هستن آدمای بااراده که من لذت میبرم ازشون طرف پوست و استخون اومده چند ماه پیش و الان ماشاالله بدنی ساخته برا خودش و میرم که تحسین کنم و بعدش هم کلام میشیم ،میبینم ردپای قانون رو و رد پای شورو شوق رو به همراه باورهای قدرتمند کننده ،مثلا میگم فلانی نظرت راجب مکمل و اینا ،میگه نه بابا تغذیه درست باشه به هیچی نیازی نیست و این باورش رو در عمل و نتایجش من دارم میبینم به چشم و لذت میبرم ،همه چیز باوره ،همه چیز باوره منی که بلد نیستم فیگور بگیرم درست و حسابی ولی بخاطر اون باوری که من فوق العادم تو این زمینه ،بدنم حسابی مسابقه‌ای شده حتی پارسال بعد 3ماه مربی باشگاه گف که میخوای شرکت کنی ؟؟گفتم‌نه فعلا زمانش نیست ،

    یا در مورد سلامتی من واقعا باور کردم که با هر مریضی که بدون قرص و دارو پشت سر می‌زارم ،سیستم‌ایمنی بدنم هزاران برابر قوی تر میشه و شکر خدا من چندین ساله که بخاطر هیچ‌مریضی قرصی ننداختم ،و‌تو این سالا فقط چند باری سرما خوردم همین ،

    یا در مورد دندونام بگم که باور دارم که دندونام صدفی و محکمن و سنگم باهاشون خرد میکنم ،البته امتحان نکردم هههه،ولی خب دندونای مادرم عالین ،

    درمورد اینکه هیچوقت نمی‌پذیرفتم که فلان قومیت بدن و فلان و میگفتم که هر جوری باشی اونجوری به تورت میخوره و این قبل آشنایی با قانون بود و هرجا میرفتم انسان های خوبی به پستم می‌خوردن ،و الآنم که نگم براتون ،

    یا درمورد روابط یه دوستی دارم که طلاق گرفت وکلی ناراحتی توخونواده و ازدواج دومش موفق بوده و الان بچه ام داره و داداش کوچیکترشم طلاق گرف ولی دیگه اون ناراحتی ها پیش نیومد به اون شدت ،چون که دیدن که داداش بزرگه ازدواج دومش خیلی موفق بوده یه جورایی قبول کردن که این هم صددرصد ازدواج دومش موفقه و طرف خودشم عین خیالش نیست و از این بابت ناراحتی نداره و من در این مورد حدس میزنم که با دیده هام که طبق قانون اینطوری باید باشه با شناختی که ازشون دارم ،

    یا درمورد باورهای محدود کننده همکار دارم که همیشه در مورد ناخواسته حرف میزنع و میگه هرچی آدم ناجوره گیر من میاد و دقیقا هم همینه هر آدم ناجوری گیره این میاد همه و همه ی اینا و هزاران هزاران مثال که هممون داریم داره نشون میده که بلع بحث باورهاست و پذیرفتن چیزی یا نپذیرفتن چیزی

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت بابت همه چیز و این آگاهی های ناب که قسمتی ندارن و مسیر زندگی رو بی نهایت برامون لذت بخش و هموار کردن ،

    استاد عزیزم الهی که همواره و سالهای سال اینجوری درک فوق العادتون و این آگاهی ها رو با ما به اشتراک بزاری و جمعمون در آخرت یه جمع ازهمه نظر فوق‌العاده در بهشت باشه و البته که شمارو در این دنیا ملاقات خواهم کرد .

    بچه ها جای همگی خالی امشب مهمون آگاهی های قدم سومم و دارم میرم خونه و چایی بریزم و بشینم پای این آگاهی ها و آگاهی نوش جان کنم .

    خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
    • -
      ارمغان رضوی گفته:
      مدت عضویت: 1297 روز

      سلام برادر عزیزم

      چقدد زیبا تعریف کردی و کامنت گذاشتی و بهم فهموندی که پسرایی هم هستن که میتونن اینقد زیبا از یه خانوم تعریف کنن و چقد زیباس که جهان داره با دستانش بهم میفهمونه که هستن پسرای عالی که قدرت تعریفشون از یه دختر زبانزد باشه البته که از دلشون باشه اون تعریفات ممنونم ازتون

      براتون بهترینها رو میخوام

      در پناه الله یکتا باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    هانیه گفته:
    مدت عضویت: 1514 روز

    صابر:

    عرض ادب و احترام خدمت خانواده بزرگ عباس منش اللخصوص جناب استاد و همسر محترمشان

    یکی از باورهایی که من نمیدونم از کی و چطور در من بوجود اومده، باور به اینکه من هیچ وقت مریض نمیشم و به دکتر نیازی ندارم. و این خودش سبب شده طی چند سال اخیر به تعداد انگشتان دست بخوام دارو بخورم و به دکتر برم. با این فایل یطورایی فهمیدم که چطور این باور در من شکل گرفت. پدرم تو 70 سال زندگیش هر وقت بهش میگفتیم به هر دلیل ی حالت خوب نیست بریم دکتر، با حالت عصبانیت با هر کی که بهش میگفت برخورد میکرد!! میگفت من مریض نیستم و دیگه این خرف تکرار نکن شما میخواین من رو مریض کنید رو این حساب هیچ وقت تو مریض یهاش نه دکتر می اومد نه دارو رو که خودمون بهش میدادیم میخورد. الان هم خدارو شکر با این که بازنشسته شده تو مغازه هش داره کار میکنه و هیچ وقت من ازش نشنیدم که بگه من مریض م و از اسم مریض بودن بد ش مییاد. و من فکر میکنم پدر من هم باورش رو از خانواده مادری ش که یکی از دایی هاش هست که خیلی وقت ها همدیگر رو میبینن در وجودش شکل گرفته…. دایی بابام 87 سالشه و همیشه موهاش رو رنگ میکنه و رانندگی رو بلده و هر وقت میبینیمش میگیم دایی یه دهن برامون بخون و اونم شروع میکنه به آواز خوندن و خودش رو یه جوان میبینه و واقعا هم از خیلی از جوان های امروزی دل زنده تر هم هست. ممنون از استاد که با گذاشتن اینچنین فایل هایی ما رو به فکر کردن و نوشتن وا میداره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  3. -
    کاظم طیبی گفته:
    مدت عضویت: 1972 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام و درود به استاد عباسمنش عزیزم و همسر محترمتون

    استاد جان من از سال 1400 دونده ی دو و میدانی هستم و تا الان‌ هر روز صبح میدوم ، امروز صبح با تمام وجودم از خداوند خواستم که به من توانایی بده که من قهرمان دو و میدانی (دوی سرعت) در جهان بشم و خیلی جالبه که من منتظر بودم توی بیلبورد سایتتون ویدیوی جدید بذارین و من برم نگاه کنم،اتفاقاً همین امروز اومدم داخل سایتتون و دیدم ویدیوی جدید در مورد باور گذاشتین ویدیو رو دانلود کردم و با عشق تماشا کردم ، خیلی معجزه بود که شما همون اول صحبتتون در مورد باور دو و میدانی و همچنین یوسین بولت قهرمان دوی سرعت جهان صحبت کردین ، وای فوق العاده بود و جالبتر اینکه همین رکابی سبز رنگی که شما داخل ویدیو پوشیدین من بعد از تمرین و دوندگی دوومیدانی داخل خونه اکثراً با همین رکابی سبز رنگ زیبا بقیه تمرین هارو انجام میدم، من اینجا دیگه دیدم که خدای متعال نشونه و معجزه ای از طرف بنده اش استاد عباسمنش برای من فرستاده تا من ببینم و باورم رو اصلاح کنم و تغییرش بدم ، و به خودم بگم کاظم جان تو میتونی قهرمان بشی حتی قهرمان جهان بشی به شرطی که باورت رو تغییر بدی و تقویتش کنی ، این ویدیو واقعا برای من هم معجزه بود و هم سوپرایز که همه چیز در این ویدیو به هم ربط داشت ، همین امروز من از الله یکتا خواستم کمکم کنه قهرمان دوی سرعت در جهان بشم ، که با دیدن این ویدیو فهمیدم که خداوند از من مشتاق تر هست که من قهرمان جهان بشم ، خداوند چقدر عزیز هست که داره میگه عزیزم توباید باورتو عوض کنی و تو میتونی و لیاقتشو داری ، و من با توکل به خدا به مسیرم تا ابد ادامه میدم .

    از همینجا از شما استاد عزیزم سپاسگزارم بابت ویدیوی امروزتون که خیلی خارق العاده بود ، استاد عزیزم خیلی ممنونم بابت حضورتون ، انشاالله خیر دنیا و آخرت نصیبتون

    خداوند پشت و پناهتون️🩵

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  4. -
    آقای نیکو گفته:
    مدت عضویت: 3083 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استاد عباسمنش

    سلام به خانم شایسته و سلام به همراهان گروه تحقیقاتی عباسمنش

    اول میخوام از باوری بگم که لطمه زیادی در طی سالها بکار من زده

    این باور این هست که در اداره جات ایران کسی درست کار نمیکنه و مردم رو اذیت میکنن،

    متأسفانه این باور در طی سالها در ذهن من شکل گرفت و من هم تایید میکردم و الگوهای زیادی برای خودم ساختم که اگه کارت به اداره جات افتاد حالا حالا ها باید بدوی تا به خواستت برسی.

    و با این باور مخرب هربار که به اداره جات میرفتم افراد نامناسب زیادی به پست من میخوردن و هربار به اشکال مختلف کار من عقب میفتاد و متأسفانه هنوز هم ادامه داره، اما وقتی به همکارام نگاه میکنم افراد موفقی زیادی رو میبینم که به راحتی کارشون انجام میشه،

    پس نتیجه میگیرم این باور من هست که باعث شده چنین نتایجی بگیرم،

    اما باورهای قدرتمند کننده:

    من از سن خیلی پایین این باور در وجودم شکل گرفت که مدیریت خوبی دارم و میتونم کارهای تیمی خوبی انجام بدم و چون این رو باور داشتم در شغل‌های که داشتم بطور معمول موفق بودم، مثلا یه زمانی کار من گچبری ساختمان بود به عرض چند سال کارم طوری پیشرفت کرد که در مقطعی حدود 80 نفر برای من کار میکردن و یا در کار فعلیم که ساختمان‌ سازی‌ هست افراد زیادی رو به خدمت میگیرم که خیلی با سرعت و خیلی تمیز کارشون رو انجام میدن.

    جون باور دارم که براحتی این افراد رو اداره میکنم خیلی راحت از عهده این کار برمیام،

    یه مورد دیگه همین قانون سلامتی که استاد در سایت گذاشتن، من اگه در گذشته بهم میگفتن دو شبانه روز پشت سر هم غذا نخور، هرگز فکر نمیکردم که بتونم انجام بدم، اما وقتی دیدم استاد یک هفته بدون خوردن غذا بدون هیچ مشکلی دوم آورده و دیدم خیلی از دوستان هم در کامنت هاشون نوشتن که 48 ساعت غذا نخوردن بدون اینکه احساس گشنگی کنن، من هم باور کردم و الان که دارم این کامنت رو مینویسم از وعده قبلی که غذا خوردم 30 ساعت گذشته بدون اینکه احساس گشنگی کنم و تصمیم دارم اولین 48 ساعت بدون غذا رو بگذرونم و میدونم که براحتی انجام پذیره، چون باور کردم انجامش میدم.

    باورها به همین شکل بوجود میاد پس باید روی خودم کار کنم تا بتونم به اون باور مخرب که در ابتدای کامنت نوشتم غلبه کنم.

    با تشکر از استاد و دوستانی که با کامنتهای خوبشون باورهای خوبی رو در ذهن ما شکل میدن

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
  5. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1014 روز

    بنام خداوند هدایت گر،سلام استاد عزیزم خیلی خوشحالم برای این فایل ،کلا عاشق فایل های جدیدم ،موضوعی که عنوان کردین دقدغه این روزهای منه ؟اینکه دارم روی باورام به شدت کار میکنم میبینم خیلی ازاونا باورهای من نیست باورهایی که نسل ب نسل وناآگاهانه به ما منتقل شده،اینکه یه طرز فکرو عده ای تکرار میکنند واون باهمه بی منطق بودن میشه باور ،ولی ازاونجا که ما به قول استاد از بدنه جامعه جدا شدیم وداریم روی باورهایی که برای همه ملاک ومعیاره ومارو از هدف دور میکنه بیشتر باید کار کنیم که اگر بیایم ضد باورهمه حرف بزنیم کسی قبول نمیکنه استاد همیشه میاد ودقیقا ضد اون چیزی که بی منطقه بااینکه مقاله معروفیه با جسارت واعتماد به نفس حرف میزنه ورد میکنه عاشق این رفتار استادم ،ومن هم همیشه هیچ چیزی رو بی دلیل قبول نمیکردم امروز ازاستاد یاد گرفتم فقط باورهایی رو قبول کنم که منو متوقف نکنه ،باور قدرتمند کننده ایمان ،من دارم خودمو باورامو آپدیت میکنم واونو هرروز باباورهای جدید وقوی استاد عوض میکنم ،من فهمیدم اگر توی زندگیم امروز اینجام فقط به خاطر باورهای خانواده واطرافیانمه ،ولی من مجبور نیستم اونارو قبول کنم ازاولم خیلی مقاومت میکردم ولی راه دیگه ای رو نمیشناختم تا جایگزین کنم ،من این اشتباه رو وقتی فهمیدم که من هرچی باور راجب بزرگ شدن وسبک زندگیم داشتم هیچ ربطی به دخترم وشیوه بزرگ شدنش نداشت ازهمون جا فهمیدم که باید تغییر کنم ،خیلیارو میشناسم که خودشونو زندگیشونو جای زندگی شونو کاملا عوض کردن ولی بازهم دارن مثل صدسال پیش فکر ورفتار میکنند،من ازوقتی بااین سایت آشناشدم ودیدم چقدر باورهای من محدود ومخربه کم کم سعی کردم فاصله بگیرم ازیه سری ادمها وبعد هدایت شدم جایی که طرز فکراشون خیلی باز بود ،باورهای اشتباهی که منو عقب نگه میداشت باورهای غلط مذهبی بود راجب خانومها،هنوزم همه خانوادم دارن اونجوری فکر میکنند،باورهای محکم وقدرتمند استاد توذهنم حک شده وباهیچ چیزی عوض نمیکنم ،من داشتم سلسله فایلهای تفاوت ذهنیت محدود کننده وقدرتمند کننده رو گوش میدادم اونجام کلی باورهای مخرب نوشتم از خودم که اصلأ فکر نمیکردم نشتی زندگی منه ،چالش اینکه دیگران هر چی میگن تو برو دقیقا ضد همونو پیدا کن وباورش کن ،تنها کسی که این طرز فکرو داشته وداره فقط استاد ،من همه اینها رو تمرین کردم وجواب گرفتم ،آگاهانه ورودی های ذهنمو کنترل میکنم وباورهای قدرتمند کننده رو میسازم باهمین تمرین کلی جلو رفتم ،من میخام روان شناسی ثروت یک رو تهیه کنم ،چون کلی باورهای محدود کننده دارم ،یه مدت همه چیز داره تغییر میکنه فقط چون سعی کردم باورهای منفی رو بشناسم ،استاد عاشقتم برای همه دوستای گلم بهترینها را آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  6. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 917 روز

    به نام خدای رزاق و وهابم که فقط روزی هر روز من در دستانه اوست

    سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم قشنگم

    چه فایل پر محتواوپراز آگاهی و هدایت و سراسر فراوانیه

    متشکرم از شما سپاسگزارم

    همونطور که شما در تمام فایلها میگین باور خیلی در روند زندگی مهمه اگه باور قدرتمند کننده داشته باشیم در روند پیشرفتمون کمک میکنه و اگر باور مخرب داشته باشیم

    در روند پسرفتمون کمک میکنه

    الان که خدا رو شکر به آگاهی رسیدیم با کمک استاد عزیز بیایم با فایل گوش دادن بسیار و مداوم باورهایی که باعث رشد ما می‌شوند برای خودمون بسازیم

    باور همان تکرار دیده ها و شنیده ها و گفته ها ست که اگر با کنترل ذهن و آگاهانه باشه قدرتمند کننده هستن

    از اول زندگیم دوستان به من میگفتن تو قدرت صحبت کردن و درخواست کردن رو بلدی جراتش داری حالا میخواد طرفه مقابلت زن باشه یا مرد میتونی از پس خودت بر بیای و ناگفته نمونه واقعا همینطور بود میتونستم چون اعتماد به نفسم بالا بود

    میخوام یه داستان رو براتون تعریف کنم

    من چون همسرم نظامی بود بعد از چند سال مستاجری اومدیم تو پادگان نشستیم با دوتا بچه تو اون خونه های کوچیک که کلا فقط دوتا اتاق بود خیلی زندگی سخت بود اون موقعها 25 سالم بود

    یه روز خبر دادن میخواد امیر بیاد بازدید شاید از اون خونه ویلاییها به بعضی ها بدن تا من شنیدم یه نور امیدی در من زنده شد و تا به همسرم گفتم او ناراحت شد و گفت یه زن بره وسطه 50 تا مرد لازم نکرده حق نداری بری منکه انگار نه انگار او داره حرف میزنه گفتم من میرم و خونه رو میگیرم

    صبح روز بعد همسرم رفت پادگان من زدم بیرون تا غروب هر جا امیر تو پادگان

    رفت بازدید من یه نفر زن پشت سر اونا میرفتم تا آخر صدا زد گفت بگو بیاد ببینم چه میخواد و وقتی صحبتهای من شنید با من اومد و خونمو دید که واقعا کوچیکه قولشو داد و بعد از دو هفته من کلید خونه رو گرفتم و هر کی از دوستان منو میدید میگفت چطوری رفتی ما اگه می‌بودیم نمیتونستیم حرف بزنیم

    و من تونستم الان هم که 50 سالمه تمام کارهای خودمو انجام میدم

    و این یه باور قدرتمند کننده بود برام که الان با این آگاهی که از طریق استاد عزیز بدست آوردم میفهم که به این میگن باور و اعتماد به نفس

    و خوشحالم که روی پای خودم هستم و همه کارهامو به خدا می‌سپارم با ایمان و امید بسیار و رها و آزاد هستم خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    ممنونم از تمامه عزیزانی که کامنت منو میخونن استاد متشکرم من با گوش دادن و کامنت نوشتن و کامنت خوندن هر روز سعی میکنم باورهای قدرتمند کننده برای خودم بسازم که به من کمک کنه تا رشد و پیشرفت و تغییر کنم

    استاد عزیزم هر جا هستین بهترین‌ها نصیبتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  7. -
    عزت السادات هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1380 روز

    سلام استاد عزززززیزم و مریم جااان و دوستان عزیز سایت، اول از همه بگم که خیلی منتظر دیدنتون بودم و خوشحالم که شما عززززیزان را دارم که تمام زندگیم شدید، استاد جان از خودم بگم که هر جایی که الان هستم به خاطر باورامه چه خوب و چه بد که تو این فایل بازم واضحتر توضیح دادید که بعد خودشناسی و اعتماد و احترام به خودمون ببینیم چی میخواستیم و چی شد. حالا بیایم ترمزامونو ( باورای نادرستمونو) پیدا کنیم و تبدیلشون کنیم به گاز بعد با صبر و عمل به الهامات خدا پیش بریم تا نه مثل سما کمی شبیه شما عمل کنیم و نتیجه بگیریم، من دوره قانون سلامتی رو عمل کردم و نتیجه گرفتم میخوام اعتراف کنم کهخیلی همت میخواد که به خودت احترام بزاری و درست طبق قوانین عمل کنی و ادامه بدی و به همون اندازه نتیجه ها رو ببینی. ای دوره الگوی قابل لمسیه برای عمل به دوره های دیگه برام و خییییلی ممممنونم ازتون که هستید و من هر روز دارم با شما و درساتون زندگی میکنم و بزرگترین نتیجه داشتن آرامش و اعتمادم به خدا و قوانینش و به شماست،به امید روزی که به تک تک آرزوهای قشنگمون برسیم و لذتشو بلریم و بیایم تو سایت و به شما بگیم که چقدر عزززززیزید برامون و چقدر دوستتون داریم و چه زندگی ساختیم الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    عاطفه نوری گفته:
    مدت عضویت: 1966 روز

    سلام و درود و عشق و برکت بینهایت به استاد عزیزم و خانوم شایسته جان نازنین.

    الهی صد هزاران بار سپاس برای درک و اگاهی های این فایل و استقامت ورزیدن در مسیر درست و رشد کردن و اگاه شدن…

    من کاملا باور دارم و با اموزشهای شما استاد عزیزم باور کردم بکه باور همه چیز هست مخصوصا اینکه من چه باوری به خودم دارم به زندگی ام دارم و به خدا دارم

    و چقدر این باور اصل و اساس است باور به خود…

    زمانی که در این مسیر و مدار نبودم نه تنها هیچ باوری به خودم نداشتم بلکه سراسر پوچی و حس گناه بودم و وقتی که ارام ارام به شناخت خودم خدا توحید رسیدم و با اموزشهای مقدس و گرانبهای شما رشد کردم و اگاه تر شدم بارها از خودم سوال میپرسیدم چرا من احساس گناه داشتم

    چرا من فکر میکردم گناهکارم

    چرا من حس عذاب وجدان داشتم

    چرا من نه

    چرا من احساس بی ارزشی و بد داشتم

    و هزاران چرایی ها که به واسطه ی اگاه شدنم در ذهنم مرور میشد و هیچ جوابی نداشتم جز انسانها و اطرافیانی ک این احساسات رو به من داده بودن

    مخصوصا احساس بی ارزشی گناه و کافی نبودن و وقتی که ما در مدار نادرست باشیم قطعا باور میکنیم و این باورها گاها عمیق تر هم میشه چون ما باوری نداریم خدایی رو نداریم و تمام پوچی ها و بدبختی هارو تمام کمال باور میکنیم….

    این فایل ارزشمند شما به من این درک و اگاهی رو داد که چه باوری به من کمک میکنه

    با چه انسان های نشست و برخواست کنم

    از چه کسی الگو برداری میکنم

    و وقتی فکر کردم به این نتیجه رسیدم من خیلی در حال رشدم خیلی وروردی هارو کنترل میکنم و تمام تلاشم بودن در مسیر هست…

    استاد عزیزم چقدر زیبا گفتید ک ببین از چه کسی داری تبعیت میکنی و حرفهاش رو باور میکنی چون اون انسان روی تو تاثیر میگذاره و تو باور میکنی

    اگر اون انسان ناتوان بدبخت و ناکام باشه قطعا این باورهارو به تو میده در مورد نشدن ها نرسیدن ها بدبختی ها به تو میگه و تو باور میکنی و این تجربه ی سراسر زندگی گذشته من هست هرانچه انسان ناتوان ناکام و بدبخت بودن تمام باورهای پوسیده و پوچشون رو به من داده بودن و من هم باور کرده بودم و تمام وجودم حس پوچی داشت…

    و من باور کردم که چقدر اطرافیانی ک باهاشون در ارتباط هستیم بینهایت اهمیت داره و قطعا تنهایی و بودن در غار حرا و توکل بر الله بینهایت کافی ترین است و این زندگی هزاران هزار بار شرافت داره و باعزت تر از هرچیزی توی دنیاست…

    چند روز پیش یکی از دوستانم گفت ک فلان شخص بهش گفته وارد فلان رابطه نشو چون خیلی لولش از تو بالاتره و ثروتمندتر هستن و تو نمیتونی توی این جمع ها باشی!!!!!!

    و توی ذهن من یک لامپ روشن شد گفتم ببین این ادم چه باورهای پوچ و ناتوان کننده ای داره که اینطور صحبت میکنه و این شخص رو به حس بد و ناکافی بودن میرسونه میبینید استاد چقدر مهمه که ما چه صحبت هایی میکنیم و اطرافیان ما چه کسانی هستند و ما از چه کسانی الگو برداری میکنیم و عملا زندگی مارو همین موضوعات به ظاهر ساده داره میسازه….

    و من باور کردم ورودی هایم رو کنترل کنم چون زندگی و احساس من رو میسازه

    و من با تمام وجودم باور کردم با چه کسانی در ارتباط باشم و چه گفتگوهایی بکنم

    من باور کردم استادم، خالق زندگی ام هستم و در حال تلاش هستم و الحمدلله خداوند برکت میدهد به تلاشهایم و تقوی و توکل الهی ام

    من باور کردم که بله من ارزشمندم و من لایق هستم اگر نبودم الان در چنین مکان مقدسی نبودم و در حال تلاش برای رشد شخصیتی زیبا و زندگی توحیدی پر برکتی نبودم پس قطعا و یقینا من لیاقتش را دارم فقط باید ادامه بدهم استقامت بورزم و خداوند اسان ترم میکند هدایت میکند برکت میدهد…

    عاشقتونم استاد عزیزم الهی صد هزاران بار سپاس به وجودم ارزشمندتون الگو الهی توحیدی و ابراهیمی من.

    من متعهدم هر لحظه بیشتر و قوی تر عمل کنم برای ساختن یک شخصیت ارزنده ک لاجرم یک زندگی ارزنده رو خواهد داشت…

    و من باور دارم هرچقدر من متعهدتر باشم خداوند هم برای من متعهدتر عمل میکند و هدایت میکند و اسان میکند و برکت میدهد…

    من باور دارم جریان هدایت و اسانی پروردگار رو با تمام وجودم…

    و این هم یکی از باورهای من هست ک در دفترم همیشه و همیشه مینویسم بلکه قوی تر باورش کنم و اطمینان قلبی ام قوی تر بشه من باور دارم سوگلی الله هستم و اوست ک کافی ترین است و مهربان ترین من…

    دوستتون دارم استاد عزیزم خانوم شایسته جان عزیزم الگوهای عزیزم

    من سپاسگزارم قدر دان شما هستم این وظیفه ی منه با تمام وجودم سپاسگزاری کنم و عمل کنم و عملگرایی بینهایت رو داشته باشم…

    الهی امین یا رب العالمین

    شکر برای این صلات الهی

    شکر برای این مکان امن و مقدس و الهی

    شکر برای این جهادها و تقوی الهی

    شکر شکر شکر…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  9. -
    آرمان نجفی گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    بنام الله

    سلام استاد عزیزم

    ( همسر آرمان هستم)

    سریع میرم سراغ اصل مطلب : وقتی فایل و پلی کردم اول صحبتاتون اشک از چشم هام جاری شد

    من الان دقیقا همون چیزی رو که باید میشندیدم

    شنیدم سپاسگزار خدای تعالی ام

    و تشکر ویژه از شما و خانوم شایسته عزیز

    هنوز مطمعن نیستم که این برداشتم تا چقدر میتونه درست باشه اما درکم بعد گوش دادن ب این فایل این بود که درست همین الان متوجه شدم من هم یک باور محدود کننده و قدرتمند کننده ای داشتم که همیشه بوده ولی نمیدونستم تا این حد تاثیر داشته در زندگی من یعنی ازش خبر نداشتم

    در قسمتی از زندگیم قرار دارم که ایده ها و علایق های برای خودم دارم و خیلی مشتاقم که برم سراغشون و یه حرکتی درشون داشته باشم

    مثال : من مهارت خیلی خوبی در رقصیدن دارم

    یعنی میتونم بگم وقتی شروع به رقصیدن میکنم به کل ز غوغای جهان فارغ میشم طوری که در طول رور ساعت ها انجامش میدم و بدون اینکه بفهمم چه جوری تایم میگذره با عشق و علاقه فراوون

    بعد چند سال به این نتیجه رسیدم که این مدل رو که صرفا فقط توی اتاقم این کارو‌انجام بدم نمیخوام

    دلم میخواد برم کلاس و جدی تر این کارو ادامه بدم تا اینجاش همچی رواله

    اما مشکل من اینه که مادرم هر بار که این مسائل و براش بازگو میکنم مخالفت شدیدی داره و اونم‌باور های خودش رو داره که دختر سر کار نمیره و‌ توی این کار پیشرفتی نمیکنی

    حالا باور قدرتمند کننده من چیه؟! اینه که هربار مادرم اینو بهم میگه من مطمعن تر میشم که دقیقا باید همون کارو بکنم و میرم سراغ کار هایی که در دسترس منه مثلا یه حرکت جدید یاد گرفتن یا یه اهنگ جدید پیدا کردن ….

    حالا باور محدود کننده من اینه که من فکر میکنم همچی به این بستگی داره که مادرم راضی بشه که این کار هارو انجام بدم

    دقیقا استاد عزیزم منم فکر میکنم اره من میخوام انجام بدم اما نمیشه خودم رو محدود میکنم

    مصمم ام برای این انتخابم اما برای ارتقا دادنش نه همچی رو به راضی بودن مامانم میبینم هنوز متوجه نشدم که دقیقا باید چه کاری انجام بدم چه باوری رو در خودم تقویت کنم ولی

    به امید خدا

    امیدوارم که توی این مسیر هدایت بشم و با کار کردن روی خودم این مشکل و به حداقلش برسونم

    ابتدای گوش دادن این فایل بسیار اموزنده و ارزشمند توی ذهنم گفتم این یه نشونس چون قبل اینکه عزیزدلم بهم خبر اینکه فایل جدید روی سایت قرار گرفته رو بده در رابطه با همین موضوع با مادرم

    دچار یه چلنجی شده بودم و منتظر هدایت الله بودم و خیلی زودم هدایت شدم خدارو شکر انشالله منم بتونم به امید خدا و با استفاده از اموزه های شما در این زمینه خیلی پیشرفت و تجربه کسب کنم

    خداروشکر هزاران مرتبه برای وجود شما استاد عزیزم

    شاد و سلامت باشید در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    مهرداد پورفردی گفته:
    مدت عضویت: 1230 روز

    سلام میکنم به استاد عزیزم و خانم شایسته بابت این که این فیلم باکیفیت و آگاهی های که درمورد باور های که ما واقعه در مورد یک سری که پاشنه آشیل من بود و میخواستم انجام بدم هی به قول استاد می‌گفتیم ولی .الان متوجه شدم که باور های قدرتمندانه رو درخودم بسازم و بهش فکر کنم وانجام بدم من خدارشکر میکنم که خداوند من رو به استاد آشنا کرد و الان در حال گوش دادن به دوره فوق العاده عزت نفس که تازه خریداری کردم دارم تمرین ها رو انجام میدم و به زودی دوره روانشناسی ثروت یک رو خریداری میکنم چون بزینس دارم باید بیشتر باور هایم رو بسازم .از استاد عزیزم تشکر میکنم از خانم شایسته همین طور خدا قوت میگم بهتون که در واقعه با این آگاهی ها من به خدای خودم نزدیک تر میشم و قوانین بیشتر درک میکنم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: