چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 16
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استادای عزیز و دوست داشتنیم
استاد چ لباسای خوشرنگی پوشیدین دیدن شما تو همین لباسها و تو این فضای سرسبز پرادایس خودش مراقبه ست
خدا رو شکر ک امروز وقت کردم و این فایل بینظیر رو دیدم چون این برا منه
من هفته دیگه ازمون دارم و تو این مدت چون داشتم درس میخوندم دیگه وقت نمیکردم بیام تو سایت کامنت بنویسم و موقع خواب یا موقع ناهار فایل های شما رو میدیدم چون دیدن حداقل یک فایل یا گوش کردن ب فایل های شما شده جز روتین زندگیم و نمیتونم حذفش کنم و ب خودم همیشه میگم حتی اگه وقت هم نکنی ک کامنت بذاری یا چیزی بنویسی تو دفترت همین که گوش میدی یعنی تو مسیر میمونی
و امروز صبح ی تیکه از فایل شما رو تا اومدم گوش بدم تو محل کار بودم ک نشد و همون اولش قطع شد ک الان متوجه میشم اونموق اماده برا شنیدنش نبودم چون تو محل کار ارباب رجوع میومد و میرف وممکن بود من حرفای شما رو متوجه نشم
اما االان ک شنیدم با اینکه ذهنم همش هی میگه پاشو بعدا بنویس وقت نداری اما دارم باهاش میجنگم چون میدونم این باور اشتباهیه ک هی خودم رو تو هول و ولا بندازم
این روزا استرس زیادی رومه و حتی ب جرات میگم قبلا این حد از استرس و فشار رو نداشتم اما خب دارم تلاش میکنم هروقت ک زیاد میشه بیام تو سایت و یا فایل های سفر ب دور امریکا رو ببینم و یا اینکه ارامش در پرتو اگاهی رو گوش بدم خیلی این فایلها کمکم میکنن ک ارومتر شم. اما منبع این همه استرس از چیه!! اول اینکه اگاهانه خودمو تو دل ترسهام بردم یعنی تو ازمونی ک همیشه ترسش داشتم و سه ساله داشتم دست دست میکردم ثبتنام کردم و میخواستم ک بواسطه این ازمون ب چندتا هدفم برسم
یکیش این بود ک زبان انگلیسیم رو قویتر کنم و این ترمز ک ایلتس نمیتونی بگیری رو از سر راهم بردارم
دوم اینکه خودم تنهایی برم تهران وچند روز بمونم
و الان دارم اینکار رو میکنم حتی بلیط هواپیمامم گرفتم و قراره سه روز بمونم
بقول انگلیسیا kill two birds with one stone
اره قراره با ی تیر دو نشون بزنم و دوم اینکه برای خودم ی تارگت نمره مشخص کرده بودم ک حالا ب دلایل مختلفی نتونستم طبق برنامم پیش برم با اینکه خودم میدونم سطح زبانم خیلی خوبه اما از بس تو خانواده و محل کار بهم گفتن ک تو خیلیییی میخونی هرکی جای تو بود الان فیلسوف شده بود و کلی از این باورهای مخرب کننده ک البته همیشهه از بچگی بهم میزدن بهم فشار اورده
چون من باور کرده بودم ک به نسبت بقیه ضعیف ترم اما چیزی ک باعث شده بود من همیشه تو درس و دانشگاه نفر اول بشم این باور بود ک پشت کار داشتن همیشه جواب میده
مهم نیست من باهوش نیستم، مهم اینه ک من بتونم تموم منابعی ک دارم رو بخونمو خلاصه برداری کنم و مرور کنم و در اخر قطعا به نتیجه دلخواهم میرسم و همین باور کمکم کرد ک تو دانشگاه تو درسی ک استادم میگف من تا حالا به کسی بیست ندادم رو به من بده و من کتابی ک داشتم رو سه بار خونده بودم و دیگه مطمعن بودم ک من میتونم
الان هم استرسی ک دارم بخاطر اینه ک من طبق برنام پیش نرفتم ک تموم چیزایی ک دارم بخونم و ممکنه نتیجم اونی نشه ک میخوام
درحالیکه بقیه با دیدن این همه نتیجه هایی ک تو این سالها گرفتم مطمعنن ک من میتونم به نمرم برسم
دیگه بعد این همه سال نتایجمودیدن میدونن من وقتیکه میخونم ب نتیجه میرسه. الان اعتماد بنفس خودمه ک باعث شده من کم بیارم و حرف هایی ک ب شوخی هنوز همبهم زده میشه که تو خیلیی میخونیی
ولی واقعیت اینه ک من با علاقه درس خوندم
تموم این سالها رو من با عشق درس خوندم بخاطر همین همنتیجهام همیشه عالی بوده چون ی بار کتاب رو میخوندم و ی بار دیگه میومدم با خودکارای رنگی رنگی و تو برگه اچار خلاصه نویسی میکردم و بعد کلی نکتع درمیوردم و برای خودم فرمول و قاعده میساختم
حتی الان برای این ازمون زبانمم همین کار کردم و همیشه من ادم منظمی بودم و هستم برای خوندن چون خلاصه نویسی و دسته بندی کردن همیشه ب ذهنم و دانستهام نظم داده با اینکه من فقط ی هفته وقت دارم تا ازمونم اما من تازه امشب دسته بندیهام رو تموم کردم و الان تازه قراره بخونم
قبل دیدن فایل همش تو ذهنم این بود ک ن وقت نمیکنی چرا الکی وقتت رو هدر دادی برای ایننوشتها و دسته بندیها اما بعد گوش دادن فایل متوجه شدم نه من بهترین کار رو کردم
من خنگ نیستم من اگه چندبار میخونم چون علاقه دارم ک همه چی ارگانیز شده باشه
من فقط باید باور کنم ک هم میتونم تو این یکهفته تموماون جزوها رو مرور کنم و هم اینکه من قطعا به نمره ای ک میخوام میرسم چون من الان هفت روز وقت دارم
یعنی 7 تا 18 ساعت ( زمان ناهار و استراحت هم از 24 ساعت کم کردم:) ) پس در مجموع حداقل 125 ساعت وقت دارم پس من میتونم
من باهوشم
من اگه باهوش نبودم ک نمیتونستم تو کارشناسی و ارشد رتبه برتر بشم و تموم ازمونهای دیگه ای ک شرکت کردم رو مثل نظام مهندسی و کنکور قبول شم
من ذهن عالی دارم مهم نیست ک بقیه فکر میکنن من خیلیییی میخونم مهم اینه ک من با علااقه میخونم من از خوندنم لذت میبرم
حتی نتیجه ازمون ایلتس هم مهم نیست چون من هدفم یادگیری بهتر زبان تو مدت فشرده و جمع بندی کردنش و ارتقا دادن تموم اسکیلام تو چهار ماه بود چون من ده ماه از زبان خوندن فاصله گرفته بودم ولی دوباره شروع کردم و الان میتونم متوجه شم ک چقققد بهتر شده سطحم تو همین چهارماه و الان صحبت میکنم و راحت نظر میدم و مینویسم و لیسنینگم قوی شده، درک مطلبم بالا رفته و کلی کلمه و جمله بلدم ک همه اینها مهمتر از اون نتیجه ازمونم هست و من فقط باید از این هفت روزم لذت ببرم و تموم تلاشمو کنم ک سطح دانشمو بالا ببرم و خیلییی راحت برم تهران و از تنهایی سفر کردن و ازمون دادنم لذت ببرم:)
خدایااا شکرت
مرسیی استاد ک این فایل رو گذاشتین ک یاداوری کنین بهم من تو خوندن و یادگیری درسها همیشه موفق بودم و همیشه از یادگرفتن لذت بردم و این کلید موفقیت من بوده
مرسییی استاد ک هربار کلییی اگاهی بهمون میدین
عااشقتونم
خدا رو هزااار بار شکر برای وجودتون ک اگاهی دهنده هستین
هفته دیگه بعد ازمونم و نتیجم میام همین جا و از چیزهایی ک تجربه کردم مینویسم استاد جونم
مطمعنم همه چیز ب طرز شگفت اوری ب خوبی و خوشی پیش خواهد رفت چون حتی ازمون ثبتنام کردنمم هدایتی بود و حتی تاریخ ازمونم ک کلا رنده بدون اینکه من حتی متوجه بوده باشم و بعد ازمونم فهمیدم و مطمعنم همه اینها نشونه ست ک خدا بهم بگه تو قطعا میتونی
به نام خداوند هدایتگر مهربانم
سلام استادای عزیزم
هفته پیش این کامنت رو نوشته بودم و دیروز هم ازمون داشتم و امروز هم نتیجش اومد
اره استاد از دو روز پیش ک وارد تهران شدم کلی چالش و اتفاق افتاده ک میخوام همشو به اشتراک بذارم ک یادم بمونه عمل کردن ب الهامات یعنی چی
اینکه من ب هدایت هایی ک میشم عمل کنم قطعا بعدش لذت و شادیه
نتیجه زبانم اومد و از نتیجش راضیم
خدایااا شکرت و الان من هر سه تا خواستم تیک خورده
خواسته اولم دیدن تهران بود ک بار اولمه دارم بهش سفر میکنم
خواسته دومم تنهایی سفر کردن بود
خواسته سومم ک ازمون ایلتس بود
خدااایاااا شکرت ک هر سه تاش باهم تیک خوردن
و اما روز اولی ک با هواپیما اومدم از تمرین عزت نفس استاد تو فایل عزت نفس استفاده کردم و درخواست ی صبحونه اضافه کردم تو هواپیما
و بعد از فرودگاه تاکسی گرفتم تا محلی ک ساکن بودم
کولرش خراب بود اما سعی کردم جنبهای مثبت دیگشو ببینم
ظهر هم غذا سفارش دادم ولی درب لیمونادش رو بخاطر اینکه دربازکن نبود با دست خواستم باز کنم
اگه ندای سابق بودم ک بیخیالش میشدم اما ندای جدید میگه بایذ انجامش بذی پس زدم تو گوگل ک چطوری میشع درشو بدون دربازکن باز کرد ک دیدم با قاشق میشه
دیگه به هر زحمتی بود بازش کردم بلاخره
عصرش قرار بود با دوستم برم بیرون ک دوستم زنگ زد گف حالش خوب نیس نمیاد اولش یکم ناراحت شدم بعد گفتم حتما نشونه ست ک ی مروری کنم رو جزوهام و شروع کردم ب مرور کردن تا اخر شب
و کولر همچنان خراب و تا صبح از گرما خوابم نبرد
رفتم سرجلسه ازمون خبلییی استزس داشتم اما ازمون ک شروع شد سعی کردم کنترل کنم
و بعد ازمون هم ب دوستم زنگ زدم و رفتیم ی رستوران عالی تو اندرزگو
وای ک چقد بعد ازمون و اون همه تلاش تفریح میچسبهههه
عصر برگشتم ک ی دوش بگیرم و با دوستم باز بریم بیرون
منوجه شدم تا نگهبان اون ساختمون کلید یدک داشته و بدون اجازه من ب اتاقم اومده خیلیی اول بهم ریختم و به بابام زنگ زدم و جریان رو گفتم ک بابام گف وسایلتو جمع کن و من هماهنگ میکنم ک بری ی جای دیگه
و این تضاد باعث شد ک من هدایت بشم ب ی جای عاااالی
هم اتاق و امکانات عالیه و هم اینکه صبحونه و نوشیدنی هر صبح و شب برام میفرستن در اتاق خداااایاااا شکرت
دیشب هم با دوستام کلییی تا تونستیم گشتیم تو تهران و لذت بردیم و همه هزینها رو هم خدا از طریق بندش برام حساب کرد
و امروز صبح هم باز ب ی کافه ای دنج تو ولیعصز هدایت شدم خداایااا شکرت ک دستانتو میفرستی ک من فقط و فقط لذت ببرم
بعد از اون برگشتم خونه و پیام اومد ک نتیجه رو اعلام کردن من توقع نیم نمره بالاتر رو داشتم بخاطر همین وقتی نمرم دیدم با اینکه ب نسبت زمانی ک گذاشته بودم نتیجه خوبیه اما چون توقعم بیشتر بود ناراحت شدم بعد یادم اومد ک من قرار بود بیام تو سایت و کامنت بذارم
و انسان چقققد فراموشکاره
و وقتیکه کامنت قبلیمو خوندم یادم اومد ک قرارمون چیز دیگه ای بود
قرار بود ک من برم تو دل ترسهام ک اینکارو کردم قرار بود سطح زبانم بالا ببرم ک اینکارو کردم درسته نمره 6/5 نگرفتم اما 6هم عالیه من ک خودم میدونم سطحم بالاتر بوده ی ازمون ک مشخص نمیکنه سطح واقعی منو
چون من دو روز بیخوابی داشتم و این چیزا هم موثر بوده و در نهایت من اومدم ک لذت ببرم ک دارم اینکارو میکنم
و خدا رو شکر ک هفته قبل اون کامنت رو نوشته بودم ک امروز با خوندنش یادم بیاد چی میخواستم واقعا و تو احساس بد نمونم
خداااایاااا شکرت
ی ساعت دیگه هم دوستم میاد دنبالم ک بریم ادامه تهران گردی
مطمعنم قراره کلیی باز خوش بگذره و لذت ببریم چون خدا هدایتم کرده
پس خودشم همه چیزوو قشنگ میچینه برام
مرسیی استاد برای این فایل های بینظیر و این سایت فوق العاده
خدایاا شکرت برا همه چییی
بنام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم چقدر خوشحالم که فایل جدید گذاشتید وچهره خندان شما رو دیدیم
بحث باورها همیشه برای من جذاب بوده بعضی باورها قدرتمند کننده هستند و خیلی از باورها محدود کننده وقتی در مورد ورزش صحبت میکنید که در کشور جاماییکا ورزش دو ورزش اول این کشور هست و قهرمانان زیادی هم دارند وحتی ورزش دو رو معنوی میدونند این تو کشور ما هم هست که ورزش کشتی رو مربوط به اسطوره ها و پهلوانان میدونند وحتی شعر هایی داریم با این مضمون که مربوط به قدرت جسمانی است از رستم و اسفندیار وامام علی و..که در طول دوران سروده شده
ز نیرو بود مرد را راستی
زسستی کجی زاید وکاستی
یا اشعاری در وصف اینه که پهلوانان نمی میرند
امام علی ورزشکار وپهلوان بود و… که همه اینها باعث شده ما به ورزش کشتی همت داشته باشیم
یادمه من اصلا کشتی علاقه نداشتم ولی پسر عموم داداشم وخواهر زاده هام که هم سن بودیم میرفتند گود کشتی وخواسته یا ناخواسته من رو میکشوندند وسط وانقدر با من گلاویز شدند که یاد گرفتم وحتی توی گود کشتی خراسان هم کشتی گرفتم
آنقدر جو وفضا وتشویق از از کشتی گیران بود که ناخواسته ترغیب میشدیم برای کشتی گرفتند
توی عروسی ها هم کشتی میگرفتند وبه برنده جایزه های خوبی میدادند سکه نیم سکه وحتی گوسفند زنده که پهلوان به صورت نمادین روی دوشش مینداخت
الف) چه باورهای قدرتمند کننده ای داری که آن باورها ایمان و انگیزه هایت را در راستای تحقق خواسته هایت افزایش داده، به گونه ای که منجر به قدم برداشتن، اجرای ایده ها و تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به نفع شما کار می کند؟
باورهای قدرتمند کننده ای در مورد باور سلامتی دارم وخانوادتا مریض نمیشیم وبدن های قویی داریم پدر من با وجودی که دفترچه بیمه داره اعتبار دفترچه تمام میشه بدون اینکه حتی یک برگ استفاده کنه اصلا مریض نمیشیم خیلی کاری وفعال هستیم یادمه زمانی که باشگاه کشتی میرفتم حریفهام از تمرین با من خسته میشدند و درخواست میکردند با حریف دیگه ای کشتی بگیرم
بدن های لاغر اندام وپر زوری داریم مثلاً من تو کشتی تو هم دوره ای هام از همه بهتر بودم یا داداشم قهرمان مچ اندازی کشور شد با وزن 63 کیلو پدر بزرگم خیلی قوی بوده وکسی حریفش نمیشده وحتی پدرم که خیلی ها قبولش دارند به قوی بودن وپشتکار زیاد داشتن
من کار فنی خیلی عالی ای دارم وهر چیزی توی خونه خراب بشه قطعش رو میگیرم و تعمیرش میکنم از پس هر چیزی بر میام به قول استاد حریفم
انسان جذاب و تاثیر گذاری هستم یادمه به عموم گفتم که ماشینت رو عوض کنی بهتره، برای کارتون ماشین سایپا یا تیبا بگیر که بعد از یک هفته ایشون ماشینش رو فروخت ویه تیبای مدل بالا خریدنداکثر فامیل نظر من براشون اهمیت داره وحساب ویژه ای باز میکنند
در دوران مدرسه همیشه مورد توجه معلم ها واساتید بودم یه معلم داشتیم که من رو داماد خودشون صدا میزند خخخ
البته ایشون لطف داشتند وحتی فرزندی نداشتند
در مورد درس و مدرسه فوقالعاده بودم وکل دوران مدرسه تا اول دبیرستان شاگرد اول بودم و همیشه به خودم میگفتم من بهترینم من لیاقت بالایی دارم
تو بحث ارتباطات هم خوب بودم
ب) چه باورهای محدود کننده ای را پذیرفته ای که بر علیه شما کار می کند؟ باورهایی که باعث شک و تردید، به تعویق انداختن و مانع تراشیدن برای حرکت در راستای تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به شما ضربه زده است؟
باورهای محدود کننده تا دلتون بخواهد داشتم وهر روز هم دارم درون خودم کنکاش میکنم
مادرم همیشه به من میگفتند که تو اگر کارمند نشوی از گشنگی میمیری وباعث شد برم وکارمند شوم با وجود جو منفی که داشت پابرجا در شغل کارمندی ماندگار شوم
باوری که پول بد هست وتو نباید پول داشته باشی
خیلی از اوقات تلاشی برای رشد مالی نداشتم
باور به اینکه من باید عرق به وطنم داشته باشم هم باعث شد برای مهاجرت کردن به کشور دیگه تلاشی نکنم
باوری که من نمیتونم من نابلد هستم باعث شد شجاعت حرکت کردن برای بیزینس خودم رو نداشته باشم
باور به اینکه با دختران حجاب خوب هستند به دخترانی به غیر از این فکر هم نمیکردم
البته که باورهای محدود کننده زیادی دارم هی داره یادم میاد
آدم های خوب رو براشون یه فیلتر گذاشته بودم که مرد ها ریش داشته باشند اخمو باشن لباس های تیره ومندرس بپوشن و…وخانم ها هم به یک وجه دیگه که از ورودی هایی که داشتم بود
باور های بسیار مخرب در مورد دلسوزی و فداکاری و ایثار که به لطف دوره عزت نفس برطرف شد و باورهای خوبی جایگزینی شدند
هر کس هر جا هست سر جای درستشه
همه آدمها به یک اندازه به خدا نزدیک هستند
من مسئول زندگی خودم هستم و نمیتونم زندگی کسی رو تغییر بدهم
خودم خالق زندگی خودم هستم خیلی باور معنوی ای هست که خداوند قدرت رو در دستان من قرار داده که زندگیم رو هر طور دوست دارم بسازم
من باید لذت ببرم تا اتفاقات خوب و راحت تری رو تجربه کنم پس لذت میبرم
بعد از هر خنده خنده بزرگتری در راهه
یا خنده خنده میاره وغم غم میاره پس میخندم وشادی میکنم
اکثریت راه اشتباه رو میروند به یک دلیل ساده اکثریت زندگی خوبی ندارند
البته که دوره ارزشمندروانشناسی ثروت بسیار برای خودم ضروری میدانم وخداوند در زمان مناسبش این دوره رو به آسانی در اختیارم قرار خواهد داد
بسیار سپاسگزارم از استاد عزیزم خانم شایسته وهمه دوستان سایت عباسمنش
سلام بر شما دوستان و اساتید عزیزم یکی از باورهای محدود کننده من این که توی شهرهای گرمسیری درآمد فصلی است و من نمیدونستم این باور رو دارم و همیشه آرزو داشتم که یک جایی باشم که اون حالت خیلی گرم رو نداشته باشه و من تمام سال رو درآمد بسازم و خداوند من رو به یک شهر دیگه ای هدایت کرد و من اونجا کسب و کار شخصی خودم رو راه انداختم و در کمال تعجب فقط دوماه از سال درآمد خوبی داشتم و اونجا بود که فهمیدم این یک باور بسیار محدود کننده است و ربطی به آب و هوا ندارد به طوری که در همون شهر ما افراد زیادی بودن که در تمام طول سال ثروت میساختن و اومدم که این باور رو تغییر بدم و شروع کردم کار کردن روی خودم ولی به خودم گفتم که تکاملی پیش میرم اول سه ماهی یک بار بعد ماهی یک بار بعد ده روزی یک بار بعد هر روز و بعد هر ساعت الان بهتر شدم ولی هنوز خیلی کار دارم
و باور دیگم که منو بسیار محدود میکرد این بود که از راه درست نمیشه پولدار شد و زمانی فهمیدم این باور رو دارم که یکی از اقوام من توی املاک کار میکنه و خیلی پسر خوب و درست کاری هست یک روز داشتم در موردش صحبت میکردم و گفتم که یکی از دلایل اینکه فلانی پیشرفت نکرده به خاطر این هست که آدم صادقی هست
و باور سوم که من دارم روی خودم کار میکنم این هست که پول ساختن بسیار آسان است
و باور چهارم این هست که من یک جوری میخام از شر پولام خلاص بشم از بچگی این طوری بودم به طوری که الان خیلی بهتر شدم ولی خیلی نیاز هست که روی خودم کار کنم و باور دیگه باور فراوانی هست که این هم باید روش خیلی کار کنم و باور احساس لیاقت من فرد بسیار وام بگیر و قرض کنی بودم و این لیاقت رو در خودم احساس نمیکردم که بدون قرض و وام به خاسته ام برسم و خلاصی از همه اینها به شکل تکاملی هست و کم کم باید خودمان رو از یوغ این باورها خارج کنیم و باورهایی بسازیم که قدرتمند کننده باشن
به نام خدای مهربانم
سلام خدمت اساتید عزیزم، سلام به دوستان خوبم
وقتی داشتم این فایل رو گوش میدادم، یکی از مثالهایی که توی ذهنم میومد مادرم بود. مادرم الان 73 سالشه و به طرزی عجیبی در پیدا کردن راه حالها مهارت داره. اصلا در مورد خودش میگه: من نابغه ام.
منظورم از راه حل اینه که مثلا شما یه وسیله ای داشته باشی که نیاز به تعمیر داشته باشه، ایشون راهش رو پیدا میکنه. مثلا ما یه آسیاب برقی قدیمی داشتیم که لاستیک دورش خراب شده بود و نتونستیم اندازه خودش گیر بیاریم.
بعد یه نفر برای پدرم یه سامسونت هدیه آورد که یه مقوای گرد که لوگوی شرکت و یه سری نوشته های دیگه روی اون مقوا بود، داخل سامسونت بود. دور اون مقوا، یه حلقه لاستیکی بود که دقیقا همون اندازه ای بود که برای آسیاب برقی لازم داشت.
اصلا چون ایشون باور داره که همیشه میتونه راه حل ها رو پیدا کنه، به خصوص در مورد تعمیر کردن وسایل و اینجور چیزها، از راه های عجیب غریبی به نتیجه میرسه که ما به ذهنمون هم نمیرسه..
مثلا خیلی پیش میاد که خاله هام یا عمه هام بهش زنگ میزنن و میگن فلان وسیله مون خراب شده قطعاتش رو از کجا باید گیر بیارم؟
یعنی به آقایون یا همسرشون یا حتی پدرم که خیلی آدمه فنی هست، نمیگن! بجاش زنگ میزنن از مامانم میپرسن!
یا حتی شده که یه بار یکی از فامیل یه وسیله برقی داشت که یه تیکه اش شکسته بود، با اینکه اونا اصلا توی یه استان دیگه زندگی میکنن، درست یادم نیست که زنگ زد به مامانم، یا خود اون وسیله رو فرستاد که مامانم رفت و اون قطعه براش پیدا کرد و خرید.
یا اینکه وقتی یه نفر چیزی گم میکنه، کلا معتقده که هر چیزی رو میتونه پیدا کنه و واقعا هم پیدا میکنه.
جالب هست که یه باوری هم در این زمینه داره (مثل همون دونده که معتقده چون افریقاییه ژن بهتری برای دوندگی داره) و هر بار هم تکرارش میکنه. اونم اینه که باید یه فاتحه نذر مادربزرگش کنه که پیدا بشه… هر بار هم یکم طول میکشه تا وسیله پیدا بشه، میگه چون دیر نذر کردم. اگه از همون اول نذر کرده بودم، زودتر پیدا شده بود.
یعنی کلا هر وقت چیز بهش میدی و میگی درستش کن، از ابتدا با این باور ازت میگیرتش که هر چی باشه درستش میکنم
و هر بار هم که یه کار اینجوری انجام میده، مثلا چیزی رو تعمیر میکنه، قشنگ حس میکنم که چقدر اعتماد به نفسش بالا میره و مطمئن تر میشه به خودش.
اگر در مورد خودم بخوام بگم، باور قدرتمندکننده ای که من در مورد خودم دارم اینه که من خیلی زود، کارکردن با نرم افزارهای مختلف رو یاد میگیرم و به صورت خود آموز هم یاد میگرم. یعنی نیازی ندارم که حتما استادی در این زمینه داشته باشم. با سرچ توی یوتیوب خیلی زود راه حلها رو پیدا میکنم.
خب این باور، ترسهای من رو در موقعیتهای جدید کاری خیلی کمتر میکنه و بهم اعتماد به نفس میده.
حتی یادمه توی یه شرکتی که چند سال پیش کار میکردم، خیلی این ویژگی بهم کمک کرد و یه سری خلاقیتها به واسطه ترکیب این نرم افزارها و مهارتها تونستم داشته باشم که جایگاه من رو توی محیط کارم خیلی بالا برد.
در مورد باورهای محدود کننده هم یه باوری که من سالها داشتم، و هنوز هم نمیتونم بگم که کاملا برطرف شده، اینه که افراد قد کوتاه به اندازه افراد قد بلند موفق نمیشن… (در زمینه کار، موقعیتهای اجتماعی، روابط و …)
البته خودم حس میکنم که انگار این فکر یه ذره توی ذهنم کمرنگ تر شده. دلیلش هم فکر میکنم اینه که به واسطه اینکه این مدت من خیلی روی سایت و آگاهی های سایت تمرکز داشتم و موفقیتهای جالبی به خصوص در زمینه موقعیتهای اجتماعی بدست آوردم، خود به خود انگار از دلِ زندگی خودم، مثالهای نقض اون باور بهم نشون داده شد. و متوجه شدم که خوب قد من که تغییر نکرده، ولی قبلا که چنین شرایطی برای من پیش نمیومد، من فکر میکردم دلیلش اینه که چون قدم کوتاهه.
یه موضوع دیگه هم در مورد کلمه «باور»:
من فکر میکنم جز کسایی بودم که یکم طول کشید که تا معنی این کلمه رو درک کنم. هنوز هم نمیدونم عمیقا متوجه مفهومش شدم یا نه. ولی احساس میکنم که جدیدا این کلمه برام معنی دارتر شده.
الان مفهومی که باور در ذهن من داره مساوی با:
اعتقاد قلبی نسبت به یک موضوع
یعنی حالت نرمال اون موضوع، در ذهن من
یعنی اینکه اگر یه نفر از من پرسید نظرت راجع به فلان موضوع چیه؟ جوابهای صادقانه و بدون سانسوری که میگم (یا نمیگم). اونا میشه باورهای من.
یه کاری که جدیدا به من کمک کرد که اصلا بفهمم باورهای من در مورد یه موضوع خاص چیه، این بود که:
اومدم برای یه موضوعی، یه شرایط ایده آل و دلخواه نوشتم… یه ترکیبی از سناریو نویسی و دریم برد و تجسم و همه اینا باهم.
بعد در طی نوشتن این مطالب متوجه میشدم که باور من در اون زمینه چیه؟
یعنی الان دیگه وقتی یه جمله در مورد آینده یه موضوعی می نویسم، اگر با یه قسمتش مقاومت داشتم میفهمم که در اون زمینه باور ناهماهنگ با خواسته ام دارم. و اینجوری باورهامو در مورد اون موضوع پیدا میکنم.
چون من متوجه شدم بعضی باورها رو ما هیچ وقت توی زندگیمون به زبون نیوردیم که از کلاممون بخوایم متوجه باورهامون بشیم، اما اونا توی ذهن و وجود ما وجود دارن و اولین قدم برای اصلاح کردنشون اینه که بهشون اشراف پیدا کنیم و با اطمینان بدونیم که در مورد اون موضوع خاص چه باورهایی داریم.
استاد و خانم شایسته عزیز ازتون سپاسگزارم برای تهیه این فایل ارزشمند
سلام براستادعزیزم و مریم جانم
استادفایل رو استاپ کردم و فکر کردم تا یک باور قدرتمندکننده در وجودم پیدا کنم دیدم نه باوری نیست که درمن وجود داشته باشه وباعث پیشرفت من شده باشه .
وباز مثل همیشه رسیدم به حرف شما که تمام باورهایی که به ما خورونده شده همش باور محدود کننده و تخریب گر بوده و هست .
از بچگی از زبان خالهام و تمام اقوام مادریم شنیدم که میگفتن ما کم شانس به دنیا اومدیم و پدر و مادران ماهم همینطوربودن .واین باور تخریبگر بامن رشد کردوهرروزبزرگ و بزرگترشد.هرموقع توی زندگیم یه اتفاقی افتاد سریع توذهنم میومد که به قول خالهام و مادرم ما که شانس نداریم و هیچی براما درست پیش نمیره.
استاد خدا میدونه که این باور تمام زندگی من رو تحت تاثیر گذاشته.چقدرباعث کم شدن لیاقت من شده خیلی جاها باعث شده که من خودموو خواستهامو نادیده بگیرم .همش بگم خوب ما خانوادگی شانس نداریم و تلاشی هم براشون نکنم .
انگار همیشه یه جور ناامیدی در دلم داشتم .
من یکسالی که توی سایت هستم همش روی این باور کار کردم واین باور چون ریشه ای قوی درمن داره هنوزکه هنوزه باید روش کاربکنم .
توی فایل که شما میگفتین این باور از کجا اومده وچراماهمینطوری هرچیزی رو میفهمیم باورمیکنیم واقعا حرفی واسه گفتن نداشتم .
فقط میگم خداروشکر که من بااین مباحث اشناشدم واین باور رومن به خورد بچهام نمیدم.
وخداروشکر دوره ی لیاقت رو خریدم و دارم روی این باور که از عدم لیاقت من میاد کار میکنم.
استاد
خانواده ی شوهرم هم یه باوری دارن که میگن ما کلا جنس دندونامون خوب نیست و کلا با این مسئله خیلی راحت کنار اومدن و تا یه دندون دردی میگرن سریع میرن اونو میکشن ومیگن فایده نداره درستش کنیم.
یا خودم تومدرسه این باور رو داشتم که اصلا از ریاضی سردرنمیارم هیچ وقت نمیتونم ازش نمره خوب بگیرم.وهمیشه هم همینطورپیش میرفت.
استاد عزیزم ومریم جانم ازتون سپاس گذارم بابت ضبط این فایل و خیلی خیلی دوستتون دارم..
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم نازنین
_نوجوون که بودم تو یه طالع بینی خوندم «دخترهای اسفندی جذاب هستن» و تا الان این باور باهام مونده چون خودم اسفندی هستم، و باعث شده چیزهایی از دیگران بشنوم و رفتارهایی ازشون ببینم که این باور در من تقویت بشه.
_من اصصلا از بچگی چشم زدن و طلسم کردن رو نمیشنیدم چون مامانم اصلا به این چیزا اعتقاد نداشت، (چشم زدن رو هم در حد یه چیز معمولی میشنیدم یعنی رفتارهامون تحت تاثیرش نبود یا بخاطرش نگران نبودیم) تا اینکه الان آدمای جدید دورم اومدن که همممه به این دو موضع اعتقاد دارن در حدی که من هم داشتم تو دام میافتادم ولی خیلی زود خودم رو کنار کشیدم، دیدم اگه به چشم خوردن اعتقاد داشته باشم مداام باید نگران بچه ام باشم که از انرژی چشم دیگران آسیب نبینه و من نمییتونم این حد از نگرانی رو تحمل کنم یا مثل بعضیا مدام اسفند دود کنم یا چشم زخم بهش آویزون کنم، ترجیح دادم اصلا به این باور مخرب که قبلا هم تو زندگیم نبوده اعتقاد نداشته باشم و آرامش رو به خودم برگردوندم.
_اما مورد اصلی: من باور دارم که من نمیتونم پول بسازم، توانایی ندارم، الان که این باورم رو شناختم مداام دارم با خودم تکرارش میکنم که نگین تو این باور رو داری، یعنی همین باور مخرب رو تو ذهنم تکرار میکنم! بجای اینکه برعکسش رو به خودم بگم تا برام عادی و قابل پذیرش بشه!
پس باید باورم رو به توانمند بودن خودم تغییر بدم، حداقل کار و راحتترین کار فعلا برام اینه که با خودم تکرار کنم من میتونم پول بسازم، تا در ادامه ایده ای برای انجام دادن به ذهنم برسه.
به نام خدای بزرگ و منزه و مهربان
سلام و درود بی پایان خدمت استاد عباسمنش عزیز
خانم شایسته مهربان و تک تک دوستان ارزشمندم
خدای مهربان رو برای زنده بودن و نفس کشیدن و حرکت کردن در مسیر تقویت ایمان و باورهام شکرگزارم
الله توانا و حکیم رو برای حضور در محضر توحیدی ترین استاد شکرگزارم
خدای بزرگ رو برای حضور در جمع انسان های با ایمان و موفق و ارزشمند شکرگزارم
الهی و ربی ، ایمان و تعهد ما رو نسبت به باور داشتن به خالق بود خودمان را بیشتر و بیشتر کن
.
.
چطور می تونم باور رو ، باور کنم؟
اعتراف می کنم که تا قبل از حضور در محضر استاد عباسمنش عزیز ، هیچ درک درستی از کلمه باور نداشتم.
یه چیزهایی در مورد زندگی ما توسط افکار تغییر می کند یا ، افکار شما تبدیل به آینده می شود رو شنیده بودم. اما این موضوع که بتونم درک درستی از این قبیل صحبت ها داشته باشم و مهم تر از اون ، بتونم 1 درصد از این صحبت ها رو به صورت practical در زندگیم استفاده کنم ، اصلا و ابدا.
من جزو اون دسته از افرادی بودم که به چک و لگد های جهان اهمیت نمی دادم و اتفاقات و شرایط ناخواسته ، در حال تبدیل شدن به بلوک های سیمانی بود!
تا اینکه لطف و رحمت و فضل و هدایت خداوند شامل حالم شد و به یاری خداوند به مدار استاد عباسمنش عزیز وارد شدم.
در ابتدای مسیر هیچ ایده و هیچ تصویری از آینده بهتر ، و تغییر شرایط وخیم زندگیم رو نداشتم.
اما یک نور و ندایی در وجودم من رو به ادامه مسیر ترغیب و نسبت به تغییر شرایط دلگرم و امیدوار می کرد.
مثل خیلی از دوستان ، من هم با شنیدن جملات استاد ، به یک حس آرامش می رسیدم.
در زمان هایی که فایل های استاد رو می دیدم ، همه چیز ساکت می شد . انگار زمان برای من متوقف می شد . آشوبی در وجودم شروع شده بوده که هر روز در حال قوی تر شدن بود . و اون ندا می گفت که باور نکن تنهایی ات را …
این جملات من رو میخکوب می کرد :
تو خالق هستی
تو خدایی هستی در این کیهان
تو با ابراهیم و محمد و یوسف و نوح و مسیح و سلیمان تفاوتی نداری
تو ارزشمندی
تو هستی که به انرژی های اطرافت نظم می دی
تو مقدسی
آسمان ها و زمین مسخر توست
تو بی نهایتی
تو با افکار و باورهات شرایط و اتفاقات رو خلق می کنی
و شنیدن هر باره کلمه باور ، شروع علامت سوال های بزرگ در ذهنم بود.
باور
باور
باور چیه ؟
چه جوری درست میشه ؟
برای شکل گرفتن باور چیکار باید بکنم ؟
منظور استاد از اینکه روی باورهام کار کنم ، چیه ؟
حالا من روی باورهام کار کردم ، باور در زندگی من چطور میخواد نقش بازی کنه ؟
رابطه باور با خدا چیه ؟
اگر من با باورهام شرایط رو رقم می زنم ، نقش خدا این وسط چیه ؟
و دهها سوال دیگه
مثل یک انسانی که در یک بیابان خشک و بی آب و علف ، در دل تاریکی شب ، نگاهش به یک سوسوی بسیار ضعیف از یک منبع نور می افته و با تمام وجود به سمتش حرکت می کنه ، من هم به همین شکل فقط داشتم ادامه می دادم.
اوضاع و احوال وخیم و بسیار نامطلوب من در روابط با همسرم ، جزو معدود مثال هایی هست که من در این 4 سال در این مجموعه دیدم.
من با اوضاع روحی بد و بی ایمانی و شرک و بی انگیزگی و ناامیدی و بی هدف بودن و مشکلات مالی و درجا زدن در محیط کار و کلی مشکلات دیگه در کنار هم ، یک معجون بسیار نازیبا و کریح رو رقم زده بودم. و این شرایط رو به دلیل نوع نگاهم به زندگی ، باور کرده بودم.
وقتی به حرکت در این مسیر ادامه دادم ، کم کم تونستم صدای نجواهای شیطان رو مقداری کم کنم و همزمان مقداری آرامش و سکوت رو در وجودم رقم بزنم تا بهتر بتونم کلام استاد رو درک کنم.
و رفته رفته با ادامه مسیر با شروع مجدد 12 قدم و شروع دوره عزت نفس و دوره بسیار بی نظیر کشف قوانین زندگی ، آرام آرام فهمیدم داستان باورها چیه.
و چطور باید باور را باور کنم.
فهمیدم که باور حاصل تکرار بسیار زیاد یک فکر در یک زمینه است.
فهمیدم که نوع نگاه عمیق من به یک چیز ، میشه باور من در اون مورد.
چیزی که دایی ها و عموها و پدر و مادر و اطرافیان در گوش من خواندن ، تبدیل با باورهای من شده.
هر موضوعی که یک شخص مهم در زندگیم گفته و من با تمام وجود پذیرفتم ، شده باورهای من .
وقتی من در مجالس مذهبی در حال گریه و ناله و عزاداری هستم ، و با تمام وجودم پذیرفتم که تنها راه خوشبختی و اجابت دعاها ، احساس بی ارزشی و احساس گناه داشتن درباره موضوعات و اتفاقات گذشته امامان هست و دست به دامان ایشان شدن است!! ، یعنی باورهای من هستند که من رو رهبری می کنند و سکان زندگیم در دست باورهام هست.
وقتی من با دیدن موی یک زن به احساس گناه میرسم و منتظر فرارسیدن شب قدر برای عربده زدن و قرآن به سر گرفتم هستم ، باورهای من هستند که مرا به این امر وادار می کنند!!!
وقتی من خوشبختی و لذت و موفقیت خودم رو در گرو سر کار اومدن فلان جناح و فلان شخص می دونم ، یعنی باورهای دارم از جنس شرک و بی ایمانی.
وقتی من برای شادی کردن به هر دلیلی احساس گناه می کنم سریع استغفار می کنم ، یعنی باورهای من هستند که مرا وادار به این امر می کنند.
وقتی من برای 60 روز محرم و صفر هیچ موزیکی رو گوش نمی کردم و خنده رو از روی لبم حذف می کردم ، یعنی در حال عمل کردن به باورهام در این زمینه بودم.
وقتی من دعواها و بحث و بی حرمتی ها با همسرم رو نمک زندگی تلقی می کردم و در حال زندگی کردن به روش گذشتگان بودم ، یعنی داشتم نوع باورهای خودم در این موضوع رو تجربه می کردم.
وقتی همیشه به حقوق سر ماه اداره چشم می دوختم ، در حال رقم زدن شرایط مالی خودم بر اساس باورهام در این زمینه بودم.
وقتی همیشه درگیر وام و ضامن و پرداخت اقساط معوق و بسته شدن حساب ضامن ها بودم ، من در حال تجربه کردن شرایط و اتفاقاتی بودم که بر اساس نوع باورهای من در مورد مسائل مالی در حال رفم خوردن بود.
وقتی من چشم و عقل و گوش و قلب و وجودم رو به سخنان واعظ مذهبی و مطالب مکتوب شده در رساله آقای …… می دادم ، یعنی در حال تجربه باورهای خودم در این زمینه بودم.
و صدها باور غلط دیگه ، که عملا مسیر زندگی من رو کاملا هم جهت کرده بود با تک تک باورهای مختلف من .
با دیدن واقعیت زندگی خودم ، پدر و مادر و اطرافیانم ، بهتر درک کردم که همه چیز باورِ ، و جهان و خداوند هیچ تغییری در نتایج و شرایط زندگی ما ایجاد نمی کنه و همه چیز رو باورهای ما می سازند.
یک نفر با باورهای غلط می تونه تا نابودی پیش بره و برعکس یک نفر با تغییر باورهاش می تونه زندگی زیبا در تمام جنبه ها رو تجربه کنه.
اما وقتی فهمیدم که من حق انتخاب دارم که ورودی هام رو انتخاب کنم ، به مسیر ادامه دادم
شب و روز در مسیر ، در حین رانندگی ، در موقع خواب با هدفون داخل گوش گذاشتن ، با شخصی سازی کردن فایل های استاد خودم رو بمباران کردم .
کم کم به این درک رسیدم که اولین و اساسی ترین قدم ، تغییر ورودی هاست . باید همزمان ورودی هایی رو که تا اون موقع به ذهنم داده بودم رو قطع می کردم و در کنار اون ورودی های متفاوت رو به ذهنم می دادم.این تغییر و این اقدام بسیار بسیار سخت بود و ذهنم مقاومت تمام عیاری با این کار داشت . اما به اندازه ای که وقت می گذاشتم و این کار رو بیشتر تکرار می کردم ، از احساس بدی که در اکثر اوقات داشتم کمتر می شد ، و به احساس خوبم که در کمتر اوقات روزانه داشتم اضافه می شد.
یکی از عواملی که باعث شد من در مسیر بمونم و ادامه بدم ، پذیرفتن قلبی این موضوع بود که حرفهای شما درسته. بعدا فهمیدم که این همون باور من به سخنان شما بوده.
و آرام آرام دریافت و درک من از صحبت های شما خالص تر و عمیق تر شد. اتمام صحبت های شما همون چیزی بوده که من در ابتدای مسیر شنیده بودم ، ولی الان از صبحت های شما درک متفاوت و صحیح تری داشتم ، و این به این دلیل بود که باورهای من در حال تغییر بود و گرنه فایل های شما همون چیزی بود که من قبل دانلود کرده بودم.
با ادامه دادن مسیر و تقویت باورهای جدید و ضعیف شدن باورهای قبلی ، به اهمیت کنترل ورودی ها و تمرکز نکردن به اخبار و حواشی جامعه بیشتر پی بردم . هر چقدر که جلوتر رفتم ، به وضوح فهمیدم که نباید مثل بقیه فکر کنم مثل بقیه عمل کنم و مثل بقیه باور کنم.
اولین چیزی که با باور کردن یک چیز زیبا والهی اتفاق می افته ، پذیرفتن قلبی اون موضوع هست.
مثلا وقتی شروع می کنیم به فکر کردن در مورد اینکه خداوند در این مسیر حامی و هدایت گر من هست و برگی بدون اذت خدا بر زمین نمی افته و هر اتفاقی که بیوفته خدا از من محافظت می کنه و من باید اعتماد کنم به جریان هدایت ، قلب من به این آگاهی گواهی میده . هر چقدر که این فکر رو تکرار می کنم و هر چقدر به این ندا آگاهانه توجه می کنم ، به خوبی میشه گواهی دادن قلب رو در زمان شکل گرفتن این باور ، درک کرد . هر وقت چنین چیز هایی رو با تمام وجود می پذیریم و تکرار می کنیم ، قلب هم گواهی می ده و این آگاهی در قلب ما جا میگیره .
بعد از تکرار این آگاهی یک احساس آرامش ، یک نوع سکوت ، یک احساس ناب و خالص ، یک امید و اطمینان رو می تونیم تجربه کنیم. در این مرحله هست که می تونیم بگیم قدم اول باور کردن رخ داده . قشنگ احساس می کنی که یک نوری در قلبت روشن شده ، و یک ندا شروع می کنه به حرف زدن با تو .
هر چقدر آگاهانه به این احساس و این صدا توجه می کنیم ، صداش بلند تر میشه ، از اون طرف هم ورودی های منفی و نجواهای ناامید کننده رو کم کردیم و هر چقدر ادامه می دیم ، احساسمون بهتر و بهتر میشه.
این جایی بود که من خود فکر می کردم کار تموم شده و فقط باید این احساس رو حفظ کنم و بتونم تقویتش کنم . در حالیکه اشتباه می کردم!!!!
این مرحله از باور سازی ، باید به مرحله عمل کردن می رسیدم .باور که به عمل ختم نشه ، هیچ نتیجه ای در بر نداره .
برای من زمان برد تا این موضوع رو درک کنم ، که همه این آموزه ها ، فایل ها ، دوره ها و صحبت های استاد در زمینه های مختلف باید تبدیل بشه به یک باور قلبی و عمیق در وجودم .
و در فاز بعدی که به نظر مهم ترین و اصلی ترین فاز محسوب میشه ، تبدیل شدن این باورها در رفتارو عملکرد ها و اعمال من هست.
مثلا اگر من قبول دارم که من هستم که نوع رابطه همسرم با خودم رو شکل می دم ، باید بیام روی نکات مثبت ایشان تمرکز کنم ، و درکنارش رفتار خودم رو تغییر بدم ، با خودم مهربان باشم ، با همسرم مهربان باشم و از کلماتی که بار مثبت و احترام و محبت دارند استفاده کنم.
این دقیقا پاشنه آشیل من بود ، فکر می کردم به تغییر باور ، رفتار بقیه با من تغییر می کنه ، البته که مقداری تغییر می کنه ولی اصل نتایج زمانی رخ میده که باورها به تغییر رفتارها منجر میشه .
بعد من شروع کردم به عمل کردن . نکات مثبت همسرم رو نوشتم ، سعی کردم به حرف هاش توجه کنم ، موقع حرف زدن ایشان با موبایل کار نکنم ، بابت تمام کارهاش ازش تشکر کنم ، در مقابل اطرافیان به ایشان احترام قائل باشم ، نقاط ضعف ایشان رو با خودم و با بقیه تکرار نکنم و…
با عمل کردن به این رفتارها بود که نتایج من در روابط به شکل معجزه واری تغییر کرد.
همیشه وقتی استاد تاکید می کرد که باور و ایمانی که به عمل ختم نشه حرف مفته ، بهم بر میخورد. چون از درون خودم رو مخاطب این حرف استاد می دونستم.
به لطف الله مهربان با خلق نتایج بسیار ارزشمندم در حال حاضر ، به خوبی درک کردم که به اندازه ای که باورهام تغییر کنند ، نتایج تغییر می کنند. این زیبایی جهانه.
وقتی به اهمیت بهبود شخصیت خودم باور کردم ، روابط بسیار بد من با همسرم به شکلی معجزه گونه به شرایط بسیار عالی تغییر کرد.
وقتی من بیشتر روی باورهای خودم در مورد پول و وام نگرفتن و قرض نگرفتن کار کردم و سعی کردم به این باورها عمل کنم ، بدهی های سنگین من صفر شد و کلی نعمت و برکت از طرق مختلف وارد زندگیم شد.
وقتی من در زمینه احساس لیاقت و ارزشمندی مقداری روی خودم و باورهام در این زمینه کار کردم ، بعد از 18 سال حضور در صنعت هوانوردی و در جا زدن ، تونستم مدیر فنی یک آژانس حمل بار خارجی بشم.
وقتی به تقویت عزت نفس و خودباوری و احیای بهتر و خالص تر احساس لیاقت و ارزشمندی ادامه دادم ،به سمت مدیریت بار داخلی هواپیمایی ماهان منصوب شدم و احترام و محبت و مهربانی بسیار عالی رو از اطرافیان دریافت کردم.
وقتی باورهای غلط خودم رو شناسایی کردم و با عمل کردن به باورهای جدیدم از مسیر ارز دیجیتال بیرون اومدم ، خداوند من رو وارد یک مسیر رویایی و بی نظیر کرد و با مطالعه یکساله بسیار سنگین با تلاش خودم (و بدون دوره قانون سلامتی استادم) به اصول تندرستی بدن و درمان بیماری ها رایج و سلامتی در سطح سلولی دست پیدا کردم و این ارزش رو در خودم به بهترین شکل خلق کردم و با ادامه دادن باورهام در زمینه احساس ارزشمندی و تمرکز بر دایره توانایی هام ، به مسیر خلق ارزش و خلق دوره اصول تندرستی به سبک خودم هدایت شدم.
با ادامه دادن بهبود شخصیتم و تقویت باورهای کمک کننده ، برای اولین بار تحسین و تعریف و تمجید همسرم رو تجربه کردم .
با تغییر باورهام برای اولین بار در عمرم ، افزایش 120 درصدی حقوقم رو امسال تجربه کردم.
با تغییر باورهام در زمینه سلامتی و تندرستی به لطف خدا وارد سومین سالی شدم که حتی یک بار هم کوچکترین مریضی رو تجربه نکردم و در کنار این موضوع دهها نتیجه بی نظیر در مورد جسم و تناسب اندام و از بین رفتن تمام عفونت ها رو تجربه کردم.
با تغییر باورهام در زمینه توحید و یکتاپرستی ، تونستم تجربه شکرگزاری واقعی و رابطه بسیار خوب با خدای خودم رو تجربه کنم.
با تغییر باورهام تونستم به احساس امید و اطمینان و آرامش بیشتری دست پیدا کنم و تحقق تمام خواسته هام رو امکان پذیر بدونم و خلق همه اونها رو در گرو ادامه دادن این مسیر بدونم.
.
و هر چقدر بیشتر جلو می رم ، به بی نهایت بودن این مسیر بیشتر واقف میشم.
هر چقدر بهتر درک کنم که این خداوند ، این جهان و نظام دقیق هستی فقط و فقط فرکانس و احساس رو میشناسه و واکنش های دریافتی ما از این سیستم فقط و فقط بر اساس باورها و احساسات ما هستند .
هر چقدر خواسته های بیشتری رو خلق می کنم ، به لایتناهی بودن خودم بیشتر پی می برم.
با ادامه دادن تقویت باورهام به قدرت و آزادی که خداوند به من عطا کرده بیشتر پی می برم.
با درک بهتر قدرت باور ها ، به عدالت و دقیق بودن سیستم جهان بیشتر پی می برم.
با حرکت کردن و متوقف نشدن در این مسیر و تعهد بهتر نسبت به قبل ، اهمیت و قدرت تقویت باورها برام واضح تر و پررنگ تر میشه.
از خدای مهربان برای درک بهتر و خالص تر قوانین زندگی و عمل کردن شجاعانه تر به ایده ها و الهامات ، کمک و یاری می طلبم.
انشاالله در این مسیر شاهد خلق نتایج بزرگ توسط خودم و همه دوستان نازنینم باشم و همگی با این نتایج باورهامون رو تقویت کنیم
خدای مهربان رو برای نفس کشیدن و زندگی کردن در مسیر موفقیت و خوشبختی و سعادت شکرگزارم.
برای شما استاد عزیزم و همه دوستان نازنینم آرزوی سلامتی و تندرستی و ثروت و موفقیت روزافزون رو دارم.
خدانگهدار
به نام خدای رزاقم
سلام به شما دوست هم فرکانسی
اقای بایرامی من تشکر ویژه دارم خدمتتون و تحسینتون میکنم از ته قلبم
توی این فایل این دومین کامنتیه از شما میخونم که خیلی روی من تاثیر میذاره و دقیقا پاشنه آشیل من هم هستن و چقد عالی و زیبا و اصولی بهشون پی بردین تبریک میگم اقا با این همه اگاهی که دریافت کردین و خدا رو شکررر ک من هدایت شدم به کامنت های شما دوست عزیز
با اجازتون من از کامنتهاتون نکته برداری کردم
چقد عالی عمل کردن به باورها رو گفتین و من درکش کردم
باز هم ازتون سپاسگزارم انشالله هر چی از خدا بخواین بهترشو بهتون بده
سلامت ثروتمند و خوشبت باشی همیشه .
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان خداروشکر میکنم ازبابت اینکه درمسیر زیبا خودشناسی هستم وآموزهای شما راهنمای این مسیر هستند من دوره روانشناسی یک را تهیه کردم و تمام فایلها رو چندبار گوش کردم بسیار بسیار مفید بود ذهن من بازشد وبعد از 40 سال فهمیدم که خیلی به حرفه خیاطی علاقه دارم و وارد کلاسهای آموزشی شدم و مدرک اولیه را گرفتم همه اطرافیان می گفتن نمی توانی خیاطی کنی الان دیگه دیرشده من50 سالمه من به این حرفه علاقه دارم و واقعا میخوام کارم را باکیفیت انجام بدم هیچ سرمایه اولیه ندارم چند وقت پیش ازیک خیاط باتجربه خواستم که من رابه عنوان شاگرد خود بپذیردخداروشکر قبول کرد من هم برای اینکه یادبگیرم و دستم راه بیافتدگفتم من میام کار میکنم هیچ پولی هم نمیخواهم فقط اجازه بدهد کنار دست او باشم و یاد بگیرم حالا بعداز دوماه کار کردن دلم میخواد درآمد داشته باشم درسته که مثل اوحرفه ای نیستم اما خیلی چیزها بلدم نمی دانم کدام باورمحدودگننده باعث شده که هیچ پولی دریافت نمیکنم دلم میخواد منو راهنمایی کنیدازدوستان هم فرکانس که در سایت هستند هرکسی میتونه و تجربه داره لطفا راهنمایی کنید چه باوری را باید بسازم که کارهای من همه پولسازبشوند بینهایت ازشماسپاگزارم
سلام دوست عزیز
من هم تازه رفتم کمی خیاطی یاد گرفتم ناامید نیستم هنوز در حال تعمیرات لباس خودم بچه هام بلدم ولی شکرگزارم علاقه دارم سن و سال مهم نیست باید تمرین کنیم هنوز تکامل طی کنیم خداوند خودش مشتری می فرسته حتما خیریتی داره نگران نباش شاید هنوز وقتش نیست شاید لباس کسی رو خراب کنی نباید نگران بشی بیشتر تمرین کن امیدت به خدا باشه من هم شرایط شما رو دارم می خوام پول بسازم عجله نکن برای خودت چیزهای درست کن من هر وقت لباسی تعمیر میکنم این قدر لذت می برم خدا رو شکر میکنم همین که دستت راه افتاده جای شکر داره
انشاالله موفق باشی
متشکرم دوست هم فرکانس من بسیار از خداوند سپاسگزارم که دراین سایت معنوی با شما هم مدار هستم کاملا با صحبت شما موافقم من قانون تکامل رو فراموش کرده بودم دیشب دوباره شروع کردم فایلهای باارزش دوره عزت نفس را گوش کردم انگار تاحالا نشنیده بودم دقیقا جواب سوالهای من بود فهمیدم من خودم را لایق پول گرفتن نمیدونستم و صحبت شما دوست خوبم که از امید گفتیدبله گاهی ناامید میشم بیشتر باید روی باورهای خودم کار کنم اصلا همین که یک دوست پاسخ داد به کامتان من انگار انگیزه و اشتیاق دوباره ای گرفتم ممنونم واز استاد عزیز بسیار بسیار سپاسگزارم که این امکان را دراین سایت فراهم کردن تا من با شما دوست عزیز آشنا بشم بازهم منتظر تجربه ودست آورد های جدید شما هستم
سلام به استاد عزیزم و بچه های بینظیر سایت و خانوم شایسته عزیز
استاد استاد استاد
واقعا تنها کسی که واقعا بعد از هدایت درونیم بهش اعتماد دارم شمایید و از شما ایفلوئنس میشم من در حال حاضر دارم طبق خواسته هایی که طبق تضاد های زندگیم برام واضح شده و قدم به قدم هدایت شدم به پیشنهاد شما و اعتمادی به حرفاتون دارم.
دارم روی دوره ی احساس لیاقت برای پذیرش نعمت های خداوند کار میکنم و روی دوره روانشناسی ثروت 1 برای شناخت و بهبود تکاملیه باورهای ثروت سازم
استاد فقط از کارکردن روی باور فراوانی که بخوام بگم مو به تنم سیخ میشه که چقدر الان اهمیتشو فهمیدم بعد از بارها گوش دادن جلسه 13روانشناسی ثروت 1
و فهمیدن ظرف وجودیم برای دریافت نعمتهای بی نهایت خداوند و ربطش به دوره احساس لیاقت برای پذیرش و لایق دونستن خودم برای دریافت نعمت ها
این داستانی که میگم مال 2 روز پیشه استاد
من بعد از چند روز حال بد و تشویش و مقاومت درونی صبح پریروز بلد شدم و تلاش کردم احساس خوبی داشته باشم و یه حسی بهم گفت برو بنویس و منم سریع بهش گوش دادم و شروع کردم به نوشتن و اول سعی کردم جملات تاکیدیو بنویسم و باورای که تو دوره ها یادم دادین و بعد آخرش با احساس عجز و تسلیم و نوشتم خدایا من به هر خیری از تو به برسه نیازمندم(مثل حضرت موسی) و یدفه یه گشایش ریزی تو قلبم ایجاد شد و بعد تمرین ستاره قطبیو انجام دادم و روزمو شروع کردم باورتون نمیشه تا عصر 3 نفر از سه جای مختلف بهم زنگ زدن و پیام دادن و پیشنهاد کار دادن الله و اکبر این 3 4 روزی که حالم بد بود خبری ازشون نبود و یهو وقتی اونروز تسلیم شدم و از خدا خواستم درها باز شد و البته بگم بارها جلسه 13 روانشناسی 1 رو تو گوشم گوش میدادم و احساس رهایی درونم ایجاد شده بود و وقتی هیچ انتظاری نداشتم درها باز شد و پیشنهاد های ثروت ساز بهم شد و امروزم که دارم مینویسم این کامنتو سه تا پیشنهاد تبدیل شدن به عمل و عملی شدن
میتونم فقط بگم استاد دنیا داره به نوع احساسی که من دارم همون شکلی میشه خیلی سریع و خیلی الان برام قابل درک شده که دنیا شبیه احساسیه که دارم
باورها و کانون توجه اصلیم احساس منو تعیین میکنن
استاد الان خیلی سریع تر از همیشه و از طریق های خیلی زیاد که نمیدونم چین و دنبال دونستشم نیستم هدایت ها میان و مسیرو واضح میکنن
خیلی چیزا دیگه هست که بگم اما احساسم میگه بسه بقیشو دوست دارم تو کامنت های روانشناسی ثروت بگم عاشقنونم
به ناخالق مهربان وحامی ومعلمم قدرتمندم
سلام به این خانه ای الهی خانواده رویایی ام
امیدوارم همیشه از عشق و نور الهی سزشار باشیم و روزهامون جادویی تر و جادوتر از رب میخاهم برامون برای هر کس که به رب باور دارد و در حال خودشو شوکوفا کنه
باور به ابدیت مون
باور به اینکه یه مهمونی هست وباید کمال لذتو ببریم که رفتیم حسرتی نداشته باشیم
هر روزم تا میتونم لذتشو ببرم و از نگرانب در مورد موضوعات الکی بپرهیزم
دیشب فایل ما ابدی هستیمو گوش کردم چند بار بعد توی ستاره قطبی هم الهام شد که بنویسم اون قدم طلایی انجام شود و بعد فرداش یه ایده ناب اومد که منو از حریم امنم تو زهنم بیرون برد
قدمی به سمت ترس بزرگی برداشتم با ایمانه قوی الانکه فکرشو میکنم خندم میگیره میدونم همش کاره ربه اخه چجوری رفتم چقد برام ترس داشت چقد افرین و سپاسگزار رب هستم از این پیشرفت و همش کاره زوق شوق ایمان واراده ای که ربم الله تو قلبم کاشت هست اعتبارش همش ماله تو
بی نهایت عاشقتم
تازه الهامم الان به سایت و به زور اودم زهنم میگه توهم زدی ولی الان دبد بللله کارش درسته فایل جدید همین قدم طلایی که برداشتی