چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 18

960 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3758 روز

    دروووووود

    استاد عزیز، من 5 ماهه که دارم بهتر درک و باور میکنم که خودم خالق شرایط هستم و یه جورایی برام عجیبه اتفاق های خیلی خوبی که تجربه کرده ام و همش میگم یعنی قانون اینقدر ساده است پس چرا تا حالا اینجوری انجامش نداده ام.

    جواب ب) : باورهای محدود کننده ام راجع به مهاجرت خیلی خنده دارن،منشأ =ترس

    از بس قانون ساده است اصلا باور نکرده بودمش. فکر نمیکردم وقتی شما از تغییر باورها حرف می‌زنید یه فرمول ساده داره و خیلی زود جواب میده. این توی مغزم نمی‌رفت. فکر میکردم سالیان سال باید طول بکشه.الان معنی حمله کردن را بهتر میفهمم و از دیشب که این فایل را دیدم خیلی حس خوبتری دارم.هرچه بیشتر حمله کنم زودتر نتیجه میگیرم.

    باورهایم راجع به استقلال مالی: این پاشنه آشیل خفن منه. یعنی ذهنم همین چند روز پیش گفت: خب تو که نمیتونی به اون هدف برسی بهتره دیگه ادامه ندی. من مچش رو گرفتم و کلی باهاش حرف زدم و فهمیدم چرا نمیذاره ازش عبور کنم و به استقلال مالی برسم. ترس، ترس ،ترس خیلی هم زیاد. بعد بررسی کردم دیدم چقدر ریشه ایه. فایل 1 جلسه اول دوره قانون آفرینش عالی توضیحش داده اید. فقط دوست دارم یک ماه اونو بشنوم. فایلهای شما را باید بلعید. یه اهرم رنج و لذت درست حسابی باید بنویسم و بعد شروع…

    دیشب گفتم مریم تو الان شرایط نداری بروی دیزنی لند امریکا ولی میتونی بری دیزنی لند امارات را تجربه کنی و به ذهنت بگی می‌شود. و این خیلی خیلی حس خوبی بهم داد‌.

    جواب الف) هنوز دیر نشده و من تا وقتی نفس میکشم و اجازه ی حیات دارم مهلت دارم به رویاهام برسم.تا اینجاش هم عالی بوده ام با توجه به پیشینه ام.

    همه ی باورهایی که در روانشناسی ثروت 2 گفته اید، باورهایی که در فایلهای دانلودی گفته اید. باورهایی که در معرفی دوره ی احساس لیاقت گفته اید. هرجا کم میارم میگم چون شما توانسته اید منم میتوانم. همه ی فایلها. هر جمله ای که احساس عشق،شور ،انگیزه و امید بهم بدهد را تکرار میکنم.

    شما بهترین بهترین بهترین و صادق ترین،صادق ترین،صادق ترین الگو هستید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1623 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    خداراشکر بابت وجود خداوندگار مهربانم که امروز را هم فرصت زندگی ونفس کشیدن داد

    خداراشکر بابت سلامتی جسمی روحی ام

    خداراشکر بابت وجود فرزندانم که هم فرکانسم هستند

    خداراشکر بابت سقف بالای سرم

    خداراشکر بابت تجربه زندگی در روی کره خاکی که خودم توانایی هایم را تجربه کنم

    خداراشکر که از وجود خداوند قدرتمندی هستم

    خداراشکر بابت هرآنچه روزی ام کردی ای خداوندم وروزی هایی که میدهی .

    خداراشکر بابت وجود این صحبت ها وجود استاد عزیزم که خداوند به موقع هدایت میکند برای هر فایلی که دقیق به موقع هست .

    سلام بر استاد عزیزم که هر جمله از حرف های شما را باید طلا گرفت ,باید با گوش ودل وجان شنید اگر بخواهیم وباور کنیم .

    استادهمین باور آخر را که گفتید :

    همه زندگی ما را باورهامون میسازه

    همه چیز دست خودمون هست، من دارم زندگیم را خلق میکنم،هر چی را بخواهی میتونی به وجود بیاری،افکارمن داره اتفاقات رارقم میزنه .

    همین جمله را باور کنیم به خدا همه چی تغییر می‌کنه برامون

    استاد عزیزم چند روز میشه دارم روی روانشناسی ثروت دو کارمیکنم که چند وقت بود نشنیده بودم ،می بینم چقدر ترمز دارم روی 10تا بهش اول این روانشناسی ثروت دو .

    جمله ای که بیشتر من رو به فکر می‌بره که ثروتمندان به خدا نزدیکتر ونردیکتر میشوند و افراد فقیر از خداوند دور میشوند برای من ترمز شده

    یعنی با حرف زدن نمیشه فرکانس را عوض کرد وگول بزنی خودت را

    واقعا باید بشینه تو عمق وجودت بعد نتایج میاد .

    استاد جان به این نکته رسیدم که خودتون هم گفتید که ماهرانچه را باور کنیم برامون در زندگی اتفاق میفته واین عدالت خداونده که سرنوشت هرکدام از ما را دست خودمون داده

    استادجان دقیقا الان که دارم ثروت دو را می‌شنوم این فایل روی سایت اومد واین یعنی هدایت الله که درسته ومن باید فقط این فایل ها را بشنوم والان زمان شنیدنش بود .

    الف) چه باورهای قدرتمند کننده ای داری که آن باورها ایمان و انگیزه هایت را در راستای تحقق خواسته هایت افزایش داده، به گونه ای که منجر به قدم برداشتن، اجرای ایده ها و تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به نفع شما کار می کند؟

    باور به اینکه من میتونم خودم پول بسازم .

    باور اینکه هیچ کس قدرتی در زندگیم نداره وکسی نمیتونه جلوی من را بگیره اگر من نخوام .

    باور اینکه ژن تاثیر داره در جسم و روح واخلاقم

    باور اینکه اگر پدر و مادرم یه بیماری یا موی سفید دارند من هم از اونها به ارث میبرم .

    باور اینکه بقیه می‌تونند به تو ظلم کنند

    باور به اینکه فقط با نماز به خدا نزدیک می شوم وخدا فقط پیامبر و امامان را هدایت می‌کنه وامامان وپیامبرها افراد خاص ونور چشمی خدا هستند.

    باور به وصل شدن وکمک خواستن از خدا فقط وفقط

    باور اینکه همه می‌تونند موفق بشوند و افراد ثروتمند افراد خاصی نیستند .

    باور به اینکه ثروتمند شدن به سن بالا تر داشتن یا تجربه بیشتر داشتن نیست به مدار

    ب) چه باورهای محدود کننده ای را پذیرفته ای که بر علیه شما کار می کند؟ باورهایی که باعث شک و تردید، به تعویق انداختن و مانع تراشیدن برای حرکت در راستای تحقق خواسته هایت شده و به این شکل به شما ضربه زده است؟

    باور های شرک آلود که حتما همسرم باید کمکم کنه تا فروش کنم .

    باور وابسته بودن وتایید همسر در کاری که دوست دارم .

    باور اینکه باید پول بیشتر بسازم تا مواد اولیه بگیرم بعد شروع کنم .

    باور کمبود وترس از خرج کردن به راحتی

    باور اینکه همه چی بالا رفته ومن باید بیشتر تلاش کنم تا بتونم چیزی بخرم

    باور های فقر وترس از کم شدن

    باور اینکه رابطه خوب و افرادی که با هم خوب هستند تا آخر عمر کم هست و همه بحث دارند در زندگیشون.

    باور اینکه در کشور ایران نمیتونم موفق بشوم وباید برم جای بهتر .

    باور اینکه خانواده ام حامی ام هستند وکمکم می‌کنند و همون شرک .

    باور اینکه باید بقیه ازتو حمایت کنند تا موفق بشوی

    باور اینکه سرنوشت من از قبل رقم خورده ومن قدرت تغییر باورهای منفی ام را ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1236 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام

    چقدر این فایل تاثیرگذار بود ,اون موقعی که من از خدا میخواستم برتری منو بگه و خداوند میگفت خودت باااش!همین کفایت میکنه

    یه سری از باورهای اینطووووری که انگار خودخواهانه ست تو ذهن من بود و میدونستم و به چشم دیده بودم که یه برتری ای دارم نسبت به بقیه تو اون زمینه ها ولی کتمانش میکردم

    باور هر فرد باید به خودش کمک کنه حتی اگر از نظر بقیه مسخره باشه ,مثلا باورهای یک شرکت یا فروشگاه ارایشی شاید این باشه که داره خدمات به افراد ارائه میده ولی از نظر من نوعی اصلا این نوع بیزینس بیهوده ترین نوع بیزینسه یا حتی شغل هایی که ازنظر ما جزو گناهان بزرگه قطعااا دارن با دید تاثیرداشتن و رفع نیاز مشتری کار میکنند پس باور باید به خودم کمک کنه حتی با وجود اینکه از نظر دیگران بی معنی باشه

    یکی از باورهایی که از بچگی به خوردم دادند چون مامان من خودش زیاد هنری نبود و منم از بچگی علاقه زیادی داشتم در حدی بود که هرررچیزی میدیدم از جسمی تا نقاشی توی کتابها میکشیدم رنگش میکردم و از همون چار پنج سالگی مامانم و خاله هام و بابام بهم میگفتند تو نقاشیت عالیه,الانم هیچ شکی درش ندارم این باور خیلیییی کمکم کرد من هرسال چندتا کلاس هنری یاد گرفتم که از تمام انگشتان دست و پام هنر میباره و سریعم یاد میگرفتم,همیشه تو کلاسهام از همه کوچیکتر بودم بعدها که مرفتم سرکار بهم میگفتند چقدر زود کار رو میدزدی و من فقط میگفتم یادگیری هنریم بالاست خب ,من این برتری را میدیدم ولی بی ارزش تلقیش میکردم یا کتمانش میکردم که نگن خودشیفتس ولی با دوره لیاقت هر روز دارم روش کار میکنم

    باورهایی که به بچهها میدیم خیلی مهمند,پدر مادر من همیشه بهم میگفتند تو هنر فوق العادم حتی مامانم که اصلا هنری نبود چون نبود بیشتر اینو میگفت از ذوقش حتی الان که بازم یه کلاس جدید نوشتم هنوز نرفته بهم میگه تو که سریع حرفه ای میشی

    یه باور دیگه که چندساله ساختمش و صبح یادم افتاد چندسال پیش اوایل بیست سالگی بودم دیدم موهام سفید شدن مامانم اینا را می دیدم که همیشه باید ریشه رنگ میکردند و همش دستشون به این بند بود برای همین این باور رو ساختم ک موهام همیشه مشکی میمونه ,منطقش چیه ؟مادربزرگ خودم و مادربزرگ مامانم و خاله های مامانم تا موقع فوتشون موهای مشکی مشکییییی بلند داشتند جوری که مثل یک دختر جوون موهای بلند مشکی شون رو شونه میکردند و میبافتند تو پیری,نتیجش چی بود؟شاید اگه اینو جای دیگه باور نکنند ولی موهای سفیدم از ریشه مشکی در اومدند و دیگه هم سفید نداشتم

    تو ارتباطات یادمه از وقتی بچه بودم هروقت یه بچه کوچولویی یا  نوزادی چیزی بهم نگاه میکرد مامانم همش میگفت دوستت داره و بعدها هم میگفت بچه ها دوستت دارندو این دیگه یه کد اتوماتیک وار شد تو ذهنم که هررررر بچه ای همنیجوری الکی عاشقمه حتی نوزاد هشت نه ماهه ی پسرخالم که بغل هیشکی نمیرفت و یه بچه گریه ای هست فقط بغل من میاد همیشه و اونام میگن تنها دوستت فاطمه ست,دیگه از بچه های غریبه بگذریم که یه جا نشستم اگه بچه ای اطرافم باشه میاد و خوراکیشو بهم میده,الان که نوشتم معنی کد اتوماتیک وار رو فهمیدم,یه عالمم مثال دارم براش

    استاد راجب شغلتون یه جایی دیدم نوشته بودن خانم شایسته که ما مقدس ترین شغل رو داریم بعد اون موقع ها میگفتم چه خودشیفته ولی هرچی گذشت و بیشتر باهاتون بودم فهمیدم این باور اینجوری انقدر کارتون رو ارزشمند کرده در چشم مخاطب

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    عاطفه نوری گفته:
    مدت عضویت: 1956 روز

    استاد عزیزم من شمارو بینهایت تحسین میکنم این همه اتصال انرژی و پویایی و انگیزه و حال خوب… همین دیدن شما به من باور میده ک میشود روز ب روز زیباتر موفق تر شادتر سالم تر و ودرخشان تر بود و عضله ای تر و پویاتر

    چون من چیزی ک توی کل عمرم از اطرافیان میشنیدم این بود ک سن بره بالاتر ادم چاق تر میشه ما ژن چاقی داریم من چیزی هم نمیخورم ولی نمیدونم چرا چاقم خدا ک چیزی بهم نداد هرچیزی هم داد خوب نیست یا ما بدبختیم

    استاد شما ببین فقط چقدر باورهای بدنه ی جامعه ویرانگر و بدبخت کننده ست…

    و من باور کردم با شما شادابی جوابی و قانون سلامتی رو و اینکه میشه سبک شخصی خودت رو داشته باشی و روز به روز سالم تر شاداب تر موفق تر و درخشان تر باشی

    من با شما باور کردم میشه تا اخرین لحظه عمر پر انرژی و عالی باشی چون باور جامعه فقط محدود به یک سن و برهه ای از زمان هست اما این باورها خودشون هست و نتایجشون هم مشخصه…

    وقتی انسانی درست زندگی کنه سالم زندگی کنه و در مسیر هدایت خداوند باشه و روز به روز قوی تر عمل کنه و ذهنش رو پاک کنه از باورهای اشتباه قطعا و یقینا که زندگی خوب و روحیه خوب و قوی و باکیفیتی خواهد داشت…

    چون همه چیز زندگی ذهن و روحیه ماست و وقتی این دو قوی و سالم باشه قطعا زندگی هم پر باتر و با کیفیت تر و سالم تر خواهد بود…

    استاد الان با گوش دادن چندین و چندبار این فایل ارزشمند ک مدام اگاهی گفته میشه و ب درک بیشتری میرسم متوجه شدم که کلا من در گذشته انقدر ورودی های منفی داشتم از ادمهای منفی ک کلا خودم رو انسان حساب نمیکردم اصلا هیچ فکری توی ذهن من نبوده اصلا خودم رو لایق نمیدیدم ک حتی بخوام فکری داشته باشم یا خدایی داشته باشم و یا درخواستی داشته باشم همین قدر وحشتناک…

    تو یکی از فایلهای رایگان باورهای ثروت ساز شما میگید بچه ها خیلی دلم میخواد بگم من در گذشته اصلا خودم رو ادم حساب نمیکردم خودم رو لایق نمیدونستم و فک میکردم اضافی هستم زمانی همه چیز در زندگی من عوض شد ک من احساس کردم لایق هستم لیاقت دارم…

    چقدر دوستتون دارم استاد عزیزم و چقدر بعد از این فایل باید اون فایلی رو گوش کنم ک ما خالق شرایط زندگی خودمان هستیم این باورها باید بنیادین عوض بشه

    من باید خیلی قوی تر و متعهدتر عمل کنم دقیقا مثل روزهای اولی ک عاشقانه کار میکردم الان هم راضی ام اما همیشه میشه ک بهتر باشه و با کیفیت تر باشه و هرچقدر تمرکز و ورودی ها قوی تر و خالص تر قطعا اولین نتیجه احساس متعالی تر و متصلتر…

    خلاصه مطلب اینکه تنهایی در غار حرا و کنترل ورودی ها هزاران بار ارزشمندتر و باشرافت تر از بودن در جمع و زندگی و ادمهایی ک به تو حس ناکافی بودن حس بد و کمبود رو بدن…

    پس صبر کن که وعده خدا حق است. مباد آنان که به مرحله یقین نرسیده‌اند، تو را بى‌ثبات و سبکسر گردانند…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2227 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام عرض می کنم خدمت استاد‌ عزیزم ، خانم شایسته‌ی گرامی و تمامی دوستان ارزشمندم

    استاد جان من دیروز چند نشانه و هدایت الهی دریافت کردم ، که به من میگه تمرکز لیزری بگذارم روی ساختن عزت نفسم. در شرایطی که الان هستم و تضادهایی توی زندگیم هست ضدم مثل یک نهال زیبا ولی نهیف !! که باد یه کمی شدید و یا شرایط محیطی می توانه بهش آسیب بزنه!! یعنی در واقع من چون چندین ساله فقط با شما هستم ، و از آموزه های شما استفاده می کنم یه بخش هایی از وجودم رو عالی ساختم ، خیلی عالی ، اونجاهایی که پاشنه آشیلم نبوده … ولی در جاهایی که پاشنه‌ی آشیلم بوده …

    • مثل پذیرفتن کمک دیگران ، تشکر قلبی داشتن و دادنِ اعتبارش به خداوند ، اینکه نخواهم زودی جبران کنم ، کمک اون فرد رو و احساس شرمندگی نداشته باشم!!

    • مثل مهم نبودن حرف دیگران در زندگیم و همش نگران نگاه دیگران نبودن ، پاشنه‌ی آشیلی که من قبلاً با کار کردن روی خودم عالی شده بودم ، الان هم توی یک سری زمینه ها خوبم ولی تو یک سری زمینه ها به شدت برای من نشتی انرژی هستش و جلوی پیشرفت من رو می گیره ، احساس خوبم رو می بلعه و من رو مستأصل می کنه ، نیاز دارم خیلی روش وقت بگذارم و برنامه‌ای جدی برای اجرای تمرین آگهی بازرگانی برای افراد مختلف دارم.

    • مثل توکل کردن در عمل به خداوند و قدم‌ برداشتن با اولین ایده … و منتظر فرش قرمز نبودن …

    • مثل کنترل خشم و نارحتیم ، من در 90 درصد مواقع یا حتی 95 درصد مواقع انصافا خوبم و حالا اگه لبخند نمیزنم ، کسی ازم حس بد هم دریافت نمی کنه !! ولی همون پاشنه آشیله که گفتم … تا یه ذره احساس کنم یه نفر داره یه گوشه چشمی میاد یا حرفی میزنه یا چی … سریع رفتارم 180 درجه عوض میشه ، نمی توانم با آدم ها تعامل داشته باشم ، در واقع نمی توانم‌ پایدار در کنار آدم ها توی یک محیط کاری باشم ، نمی‌توانم در زمان مناسبش بگم و بخندم و در زمان مناسبش هم جدی باشم و کار کنم ، با آدم های جدید ارتباط برقرار کردن رو مشکلی ندارم ها … یعنی انصافاً با افراد جدید مخصوصا آقایان و بچه ها خیلی راحت ارتباط برقرار می کنم ، در مورد ارتباط با خانم ها خوبم ولی ارتباطات مقطعی اگر بخواهد این ارتباطه پایدار باشه ، من یه جایی یه حرکتی میزنم که احتمالاً باعث کدورت و ناراحتی میشم!! و من فکر می کنم این بر می گرده به اینکه من همش فکر می کنم آدم اشتباهی ای هستم ، یعنی به خودم شک دارم انگار !! با اینکه من خیلی خوبم ، خیلی قلب مهربون و خیر خواهی دارم و برای هیچ کس بد نخواستم و نمی خواهم … ولی جهان داره مثل آیینه به خودم فیدبک میده ، در واقع اون رفتاری که خودم با خودم دارم رو جهان داره بهم نشون میده

    آها حالا فهمیدم:) من باید روی این وجه از شخصیتم ، عاشق خودم شدن بی قید و شرط کار کنم

    و اینقدر نخواهم خودم رو با بقیه لول کنم ، اینقدر دیگران رو در راس و‌ اولیت قرار ندهم

    نمی دونم این کار کردن روی شخصیتم و بازسازی احساس لیاقتم چقدر طول می کشه ، تو شرایط فعلیم در آمدم تقریبا با هزینه هایم و یه کمی تفریح کردن و اینا … هماهنگه ، خب من دوره‌ی عزت نفس رو دارم … تمرکز لیزری می گذارم روی این دوره تا مدارم بره بالاتر و ان شا الله وقتی رسیدم به جایی که خیلی راحت می توانستم انتخاب کنم برای خرید دوره (نه مثل الان که هم دو به شک هستم کدوم دوره؟؟ هم اگه بخواهم بخرم باید به سختی بخرم!! یعنی در مدار خرید دوره‌ی جدید نیستم) جدید ، از خداوند طلب هدایت می کنم و احتمالاً روانشاسی ثروت 1 یا احساس لیاقت رو که عاشق هر دوشون هم هستم :) یکی از این دوره های ارزشمند رو‌ می خرم

    استاد از شما سپاسگزارم که این شرایط رو فراهم کردید بیام بنویسم پاشنه های آشیلم رو. خودِ نوشتن این پاشنه‌های آشیل و روبه رو شدن باهاشون یه تمرین برای ساختن عزت نفس بود.

    تعهد می دهم در یک زمان مناسب دیگه با هدایت الله بیام از باورهای قدرتمند کننده ای هم که دارم بنویسم.

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  6. -
    سامان حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1025 روز

    سلام به استاد عزیزم

    من یک سال پش رفتم دنبال خوندن و اعتماد به نفس خیلی پایین داشتم جوری بود که جلوی دوست های خیلی صمیمی نمیتونستم بخونم

    اما ترسم شکست رفتم خوندم

    بعد چند وقت پیش دوباره دوست داشتم برم استدیو اما کمی ترمز داشتم که نمیزاشت همش میگفت تو صدا خوب نیست کلاس نرفتی و از،این جور چیزها بعد رفتم استدیو خوندم و چند نفر بهم گفتن صدا خوبه با کلاس رفتن خیلی بهتر هم میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    زهرا کاسه ساز گفته:
    مدت عضویت: 1486 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام به استادعزیزم و خانم شایسته نازنین و سلام به همه دوستان هدایت شده به این مسیر زیبا

    باور:فکری که میلیاردها بار تکرار شده

    باشنیدن این جمله از شما استاد تواین فال چشمام گرد شد…میلیاردهابار؟؟؟

    من کدوم یک از این باورهای قدرتمندکننده رو میلیاردها باربرای خودم تکرار کردم ؟نوشتم یا خوندم یاگوش کردم؟؟

    نمیدونم واقعا چندبار… شاید خیلی زیاد اینکاروکردم ولی باشنیدن این جمله من فهمیدم بعضی جاهاکه هنوزنتیجه نگرفتم چون باورش،ساخته نشده چرا؟؟؟؟

    چون به اندازه کافی تکرارش نکردم

    تواین یه سالونیم که روانشناسی ثروت روخریدم بارها گوش کردم و نوشتم وخلاصه کردم بااین فایل فهمیدم که کافی نبوده ونیست

    بعدازشنیدن این فایل دفترهای ثروت 1رو اوردم ودوباره نکته هاییکه بارها نوشته بودم رو خلاصه نویسی کردم تا باصدای خودم ضبط کنم وبه خودم قول دادم هر روزبارها وبارها گوش کنم

    تاساخته بشه در درونم اون باورهای قدرتمند کننده جدید

    بااینکه پارسال هم اینکارو کرده بودم وفایلهاشو گوش میدم اما نیازبودتادوباره ضبط کنم و تمرین جدید برای خودم بسازم

    باور قدرتمندکننده ایی که خیلی به من کمک میکنه::

    این مسیرجواب میده بالاخره نتایج حاصل میشه

    اگه هنوزنتیجه تودستم نیست به خاطر باورهای بسیارایرادداره خودمه

    همه رو پیدامیکنم وباورهای قدرتمندکننده میسازم ونتایج حاصل میشه من فقط باید ادامه بدم وادامه بدم

    این باورخیلی به من کمک میکنه که ناامیدنشم وتکاملم روطی کنم

    باوربعدی بحث چشم زخم بود که قبلا داشتم وچقدر خودم وبچه هام رودرگیراین افکار زنگ زده ی شیطانی کرده بودم وازوقتی که رهاش کردم با این باورکه قدرت فقط دست خداست چقدر زندگی برام اسونترشده ولذت بخش تر

    باوراینکه نگران کسی نیستم و دلم برای هیچ کس هم نمیسوزه چون همگی به یک اندازه به خداوند که منبع نعمت وثروت درجهانه نزدیکیم

    این باورهم بسیاربهم کمک کرده تا تمرکزم فقط روی خودم باشه وباتوکل به خدا دست ازنگرانی برای بچه هام هم برداشتم وچقدر رها وازادهستم

    وچه حس ارامشی روتجربه میکنم

    باوراینکه حرف مردم بی ارزش ترین موضوع زندگی منه واقعا بهم کمک بزرگی میکنه وهربارباید بیشتر بفهمم ودرکش کنم

    باورهای محدودکننده:

    ازباور کمبود بسیار ضربه خوردم وبرای رها کردنش همیشه تلاش میکنم وهربار بهتروبهترمیشه

    با مثالهایی که ازفراوانی هر روز وهرروزمیبینم

    باخرج کردنهام بدون نگرانی و اطمینانی که به حسابم برمیگرده وروزیه من دست خداست

    باور عدم احساس لیاقت که به شدت دروجودم بیدار بود با دوره ی بینظیر احساس لیاقت وعمل به اموزشهاش هربار دارم بهتر وبهتر میشم و خداوند نعمتهای بیشتری رو وارد زندگیم میکنه چون لیاقتشودارم

    باور احساس گناه داشتن که چقدر جاها منومحدودکرد و از رسیدن به خواسته منع شدم چون این باوروداشتم وازش بیخبربودم

    وباوراینکه خداوند غفورورحیمه و 25 بارکلمه جناح درقران با لای نفی اومده اب پاکی رو رودستم ریخت و یه نفس عمیق ازته قلبم کشیدم که من بنده ی خوب خداهستم و خداوندبسیاردوستم داره مواظبمه ومنواجابت میکنه درهرلحظه

    استادجانم 33 سال زندگی کردم بدون اینکه باور رو توزندگیم باور کرده باشم

    اولین بارشمابودین که طعم شیرین خلق زندگیمو بادستانه خودم بهم چشوندین ومن باورکردم که من خالقم ….

    همین باور با یه نتیجه کوچیک چنان قدم های منو محکم کرد تواین مسیر که هیچ وقت سست نشدم وادامه دادم باهمه اشتباهات وکج فهمی هایی که تواین 3سال داشتم

    خیلی خوشحالم که خداوند هدایتم کرد به سمته شما واین سایت بینظیر

    ازتون سپاسگزارم تابییییییییی نهایت

    ارزوی طول عمر فراوان ازخداوند منان براتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    محدثه صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    بنام خدای رزاق ام…

    سلام بهمگی و سپاس خداوندی ک هرلحظه پاسخگوی خواسته های منه

    خیلی جالبه ،اومدم اینجا ثبت ش کنم ک یادم بمونه قانون چقدر دقیق کارمیکنه

    از اول هفته ی متعهد شدم روی مرور چندباره قدم 1 ..رسیدم ب جلسه 3 بحث باورای مالی…دیدم خیلی تو کارم الان لنگ میزنم یجایی مشکل داره…رفتم جلسه 4 باورای مالی قدم 2 رو هم چک کنم ببینم چی ازش درمیاد ک بفهمم ایراد کارم کجاست چرا مشتری نیس یا اگه هست تعدادشون کمه….قربون خداییی ک هرلحظه جوابمو میده….ب دلم افتاد ک بابا بشین ی دفتر جدا بزار برا باورسازی ت ،بفهمی چی تو مغزته؟

    باورسازی؟من نمیدونستم چطور میشه باورساخت …گفتم خداجون چی تو ذهن منه نمیزاره حرکت کنم خودت بهم بگو…رفتم دفتر مشق پسرم ک تقریبا نو بود برداشتم و اول صفحه نوشتم چه باورهای خوبی درمورد کارم دارم؟؟؟؟

    وزیرش نوشتم خداجونم خودت هدایت کن چه باورای مخربی درون منه اجازه نمیده ظرفم بزرگتر شه ک نعمتهای بیشتری رو دریافت کنم؟؟

    الله واکبر….چی بگم از هستی ت خداجونم…دو روزه دفترو گذاشتم روی میزم نمیفهمیدم از کجا باید شروع کنم …اصلا چطوری کنکاش کنم….

    تا اینکه دیشب مهمونام ک رفتن اخرشبی ی سر ب سایت زدم…..واقعاااا خداجونم چطور میشه سپاس کرد تورو ،بااینکه اخرشب و دیر وقت خوابیدم ،از صبی ساعت 4 سحرخیزم کرد،،،،امروز یجورایی بهم گفت مگه جواب نمیخوای پاشو گوش کن….انجامش بده

    فایل رو پلی کردم با هدفن رفتم بخابم ….اما نشد….

    خدا جونم تو چیکار کردی با من….

    استاد عزیز ،سید بزرگوار فقط از خدا میخوام عاقبت بخیر ی وسعادت شامل حالتون بشه ….سپااااس گزارم

    خبرای خوبی توراهه انشاله سر فرصت گفتنش یک امر واجبه….

    واما تمرین اول….چه باور قدرتمنده کننده ی دارم

    (از دبیرستان ک کلاس زبان رفتم عاشق این رشته شدم و همیشه ب دوستام میگفتم من میخوام معلم زبان شم ….واما باور پشت ش چی بود …اینکه

    Teaching is in my blood

    جالبیش اینه داداشم معلمه ،بهش گفتم قبول داری تدریس تو خون ِمونه…خونوادگی عاشق این کاریم

    باور مخرب (چیزی ک مانع شده و دیگران یجورایی تو مغزم کردن)تا دلتون بخواد…

    اینکه کار نیست ..موسسع زبان زیاد شده ،شهرت کوچیکه ،دانش اموزان دیگه درس نمیخونن این دوره مث قبل…کسی اهمیت نمیده، هزینه ها بالاس شهریه ها گرونه …..و ….

    همین الانی ک مینویسم تا دیروز 3 نفر ثبت نامی ترم تابستون داشتم فقط!! اما زین پس معجزه هاااا رخ میده بلطف الهی…. ومن یقین دارم

    ایمان میچربه به تماااااام این ترس ها و دلهره های بیهوده….

    یا علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2111 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام استاد عزیزم ، سلام مریم نازنینم که با عشقی پاک همیشه دوربین به دست این زیبایی ها و آگاهی ها را برایمان به ثبت رسانده و در معرض نمایش قرار میدهی.

    سلام به همه عزیزانی که تک تکشان همچون پرهای بالهای پرواز من بوده اند، استاد ، مریم جان، هم مسیران الهی ام هر کدام به نحوی.

    گرچه گربه نره تنبل درونم گهگاه بر من غالب شده و همه تلاشش را میکند به من القا کند نیازی به نوشتن در سایت نیست.

    اما قلب من برای نوشتن برایتان میتپد دلم میخواهد این کار نمایانگر قدردانی ام از تک تک لحظاتی باشد ،که هر کدامتان به یک نوع مرا مشتاق نوشتن کردید ، امید شدید در طوفانی ترین لحظات زندگی ام و ثابت قدم ماندن ، پیغام سروش شدید در مصائب کوبنده ای که فقط خدا میداند اگر آن انگیزه ها ، آن امیدها ، آن تحسین ها آن فایل ها نبود من به تنهایی قادر به عبور کردن از آن نبودم.

    آری هر کدامتان به گونه ای فرشته امداد رسان الهی شدید که خدا وعده داده بود اگر صبر پیشه کنید ما شما را با هزاران فرشته یاری میکنیم.

    که من بتوانم جان گرفته و بالهای پروازم شدید و من تا آخر عمر قدردان و سپاسگزار تک تک عزیزانم در این سایت هستم.

    آجر های عزت نفس و خودباوری من برای نوشتن برای پیروزی هام ،برای شجاعت ها و شهامت هایی که کل زندگی ام نداشتم و آن را طلب میکردم ،برای از خاک بلند شدن هایم به دستان الهی فرشته هایی که قشنگترین هدیه های خدا به من بودید، یکی یکی چیده شد.

    آن روزها که تحسین ها و عشقتان را نثارم میکردید و نقطه آبی ها و لایک سبزهای استادمان اشتیاقم را رپز افزون و ثبات قدمی غیر قابل مذاکره برای ماندن در این مسیر.

    امداد رسان الهی من شدید تا استعدادم در نویسندگی و درک قوانین الهی و نشرش را رونمایی کنید ،با اینکه کل نزدیکانم مخالف و برعلیه این مسیر بودند و من در ابتدای مسیر یواشکی و با اسم مستعار ولی با عشق برایتان مینوشتم اما اینک با اسم خودم با شجاعت و آزادی و در اوج امنیت برایتان مینویسم.

    دیگر از آن روزهایی که درها را صد قفله میکردم تا راحت بتوانم بنویسم به فضل الهی خبری نیست.

    دیگر با خیال راحت بدون شنود در تکه ای از بهشت راه می‌روم و در آزادی در چهارچوب حدود الهی با بهترین دوستانم از سرتاسر ایران و آمریکا در مورد قوانین و قرآن و تجربیاتمان صحبت میکنم.

    اگر شهامت و شجاعتی در من بوجود آمد خدا به واسطه شما آن را در من زنده کرد. همان که کل زندگی ام شیفته و به دنبالش بودم.

    شهامت ، شجاعت ، جسارت همان پارامتری است که وجودش در هر آدمی مرا شیفته میکند زیرا همان زندگی نزیسته من بوده است. همان که درونم آن را فریاد زده و خواهانش است.

    قدرت طلبی مرا بر آن کرد که صندلی مشکی ساحلی که مادرم با سلیقه خودش خریده بود برگردانده و از برادرم خواستم با همه زحمتی که داشت به رنگ قرمز که میگویند نماد قدرت است و من آن را باور کرده ام تعویض کند و اینک روی همان صندلی نشسته برایتان با عشق مینویسم و خدا مرا از مدار در خفقان بودن نجات داده است.

    لازم است هربار این را به خود یادآوری کرده تا تنبلی مانع نوشتنم در این فضا نشود.

    شب را طبق روتین زندگی ام ساعت 10:30 شب خاموشی زده و به خوابی آرام در آغوش امن الهی رفتم ، روزم آنقدر عالی پر از مشغله ها و عمل به هدایتهای الهی جدید پیش رفته بود که فراموش کرده بودم سری به سایت بزنم و از فایل جدید مطلع شوم. زمان خوابم بود که سری به سایت زدم و با یک عکس بینظیر از مردی قدرتمنددر تکه ای از بهشت رو برو شدم همان که قدرت شجاعت شهامتش برای تغییر در همه ابعاد زندگی قابل ستایش است. همان که هربار با دیدنش غرق شعف شده و سپاسگزار خدا برای تحقق وعده ای که مختص به الذین آمنو و عملوا الصالحات است در سوره طلاق مبنی بر ارسال رسولی از أنفستان که آیات مبین خدا را برای شما خوانده تا شما را از ظلمات به نور برساند.

    از تکه ای در بهشت به عنوان نشانه تصدیق این آیه حق الهی برایتان مکتوب میکنم.

    گرچه دیشب فایل را دانلود کردم ، اما دلم میخواست با انرژی بهتری با جان و دل آن را به بند بند وجودم تزریق کنم.

    وقت با کیفیت و پر انرژی برای دیدن فایل های جدیدتان از اصول و استاندارهایم است.

    شاگردتان هستم و درس پس میدهم.

    همه با کیفیت های زندگی تان را خرج گسترش و آموزش ما کردید.وظیفه الهی من به عنوان شاگرد این است بهترین وقتم را صرف دیدن و نوشتن برای شما کنم.

    حتما به دلیل همین باور بود که نتوانستم بیشتر از چند ساعت خوابیده و ساعت 2:30 بیدار شدم. گرچه گربه نره تنبل درونم ،وسواس خناسش را به خوردم میداد ،اما در نهایت من پیروز شدم و فایل را با عشق به بند بند وجودم تزریق کردم.

    هر لحظه خود را تشنه تر به این آگاهی ها حس کرده و از عمق وجودم رب زدنی علمارا فریاد میزنم.

    روی همان صندلی قدرتم در روف گاردن نشسته ام دورتا دورم جنات تجری من تحت الأنهار احاطه شده است.

    ویوی دریای پشت سر هم که چون الماسی هربار وعده إنا لموسعونرا گوشزد میکند و خدای وهابی که من از او ویوی دریاچه خواستم و او که بنده نوازی مشهور است ویوی دریا را نصیبم.

    صدای پرندگان زیبا و خروس هم که جزو لاینفک این بهشت زیبا.

    روبرویم مزرعه عسلی است که مرا به یاد بهشتی می اندازد که نهرهای عسل مصفا در آن جاریست.

    چندی پیش بود که یک بنده خدا با کلامی پر از محبت و عشق گفت :شما مثل حوری و فرشته ای هستی در این بهشت.

    از اون محترمانه تشکر کردم.

    خوشحال بودم ، زیرا دیگر از دریافت این تحسین ها از طرف آقایان احساس گناه نمیکردم. آنها کلام حق الهی و در خور شأنم را در اوج احترام و پاکی به زبان می آورند.

    و همین باعث شده توجه تحسین و عشق بیشتری در هر کجا از آقایان محترم و آدم حسابی در اوج احترام و پاکی دریافت کنم.

    این نیاز سالم هر خانمی است و بسیار طبیعی و انسانی و بسیار بی ربط به عزت نفس.

    خدا با آن خدایی اش 5 بار زمان اختصاص داده به اسم صلوه که بروی تحسینش کرده و به او با عشق توجه کنی.

    من هم به عنوان خلیفه الله نیاز طبیعی و سالمی دارم به اسم مورد توجه قرار گرفتن و تحسین شدن.

    و تا وقتی این نیاز ،به اضافه کاری ،اضافه گویی اغواگری و از صلح و حدود الهی خارج شدن کشیده نشود ،مقدس ترین و الهی ترین و سالم ترین و لازم ترین نیاز اولیه یک خانم سالم است.

    این را در مقام زنی نوشته که تا ته پشت حجابهای سنگین و پرده تا بیخ کشیدن ها قایم شده است ،که کسی جز مردان حلال زندگی اش او را ندیده و او را مورد تحسین قرار ندهند مبادا …

    اما نتیجه این خود مراقبتی خارج از اعتدال که به دلیل سوء برداشت از آیات حجاب از قرآن بود ،چه بود؟

    افسردگی و اتفاقا جذب بیشتر تحسین حتی زیر خروارها حجاب.

    زیرا من خود را در قالب حکمی برده بودم که مخصوص من نبود. و چنان خارج از وسع وجودی ام خود را تکلیف کرده بودم که صدای ناهنجار و گوش خراش از تنظیمات کارخانه خارج شدن و غیر از شاکله ام رفتار کردن ،گوشم را کر کرده بود.

    هرگز فراموش نمیکنم در دوران گمراهی و جهالتم که از کربلا تا نجف و کاظمین همچون گدایان سامرا دست پیش من دون الله دراز کرده بودم تا بلکه به واسطه باور بی لیاقتی که به من داده آن ها که به زعم عوام لایق تر بودند ،پیش خدا پا در میانی کنند و خدا گوشه چشمی به من بکند.

    در آن روزها که از فضل الهی خدا مرا ناامید و دست از پا دراز تر از همه شان برگرداند و رحمی الهی مشمول حالم.

    اما در پس همان حجاب و پوشیه ای که فقط چشمانم نمایان بود و حلقه ای که در دست داشته بودم تا مشخص شود بی صاحب نیستم ،نکند خدای ناکرده مردان عرب با چشمانشان مرا بخورند،صاحب هتل که مرد جوانی بسیار جنتلمن بود مرا از زن دایی همسر سابقم خواستگاری کرده و هرچه میخواستند به او بفهمانند ایشون همسر دارد باورش نشده و تمام تلاشش را میکرد سرویس های اضافه ای برای جلب توجه مان بدهد.

    این یک نمونه از صدها نمونه ای بود که به من ثابت میکرد ،وقتی تو از ترس و احساس گناه و خارج از وسع و تکلیفت، حتی یک عمل به ظاهر مقدس را انجام میدهی نتیجه ای معکوس دریافت خواهی کرد.

    بگذارید داستان باور به استعداد را از همین نویسندگی شروع کنم.

    کافیست به اولین دیدگاهم در سایت بازگشته و مراحل تکاملی آن را رصد کنید.

    آن روزها که با عشق همه لحظه هایم غرق خواندن کتابهای دبی فورد و اسکاول شین و کاترین پاندر شده بودم.

    دفاعم بود ،خود را غرق در خواندن کرده بودم تا بتوانم از پس تلاطم های ذهنی ام مبتنی بر عجز و ناتوانی ام برای حل مسائل مهم زندگی ام بر آمده و با حقایق زندگی ام روبرو نشوم.

    گرچه نادرست بود اما به من کمک کرد.

    علم روانشناسی می‌گوید باید با حقایق زندگی روبرو شده و به قول استادمان آشغالها را زیر مبل قایم نکنیم. اما در آن روزها من جانی برای بلند شدن و از زیر مبل آشغال‌ها را بیرون کشیدن نداشتم پس حتی به ظاهر اشتباه لازم بود چندسال فقط خود را با این فضا و آگاهی ها بمباران کرده همچون موسی که 7 سال خود را مشغول داماد سرخانه بودن شعیب و همسرداری و کمک به کشاورزی شعیب کرد تا آماده روبرو شدن با بزرگ‌ترین ترس زندگی اش شود.

    آشغال‌های زندگی ام آنقدر کریه المنظر بودند که تصمیم گرفته بودم از ترس روبرو شدن با آنهاو وابستگی ها و ضعف هایم ، همان زیر مبل قایم مانده بینی ام را نیز محکم بگیرم که بوی گندش به مشامم نرسد ،زیرا از تقلا و جنگیدن خسته بودم همه راه های عامه پسند را برای حل مسائل زندگی ام رفته بودم و فقط خود را به ضعیف و بیماری تبدیل کرده بودم که تا چالش پیش آمده بند بند وجودش از دندان تا نوک پا روی ویبره رفته و بندری زنان اعلام میکرد ضعف همه وجودت را فراگرفته است.

    از همه حربه ها و نقطه ضعف های طرف مقابلم استفاده کرده بودم ، از قهر کردن و طلاق گرفتنی که میدانستم او را به مرز جنون کشانده و حاضر است شهر را به هم بریزد و همه را خبردار ‌و واسطه کرده تا یک نگاه مرا داشته باشد ، ،تا هزاران ایده ای که به ذهن ناقصم آمده و خود تدبیری هایی که مرا چه زیبا در نهایت به تسلیم و اقرار به ناتوانی ام در مقابل خدا کرده بود.

    آری تا وقتی که دست‌ها را به صورت تسلیم بالا نبرده و عجزم را با الهی و ربی من لی غیرک اعتراف نکردم

    اجازه داده بود با خود تدبیری های جاهلانه گره روی گره زندگی ام بیاید تا درس و من یتوکل علی الله فهو حسبه که هنوز هم در آن ضعیف هستم را یاد بگیرم.

    پس لازم بود چند سال هیچ کاری نکنم و در دفاعم غرق شوم حتی به ظاهر اشتباه سرم را همچون کبک در برف کنم تا اره ام را تیز کنم و قدرتها و عزت نفس از دست رفته ام و ایمان و توحید را در پس آن کتابها و فایلها و آگاهی های استاد و قرآن تکه تکه جمع آوری کنم.

    روزی که خواهر پر از عشق و محبت و احترام همسر سابقم گفت نفیس تو به من بگو برو کوه قاف برای اینکه این مسایل حل بشه من میرم ،و این فقط یک جمله غلو گونه نبود او همه وجودش را با عشق برای اصلاح زندگی برادرش خرج کرده بود ،را هرگز فراموش نمیکنم.

    داستان همان کویر هزار متری بود و زمین برنج معروف استاد.

    بنیان و ارزش‌های اولیه دو نفر که در جنگ باشد آن دو هرچقدر به ظاهر عوام عاشق هم باشند و جانشان برای هم در برود، هرچقدر ویترین زندگی لاکچری شان تعجب همگان را برانگیخته کند ،نمیتوانند در کنار هم سکینه الهی که اولین پارامتر زوجیت هست را تجربه کنند.

    خودش بود ،من همین کد را در نظر نگرفته بودم ، آنقدر درگیر مودت شده بودم و به اولویت بندی دقیق الهی که سکینهرا در ابتدا آورده دقت نکرده بودم که رحمت را نیز نادیده گرفته بودم.

    آنقدر عشق برایم همه چیز بود ،آنقدر در کنترل هیجان و هورمون اکسی توسین به خاطر خلقتم ضعیف بودم که جنگ و تضاد مهمترین بنیان ها و ارزش‌های اولیه مان که معنویت ،خودآگاهی و احترام به خود ،فرزندپروری و خانواده در رابطه بود را نادیده گرفته بودم.

    دلخوش به شعرهای عاشقانه سروده شده و شهرت و ثروت و زیبایی و توجه خاص مردی که همه دنبال جلب توجه او بوده اما او آن توجهات خاص را حتی به مادرش نداشت اما به من داشت و من در اولویت و خط قرمزی حتی از مادرش بیشتر.

    فراموش کرده بودم که این مدار الهی و فضل الهی من در رابطه بوده است ،مرکز توجه پدرم نیز بودم از همان ابتدا از مادرم بیشتر.

    عشقی که پدرم به فضل الهی به من دارد خاص تر نسبت به مادرم است. بارها این را از کلام مادرم شنیده ام ،آن را باور کردم و همییییشه در روابط ،عشقی خاص و متفاوت از دیگر زنان مهم زندگی آن مرد دریافت کردم چه پدر بوده و چه همسر.

    البته که ناگفته نماند که دلبری ها و شیرینی هایی برایش دارم که مادرم و مادرش برایش نداشته است ،البته که چالش فکری اش هم هستم و اما قدرت خدا او با همه چالش ها و تضادهای باوری که با هم داریم عاشقانه جوری خاص به فضل الهی مرا دوست داشته و احترامی خاص برایم قائل بوده و حتی کارها و توجهاتی متفاوت با دیگر خواهرانم برایم انجام می‌دهد.

    و همه اذعان دارند کارهایی که پدرت برای تو کرده است برای هیچکس نکرده است ، راست میگویند.

    در مورد همسر سابق نیز به همین منوال ،بارها از خانواده و مادر همسر سابق شنیدم که او حرف تو را فقط قبول دارد فقط اگر تو بگویی قبول میکند ،حرف ما را قبول نمیکند.

    خدایت دیگر قدرت هایش را اینگونه نمایان میکند از من ابهتی در قلبش جاری کرده بود که اذعان داشت همه ایران از من حساب میبرند اونوقت من از تو 50 کیلویی.

    راست میگفت با یک تلفن بدون هیچ گونه باجی ماشین را از پارکینگ آزاد میکرد و از پارکینگ بردن و خواباندن پ گواهی نامه مسدود کردن برایم بینهایت تحسین برانگیز بود در مستر بودنش در روابط و بسیار مورد تحسینم در قدرتهایش در روابط.

    همه از او حساب میبردن و واقعا جلویش دولا راست میشدن و جانشان را میدادند.

    عاشق همین قدرتها و‌نفوذ کلامش بودم.

    همان باورها را مادرم و خانواده در مورد پدرم به من میگفتند که تو بگویی قبول میکند. درست بود ،زیرا من این را باور کرده بودم که پدرم حرف مرا خریدار است.

    این باور را حفظ میکنم حتی به غلط ،زیرا به من در روابط قدرت داده است.

    مرا به دختری تبدیل کرده که از فضل الهی نفوذ کلامی الهی در مردها دارد و حتی دل قاضی که در نظر عوام جزو سخت نفوذ ترین افراد است، را نرم کرده قانون یک کشور را تغییر می‌دهد و رأی نقض میکند و تقلب میرساند و پرونده را چنان دوباره به جریان می اندازد که بهترین وکلای ایران انگشت به دهان میمانند چطور است که تو صحبت میکنی قاضی مسخ شده سرتاپا گوش میشود؟ اصلا چطور تو را به آنجا راه دادند ؟

    البته که باورهای توحیدی استاد عباسمنش که آنها را به بند بند وجودم تزریق کردم نیز مزید بر علت شده خودیادآوری آن عقبه ،نتایج را گسترش داده است.

    این باور به فضل الهی به من قدرتی داده است که همسر سابقم برای اینکه من باهاش فقط حرف بزنم هر باجی را متقبل می‌شد.

    کسی که خودش در روابط مستر بوده در تخصص خودش در ایران با پرونده ای موفقیت آمیز از تربیت قهرمان جهان ها در رشته خودش و موفقیت های جهانی و همه جلویش خبردار و دخترها آرزویشان با او بودن حتی برای تجربه ای کوتاه.

    خداست دیگر وعده اش حق است، کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند سیجعل الرحمن ودا

    من از او به پاس پرونده قطور ایمان و عمل صالحم از او خواستم محبوبیت بین افراد خاصش را آنها که هرکسی را قبول ندارند.

    همین خواسته برایم نتایجی بینظیر به ارمغان داشته است.

    آن روزها که غرق تحسین و احترام و محبت قهرمان جهان هایی بودم که خدا به وضوح پرونده ایمان و عمل صالحم را جلویم ورق زد و به من ثابت کرد الله بختکی این احترام و محبت را از افراد خاص به تو نداده ام.

    آن روزی که رئیس تربیت بدنی یکی از مهمترین مناطق تهران مخاطب به همسر سابقم گفت اگر من همسری مثل نفیسه داشتم هیچی دیگه کم نداشتم دنیا رو فتح میکردم.

    آن روزی که یکی از نامبروان ترین مردان تهران در حوزه رستوران داری که از نزدیکترین دوستان همسر سابق بوده و به جز خواهر و مادرش هیچ زنی را قبول نداشت به همسر سابقم گفت باید فانوس برداری کوچه به کوچه دنبال همچین زنی بگردی من این باور را هر لحظه با خودم یادآوری میکنم.

    آن روزی که یکی از قوی ترین مردان ایران که در همسایگی مان زندگی میکرد جلوی همسر سابقم میگفت یک تار گندیده نفیسه به دنیا می ارزه من سر پاکی تو قسم میخورم حتی اگه دنیا بر علیهت حرف بزنه.

    یادآوری این حرف‌ها به من کمک کرد که با شهامت جسارت و شجاعت از دفاعم درآمده و زندگی ام را به صورت بنیانی تغییر دهم.

    به عشق های دیوانه واری که همیشه به فضل الهی در روابط جذب میکنم، به شیفتگی پدرم و برادرهایم و عشقشان به من ، به یاد اینکه در هر چالش اولین کلام از روی خشم و فکر نشدن همسر سابق که این بود هروقت نخواستی برو خونه بابات در صورتی که در عمل به محض در شرایطش قرار گرفتن برای مانع این اتفاق شدن قیامت برپا میکرد.

    چرا ها امانم را میبرد ، یاد حرف نزدیکترین افراد زندگی ام می افتم، به یاد باور مخربی که از کودکی به من ساطع کردند.

    تمایلی به کار خانه نداشتم الگویم خانواده پدری ام بود که غرق در ایمان و ثروت و مذهبی درست بودند و همیشه خدمتکار 24 ساعته و راننده تحت اختیارشان، ژن من ثروت است از خانواده پدری ام به ارث برده ام، در بیابان هم گیر کنم چشمه های ثروت برایم جاری میشود.

    این را در زندگی همسر سابق و پدرم به وضوح دیده ام به محض ورودم به جایی رونقی چشمگیر آنجا را فرا می‌گیرد.

    این را در زندگی متفاوت از کل عمر این روزهای خانه پدری ام نیز می‌توان به وضوح مشاهده کرد.

    زیرا من اینها را با خود هر لحظه تکرار میکنم که من الماس خانواده هستم ، من خیر و برکت خانه پدر و همسر هستم.

    نفیسه یعنی گرانبها ، اسمی که با آن بزرگ شدم و نتوانستم هیچ چیز ارزانی را بپذیرم.

    هرچیز گرانی ببینم میگویم این مال من است چون من نفیس و گرانبها هستم اسمم هم ثابتش میکند.

    این اسم به من کمک کرده است که از 18 سالگی متفاوت تر و راحتتر و سریعتر از اهلم ثروت را تجربه کنم ، حتی اگر مدت محدودی در به ظاهر بیابانی قرار بگیرم به سرعت به مدار ثروت وارد میشوم.

    زیرا از کودکی کانون توجهم به خانواده پدری و ثروت پاک و الهی شان بوده است.

    از همان کتاب تاریخ تمرکزش روی کاخ و مبلمان و اکسسوری شاه بوده است و زندگی ملکه ها زیرا عمه ام را همیشه چون ملکه انگلیس دیدم و چقدر با عزت و احترام.

    از همان کودکی کانون توجهم به جواهرات سوپر لاکچری عمه و دختر عمه هایم بوده و ملکهای تجاری آنها که فقط یک مورد آن وقتی در بالکنش بایستی ویوی درب کاخ گلستان را خواهی دید.

    گل ملک های تجاری کوچه مروی که به

    صورت به غیر الحساب بدون یک روز کارکردن فیزیکی و عوام گونه روزیشان شده است همان رزق مریمی شان.

    و من هم دقیقا همین سبک ثروت را تجربه کرده ام.

    من تضاد فقر و ثروت را به وضوح در تفاوت خانواده پدر و مادری لمس کرده بودم.

    کودک درون من در 5 سالگی طعم زندگی در ثروت و فراوانی و خدم و حشم داشتن را چشیده است.

    به همین دلیل فقر و کمبود را تحمل نکرده و راه خروج از آن را پیدا میکند.

    او دیده که زندگی با خدم و حشمهای 24 ساعته چقدر به کرامت انسانی و شأن الهی اش نزدیکتر است.

    به همین دلیل حتی وقتی از شاکله وجودی اش خارج شده و اضافه کاری میکند از تنظیمات کارخانه خارج میشود و با صورت محکم به در و دیوار کوبیده شده سرجایش نشانده میشود.

    بسیار اهل تحصیل و علم بودم و کار خانه را اضافه کاری، خودشان الگویم را فاطمه س و زینب س قرار داده بودند که به خدمه و غلام داشتن مشهور بودند و از من میخواستند کار خدمه ها را در خانه انجام دهم که با وجودم سازگار نبود.

    همین شده بود که مرا حاضر خور و کناره نشین و تنبل نرو به سایه خطاب می‌کردند و من هم به اسم درس ،راه نجاتی پیدا کرده بودم که از کار خانه خلاص شوم

    کارهایی که دیده بودم در خانه عمه و دختر عمه هایم کار خانم و دختر خانه شان نبوده است و خدمه آن ها را انجام داده اند.

    تقصیر نداشتن همینقدر بلد بودند و به من القا می‌کردند تو چون کار خونه انجام نمیدهی برت میگردونن سکه شاه ولایتی هرجا بری بر میگردی.

    میبینی نتیجه بک باور مخرب را ، در کل 15 ساله زندگی ام از ترس اینکه گفته آنها ثابت شود اضافه کاری هایی کردم که به عنوان زنی که زیر بار میثاق غلیظ ازدواج و حدود الهی در ازدواج رفته است خارج از حیطه وظایفی ام بوده است.

    و اضافه کاری همیشه مساوی با قدرنشناسی.

    آنقدر رابطه را با این اضافه کاری های از روی ترس از اینکه همچون سکه شاه ولایت نشوم شرطی کرده بودم که به محض کوچکترین کم کاری در اضافه کاری هایی که اصلا در هیچ کجای عرف و قانون الهی در حیطه وظیفه تعریف شده برای یک زن در مدار محصنات مومنات و زیر بار میثاق غلیظ رفته نیست ،بمبارانی از انتقاد و سرزنش در همه شهر پر می‌شد.

    امان از اضافه کاری ها که تو وقتی شئونات الهی ات را درک نکرده و از روی ترس و ضعف بهترین خودت را نیز در آن اضافه کاری ها خرج کنی نه تنها به چشم نیامده بلکه در نهایت دست تا آرنج عسل مصفایی ات گاز گرفته میشود.

    خلاصه که آن باور مخرب اضافه کاری کردن برای اینکه سکه شاه ولایت نشوی همان کد مخربی است که لیزری لازم است آن را پاکسازی کنم.

    زیرا به وضوح اجرا شده و کمیت روابطی ام را لنگ کرده است.

    باورهای قدرتمند کننده را تقویت میکنم، زیرا آنها بسیار به من کمک کرده است آنچنان که در زندگی سابقم ،همسر سابقم اذعان در گفتار داشته و در عمل ثابت کرده که اگر انتخاب بین مادر و نفیسه باشد انتخاب نفیسه است.

    این باور ها به من قدرت ،عزت نفس و خودباوری خوبی داده که به هیچ قیمتی به کمتر از اولویت بودن در رابطه با هیچ مردی رضایت ندهم.

    اما همان سکه شاه ولایت و اضافه کاری ها کاری اساسی در روابطم صورت داده است که لازم است حتی به بهای مردنم هم باشد پاکسازی اش کنم.

    هرچند که این روزها فقط از استغفار برای پاکسازی استفاده میکنم زیرا از اینکه خودم حتی برداشتن ترمزها را برعهده بگیرم استعفا داده ام ، این ذنوب من است اما من که غفار الذنوب نیستم.

    چرا در برداشتن ‌‌پاکسازی ترمزها و یا الگوهای ذهنی از کریم الصفح بودن خدا استفاده نکنم چرا بار روی صندلی خدا نشسته و باورسازی و ترمزی داشتن را برعهده گرفته ام.

    مگر مریم س خودش باور ممکن شدن بچه دار شدنش در اوج شرایط غیر ممکنش را درست کرد.

    اصلا مگر مریم الگویی داشت ، مگر میتوانست باور کند ، مگر خدا فرشته ای همچون بشر برایش نفرستاد که مرز باورهایش را جابجا کند.

    میخواهم از صندلی خدا بلند شوم بگذارم باورش را خودش بفرستد ترمزش را خودش به حکم غفار الذنوب جمیعا بودنش پاک کند.

    من فقط همچون سلیمان و ابراهیم به کلام می آورم و و قل رب اغفرلی و لوالدی را انجام میدهم این طرف من است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 106 رای:
    • -
      الهه امینی گفته:
      مدت عضویت: 987 روز

      سلام نفیسه عزیز سلام بانوی بهشتی لذت بردم از نوشته‌هات

      چقدر عزتمندانه خودتون رو توصیف می‌کنید اصلاً نمی‌تونم با کلمات ادا کنم که چقدر لذت بردم چقدر قشنگ واکاوی می‌کنید و نتیجه‌گیری

      سه تا قسمت از متنتون رو توی دفترم واسه خودم نوشتم

      1.خدا با آن خدایی اش 5 بار زمان اختصاص داده به اسم صلوه که بروی تحسینش کرده و به او با عشق توجه کنی.

      من هم به عنوان خلیفه الله نیاز طبیعی و سالمی دارم به اسم مورد توجه قرار گرفتن و تحسین شدن.

      2.بنیان و ارزش‌های اولیه دو نفر که در جنگ باشد آن دو هرچقدر به ظاهر عوام عاشق هم باشند و جانشان برای هم در برود، هرچقدر ویترین زندگی لاکچری شان تعجب همگان را برانگیخته کند ،نمیتوانند در کنار هم سکینه الهی که اولین پارامتر زوجیت هست را تجربه کنند.

      3.از اینکه خودم حتی برداشتن ترمزها را برعهده بگیرم استعفا داده ام ، این ذنوب من است اما من که غفار الذنوب نیستم.

      چرا در برداشتن ‌‌پاکسازی ترمزها و یا الگوهای ذهنی از کریم الصفح بودن خدا استفاده نکنم

      اتفاقاً مورد سوم درخواست این چند روز من برای رفع ترمز ثروت بود منطقی کردن باور هر چه ثروتمندتر شوم نزد خدا عزیزترم رو به خودش سپردم به خدا گفتم خودت واسم منطقیش کن که اول فایل استاد راجع به باور اومد بعد هم متنهای ببینظیر شما دوستان

      ممنونم ازت که نوشتی …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1838 روز

      بنام خداونده بخشنده ومهربانم

      سلام به نفیسه خدا سلام به نفیسه نورانی سلام نفیس خانوم

      فقد اومد کامنت بزارم که بگم دمت گرم که بگم هر وقت کامنتات رو دیدم گفتم دمش گرم چقدررر کامنت طولانی داره چقدر وصل و چقدر قشنگ نگاه میکنه به تمام رفتارهایش و تمام کارهاو لحظه به لحظه زندگیش..

      دورد خدااا به تو درود خدا

      خدارو شکر میکنم برای حضورتون در زندگیم برای حضور تک تک بچه های این سایت و استاد و مریم بانووو که چراغ اینجا هستن

      الهی شکررر برای تک تک لحظاتم شکرت خدا جون

      این پیام فقد وفقد احساسممم بود برای شمااا دمتون گرممم

      در پناه جان جانان رب االعامین شاد سلامت و ثروتمند باشی….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      نرگس هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 2660 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام عزیزم نفسیه جان

      حدود شش هفت ماه پیش شروع کردم به خوندن کامنت هاتون توی سایت و جز افرادی بودید که خیلی من رو به فکر فرو بردید.

      مخصوصا به اگاهی هایی که در زمینه ی روابط ، زن بودن و خودشناسی رسیدید. خیلی لذت بردم و به عنوان یک زن نوع نگاه جدیدی در من ایجاد شد.

      من مدت هاست درگیر مبحث روابط هستم. شاید از همون ابتدا و زمانی که کم کم از سنین نوجوانی خارج شدم تا به امروز نتونستم به تجربه ی دلخواهم از روابط برسم. انگار هیچوقت اون رابطه ، به اندازه ی کافی دلخواه من نبوده و راضیم نکرده.

      انگار همیشه یک نوع درگیری درونی در مورد فردی که باهاش هستم دارم.

      الان هم همینطور هست. یک سال و نیم هست با کسی هستم اما نه میتونم جدا شم و نه ادامه دادن این رابطه برام چندان لذت بخشه. اگر بخوام جدا بشم زمین و زمان رو بهم میدوزه و نمیذاره و انقدر اصرار میکنه که منم لحظه ی اخر کم میارم و به این فکر میکنم حتما مشکل از درون خودمه و اگر بتونم خودم رو اصلاح کنم اون یا تغییر میکنه و یا از به راحتی از زندگی من میره و به همین خاطر اجازه میدم رابطه همین طوری که هست بمونه.

      سعی میکنم در مورد رابطه ام فکر کنم و راه حل هایی که به ذهنم میرسه رو عملی کنم ، اما در نهایت نتیجه ی پایداری برای من نداشته که بتونه احساس رضایت طولانی مدت بهم بده و به یکی دو هفته نمیرسه که دوباره همین اتفاق تکرار شونده برام میفته. میل به جدا شدن و … . در حالیکه من میل به جدایی دارم ، اون هیچ مشکلی نداره و راضیه و این تناقض هست.

      خیلی دوست دارم یک بار برای همیشه بتونم تمام موضوع روابط رو برای خودم حل و فصل کنم تا دیگه انقدر نشتی انرژی و درگیری با خودم نداشته باشم.

      دوست دارم در یک جایگاه عالی و با عزت و احترام وارد یک رابطه ی واقعی و زندگی مشترک بشم. نه اینکه مدت ها در کشمکش و فقط گذراندن روزگار و روزهای رابطه باشم و همش درگیری سر خواسته هایی که در یک راستا نیست. درگیری سر داشتن رابطه جنسی یا نداشتن ، خواستگاری کردن یا نکردن ، اولویت بودن برای طرف مقابل یا نبودن ، دوست داشتن یا نداشتن ، صحبت کردن برای رابطه یا رها کردن و خیلی موضوعات دیگه…

      مدتی هست واقعا از خستگی تسلیم شدم.

      امروز که کامنت شما رو خوندم فقط میخواستم ازتون تشکر کنم بابت کامنت هاتون و این همه باورهای زیبایی که مخصوصا به زن ها دادید. اما ناخوداگاه پیامم به این سمت رفت مشکل طولانی مدتم رو مطرح کنم و ازتون بپرسم چطور تونستید راه درست و انتخاب درست رو برای خودتون پیدا کنید. چطور تصمیم گرفتید حتما میخواهید جدا بشید. چطور میشه به یک درک بهتر درباره ی روابط رسید و رضایت واقعی رو ایجاد کرد. اینکه توی این شرایطی که الان هستم چطور میتونم مسئله ام رو واقعا حل کنم.

      و اگر هر صحبت دیگه ای در مورد این چالش دارید خیلی خوشحال باز هم کلام زیباتون رو بخونم.

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        نفیسه گفته:
        مدت عضویت: 2111 روز

        به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

        سلام به نرگس نازنینم ،عاشقانه قدردان همراهی و نگاه پر از عشقت به من و قلم و دیدگاهم هستم.

        این چند روز به این فکر میکردم و از خدا هدایت میخواستم که جوابی درست را برای شما مکتوب کنم.

        شاید لازم باشد سوره نساء را کلمه به کلمه خوره وار بررسی کنید تا قوانین شروع و ادامه روابط از دیدگاه الهی را یاد گرفته و به کمتر از شأن و کرامت الهی تان رضایت ندهید.

        نداشتن قاطعیت نرم همان پاشنه آشیل ما در حوزه روابط بوده است که چنان ما را در مدار مرتدین قرار میدهد که در زمان هایی که لازم است هنر رها کردنهای نوحی و لوطی را در عمل اجرا کرده و تا پای جان استقامت ورزیده و فارغ از هر مقاومتی در جهان بیرون راهمان را در پیش گرفته و پشت سرمان را نگاه هم نکنیم ،راه گم کرده ای شده که دور خودش گیج و شل میچرخد.

        قلبتان رضایتی به ماندن ندارد ، زمان آشنایی در روابط برای رسیدن به یک نتیجه الهی با توجه به تحقیقات علمی و جهانی حداکثر 90 روز است.

        بعد از آن اگر تکلیف صمیمیت رابطه مشخص نشود، رابطه به چالش ها و گمراهی ها کشیده میشود و روزی به خود آمده و خود را غرق در نارضایتی و برزخ حالی وحشتناک را تجربه میکنی.

        به سبد محصولاتتان نگاهی انداختم ، خوشبختانه با دوره های مهم و اثر بخشی چون عزت نفس و لیاقت آشنایی دارید.

        میماند وابستگی هایتان ، که به دلیل عدم رعایت مدیریت زمانبندی در روابط و درگیر شدن عواطف و احساسات پاکتان قطعا فضا را برای شل شدن ها و تردیدها و برگشت به عقب ها و درماندگی هایتان گسترش پیدا کرده است.

        لازم است حداقل 3 ماه ترک رابطه داشته و گریه ها و هق هق هایتان و دردهای آن را زیر پتو تحمل کرده

        و از خود منی جدید و قدرتمند ساخته که بنیان و ارزش‌هایی غیر قابل فصل خود را شناسایی کرده و میداند هدفش از آشنایی و روابط و زندگی چیست.

        مهم نیست طرف مقابلتان چه انتظاری از شما دارد و شما را به چه کاری مجبور میکند. مهم این است شما قاطعانه تا پای جانتان شده روی اصول و استاندارها و خط قرمزهایتان ایستاده و تحت هیییییچ شرایطی پسر راکفلر هم باشد آن را زیر پا نگذارید.

        رابطه برزخی و گیج که مهمترین مهره آن ،که زن است در نارضایتی قلبی باشد ،بدترین و سمی ترین نوع رابطه است و مهمترین نشتی انرژی و مانع رشدتان.

        بنیان ‌ها و ارزش‌های اولیه و مهم خود که سرش با کسی شوخی ندارید را شناسایی کرده برای طرف مقابلتان را نیز ،اگر سرجنگی ناسازگار و غیر قابل اصلاح در بک بازه محدود مشخص و کوتاه با آنها یافتید همچون ترک مخدر زمین بازی همبازی توپ بازی را اجرا کرده و فعلا روی خودآگاهی ‌ خودشناسی و ترمیم عزت نفس و احساس ارزشمندی و لیاقت و خود مراقبتی تان لیزری کار کنید.

        کسی که ارزش‌ها و گوهرهای درونی خودش را شناسایی کرده باشد در رابطه ای که بیشتر از سه ماه از فضای آشنایی آن گذشته و روی هوا بودنش همچنان ادامه دارد نمیمااااااند،و خود را ملعبه دست نمیکند.

        حتی اگر نیاز باشد دردی سنگین برای ترک را تحمل کند اما به قیمت حفظ کرامت الهی اش آن را با جان و دل خریدار است.

        اما به خود یاد می‌دهد که درون من انرژی الهی جاریست که منفعت بردن از این انرژی بهایی لازم دارد. بهای آن حفظ کرامت و شئونات الهی ام طبق قوانین الهی در رابطه است آن را با عشق پرداخت کن و سپس از حضور الهی من برای ادامه مسیر بهره مند شو.

        اینکه یاد بگیریم گوهر الهی مان را پیشکش هر کس که ادعای عشق میکند نکنیم. لازم است ادعاها در عمل نشان داده شود.

        خدا با آن خدایی اش برای اثبات میزان بندگی ما ولنبلونکم اساسی راه می اندازد که تا فیها خالدونمان لرزیده تا خدا بداند چه کسی خودی و چه کسی نخودی است ،چطور من خلیفه الله همینطور مفت و مسلم قلب گرانبها و انرژی الهی ام را در اختیار هر کسی که فقط ادعا دارد بدهم.

        اگر ارزش‌های درونی و الهی مان را به عنوان مسجودین جبرئیل درک کرده همچون خدا مقربینمان را با وسواس و امتحانی الهی انتخاب میکنیم و غیر از آن را به کعبه وجودی مان راه نمیدهیم.

        خدا با آن خدایی اش هرکسی را به نزدیکی کعبه اش راه نمیدهد.

        مستطیع باشد طاهر باشد مشرک ها نجس هستند نزدیک نشوند.

        چه احساس بی لیاقتی ما را فراگرفته که مهمترین رابطه زمینی مان که زوج است را همینطور یرخی انتخاب میکنیم.

        نکند ما خود را از کعبه پایین تر دانسته و قداست خود را فراموش کرده ایم.

        کعبه که سنگ و آجر است و خدا مستقیم خلقت مرا برعهده گرفته و از روح الهی اش در من دمیده است.

        چه بلایی سر احساس لیاقت و ارزشمندی و قداست من آمده است که سر آن شوخی راه انداخته و با کوچکترین روزنه امیدی گیج و شل شده و اصول و استاندارهای الهی ام در روابط را زیر پا میگذارم و اجازه میدهم جهل‌هایم بر قوانین الهی غالب شود.

        چه بلایی سر عزت نفسم آمده که نتوانسته ام گدای عشق درونم را با عشق ورزی به خود سیراب کنم که بتواند خود را از رابطه ای برزخی نجات دهد.

        از جان آن رابطه چه میخواهم ؟

        عششششق ؟

        خود را آنقدر غرق عشق ورزی به خود کرده که دیگر دلم از جملات عاشقانه اثبات نشده نلرزد.

        نوازش ؟ خود را هر روز عاشقانه در آغوش کشیده و بوسه باران میکنم که شاهدخت درونم وعده فقر و کمبود شیطان را باور نکند.

        جملات عاشقانه ؟ خود را به کنسرت مجید رضوی و سهراب ‌پاکزاد در گرانترین صندلی اش دعوت کرده و جملات و شعرهای عاشقانه شان را به خورد خود داده که محتاج شنیدن جملات و آهنگ‌های عاشقانه نیز نباشد.

        به قول استاد عزیزمان تمام شد و رففففففت.

        در انتها به شما پیشنهاد میکنم کتاب مثل یک مرد فکر کن مثل یک زن رفتار کن اثر استیو هاروی را مطالعه کنید.

        برایتان بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
        • -
          نرگس هاشمی گفته:
          مدت عضویت: 2660 روز

          بسم الله الرحمن الرحیم

          سلام به نفیسه ی عزیزم

          از زمانی که کامنتتون منتشر شد بارها و بارها مطالعه ش کردم. چقدر درست و به جا میگید.

          خیلی دوست داشتم وقتی نتیجه ی ملموسی در دست داشتم براتون کامنت بنویسم اما گفتم کم لطفی نباشه و ازتون برای این کامنت پر محتوا سپاسگزاری کنم.

          انشالله که وقتی نتیجه دستم بود براتون کامنت طولانی ای از مسیر مینویسم.

          سپاسگزارم برای وقتی که گذاشتید و اهمیتی که قائل بودید تا جوابی رو با الهاماتتون بنویسید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1954 روز

    به نام خدای فراوانی

    سلام به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته عزیز

    بسیار خرسندم که بعد از چند ماه باز دارم مینویسم توی سایت

    اسم روانشناسی ثروت یک آمد، آمدم بگم که بازگشت هممون به سوی روانشناسی ثوت یک هست

    من هم این دوره رو فک کنم برج 8 سال 2022 تهیه کردم و از اونجایی که همه چیز فرکانسه

    در فرکانسش نبودم که دوره رو جدی کار کنم

    چند وقت پیش که استاد یک تست گذاشتن توی سایت ، اون تست رو انجام دادم و اونجا یکی از دوره هایی که به من گفته شد کار کنم روانشناسی ثروت یک بود.

    باز اونموقع نرفتم سراغش

    تا اینکه حدودا بهمن ماه 1402 رفتم ایران برای دیدن خانواده

    نزدیک چهار ماه ایران بودم

    حالا که برگشتم دارم دوباره جدی روی روانشناسی ثروت یک و 12 قدم کار میکنم.

    بگم که چی شد دارم کار میکنم

    ایران که رفتم بعد از 8 سال رفته بودم ایران

    و انقدر زیبایی توی ایران دیدم که عین روزهایی که اونجا بودم فقط تحسین کردم

    این حجم از ثروتی که در ایران هست

    این حجم از خونه های خوشگل که تماما سنگ مرمر های با کیفیت کار شده

    مغازه هایی که از کف تا سقف از بهترین متریال و سنگ های مرمر گران قیمت کار شده

    اینهمه پاساژ های بزرگ و زیبا که دیدم

    رفتم جزیره قشم انقدر توی نوروز حجم مسافر زیاد بود که قشمی های عزیز به طنز میگفتن تورو خدا دیگه نیایید قشم ما خودمون جا نداریم

    استاد

    شما نمیدونی چقدر من توی قشم فقط ثروت دیدم و تحسین کرد

    توی منطقه درگهان شده بود یک پارکینگ کامل

    من با خانواده رفته بودم اونجا همه اش بهشون گفتم ببینید چقدر ثروت توی این کشور هست

    اینهمه مسافر اومده

    حتما همه اشون وضع مالی خوبی دارن که اومدن جزیره

    اونم توی ایام نوروز که انقدر قیمت هتل ها بالاتر از حد معمول هست

    استاد عباس منش

    انقدر

    انقدر این ایران رفتنم نگاه من رو به ثروت عوض کرد که باعث شد من فرکانسم تغییر کنه و همین که برگشتم نشستم سر روانشناسی ثروت یک

    و اونجا بود که فهمیدم با تحسین ثروت فرکانس من تغییر کرده و الان با روانشناسی ثروت یک هم فرکانس شدم و دارم تمام آگاهی هاش را با تمام وجودم میگیرم

    هر روز فایل جلسه دو رو گوش میدم

    هر بار قوی تر میشنوم که ” به هر چزی توجه می کنی ، اساس اون موضوع وارد زندگیت میشه” نه دقیقا همون موضوع

    این جمله رو من خیلی خیلی زیاد از شما شنیده بودم

    اما هرگز اینجوری هر بار تشنه شنیدنش نبودم

    اونجایی که تاکید میکنید روی جمله ” لاجرم”

    مثل آب سردی هست روی آتش ناکامی های من از نرسیدن ها

    توضیح باور فراوانی و استعاره سطل رو شاید بیش از پنجاه بار قبلا از شما شنیده بودم

    ولی این سری جدید که دارم روانشناسی ثروت یک رو کار میکنم هر بار تشنه تر هستم از قبل

    انگار بار اول که میشنوم

    هر بار که میشنوم خوشحال تر از قبل هستم

    مثل آخر همین فایل که شما گفتید وقتی متوجه شدید “این افکار شماست که همه چیز رو رقم میزنه” نشستید صفحه صفحه نوشتید

    همون انرژی با شنیدن مجدد ثروت یک درون من جاری هست

    از خانم شایسته عزیز بی نهایت سپاسگذارم

    سایه شون افتاده بود در این فایل که با شما حرکت میکردن و این فایل که بی نهایت ارزشمند هست رو برای ما ضبط کردن.

    دوست دارم بیشتر اینجا بنویسم

    تمرین های روانشنایی ثروت یک رو در یک فایل وورد در کامپوترم هر روز انجام میدم دوست دارم تمرین های هر جلسه رو از اون فایل ووردم هر روز وارد سایت کنم

    تا در حد، فقط ذره ای دینم رو به این سایت الهی ادا کنم

    استاد اینم بگم و برم

    ایران که بودم یک سری اتفاقات پیش ببینی نشده ای برای من پیش اومد که اگر آدم قبل از دوره های شما بودم خیلی خیلی به هم میریختم

    اما صدای شما بلند توی گوشم میپیچید که آگاهانه دهنت رو ببند و درباره موضوعی که دوست نداری دوباره تکرار بشه حرف نزن”

    فک کنم توی روانشناسی ثروت دو این رو تعریف میکینید که ماشین شما رو دزد زده بوده و شما تصمیم گرفتید درباره این موضوع با کسی صحبت نکنید

    من هم آگاهانه دهنم رو بستم و فقط هدایت خواستم تا مشکلم حل شد و در نهایت هدایت شدم به یکی از بنده های شریف خداوند و کارهام رو دو سوته انجام داد که من بهش گفتم شما یک فرشته ای که خدا برام فرستاده.

    اونجا به خودم بالیدم که شاگرد استاد عباس منش هستم

    به مامانم و همسرم هم گفتم من افتخار میکنم که شاگرد استاد عباس منش هستم

    چون تونستم مشکلم رو با روشی که استاد آموزش داده حل کنم.

    اتفاقات قابل وصف خیلی زیادی برام افتاد توی ایران که هی تحسین کردم اونها رو

    در پس زمینه هم اون مشکلاتم بود و من فقط سعی میکردم اون اتفاقات خوبی که داره در خلالش برام میوفته رو ببینم و تحسین کنم.

    الهی هزار بار شکر که اینجام و دارم براتون مینویسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: