چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 29
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم
آگاهی شما بارها بارها به زندگی من نتایج خارق العاده بخشیده
سال ها پیش درگیر ازدواجی شدم که از هر لحاظ برای من ناخواسته بود و با گوش دادن به فایل وضوح از طریق تضاد تونستم خواسته هام رو برای خودم روشن کنم و از اون زندگی جدا شدم
بعد از جدایی همه به من میگفتند تو دیگ ازدواج خوبی نخواهی داشت یه بار طلاق گرفتی و منتظر مرد مجرد نباش که باهاش ازدواج کنی
اما من هیچکدام از اون باورها رو قبول نکردم و همچنان به خواسته هام توجه کردم
گاهی میشد در مسیر ناامید بشم اما همیشه به خدا توکل میکردم و خودم رو در مسیر قرار میدادم
بعد از دو سال با مردی آشنا شدم که هم مجرد بود و تا بحال ازدواج نکرده بود و هم تمام مواردی که در دفترم نوشته بودم و با خدا در موردشون صحبت میکردم داشت و برای من بهترین نشانه از تایید باورهای درستم بود و هنوز هم این عشق و مودت بین ما هر روز بیشتر میشود و بیشتر درک میکنم خودم خالق زندگی خودم هستم و اتفاقات عالی دیگری که در مسیر زندگی تجربه کردم
دوستان به یاد داشته باشید این خدایی که ما رو آفریده برای ما بهترین اتفاقات رو رقم خواهد زد به شرطی که ایمان داشته باشیم او خوشبختی ما را میخواهد
در پناه نور و عشق الهی باشید🩷
با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد خوبم و خانوم شایسته عزیز .
در مورد باورها که همه چیزه من توی چهار سال گذشته که مهاجرت کردم از داراب (شیراز)به تالش (گیلان) ، توی دو سال اول ،داستان باور ها و این که هر چیزی رو که بهش فکر کنی و توی اون فکر خودت رشد ایجاد کنی حتما باور شکل میگیره حتما نیاز نیست که یه باور محدود کننده از بچگی داشته باشی ، ینی چی ،یعنی این که من نادانسته شروع کردم به افکار مسموم که شمالی ها زمین همسایه رو بهت نشون میدن و زمین خودشون رو بهت میفروشن ، ادمهای ناتویی هستن و سر غیر بومیها کلاه میزارن همش باید دادگاه باشی شغل جدیدم بستنی فروشی بود و این فکر رو توی خودم رشد دادم که اینا بستنی نمیخورن و این باور رو رشد دادم تا جایی که مغازه م رو جمع کردم .
جالب اینه که توی دوسال دوم با استاد و سایت استاد اشنا شدم و شروع کردم خوشبینانه به اطرافم نگاه کردن ، و هر شب چند تا فایل از سفر به دور امریکا رو دانلود میکردم و بارها و بارها میدیدم تحسین میکردم و به رابطا استاد با خانوم شایسته توجه میکردم و خواسته ها در وجود من شکل گرفت تا جایی که سبک حرف زدنم و صحبت کردنم تا حدودی شبیه به استاد شده .
یه جایی به خودم اومدم دیدم اقا مردم شمال چقد انسانهای شریفی هستن چقد صمیمیت توی وجودشون هست چقد توی شرایط به من که بومی نیستم کمک میکنن بعد یه جا نشستم و فکر کردم گفتم، چی شد !!!!این مردم که همون مردم هستن شهر هم که همونه من هم که همون ادم هستم چرا حواشی اطراف من اینقدر تغییر کرده بعد فهمیدم من با دیدن فایل ها و توجه به سبک استاد باورهام تغییر کرده و برای همین هم هست که شرایط اطراف من هم تغییر کرده خواسته هام بزرگ شده عاشق طبیعت شدم و همون جور که استاد توی روانشناسی ثروت میگن به هر چیزی که توجه کنی از اساس همون توی زندگیت اتفاق میوفته، یه جوری شد که هر روز صبح با همسرم میرم توی جنگل و یه ساعت پیاده روی میکنم و 10 کیلومتر راه میرم وزنم 20 کیلو کم شده کل زندگیم شده صحبت در مورد خواسته ها .
من همیشه میگفتم طبیعت و جنگل رو توی گیلان باید ببینی و مازندران جنگل نداره با وجود این که مازندران هم زیاد میرفتم اما نمیدیدم ، سه ماه پیش یهو چشمم به جنگل های چالوس و بقیه جاهای مازندران باز شد گفتم عه چی شد پسر این اگه جنگل نیست پس چیه چرا تو نمیدیدی انگار خداوند یه پرده از جلو چشمام برداشت .
یه ماه پیش با یه گروه کوهنوردی، کاملا اتفاقی اشنا شدم که تقریبا هر هفته برنامه میزارن و زنگ میزنن بمن و اسرار که باید حتما باهاشون برم ،اینجاست که استاد میگن به هر چیزی که توجه کنی لاجرم به سمتت میاد حالا خوب یا بد فرقی نداره پس باورهای فراوانی رو باید توی خودمون رشد بدیم ، همین جمعه رفتیم قله با گروه ماهیچه پای همسرم گرفت بخاطر پیاده روی طولانی دو روز پیش دوباره برنامه تمرینی گذاشتن و به همسرم زنگ زدن گفته بود نمیایم و به من زنگ زد گفتم بخاطر وضعیت جسمانی تو اگه نریم بهتره ، مدیر گروه بخودم زنگ زد و من نتونستم بگم نمیام و دیروز رفتیم تمرین توی یه قله ی کوچیک اینجا بود که لاجرم هدایت شدیم به اون چیزی که بهش توجه میکردیم حتی اگه خودت نخوای ،
در مورد این که چه باوری هست که دلیل علمی هم نداره که منبع موثقی برای اثباتش نیست اما بهت کمک میکنه یا نه تو بهش توجه میکنی یا نمیکنی !
من توی این 4،5 سالی که اومدم شمال زیاد شنیدم که شیرازیها ادم های بسیار خوب و با محبت و خونگرمی هستن ، که اتفاقا همه یه دوست شیرازی خوب داشتن و اصلا خلاف اون رو نشنیدم که این موضوع به بهتر شدن شخصیت من خیلی خیلی کمک کرده که به خودم اجازه ندم بر خلاف باوری که نسبت به شیرازیها هست عمل کنم و هر روز به انسان بهتری تبدیل شدم چون سالهای زیادی هست که میشنوم و میدونم نظر مردم کشور در مورد استان فارس چیه و توی این چند سال اخر که کامل از شیراز مهاجرت کردم هر جایی که میگم شیرازی هستم این حرف های خوب رو میشنوم .
و اما یه باور دیگه هست که اصلا بمن کمک نمیکنه و من اصلا با وجود این که شنیدم اما باورش نکردم اونم این که شیرازی ها خسته و تنبل هستن چون فقط توی شمال و توی این 5 سال شنیدم و اصلا نخواستم قبول کنم هر جا هم میشنوم میگم نه این واقعیت نداره و من حتی یه نفر رو نمیشناسم که بگم اره یه الگوی تنبل و خسته میشناسم پس حرف شما درسته و این باور مردم روی من هیچ تاثیری نذاشته اتفاقا میگم توی هر کاری که شما انتخاب کنی بیا رقابت کنیم ببینیم که کی تنبله و خسته میشه ، بهیچ وجه نخواستم قبول کنم چون اصلا بمن کمکی نمیکنه و باعث پس رفت و درجا زدن من میشه .
یه باور هم هست کا برا خودم اصل قرار دادم و بهم خیلی کمک کرده .
هدف ، تلاش ، پشتکار .
همیشه این سه اصل رو برا خودم داشتم و توی شروع کارم همیشه گفتم خدایا با توکل بر تو شروع میکنم و چون هدف دارم و براش تلاش میکنم و هر جا خواستم کم بیارم از پشتکار استفاده کردم باعث رشد و ترقی من شده تا جایی که من توی هیچ جنبه ای هیچ ربطی به ادم قبلی که 14 سال پیش بودم ندارم حتی خواسته هام هیچ ربطی به قبلم نداره اون موقع هدف و ارزوم این بود که از کارگری در بیام و راننده نیسان بشم اما الان با رعایت قانون تکامل توی تدارک مهاجرت هستم چون یک بار هم با ایمان به خدا مهاجرت کردم و کاملا موفق بودم و به قول استاد توی سابقه و بیوگرافیم هست میدونم با ایمان به خدا و ساختن باورهای درست در جهت خلق خواسته لاجرم به اون هدایت میشویم . این در حالیه که خانواده من همگی هنوز توی همون شرایط قبلی که سالها بودن هستن و هیچ تغییری نکردن حتی یه مسافرت هم نمیتونن برن و من اصلا هیچ اماری نمیتونم از مسافرت رفتنم در بیارم از بس زیاد بوده …
از استاد عزیزم سپاسگذاری میکنم که این فایل بسیار ارزشمند رو توی سایت گذاشتن انشالا من هم بتونم مثل استادم پیشرفت کنم و بتونیم دنباله رو موفقیت های استاد باشیم همه مون توی اون کاری که بهش علاقه داریم .
درود براستاد عزیز،خانم شایسته و دوستان هم فرکانسم…
باوری که برای ما بعنوان یک معتاد ایجاد کرده بودن این بود که(لب که زدی به بافور شسته میشه باکافور)..
این باور فوق العاده قدرتمنده و شدید روی من تا زمانی که اعتیاد داشتم به مواد مخدر کار میکرد…
صدها ترک ناموفق داشتم از یک روز گرفته تا 3سال ولی باز برمیگشتم سرمواد…
موضوع این باور بود که هرکسی مواد مصرف کرد زمانی که میمیره فقط ترک میکنه وگرنه تازنده هست که نمیشه ترک کرد ضراب المثل هم براش درست کرده بودن…
تمام مدتی که توی ترکهای قبلی بودم به این فکر میکردم که دوباره کی شروع میشه مصرف کنم؟ چون باورنداشتم بشه بدون مصرف زنده بمونم…
وچقد از کسانی که باهم مصرف میکردیم واقعا مردن و وقتی باز دور بساط بودیم حرف از ترک مواد میشد میگفتیم فلانی فقط ترک کرد منظورمون اون شخصی بودکه مرده بود….
وسالیان سال این قصه ادامه داشت تا توسط خداوند هدایت شدم به انجمن معتادان گمنام…
مثل الان که اومدم توی این سایت و باخودم عهد کردم هرجور شده جنازمم که شده بکشونم توی این سایت و فایل گوش بدم و دوره بخرم و کامنت بخونم و بنویسم و تمرین وتکرار کنم همون زمانم وقتی وارد انجمن شدم بدلم نشست والگوهایی دیدم که چندین سال کارتن خواب بودن وهمه زندگیشون رو باخته بودن ولی باموندن و گوش دادن و عمل کردن دوباره زندگی براخودشون ساختن که هیچ ربطی به گذشتشون نداره…
اونجاهم گفتم اگه شده جنازمم بکشونم توی انجمن اینقد میام که منم تغییر کنم و برای همیشه از شر این بیماری راحت بشم…
اونجا اون باور قبلی عوض شد الگوهای زیادی دیدم و خودمم به لطف خدا و انجمن 18ساله پاکم و دارم زندگی و کسب وکارخودم رو ارتقا میدم…
یواش رفتم ولی همیشه درحال پیشرفت بودم ازاون زمان…
اتفاقی با استادی آشناشدم که توی کانادا زندگی میکرد و سمیناری ازش بدستم رسید 4ساعت بود از 10تاشب تا6صبح طول کشید دوبار ازاول گوش دادم و باخود گفتم من باید ایشون رو ملاقات کنم و شاگردایشون بشم اون زمانم آموزش آنلاین نبود حضوری بود…
من توی یکی ازروستاهای دورافتاده اصفهانم …تو ذهنم میومد که تو کجا و استادکجا؟؟
ولی باورهای قوی برای خودم ساخته بودم که محدودیت نداشتم وبخودم گفتم من نمیدونم چجوری ولی بابدبشه..ازسال 86تا 89 فقط با آموزشهایی که توی سایت بود و میخریدم بااستاد کارکردم وبلاخره متوجه شدم ایشون ایرانم میان سمینار برگزار میکنن و رویای من به حقیقت پیوست وبراولین بار تورآموزشی ایشون روخریدم و 4روز رو با ایشون هم زندگی کردیم هم آموزش دیدیم…
توی سال 86 تا 89 که استاد رودیدم شغلم رو عوض کرده بودم ارتقا داده بودم و کارگرهم داشتم وزمانی که صبح از روستا حرکت میکردم برم ساعت 4 بعدازظهر تهران باشم براسمینار کارگرام بهم میگفتن خدا شفات بدد آدم دیونه تر از توخدا نداره که اینهمه راه میری فقط برا 4 ساعت حرف زدن یک نفر رو گوش بدی..
همه ی اینها نتایج باورهایی بود که توی خودم جهت رسیدن به خواسته هام تغییر داده بودم و زمانی که درک کردم که جواب میده هیچکس جلودارم نبود…
باور به اینکه یک آدم روستایی نمیتونه در حد بالایی رشد کنه باور اکثریت بود ولی من قبولش نکردم…
من درحد خوبی رشد دارم از همون زمان تاحالا…افتادم ولی پاشدم خیلی قوی تر…
باور به اینکه توروستا درآمد زیادی نمیشه کسب کرد رو اکثریت داشتن ولی من قبولش نکردم وزمانی که یک حسابدار گرفتم هفته اول که اومد سرحسابام و سود کار منو میدیدیک روز گفت من دارم شاخ درمیارم تو اینجا توی یک روستا درآمدت باندازه 30تا کارگر هست و اصلا کسی نمیدونه و کسی نمیتونه بهش فکر کنه اصلا…
اینا باورهایی بودن که من روشون کارکردم وبهم نتیجه داد…
خداروسپاسگزارم بابت استادعزیز،خانم شایسته ودوستان هم فرکانسم…
عاشقتونم
به نام خدا
سلام استاد عزیزو خانم شایسته و همه ی بچه های هم فرکانسی
فایل بسیار خوبی بود و من خواستم داستانی از سخنان آقای جول اوستین را بگم که خیلی مرتبط به این فایل بود.
وقتی انسان باوری در دلش شکل میگیره یک اطمینان قلبی بهش دارد و از آنجایی که زندگی مارو افکار و باورهای ما بوجود میارن پس خیلی بهتر هست که باورهایی داشته باشیم که کمک کنن بهمون برای پیشرفت و موفقیت .
هیچ چیزی نمیتونه انسان را محدود کنه از سن ،درآمد ،سابقه ،ملیت ،گزارش پزشکی ،محل تولد، خانواده و… وقتی ما باور میکنیم رسیدن به هدفی را ، اونوقت همچیز دست به دست میده تا ما به اون اهداف برسیم و هر غیر ممکنِ منطقی رو ممکن میکند . انسان وقتی چیزی رو بتونه تجسم کنه و خودش رو ببینه امکان نداره بیدلیل باشه ،هیچوقت این وعده را خداوند به شما نمیده اگر نمیدونست چطوری اون را محقق کنه . اگر انسان ایمان داشته باشه به خدا و قوانین جهان، اونوقت میدونه که خداوند اورا هدایت میکنه به هر خواسته و هدفی که او بخواهد . خداوند چیزهایی را ممکن میکنه که خودتان به تنهایی نمیتوانستید و حتی فکرش رو هم نمیکردید .
دختری کوچک 5ساله در یک روز صبح وقتی که مردی شیر میاورد و داشت شیر را در خانه کوچکشان میگذاشت به چشمانش نگاه کرد و گفت: خانم جوان یک روز تو دوشیزه آمریکا میشوی . تا کنون کسی به او نگفته بود که میتواند به چی تبدیل شود و او در محیط خوبی زندگی نمیکرد . وقتی آن را شنید دانه ای در قلبش کاشته شد . هر سه شنبه ها مردی که شیر می آورد همان چیز را به او میگفت : تو دوشیزه امریکا خواهی شد . به طور طبیعی دلیلی نداشت که آن فکر را ، حتی داشته باشه اون ارتباطات رو نداشت و شرایط و منابع ،استعداد و توانایی و هیچکس را نداشت که در رویاش به او کمک کند . خداوند چیزهایی را در قلبتان قرار میدهد که فراتر ازین چیزهاست . توی 11 سالگی این دختر جوان دچار سانحه تصادف اتومبیل شد از ماشین پرت شد و پاهایش از 32 جا شکست و دویست بخیه در صورتش داشت .برای 5سال معلول بود و روی ویلچر نشست . بیشتر افراد ناامید میشدند ولی این خانم جوان نه . آن رویا در اعماق قلبش بود . در 19 سالگی وارد مسابقه زیبایی محلی شد و اول شد . او رفت تا در مسابقات دوشیزه «می سی سی پی »شرکت کند و در همان سال 1980 سارا پوت شیلم دوشیزه آمریکاشد . وعده تحقق یافت .
همه ی این ها از روزی شروع شد ، مردی که شیر می آورد گفت میتواند به چی تبدیل شود . بعضی مواقع خدا از مردم استفاده میکنه تا زندگی و موفقیت را در سرنوشتتون بیاره .خداوند میگه عظمتی در درون شما نهفته هست که هر ناممکنی ممکن میشود . موانع نمیتواند شما را متوقف کند بیماری ها نمیتواند شمارا شکست دهد اگر که شما ایمان دارید به خداوند و باور دارید که میتوانید به هرچیزی که بخواهید برسید . اجازه ندید که شرایط نامساعد شمارا قانع کند که رشد نکنید . ممکن هست به تضادهایی بخورید ولی ایمان به خدا بزرگتر از هر تضادی هست که بهش برخوردید .
سلام به استاد نازنینم
عاشقتونم چقدر ماشاالله خوشگل و خوشتیپ هستید چقدر لذت میبرم از اینکه میبینم شما هر بار لباسهای رنگ شاد زیبایی میپوشید و چقدرم بهتون میاد چقدر خوش سلیقه هستید استاد جان️
خیلی دلمون براتون تنگ شده بود خیلی خیلی.
در مورد باورهای قدرتمند کننده ای که من دارم و شاید بخوام بگم حسابی با کار کردن با دوره های شما شکل گرفت و تقویت شد توانایی حل مسأله هست انصافا من تو این زمینه خیلی خوب عمل میکنم قشنگ میبینم که کم نمیارم گیو آپ نمیکنم این باور رو دارم که هر مسأله ای یه راه حلی داره نمیتونه نداشته باشه فقط باید بگردم راه حلشو پیدا کنم چیز پیچیده و سختی نیست باید کانسپت اون مسأله رو درک کنی بفهمی و وقتی درک کنی میتونی از راهش وارد بشی و به ساده ترین شکل ممکن حلش کنی.و همین باعث شده به استقبال مسائل برم و لذت ببرم از حل کردنشون.
یه باور دیگه اینه که هر وقت چیزی رو گم میکنم با گره زدن پر روسریم یا شالم میدونم که پیداش میکنم با اینکه اصلا مبنای علمی نداره ولی ذهنا پذیرفتم که این کار کمک میکنه که من گمشدم رو پیدا کنم.
یه باور دیگه که دارم من میدونم و باور دارم من ذاتا مدیر به دنیا اومدم و انصافا خیلی خوب عمل میکنم به طرز فوق العاده ای انگار ساخته شدم برای مدیریت انگار من یه مدیر خلق شدم خیلی قشنگ و زیبا اصلا لذت عجیبی میبرم از این کار که همه چیز رو به نحو احسنت مدیریت کنم حالا زمانی مکانی مالی اصلا ذهن من بشکل جادویی لذت میبره از دسته بندی کردن و ارگنایز کردن و مدیریت کردن همه چیز در تمام زمینه ها واقعا لذت میبره ها شاید بخاطر اینه که میدونه برای این کار ساخته شده به دنیا اومده.
در مورد ثروت مثلا من باور دارم که ثروتمند میشم اما از طرفی هم باور دارم که سخته پول ساختن و ثروتمند شدن برای همین اولا خیلی جدی دنبالش نمیرم چون ذهنم زجر میکشه از سختی کشیدن و پول ساختن دوما خیلی طول کشیده این پروسه خیلی سینوسی هست.تقریبا میتونم بگم خستم کرده یه جورایی.اما تقریبا 20سال پیش رفتم یه کف بینی و قبلش هم فال قهوه چند بار گرفتم همشون میگفتند تو خیلی ثروتمند میشی اون کف بینی هم کف دستم یه تاج دید دقیقا هم از روی خطوطش اون شکل تاج رو برام در آورد و گفت تو تاج پادشاهی سرت میگذاری تو خیلی ثروتمند میشی و طبق همون هر بار که خسته میشم یادم به اون حرفها میوفته و باز انگیزه میگیرم برای ادامه دادن.
یه باور محدود کننده همون داستان چشم زخم هست که من قشنگ میبینم یه جاهایی قشنگ میکنه بیرون و میفهمم که هنوز چقدر تو بحث توحیدی مشکل ها دارم.یا تقسیم کار با خدا من خیلی جاها خیلی جاها خودم میخوام تمام کارها رو انجام بدم و انگار رو در بایستی دارم یا شاید فکر میکنم آخه این که کار خدا نیست این کارو که دیگه نمیتونه بکنه و بشدت توی حساب کردن روی این نیرو و جریان مشکل دارم.
یا حتی درخواست کردن انگار حالا کم میاد ازش عصبانی میشه که قشنگ میفهمم بر میگرده به بحث احساس لیاقت و ارزشمندیم اینا.
یه باور قدرتمند کننده دیگه اینکه از بسکه مامانم گفته که تو خوش قدمی تو خوش روزی هستی خدا رو شکر این باورم شده و هر وقت خونشون میرم یا هرکجا میرم روزی من زودتر از خودم رسیده حتی تو ارتباط عاطفی که دارم هم مرتب میشنوم پاقدم تو خوبه از وقتی تو اومدی تو زندگیم من اینقدر پیشرفت مردم و زندگیم خوب شد.
و بازم بخاطر همون باور خوش قدمی و کلا با هر کی آشنا میشم یا دوست میشم بطرز جادویی خیلی شرایطش خوب میشه و پیشرفت میکنه اصلا انگار رزق رو با خودم هر کجا میرم پخش میکنم.
از طرفی باور بشدت محدود کننده من مسئول خوشحالی و خوشبختی بقیه هستم بشدت منو زمینگیر کرده و عقب انداخته.
یه باور محدود کننده ام اینه که فقط با کار فیزیکی زیاد وتایم زیادی رو اختصاص دادن به کارم میتونم پول بسازم صبح زود برم فول تایم بمونم تا شب یه مشتری میاد یه موقع من نیستم بسته هستم و از دستم میره(همون که باید پدرت در بیاد تا پول بسازیه دیگه) و دارم تلاش میکنم که بخودم بقبولونم آقا جان اشتباه فکر میکنی اگر تو در مدار ثروت قرار بگیری با تغییر همین باور اشتباهات میتونی یه ساعت بری دم مغازه به اندازه یه هفته بلکه بیشتر پول بسازی بخدا اینقدر راحته.اما بشدت ذهنم مقاومت داره دیگه از کجا میفهمم از اینجا که ظهر میخوابم اما در مغازه رو نمیبندم دارم میمیرم از خواب خستم اما میگم نه بذار در باز باشه یه موقع به مشتری میاد میبینه بازم میاد تو نتیجش این شده که نه خواب میرم نه کاسبی میکنم.
و خیلی باورهای مخرب دیگه که اگه بخوام بنویسم طوماری میشه خیلی هاشون با کار کردن روی دوره های استاد بهتر شدن اما خیلی هاشونم هنوز مقاومت دارم توشون از کجا میفهمم چون هنوز دارم مثل قبل فکر میکنم و رفتار میکنم از رفتارم میفهمم هنوز گیر دارم خیلی جاها علی الخصوص مالی و لیاقت.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد گرامی خانم شایسته گل و دوستان نازنین
من یکی باور های خوبی که داشتم در زمان تحصیلم این بود که من هرچی بخونم همون میاد و نمره من عالی میشه تو امتحان و همیشه هروقت درس میخوندم ی جایی رو کمتر یا بیشتر میخوندم همون که بیشتر میخوندم نمرات بیشتری ازش داخل امتحان میومدم درسته که همیشه جزو نمرات تاپ کلاس بودم ولی تقریبا 99 درصد امتحانارو شب امتحانی بودم ولی با این حال بازم نمراتم عالی بودن مثلا یادمه سال نهم که امتحانای نهایی بود یه کتابی به ما داده بودن در طول سال که از اون بخونیم و من از یه جا شنیده بودم که امتحان نهایی همه سوالاتش از اینه و فقط همونو خوندم و اصلاا حتی کتابو نگاه هم نکردم و راستش از درس تاریخ و جغرافیا و اینا اصلاا خوشم نمیومد و با خوندن همون کتاب جزوه مانند نمره 19 یا 20 شدم و باز سال دوازدهم هم که نهایی بود با اینکه در طول ترم اصلاااا درس نخونده بودم و کتابارو باز نکرده بودم چون انلاین بود و بیشترم سرکلاسا خواب بودم وامتحانارو معلم میگرفتیم تا برامون امتحان بده امتحانای خرداد حضوری و نهایی بود و منی که هیچی در طول ترم نخونده بودم اونجا هم باز فقط نمونه سوالات سالهای قبل و بیشتر میخوندم و درسهایی که نمرات بالاتری داشت و تونستم اینجوری همون خرداد پرونده درسارو ببندم در حالی که دوستام بعضی هاشون به دی و شهریور هم کشید امتحاناتشون برای پاس شدن و این درحالیه که واقعا هیچکدوم در طول ترم نخوندیم
و خلاصه که این باور خیلی در طول مدرسه به کارم اومد
کلا از زمانی که انلاین شدیم من دیگه اصلا درس نخوندم تا قبل از اینکه پندمیک بشه و مدارس تعطیل و انلاین بشه من سال دهم بودم که دیگه بعد ترم اول مدارس تعطیل شد اون موقع من نمره ترم اولم نمیدونم 19.81 یا 19.89 شده بودم و همیشه خدا هم اگر یه جایی نمره کم میاوردم گریه میکردم و ناراحت میشدم خداروشکر که دیگه انلاین شد و من دیگه خودم زدم به بیخیالی و دیگه ام واقعا برام مهم نبود که نمره ام چند میشه
_
استاد یکی از باور های غلطی که من داشتم و از مامانم بهم رسیده بود و مامانمم از دوستش بهش رسیده بود (ایشون هم نمیدونم از کجا باور درونشون وجود داشته ولی مثل اینکه ی زمانی که اینجوری بوده ی اتفاق بدی واسشون میفته برای مامانمم تعریف کرده بودن و این باور درون مامانمم ایجاد شده بود)این بود که نباید کفش یا دمپایی برعکس باشه وگرنه که اتفاق بدی میفته از زمانی که با شما اشنا شدم و باور اینکه هیچ چیز و هیچ کس جز خداوند در زندگی ما نقشی ندارد با منطق قوی از اینکه یکی مثل من این دمپایی و کفش رو به وجود اورده و تولید کرده حالا این دمپایی کفش قدرتی داره که زندگی مارو خراب کنه و ما خودمون قدرت نداریم و تقریبا دیگه هروقت دمپایی و کفشم و در میارم و برعکس میشه دیگه بهش کاری ندارم و بعضی وقتام خودم برعکسش میکنم که یاد این باوره میفتم
خداروشکر که این باور غلطمم درست شده
استاد یکی از باور های خوبی که پدرم داره اینکه به همه چی میگه این الکیه و وجود نداره و اینا هرچیزی که بدونه بده و … مثلا برای دوره پندمیک از همون اولش گفت اینا الکیه و نمیدونم اصلا کرونا وجود نداره و … و اصلا هم به حدی که ما رعایت میکردیم ایشون رعایت نمیکرد درحالی که میرفت سرکار و ما هم تو خونه بودیم نه خیلی از ماسک خوشش میومد نه الکل میزد به دستش واین باور واقعا بهش کمک کرد درحالی که من و مامانم دچار شدیم و هردوی مارو برد دکتر و ماسک نمیزد وقتی پیش هم بودیم ولی خداروشکر اون هیچوقت مبتلا نشد به اون بیماری
_
استاد یکی دیگه از باور های غلطی که در وجودم بود باور تخم مرغ شکستن بود و اینکه بقیه میتونن مارو چشم بزنن و چشم زخم و اینا اون رو هم با همین باور که بقیه قدرتی ندارد و گوش دادن به فایل چشم زخم به کل از بین بردیم و الان حدود دو سالی میشه که اصلا تخمرغی داخل خونه ما شکسته نمیشه درحالی که قبلش ما همش تخمرغ میشکستیم و همش هم این اعتقاد به چشم زخم رو به خودمون یاد اور میشدیم
استاد یکی دیگه از باور های خوبی که درونم وجود داره و با گوش دادن به صحبتهای شما بیشتر شده اینکه بقیه جامعه و پدر مادر و …. هیچ نقشی در زندگی ما ندارند و اگر یه جایی به مشکلی برمیخورم یا به جایگاهی که میخوام نرسیدم و پول و ثروتی که میخوام الان ندارم تقصیر هیچکس نمیدونم و میگم ما با کار کردن روی باور هام میتونم همه چیو درست کنم و این تقصیر فقط و فقط خود منه
چقدر این فایل سرشار از اگاهی بود استاد باید بارها و بارها گوش بدیم که بیشتر باور به اینکه باورها اصل و اساس هستن برامون یاداور بشه
اتفافا چند روز پیش داشتم مصاحبه دیوید گاگینز رو میدیم و کامل هم ندیدمش وسطاش ویدیو رو پاک کردم بخاطر اینکه احساس کردم درسته شاید حرفای خوبی بزنه ولی همش داشت میگفت باید به سختی بکشی باید پدرت در بیاد باید در حد مرگ کار کنی تا
به اون چیزی که میخوای برسی و .. اون شخصی که داشت باهاش مصاحبه میکرد بهش گفت ی نفر هست 130 کیلو وزنش چی داری بهش بگی بهش گفت که باید سختی بکشی اصلا اسون نیست که بخوای لاغر کنی و اینا دقیقا همینجاها بود که کلا ویدیو رو پاک کردم و گفتم این همش داره از سختی و مشقت و اینا میگه درحالی که شما به رااااحتی و اسونی با یه قانون که عمل میکنید انقدر سریع و راحت بدون اینکه بخواید برید به قول خودش تو سرما صبح زود بدوید و ایناا… رسیدید به اینکه انقدر هیکلتون رو فرمه و نه تنها هیکلتون عالی شده بلکه اسون به این کار دست پیدا کردید و سلامت هم هستید نه تنها شما بلکه هرکس دیگه ای که برای لاغر شدن دوره سلامتی رو تهیه کرده
و فقط و فقط همه باورهای ماست اگر باور کنیم اسونه اسون خواهد بود و اگر باور کنیم سخت سخت خواهد بود (اینجا که این حرف و زدم یکم مقاومت ذهنم و احساس کردم )واقعا همیشه ذهنمون مقاومت خودش و داره درحالی که الان دارم دوتا نتیجه رو با روند طی شده متفاوت بهش نشون میدم شمایی که همیشه میگید باید اسون باشه و انقدر اسون وزن کم کردید و به هیکل دلخواه رسیدید و اونی که به سختی تونسته بود و میگفت هم به سختی میشه و شما هم همیشه میگید کارها باید اسون باشه و به اسونی میرسیدبه همه چی
دقیقا باور همه چیه
انشالله برسم به اونجایی که با گوشت و پوست و استخوانم اینو باور کنم که باور همه چیه انقدر دنبال چیزای الکی نرم و وقت خودمو هدر ندم و فقط رو باورهام کار کنم و دنبال حاشیه ها نرم
ممنون ازتون بابت این فایل فوق العاده عالی. و ممنون از خانم شایسته که برامون این ویدیو رو ضبط کردن
و خدارو سپاسگزارم از اینکه بهم فرصت داد کامنت بنویسم و ردپایی از خودم به جا بگذارم
در پناه خداوند غرق ارامش باشیم
بنام خالق زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم به مریم بانوی عزیزوشایسته ودوستان توحیدیم
خداراسپاسگزارم که در این مسیر توحیدی قرار دارم
باورهای قدرتمند کننده :
باوری چون اعتقاد نداشتن به چشم زخم وسحر جادو این باور باعث شد هیچ وقت حتی در بدترین شرایط زندگیم پول وانرژی ام را بیهوده هدر ندم
از روزی که وارد سایت شد وفایل فقط روی خدا حساب باز کن را گوش دادم باور کردم قدرتی بالاتر از قدرت خداوند نیست دیگه از تهدید بنده هاش نمی ترسیدم دیگه برام مهم نبود کسی تو زندگیم باشه یا نباشه باور کردم که من خالق زندگی خودم هستم تمام اتفاقات زندگی ام چه مثبت وچه منفی حاصل افکار خود من هست پس سعی کردم افکارم را کنترل کنم باور کردم توجه به داشته ها وسپاسگزاری بابت آنها وتسلیم خدا بودن رمز داشتن احساس خوب هست وطبق قانون جهان هستی باور کردم احساس خوب = اتفاقات خوب است
کلمه الخیر فی ماوقع را با تمام وجود باور کردم وباور داشتم هر اتفاقی برام رخ بدهد وقتی در مسیر درست باشم آن اتفاق اگر ناجالب هم باشه خیره
باور کردم که بدنم فوق العاده قدرتمند است واینکه این توانایی را داره که از خودش در مقابل هر بیماری ویروسی محافظت کند وهمین باور سبب شد زمان بیماری اپیدمی با اینکه با افراد زیادی سرکار داشتم همیشه سالم باشم
باور کردم من بهترینم ولایق بهترینها ،من لایق خوشبختی ام پس با وجود تمام ترسها، در مسیری قدم گذاشتم تا برا همیشه از زندگی همسر سابقم برم بیرون وازش جدا شدم
نپذیرفتم حرفهای اطرافیانم که میگفتند شوهرت اگر معتاد هست تو بساز ،زن زندگی زنی هست که بسوزه وبسازه ،
زن مطلقه جایگاهی تو جامعه نداردو آخرش هم اگر ازدواج مجدد کنی میشی بچه بزرگ کن مردم نه من این رو نپذیرفتم ووقتی از همسرم جدا شدم هر روز تکرار کردم که بهترینم ولایق بهترینها ،من لایق خوشبختی ام ونتیجه این باور درست ونپذیرفتن آن حرفها سبب شد الان بهترین همراه رادر زندگیم داشته باشم با بهترین خصوصیات اخلاقی حتی فراتر از چیزی که من همیشه تجسم میکردم خدایا شکرت
باور کردم اگر در این مسیر باشم وذهنم را کنترل کنم خدا راهها را به من نشان می دهد وباخاموش کردن صدای افکارم وتسلیم بودن میتونم الهامات خدا را دریافت کنم وبا این باور هرروز رشد کردم وقوی تر شدم
یکی از باورهایی که همیشه در ذهنم داشتم این بود که از محبت خارها گل میشود وقتی با قانون آشنا شدم بیشتر درک کردم در عین حالی که باور قدرتمند کننده هست میتونه محدود کننده باشه هر چی من با محبت تر باشم محبت بیشتری دریافت میکنم ولی گاهی این محبت بیش از اندازه میشه دلسوزی بی جا که با دلسوزی بی جا من عدالت خدا را زیر سوال میبرم
پس باور کردم هرکسی هر جا قرار داره سرجای درستش هست وخداوند عادل هست
استاد ارجمند و مریم بانوی گرامی صمیمانه از شما سپاسگزارم
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
سلام به همه عزیزانم در سایت و استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد چقدر این فایل زیبا بود هم مطالب و هم فضای دریاچه و اون آسمون که انگار نقاشی شده که هر موقع میبینم انگار دفعه اول که دیدم این فضارو و اینکه استاد چقدر استایل تون قشنگ و ورزشی و عضلات داره هر روز زیباتر و قدرتمندتر میشه که این از پشت دوربین کاملا مشخص و من خیلی لذت بردم و انگیزه میگیره ام از شما که همیشه میشود
استاد من 3سال که ازدواج کردم و الان 37 سالم یادم که همه به من میگفتن ازدواج کنی دیگه ورزش کردن و فراموش کن تفریح و فراموش کن باشگاه و فراموش کن آزادی و فراموش کن بدنت دیگه توانایی نداره و یه عالمه حرفهای تخریب کننده دیگه ولی استاد من باور نکردم و اصلا این حرفهارو نپذیرفتم و همیشه مقاومت کردم در برابر پذیرش این حرفهای مخرب الان 2سال که وارد رشته ورزشی جدیدی شدم که تا حالا انجام نداده بودم شروع کردم به ورزش جودو که یکی از ورزشهای رزمی بسیار قوی و تخصصی و قدرت بدنی و ذهنی خوبی میخواد که همه این باور و دارن که باید از سن خیلی کم شروع کرد تا بتونی نتیجه بگیری الان بعد از 2 سال که از کمربند سفید شروع کردم پیش یکی از بهترین اساتید جودو که پدر جودو ایران میدونن ایشون استاد کیهان عزیز که الان 81 سالشون آموزش دیدم و به لطف خدا دارم کمربند مشکی و دان 1 این رشته رو میگیرم و درحال تمرین برای مسابقات مهر ماه کشوری هستیم به امید خدا
چقدر این ورزش به من کمک کرده تا بتونم دورهارو بهتر انجام بدم بهتر درک کنم انگیزه و قدرت داده که در تمام زندگی و کسب و کارم و روابط و اعتماد بنفسم کمکم کرده و قدرتمندتر از قبل در حال جلو رفتن برای خواسته های بزرگتر هستم و الگویی شدم برای اطرافیان که میشود
خدارو شکر میکنم برای داشتن استاد خوبی مثل شما که همیشه با دادن باورهای درست و نشان دادن مسیر زیبا و سرسبز با درختان میوه و هوایی مطلوب این مسیر زیبارو طی کنیم و هر روز خدارو بیشتر و بهتر و قوانینی که خیلی خیلی آسان قرار داده تا ما بتوانیم بهتر و بهتر وبهتر از زندگی لذت ببریم بیشتر درک کنیم
باز هم از شما و خدای مهربان سپاسگذارم ….
بنام خداوند بخشنده و مهربان و رزاق وهدایتگرم ،
سلام به استادان مومن و محترم استاد عباس منش وخانم شایسته گل،
خیلی دلتنگ فایل جدید وصدا و تصویر زیبای پردایس نشینان عزیز بودم،
درست استاد جان به هرچی باور کنیم ،موفق می شویم در آن زمینه ،
من باور داشتم که معلم خوبی می شوم، و همینطور شدم،
من باور داشتم که میشود درسن تقریباً بالا هم دانشگاه رفت تحصیل کرد ،وموفق شدم،
من باور داشتم که معمولا مرد ها همسرانشان را کتک می زنند ،وهمین طور هم شد،به همین دلیل وبد رفتاری همیشگی همسر م بعد از 31 سال زندگی مشترک مجبور شدم جدا شوم،
من باور داشتم در پرورش درخت میوه تبحر دارم ازفقط یک درخت آلبالو دریک باغچه کوچک در حیاط بیشتر از 20 کیلو از یک درخت کوچک آلبالو برداشت کردم،
من باور داشتم و دارم که باوجود مشکلات زیاد عاطفی و خانواده گی ولی من خانم قوی هستم به طرز معجزه آسایی سلامتی ام را به دست آوردم ،وخیلی بیماری ها را شکست دادم،به لطف الله مهربان ،
من باور داشتم روزی فراوان ازطرف خداوند برایم مقرر شده ،وقتی بادست خالی از زندگی آمدم بیرون در طی 2سال اکثر وسایل زندگی را خریدم و تنهایی زندگیم را به همراهی خداوند عزیزم ادامه می دم،
یک باور نادرست داشتم که اگر محصولات سایت عباس منش را بخرم خیلی وضعیتم تغییر میکند .با امید چند محصول .طلایی مثل احساس لیاقت. دوره حل مسئله.وعزت نفس را خریدم ،ولی چون ضعیف عمل کردم و تمرینات را انجام نمیدادم نتیجه بزرگ وچشم گیر نگرفتم ولی همین موفقیت های که کسب کردم .مثل جرات طلاق گرفتن،قبول نکردن خفت خواری بیشتر،خرید خیلی چیزها وکمک مادی به فرزندم ،هم از برکت تغییر نگرش کمی که ایجاد کردم بود ،واز خدای رزاقم وشما استاد عزیزم وبانوی به حق شایسته سپاسگزارم ،استاد بچه ها سایت اگر راه کاری برای غلبه بر تنبلی ،وبیماری تیرویید وافسردگی دا رید بفرمایید چون واقعاً می خواهم تغییر کنم ،منتظر راهنمایی و راهکارهای شما هستم ،
همه مان در پناه خدا توانا موفق ،سلامت ،ثروتمند باشیم ،خدایا شکرت
به نام الله یکتا
دیروز کامنتی خوندم که خوندن همون کامنت باعث شدن دقیقا بعدش که اتفاق ناخوشایندی افتاد بتونم ذهنم رو کنترل کنم و سپاسگزارم از دوست عزیزی که کامنت رو نوشته بودن، همین موضوع باعث شد تا بیام از اتفاقی که امروز برام افتاد بنویسم شاید برای یک نفر مفید باشه
چند روزی بود که خیلی خوب روی خودم کار میکردم و شرایط آروم بود امروز صبح که بیدار شدم به خدا گفتم برام نشونه ای بفرست که بدونم حواست به من هست
وقتی بیرون برای انجام کاری رفته بودم یه خانوم مسن بهم گفت میشه کمکم کنی از خیابون رد بشم منم با خوشحالی قبول کردم چون یه باوری که در مورد کمک کردن دارم اینه که امروز توفیق کمک به دیگران نصیبم شد آخ جون یه نشونه ی خوبه واسم
وقتی از خیابون رد شدیم میخواست تاکسی بگیره سر قیمت کرایه چونه میزد گفتم اشکالی نداره سوار بشین من حساب میکنم کلی خوشحال شد و به سلامت رفت دقیقا چند دقیقه بعد یه مبلغی پول از جایی که انتظار نداشتم و به میزانی که بازم انتظارشو نداشتم به حسابم واریز شد و من فقط اشک توی چشمام جمع شد که خدای من دقیقاااا بعد کمک به اون خانوم این اس ام اس اومد و این نشونه است
خدایا شکرت که وقتی از ته دل تصمیم به تغییر میگیریم تو هوامونو داری و نشونه هات رو میفرستی