چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 34

960 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا کبیری گفته:
    مدت عضویت: 819 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و مریم جانم و همه دوستان مثبت اندیش این سایت

    بسیار فایل عالی بود که با گوش جان شنیدم استاد سپاسگزارم از شما که راه واقعی را بهمون نشون میدید متشکرم ازتون که با جان و دل برامون صحبت میکنید و راه رسیدن به اهداف را برامون روشن میکنید .

    استاد من چند ساله رشته سوارکاری را انتخاب کردم و خداروشکر تونستم موفق باشم تو این رشته

    الان میخوام شروع به آموزش کنم ولی هنوز تصمیم درستی نتونستم بگیرم ، نمیگم خیلی ، ولی تلاش کردم

    برای اینکه تو باشگاه سوارکاری بتونم آموزش بدم اما همچنان بلاتکلیف هستم و نشستم تا خدا برام تصمیم بگیره ، نمیدونم تا چه اندازه این فکرم درسته که بشینم تا خدا دست به کار بشه ،

    دلم میخواد تو بهترین باشگاه در بهترین مکان و زمان با حس خوب و در شرایط عالی مشغول به آموزش بشم و ایمان دارم که خدا باهامه و حمایتم میکنه

    تنها پارتی من خداست و از هیچکی هم انتظار ندارم چون تنها حمایتگرم خودشه

    از شما استاد بزرگوار و فهمیده و با درک تشکر و قدردانی میکنم که راه را بهم نشون میدین ، از خدا میخوام که بتونم حرفای شما را درک کنم بفهمم و عمل کنم و به خواسته هام برسم

    آرزوی سلامتی کامل همیشگی ، شادی هر لحظه و آرامش و ثروت بی نهایت برای شما و همه مردم دنیا دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    زهرا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2093 روز

    سلام به روشنگر ذهن تاریکم،سلام به پیامبر مهربانم،سلام به اسطوره ی طلایی زندگیم…

    این فایل باعث شد برگردم به تاریک‌ترین روزهای زندگیم،که روابط عالی بزرگترین خواسته قلبم بود که من عشق و مودت را خریدم،یک حرفی زدین که خدا دل ها رو برای شما نرم میکنه و او بر تمام قلب ها تسلط داره،این حرف باعث شد من باور کنم خدا قدرت اینو داره که روابط منو درست کنه و یک نور قوی در قلبم روشن شد،من در روابط بخاطر عزت نفس پایینی که داشتم و بخاطر بزرگ شدن در یک خانواده بسیار متشنج بود ،تنش های زیادی را تجربه میکردم و آرزو داشتم یک رابطه عاشقانه با همسرم داشته باشم،وقتی این جمله را باور کردم احساسم بهتر شد دیگه نگران نبودم و اگه بحثی و مشکلی به وجود میومد میگفتم خدا خودش درست میکنه و کم کم احساس خوبم منجر به رفتار بهتر شد و روابطم آرام آرام تغییر کرد،و من همچنان روی خودم کار می‌کردم تا اینکه عزت نفس را خریدم و خدا خودش دستم را گرفت و بلندم کرد،من این جمله که گفتین همه چیز قابل یادگیریه و تو حتی میتونی از بقیه جلو بزنی یک رفتار جدیدی را در من ایجاد کرد و من شروع به یادگیری حتی چیزهای کوچک در محیطم کردم و با اینکه چیزی از کامپیوتر بلد نبودم 2سال معاون اجرایی در بزرگترین مدرسه شهرم را قبول کردم و باافتخار معاون اجرایی شدم با سن بسیار کمم که اوایل سالهای معلمی من بود،این حرف به 5 سال پیش برمی‌گردد که من 25 سالم بود،من از شغلم راضی نبودم و به دنبال درآمد بیشتری بودم که ثروت 1 را با همسرم خریدم،بماند که همسرم از شما بسیار بدش میومد و اصلا تمایل نداشت که من به حرفهای شما گوش بدم تا اینکه یک روز در مسیری که به تهران میرفتیم یک فایل دانلودی از شما توی ماشین گذاشتم و گوش کردیم و تمام قلبش خواست که به این گوش دادن ادامه دهد،دقیق یادم نیس که چه فایلی بود ولی ازم خواست که عزت نفسی که دارم را بگذارم گوش کنیم و ما تا تهران و همینطور در مسیر برگشت بدونه اینکه همسرم دلش بخواهد حتی 1 کلمه باهم حرف بزنیم فقط میگف بگذار ببینم چی میگه استاد عباسمنش، و حرفات روح تشنه ی همسرم را جلا میداد،بماند که همسرم چقدرررر شاگرده خوبه شما شد و از 1هفته ی بعد خودش پیشنهاد داد که نصف پول روانشناسی ثروت 1 را می‌دهد و باهم خریدیم،همسرم هر روز داشت با حرفهای شما تغییر می‌کرد و اولین تغییر بزرگش کنار گذاشتن رفیق بازی هایش بود که بزرگترین مشکل ما در زندگی بود و بعد از این رفتار چه درهایی که به رویش باز می‌شد و از صب تا شب مشغول شنیدن ثروت 1 بودیم،من باور کردم ‌که منم میتونم ثروت بسازم و باید شعل مورد علاقمو پیدا کنم هر روز تو خواسته هام می‌نوشتم خدایا کمک کن بدونم به چی علاقه دارم بعد از 1سال من فهمیدم خیلی خیلی خیلی هدایتی که باید صفحه ها بنویسم که چطور این خدای توانا منو هدایت کرد تا شما باور کنین به قدرتش من هدایت شدم برم آموزش عکاسی ببینم،منی که تا حالا اصلا دوربین دستم نگرفته بودم و هیچی از ادیت و عکاسی نمی دونستم برام عجیب میومد ولی گفتم چون هدایت‌ه باید انجامش بدم چون باور کرده بودم که خدا قراره خودش هر لحظه منو هدایت کنه،و هرچی خدا هدایت کنا اون صراط مستقیمه، این باور هم در من شکل گرفته بود که برید از توانایی هاتون صحبت کنین و لایق جایگاه بالاتر در شغلتون باشین،رفتم پیش رئیس اداره و ازش خواستم که برم هنرستان عکاسی تدریس کنم ،من با یک دوره دیدن فهمیدم چقدر من به عکاسی علاقه دارم و باید ی تغییری بکنم،بسیار اتفاق ها افتاد و من فقط سر حرفم ایستاده بودم که استاد گفته بود باید تلاشتون پراکنده نباشه من میخواستم هم بیرون از شغلم ب عکاسی ادامه بدم هم در معلمی هم همین رشته را تدریس کنم،که موافقت نکردند و من بخاطر غیبت طولانی از مدرسه نرفتن انفصال خوردم به مدت 1 سال،و حقوقم هم قطع شد،داخل پرانتز بگم که من در این مدت از طریق این سایت با سپیده جون،که شاگرد موفق استاد هست آشنا شدم و از طریق عکس پروفایلش و دیدن 1کلیپ از عکاسی در یوتیوب فهمیدم که ایشون عکاس بسیار توانا و موفقی هستن و بلافاصله اقدام کردم که ازشون دوره عکاسی رو بخرم،آشنایی من با استادم سپیده زرگران درهای جدید دیگری را باز کرد در زندگیم و ایشون هم بهم گف که برو انصراف بده،این انفصال از خدمت سخت بود و ترسناک که من هزار تومن هم پس انداز نداشتم ولی ایمان داشتم که من روی شانه های خدا نشسته ام و هرچی بشه همون اتفاق خوبه هس که باید بیوفته،این انفصال باعث شد که من تمام توانم را به کار بگیرم و الان داخل شغل مورد علاقه ام هستم و هر روز دارم رشد میکنم و خدا فقط خودش میدونه که قراره چه آینده ی روشنی برام رقم بخوره،الان من و همسرم زیباترین رابطه عاشقانه رو باهم داریم،پر از عشق و احترام،ایشون 2شعبه مغازه زدن و بسیار تو کارشون موفق هستن و الانم فقط داریم به مهاجرت فکر میکنیم،فقط من باور کردم که خدایی که آتش را برای ابراهیم گلستان کرد،میتونه زندگیه منم گلستان کنه،من باور کردم که خدا میتونه منو نجات بده…من فهمیدم که خدا خیلی مهربونه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2224 روز

      سلام زهراجان امیدوارم خالت عالی عالی باشه

      خیلی لذت بردم از خوندن کامنتت. آفرین که انقدر خوب و توحیدی عمل کردی. انصراف دادن از یه کار با حقوق ثابت ایمان و شجاعت می خواد که تو از خودت نشون دادی. مسلما پاداشش رو هم گرفتی و می گیری. خیلی خوبه که کار مورد علاقه ت رو پیدا کردی و نکته ی مهم دیگه همین گوش دادن به هدایت خداونده. اینکه باور داشته باشیم این هدایت خداست و قطعا نتایج خوبی دلبر داره. مرسی دوست خوبم که نکات خوبی رو با کامنتت بهم یادآور شدی. در پناه خدای مهربون شاد و سلامت و ثروتمند باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مجتبی محجوب گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    به نام خدای مهربان سلام

    خداروشکر میکنم که این آگاهی هارو دریافت میکنم

    درسی که در این مدت از این فایل گرفتم و باعث نجات من در یه جمع سه نفره شد

    من وقتی که در یه جمع سه نفره که مشابه جمع های گذشته بود و بعد ازاون بسیار ناراحت میشدم ، بعدش بسیار خشمگین ، عصبی میشدم و کلی به خودم فحش میدادم و سرزنش میکردم و از دست خودم ناراحت میشدم که چرا من مثل فلانی نیستم ولی این بار فرق داشت

    وقتی که صحبت تکرای انجام شد دیدم که سریع نجواها اومد همون نجواهایی که در قبل من رو آزار میداد و به من احساس بی ارزشی میداد

    دیدم داره از کمبود صحبت میکنه ،و سریع شاخک هام تیز شد بخاطر شنیدن آگاهی های این فایل ، و گفتم مجتبی چی رو داری باور میکنی، این کمبوده، آیا به تو کمک میکنه ؟ و گفتم نه کمک نمیکنه پس باورش نمیکنم ،و تو ذهنم وقتی که اون آدم داشت حرف میزد و هی کمبود رو تکرار میکرد میگفتم که این چرنده من قبول ندارم همه رو تو ذهنم میگفتم

    و حتی وقتی که بعدش دوباره همون حرف تکراری گذشته رو در مورد من زد و گفت باید زمینت رو تکمیل کنی تاافراد بخرنش و یه ثروتی گیرت بیاد دیگه ناراحت نشدم و گفتم بجای تمرکز رو عامل بیرونی و سرمایه گذاری روی عوامل بیرونی روی خودم سرمایه گذاری میکنم

    صبر میکنم که پولش ساخته بشه بعد رو زمین کار میکنم نه اینکه از دهنم بزنم تا اون رو رشد بدم و هیچی به هیچی آخر

    و به لطف خدا ناراحت نشدم و وقتی که بعد از چند دقیقه افراد متفرق شدن و من تنها شدم با خودم گفتم خدایا شکرت در گذشته من اصلا اینطور نبودم بعد از این جلسات اینطوری و بسیار سرخورده و ناارحت بودم

    ولی این بار فرق داشت، و وقتی که آگاهی های این جلسه مرور شد برام در اون لحظه متوجه شدم که باورها چکار میکنن

    ورودی ها چکارمیکنن

    و نحوه نگاه من به خودم چطور عمل میکنه

    دیگه سرزنش نکردم خودم رو

    دیگه عصبی نشدم

    چون تونستم ذهنم رو کنترل کنم و آگاهانه بگم که آیا این حرف به من کمک میکنه یا نه و وقتی دیدم که کمکی نمیکنه گفتم نه پس من قبولش ندارم

    و حتی بعدش دیدم که دارم احساس گناه میکنم نسبت به طرف که چرا من قوانین رو میدونم و دارم عمل میکنم و اون بنده خدا نمیدونه و داره عذاب میده خودش رو و سریع به خودم گفتم که داری از مسیر خارج میشی حواست رو جمع کن

    با احساس گناه نه تنها به خودت آسیب میزنی بلکه به اون فرد به اندازه ذره ای هم کمک نمیتونی بکنی

    هر کسی هر جایی هست جای درستی هست

    خداوند به هیچ کس ظلم نمیکنه

    این مائیم که با افکارو باورهای خودمون به خودمون ظلم میکنیم

    پس فک نکن که با احساس گناه میتونی به کسی کمک کنی و فقط خودت رو از مسیر خارج میکنی و بدون که فرکانس احساس گناه فرکانس ویران کننده ای هست پس خودت رو اذیت نکن

    و دیدم که به احساس بهتر رسیدم

    خدایا شکرت به خاطر این آگاهی های بی نظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1672 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    او که رزاق و وهاب است

    او که دقیق و به موقع است.

    خدایی که هر چه دارم از اوست، او که رب العالمین است.

    او که به امید فقرم و نیازم به او قدم بر می دارم.

    استاد جانم سلام

    مریم زیبایم سلام.

    استاد جان اغراق نکرده ام اگر بگویم یکی از زیباترین بنرهای این سایت، متعلق به این عکس و فایل است.

    هر بار که سایت را باز میکنم، محو زیبایی ها، ترکیب رنگ این عکس و آن تلالو طلایی عکس میشوم.

    انگار خداوندم از بالا، بر سر پارادیس و شما عزیزانم گرده های طلایی پاشیده است.

    استاد جان، در این فایل از باورها گفتید از اینکه برخی باورها قدرتمند کننده هستند و برخی محدود کننده، گفتید باورهای قدرتمند کننده را باور کنید. کلامی را باور کنید، در ذهنتان تکرار کنید که به شما کمک میکند، شما را به جلو میبرد، شما را در تجربه ی خودتان و زندگی تان کمک میکند.

    چشم استاد جانم.

    استاد جان میخواهم از این موضوع حرف بزنم، از عمق باورهای قدرتمند کننده.

    وقتی با شما آشنا شدم و دوزاری ام افتاد که باید بیوفتم به جان باورهایم، شروع کردم به نوشتن و ساختن یک سری از باورها.

    باورهایی مثل:

    پول همه جا هست.

    پول ساختن آب خوردن ترین کار دنیاست.

    در خواب میشود پول ساخت ولی نمیتوان آب خورد پس پول ساختن از آب خوردن هم آسان تر هست.

    پول منبع بی نهایت و لایتناهی دارد.

    از کار آموزش میتوان به ثروت های افسانه ای رسید.

    اصلا از هر کاری میتوان ثروتمند شد.

    تو روی خودت کار کن، همه چیز به سمت تو می آید.

    مشتری با خدا

    کار من ارزشمند است لذا اگر مشتری ای میآید یعنی من لایقش بودم که خدا آن مشتری را به سمت من هدایت کرد.

    پول دست مردم فراوان، بی نهایت و بی انتها هست.

    مردم عاشق این هستند که در ازای خدمات من به من پرداخت کنند، تازه برایم مشتری هم می‌آوردند تازه برای دعای خیر میکنند و تازه می‌گویند:«نوش جانت این پول»

    وقتی پول را جاری میکنم هزاران برابر جایش را میگیرد.

    پول هم مثل اکسیژن مثل آب میماند همیشگی و جاری

    پول به دنبال من میآید.

    رزق من از من بر من مشتاق تر است.

    ثروت معنوی است.

    ثروتمندان افراد متواضع و درستکار هستند.

    ثروتمندان به راحتی پرداخت میکنند.

    مشتریان ثروتمند طرف حساب من هست.

    من لایق عددهای بالا، میلیونی و میلیاردی هستم.

    آزادی مالی و مکانی و زمانی به راحتی میسر می‌شود و حق من است.

    هر کس و همه به ثروت به منبع خیر و به خداوند یکسان دسترسی دارند.

    خداوند عاشقانه میخواهد که من با ساده‌ترین راه حلهای به ثروت های فراوان برسم.

    من به راحتی تمام خواسته هایم را می‌سازم.

    خداوند حامی و هادی همیشگی من است.

    هم خدا هم خرما. این درست است و من لایق این هستم.

    موفقیت وقتی دلچسب تر است که از ساده ترین راه ها بدست بیاد. از راههای الهامی خداوند.

    و

    و

    و

    استاد جانم حالا حالا میتوانم بنویسم.

    اینها گوشه ای از باورهای مالی ام بود، گوشه ی کوچکی…

    من در این مسیر، باورهایی در راستای عزت نفس و حرف مردم برای خودم ساختم، باورهایی در راستای روابط ساختم. سعی کردم این باورها را توحیدی بسازم که قدرتمند کننده تر باشد. خلاصه که من برای شخصیتم قدم قدم یک بعد 360 درجه ای در نظر گرفتم و سعی کردم برایش و در هر بعدش باورهای خوبی بسازم.

    هنوز هم ادامه دارد. متوجه شدم باید یکسری باورها را و تقریبا همه را دایم تکرار کنم.

    ولی استاد جانم چیزی که میخواهم بگویم حس خوبم از عمق باورهایم هست.

    ابتدا که شروع به این کار کردم، طوطی وار بود. ذهنم مسخره ام میکرد. بعد دیدم میگویید منطق پیدا کن، نمونه های عینی یک باور را پیدا کن تا باورپذیر باشد.

    انجام دادم.

    و خلاصه هنوز در این مسیرم به لطف رب العالمینم.

    و حالا بعد از سه سال و خورده ای، در برخورد با مسایل باورهای جدیدم در ذهنم میچرخد.

    آنجا که ذهنم میخواهد مرا از کمبود مشتری بترساند، باورهای نوپایم که هر روز آنها را یادآوری کردم بالا میآیند ، رخ نشان میدهد و میگوید:« آرام باش، مشتری فراوان هست. اصلا همین مشتری را نیز خدا آورد. تو کارت را به بهترین شکل انجام بده، مشتری های درجه یک با او.»

    یا جایی ذهنم میخواهد مرا متقاعد کند که رابطه ی عاطفی ات، آشغال است، به درد نخور است( من به شدت پاشنه ی آشیل دارم در روابط بسیار نزدیک) همانجا باورهای جدیدم صدایشان را بالا می‌برند و میگویند:«تو کارت توجه به نکات مثبت همسرت است، تو آنها را تکرار کن، گل و بلبل شدن رابطه ات با خدا»

    و خلاصه هر گاه که میرسم به سر بزنگاه، آنجا که باید انتخاب کنم، شنیده های گذشته ام مبنای رفتار و تصمیم گیری شوند یا باورهای نونهال جدیدم، میبینم باورهای جدیدم پیروز میشوند. البته که من انتخاب میکنم کلام الله را بشنوم و باورهایی را انتخاب میکنم که مرا از حالت تشویش و نگرانی به حال خوب هدایت کند.

    اما استاد جانم ذوق ماجرا برایم همین جا هست. وقتی میبینم باورهای جدیدم که خودم نوشتم، خودم تصمیم گرفتم باور کنم، برایشان مثال پیدا کردم، بالا میآیند، ذوق میکنم. به خودم تبریک میگویم. به خودم یادآوری میکنم که « ببین بهار قبلاً و در چنین شرایط مشابهی طرز فکرت این نبودهاااا. احسنت دختر، مسیرت درست است، ادامه بده، هر قدر ادامه بدهی، نتایج همان‌قدر بزرگ و خیره کننده و معجزه آسا میشود.»

    این عمق باورهای جدیدم را دوست دارم. اینکه پای باورهایی نشستم به آنها خوراک مناسب، نور مناسب دادم مرا ذوق زده و خوشحال می‌کند. به من امید میدهد که این راه درست است فقط ادامه بده.

    استاد جانم هزاران بار خداوند را سپاسگزارم برای وجود شما. برای این محیط امن. استاد جانم تحسین برانگیز هستید برای من.

    تعهد شما

    تمرکز شما

    قدرت کنترل ذهنتان

    رابطه ی توحیدتان با خدا

    رابطه ی عاشقانه تان

    ملک تان

    ثروت تان

    مشتریان وفادار تان

    آرامش شما

    عزت نفس شما

    احساس لیاقت شما

    فراوانی در تمام ابعاد در زندگی شما

    سلامتی شما

    سایت شما

    کسب و کارتان

    و

    و

    و

    تحسین برانگیز هست.

    نوش جانتان

    گوارای وجودتان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  5. -
    سید مصطفی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1722 روز

    بنام الله مهربان

    هر کسی باورهای غالبی داره که زندگیش رو شکل داده باورهای غالبی در مورد سلامتی که از میزان سلامتیش میشه این رو فهمید

    یا اوضاع مالی هر شخصی میزان باور های ثروت سازش رو مشخص می‌کنه قبل آشنایی با استاد فکر میکردم داشتن ثروت گناه هست و با این باور کاملا قابل حدس هست که اوضاع مالی خوبی نداشتم یا وقتی در سریال سفر به دور آمریکا می‌دیدم چقدر استاد راحت سفر میکنند و بی نهایت ثروت دارند و واقعا لذت میبرند اصلا نگران هیچی نیستند سوالم این بود که چطور؟

    چطور می‌توانند داشته باشند ،چطور میتوننداینقدر لذت ببرند ؟ چطوری فکر میکنند که اینقدر می‌توانند ثروتمند باشند؟

    تا جایی که یادم هست از ثروت وپول کسی تعریف نکرده بود واگر کسی ثروتمند بود کلی انگ می‌بستند که از راههای خلاف به این اموال رسیده و ..اون دنیا چطور میتونه جواب بده وهمش این تو ذهنم بود اینها تفکراتم بود ونتایج خوبی رو برام رقم نزده بودند

    از وقتی با استاد آشنا شدم فهمیدم اون دنیا ادامه این دنیاست اگر این دنیا در زجر وبدبختی باشم اتفاقا اون دنیا زجر بیشتری میکشم

    اتفاقا ثروتمندان حساب و کتاب آسانتری دارند مثل ابراهیم مثل سلیمان موسی محمد و..

    اتفاقا تمام اولیا الله ثروتمند وخوشبختی بودند

    همیشه حالشون خوب بوده وکنترل ذهن داشتند در یک کلام تقوا داشتند

    باور من این بود که نباید لذت ببری وشادی خوب نیست بسته به ورودی های که داشتم

    استاد گفتند احساس خوب اتفاقات خوب رو رقم میزنه واین قانون کلی جهان هست پس از هر حال خوب حال خوب واتفاقات خوب تری هست پس من هم مواظب احساس خوبم هستم و لذت میبرم

    اگر وظیفه من اینه که در هر لحظه حالم رو خوب نگه دارم پس این کار رو انجام میدهم مثال ترموستات آمد تو ذهنم که تا وقتی روی رنگ سبز هست همه چیز عالیه واتفاقات خوب است واگر بره روی رنگ قرمز حادثه رخ میده ،

    به چیزهای زیبا نگاه میکنم از اتفاقات خوب حرف میزنم بیشتر لذت میبرم دنبال ثروت هستم تا دنیا وآخرتم آباد باشه باعث رشد و گسترش جهان باشم اون کاری که به خاطرش بدنیا آمدم

    یکی از باور های قدرتمند کننده من که از استاد عزیزم یاد گرفتم اینکه من از پس هر کاری برمیام وراه حل مسائل زندگیم به من گفته میشه خداوند راه حل ها رو به من میگه دیگه خیالم راحت هست وحرکت میکنم می‌دونم خدا هوای من رو داره وهواسش به من هست خیلی آرام تر شدم

    یکی از باور های تضعیف کننده که داشتم ولطف این فایل در خودم کشف کردم این بود که

    من ارزشمند نیستم چرا این باور اومده ؟از کجا نشات میگیره ؟

    وقتی کوچیک بودم تو تعطیلات تابستان با پدرم میرفتم مشهد واونجا پدرم بساطی پهن میکرد،چیزی می‌فروخت وکسب درآمد میکرد خیلی از اطرافیان که من به حرف هاشون گوش میدادم این کار رو بد میدونستند وفکر میکردم که این کار پست وبی ارزش هست و تو ذهنم رفته بود که من بی ارزش هستم ، اگر کسی مغازه داشت رو ارزشمند میدونستم وبساط رو نه

    من قانون تکامل رو نمی‌خواستم رعایت کنم نمی‌دونستم کسی که الان مغازه داره از اول اون طور نبوده از یک جایی شروع کرده ادامه داده والان به اینجا رسیده

    از زوایای دیگه ای این موضوع رو نگاه کردم

    اولا تمام افرادی که این کار فروش وسایل رو روی یک پارچه در کنار خیابان رو بد میدونستند هیچ کدومشون شغل درستی نداشتند و اکثرا بی کار بودند

    دوماً پدر من با این کارش داشت مخاج زندگیش رو تامین میکرد واصلا هم حرف مردم براش مهم نبود و همیشه میگفتند اوضاع این طور نمی‌مونه

    سوما تمام افرادی که بیزینس های موفقی دارند از جایی که داشتند شروع کردند وکنار خیابون چیزی می‌فروختند مثلاً بستنی طلاب مشهد که خیلی معروف هست صاحبش الان برحمت خدا رفتند از کنار خیابان شروع کردند توی خونه بستنی و آلاسکا درست میکردن وبا به چرخ دستی کنار خیابان می‌فروختند والان خیلی معروفند اگر ایشون حرف مردم براشون مهم بود و ادامه نمیدادند هیچ کس اسم این بستنی رو نمی‌دونست واین همه رشد نبود

    پدر من هم بعد از چند سال مغازه اجاره کردند و بعدها مغازه خیلی بزرگی خریدند والان همون افرادی که این کار رو پست میدونستند خیلی احترام قائل هستند والان شاگرد دارند وموفق هستند این فایل باعث شد از زاویه دیگه ای به این قضیه نگاه کنم و احساس ارزشمندی کنم

    من ارزشمندم چون کار ارزشمندی انجام دادم

    من ارزشمندم چون حرف مردم رو بی اهمیت دونستم

    من ارزشمندم چون از کودکی پول ساختم

    من ارزشمندم چون به این دنیا آمده ام

    من ارزشمندم چون تکه ای از خداوند هستم

    پس من ارزشمندم چون ارزش من ربطی به کارم نداره وهرکسی رشد می‌کنه از هرجایی شروع کنه

    ارزش من به این نیست که منو کسی ارزشمند بدونه یا نه

    ارزشمندی من رو خودم تعیین میکنم

    ونابغه ام این باور هم باعث شده راه حل ها گفته بشه وتوی کارهام لنگ نمونم وپیش برم

    خدایا شکرت خدایا صد هزار بار که هر روز تو فکرم کنکاش میکنم و باور های قویتر برام منطقی میشه

    استاد از شما وخانم شایسته عزیز سپاسگزارم برای تولید و فیلم برداری این فایل در پرادایس زیبا

    ازتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3562 روز

    با سلام و احترام به استاد جان جانان…..

    مممنون از فایل عااالی استاد جان

    باز هم کلی درس زندگی ….

    باورهای محدود کننده و تقویت کننده:

    1 باور اینکه آدم های ثروتمند، آدم های خوبی نیستند و همین موضوع باعث میشد در انتخاب همسر اصلا اصلا کشش به آدم های ثروتمند نداشته باشم و اینجور خواستگار ها رو بد میدونستم و یکی از ملاک های ازدواجم این بود که اصلا ثروتمند نباشند. البته که الان با آموزه های استاد جان، این موضوع بسیار کمرنگ تر شده

    2 باور اینکه اگر طرف نماز و روزه را انجام میده، حتما حتما ادم خوبی است … یکی دیگر از ملاک هام برای ازدواج این بود و هنوز هم در انتخاب آدم ها دارم این موضوع را، البته که خیلی خیلی خیلی کمرنگ شده. اما موقع ازدواج این موضوع شدیداً برام پررنگ بود و فکر میکردم که به این آدم ها فقط میشه اعتماد کرد.

    3. باور چشم زخم رو که از بچگی شنیده بودم و بعد ازدواج، همسرم عجیب غریب به ابن موضوع حساسیت داشت و هنوز هم داره …. بعد از آموزه های استاد، خودم به اختیار خودم این باور را کنار گذاشتم و اصلا یه نفس راحت کشیدم …. سال هاست به لطف پروردگار این باور در ذهنم نیست که نیست … خیلی حس خوبیه … ولی از اونجایی که این باور را خیلی ها در ایران دارند، سعی میکنم که خیلی بازگو نکنم که بحث پیش نیاد .. چون خیلی این باور نهادینه شده در مردم ما … مثلا همسرم به خاطر اینکه چشم نخوره، نمی‌خواد بگه که ما خونه دار شدیم و هنوز مستاجر هستیم. این موضوع رو اصلا نمیتونم هضم کنم. اما خوب به لطف خدا الان اصلا اصلا اون باور را ندارم و قدرت رو کاملا از آن خدا میدانم

    4. باور اینکه شغل فقط اداری اش خوبه … چون یه نظمی داره، یه حقوق مشخص داره …. بازنشستگی داره … و این هنوز در من خیلی خیلی قوی است. دوست دارم بتونم این باور رو از ذهنم دور کنم تا بتونم قدم های بیشتری بردارم. اما هنوز خیلی خیلی قوی است و همین باعث شده اصلا نتونم مهاجرت کنم …‌‌

    5. باور اینکه الان که سنم 41 است، برام سخته که بچه دار بشم و خیلی خیلی اذیت خواهم شد. دنبال الگوهای خلاف این باور هستم.

    6. باور اینکه تو مهاجرت حتما حتما سختی به همراهت خواهد بود و باید تحمل کنی …حداقل چند سال اولش.

    و خیلی باورهای دیگر ….‌

    و اما :

    با آموزه های شما فهمیده ام که خداوند، قدرت مطلق است و در این باورهای اشتباهم، این باور همیشه کمک حالم بوده و حال دلم رو در تضادها، عالی کرده … خیلی خیلی ممنون از اموزش هاتون…خدا خیرتون دهد.

    باور وجود قدرت مطلق خدا جوووون، همیشه کمک حال ما است و بس.

    در پناه خود خودش باشین همیشه

    شیما بانو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته عزیز و بقیه دوستان عزیزم

    من حدود 10 سال پیش بود دقیقا تو سن 15_16 سالگی با قانون جذب اشنا شدم و به طور خیلی جدی دقیقا عید 1399 بود استارت زدم و وارد دوره های قانون جذب شدم و بعد از یک مدت که در نت دنبال عبارات تاکیدی ثروت میگشتم با سایت اشنا شدم و از همون اول به صحبت های استاد عباسمنش جذب شدم چرا اینارو گفتم چون میخام بگم تو سه چهار سال قبل که پشت سر گذاشتم علارغم تلاشم به خواسته هام نرسیدم همیشه فایل گوش میکردم تمرین میکردم و تلاش میکردم اما فقط از نظر مالی تا حدی مدارم تغییر کرده بود اونم کم تا همین سه چهار ماه که فهمیدم دقیقا چه باوری بوده که باعث میشده من نتیجه نگیرم میتونم بگم کل اون سه چهار سال یکطرف این سه ماه یک طرف خب از همون سال اول من متوجه شدم که دارم درجا میزنم اما مامانم و یکی از دوستانمون که اوناهم تو دوره ها بودن همیشه میگفتن نه تو عجله میکنی ما خیلی از جای پایینی شروع کردیم و … ولی من اصلا نمیتونستم این حرفو قبول کنم و میگفتم نه من مطمعنم ی جای کار ایراد داره ایمان داشتم جهان اشتباه نمیکنه قانون جذب درسته و میگفتم من ی جای کارم اشتباهه یا ی چیزی هست نمیدونم یا درکش نکردم همیشه این احساسو داشتم کم کم متوجه شدم بحث اصلا انجام ی تمرین خاص نیست مثلا بگم فلانی چون از من بیشتر عبارات تاکیدی گفته یا تجسم کرده نتیجه گرفته فهمیدم یچیز فراتره ولی نمیدونستم چی و چون ایمان داشتم جهان اشتباه نمیکنه و ایراد از سمت منه باعث میشد علارغم همه ی اتفاقات شکستا تو کسب و کارم و… مسیرو ادامه بدم و خب زیادم فایل گوش میکردم چون اعتقاد دارم هر چی بیشتر گوش بدی اگاهیت میره بالا بهتر درک میکنی قوانین و راحت تر میتونی بهشون عمل کنی تا دقیقا همین سه چهار ماه پیش یه اتفاقایی افتاد و من باخودم وقتی همه چیو کنار هم چیدم یهو گفتم اگه من واقعا احساسم خوب بود باید نتیجه میگرفتم و اونشب تو تنهایی تو اتاقم نشسته بودم وقتی با خودم صادق شدم دیدم چقدر از درون حالم بده حال درونیم بده و دیدم چقدر خودمو فریب دادم و تظاهر کردم حالم خوبه احساسم خوبه و سخت بود بپذیرم که من حالم بده اون حال درونیه که فقط خودت متوجهشی و بعد از اون بود من متوجه شدم حالم بده چون اصلا عزت نفس ندارم چون از خودم بدم میاد یعنی تا قبلش میدونستم خودمو دوست ندارم و دوره عزت نفس رو هم خریده بودم ولی خب جدیش نگرفته بودم چون اصلا متوجه نبودم این عزت نفس پایین این احساس عدم ارزشمندی که دارم باعث این مشکلاته باعث این احساس بدمه من ادمی بودم حتی تو آینه دلم نمیخاست ب خودم نگاه کنم خب من اونجا فهمیدم چقدر خودم رو بی ارزش میدونم چقدر حس بی ارزشی حس بی لیاقتی دارم میشه گفت باور عدم لیاقت ته ذهنم باور داشتم من ارزشمند نیستم من لایق نیستم خب من شروع کردم فایلای عزت نفس رو گوش کردن تک تک توضیحات زیر هر فایل رو تو دفترم نوشتم حتی با اینکه دوره احساس لیاقت رو نخریده بودم اومدم تمام توضیحاتشو نوشتم تو دفترم شروع کردم رو عزت نفسم کار کردن تو یکسری کلاس های انلاین درباره حس ارزشمندی شرکت میکردم و… و اون فایل هدفی متفاوت برای سال جدید رو بارها گوش کردم و دقیقا این باور عدم لیاقت این باوری که من ارزشمند نیستم تو تمام این چندسال نذاشته بود من نتیجه بگیرم و من نمیدونستم ولی همیشه این احساس رو داشتم ی جای کارم ایراد داره الان دارم تمرکزی روی این مسئله کار میکنم و بزودی دوره احساس لیاقت رو هم تهیه میکنم نمیدونم چجوری بگم فقط تو این سه چهار ماه چه تغییراتی اتفاق افتاده و داره همینجوری همه چی بهتر میشه اول از همه متوجه میشم احساسم خیلی بهتر شده حال درونیم واقعا رو به بهبوده تا قبلش حس پوچی داشتم و مثلا اگه میدیدم یکی فوت شده میگفتم زندگی چقدر بی ارزشه اصلا الان نگاهم تغییر کرده چندوقت پیش که رییس جمهور در اثر حادثه از دنیا رفت تو خونه صحبت بود یهو برگشتم گفتم این اتفاقا داره ب ما میگه چقدر این زندگی و فرصتی که داریم با ارزشه باید قدرشو بدونیم و… بعد با خودم یهو گفتم چقدر دیدم عوض شده ب زندگی خب الانکه دارم روی عزت نفسم کار میکنم روی حس ارزشمندیم کار میکنم تازه میفهمم کار کردن روی درون یعنی چی تا قبلش فکر میکردم روی درونم دارم کار میکنم در واقع وقتی فکر کردم دیدم قبلا من فایل گوش میکردم تمرین میکردم چرا چون میخاستم ی نتیجه تو بیرون اتفاق بیفته برام تا حس رضایت کنم تا حالم خوب بشه ولی الان هر چقدر بیشتر روی این احساس ارزشمندیه کار میکنم و از درون این حاله داره تغییر میکنه و .. متوجه میشم که انگار زندگیمم داره تغییر میکنه در کل زندگیم افتاده تو یک فرایند تغییر و اصلاح اینکه اگاهانه تر زندگی میکنم هر چی رو این حس ارزشمندیه بیشتر کار میکنم و در عمل هم اجرا میکنم متوجه میشم زندگیمم داره تغییر میکنه چون حالم باخودم داره بهتر میشه هر چقدر دارم با خودم بیشتر ب صلح میرسم حتی رنجش ها و ناراحتیام از دیگران هم داره کمرنگ تر و بی معنی تر میشه بقول استاد که تو فایل هدفی متفاوت برای سال جدید میگن ادمی که برای خودش ارزش قائله برای سلامتیشم ارزش قائله واسه وقتشم ارزش قائله و … دقیقا همینه قبلا خیلی سعی داشتم یکسری عادت هارو عوض کنم یا یکسری رفتارهامو ولی خیلی سخت بود اما الان روز ب روز واسم راحت تر میشه چون اصلا خودمم دیگ دلم نمیخاد وقتمو هر جوری بگذرونم یا هر رفتاری داشته باشم و یکسری از ادما هم تو همین چندماه از زندگیم حذف شدن چقدر روابط اجتماعیم خوب شده قبلنا احساس ضعف داشتم مدام خودمو مقایسه میکردم وقتی با دوستم یا دخترداییم یا… میرفتم بیرون و میدیدم بقیه ب اونا نگاه میکنن میشکستم حس حقارت میومد سراغم اما الان میدونید چی تغییر کرده اینکه احساس میکنم من نیازی ندارم کسی بهم نگاه کنه واقعا این حسو دارم که اصلا چرا باید بقیه بهم نگاه کنن و جالبه از وقتی دیگ دنبال نگاه کسی نیستم و واسم مهم نیست انگار نگاه ها بیشتر شده ولی الان واسم اهمیتی نداره دیگه از نظر مالی خب من تواین مدت کار نکردم ولی جذبای مالی خوبی داشتم پولیم میاد دستم بابرکت شده الان چند روزه با توجه ب مدارم ی کاریو استارت زدم ی کاری که دقیقا اونجوری هست که دوست دارم خیلی از نظر مکانی و زمانی محدودم نمیکنه تو تایم کم میتونم زیاد محصول تولید کنم و بسته بندیش راحته و … تصمیم دارم با اولین سود کارم و درامدم فقط دوره احساس لیاقت رو بخرم واقعا لحظه شماری میکنم واسش حتما در اینده از نتایج مالیم میگم

    من باور داشتم بی ارزشم باور عدم لیاقت داشتم ولی الانکه دارم این احساس ارزشمندیو میسازم کل زندگیم داره تغییر میکنه اینایی که گفتم فقط بخش کوچیکیش بود و اون تغییرات درونی که رخ میده فقط چیزیه که باید بهش رسید تا فهمید اون آرامشه رابطتت که با خدا بهتر میشه و…

    دوست داشتم درباره این باور که کل زندگیم رو تحت الشعاع قرار داده بود صحبت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    کیان علیپور گفته:
    مدت عضویت: 1416 روز

    سلام خدمت دوستان عزیز،استاد عباس منش و خانم شایسته،صحبت و موضوع در مورد دومیدانی شد و خودم از چند سال پیش وارد این رشته شدم که کلا داستانش شنیدنی هست که چرا و چطور وارد شدم و به قول استاد از ابزار تضاد استفاده کردم و چون چاق و یکصد و چهار کیلو بودم برای کاهش وزن فقط اومدم و نمیدونستم روزی در سطح اداره مربوطه تو کشور چند سال مقام بیارم.در مورد دو من هم چون مربوط به رشته م بود عادتی دارم اطلاعات جمع میکنم از قهرمان ها میپرسم در موردش کتاب میخونم و …توی یکی از کتاب های دومیدانی خوندم قهرمانان دوی استقامت بیشتر از کنیا و اتیوپی هستن بخاطر اینکه اونجا ارتفاع از سطح دریا بالاتر هست و اون دونده هایی که اونجا تمرین می کنند بخاطر همین مسله ارتفاع خیلی ورزیده تر هستن و نفس و استقامت بهتری دارند و تازه نویسنده پا رو فراتر هم گذاشته بود که گفته بود اونم از کشور اتیوپی نه همه ی کشور بلکه از دو سه طایفه ی خاص قهرمان میشن که منم تا سال ها باورم بود و البته بعد از گوش دادن به این فایل دیگه باورم نیست،خداروشکر میکنم یه باور مخرب دیگه رو رها میکنم و از استاد عزیزم خانم شایسته و شما دوستان گلم سپاسگزارم ️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1119 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ

    و وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می‌افزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.

    سلام و درود به همگی

    بعد از چند روز از اومدن این فایل بی‌نظیر و خوندن کامنتهای سراسر نور دوستانم امشب در محل کارم قلبم بهم گفت شروع به نوشتن کنم

    چه موضوعی را باور کرده ای؟

    استاد عزیزم و دوستان بهشتی ام

    من باور کردم که استاد عزیزم و همه انسان‌هایی که بهای وجود نازنینشون را در این بهشت درک کردند

    رسیدند به مرحله بی‌زمانی

    رسیدند به مرحله رهایی

    رسیدند به مرحله لا تخفیف و لا تحزن

    رسیدند در لحظه حضور داشتن

    رسیدند در لحظه سپاسگزار خداوند بودن

    رسیدند در لحظه خشوع و خضوع نسبت به پروردگار داشتن

    رسیدند به اعراض از ناخواسته ها

    رسیدند به دیدن بینهایت ورودی که هر لحظه وارد زندگیشون داره میشه

    رسیدند به مرحله ای که هر لحظه هدایت خدا را باور کردند و با این جریانِ هدایت همراه شدند

    رسیدند به مرحله پرواز

    رسیدند به مرحله لذت درونی ،لیاقت ،شایستگی

    رسیدند به مرحله صلح با خود ،با انسانها، با اشیا ،با حیوانات ،با پیرامون،با کائنات،با سراسر هستی

    رسیدند به آغوش خدا

    و چه زیبا مامنیست،

    خدای من ،پروردگار من ،ای مهربانترین مهربانان تنها تو را میپرستم و از تو یاری می‌جویم

    رسیدند به مرحله ایمان و باور قلبی

    رسیدند به مرحله بی زمانی و بی مکانی در هستی و آن اوج رسیدن انسان به کمال است

    همان جا که استاد جان می‌گوید لعلکم ترضی

    رسیدند به مرحله ای که اگر فرشته مرگ فرا خوانَد

    می‌گویند؛همین الان آماده و محیای رفتَنَم

    و چه شور انگیز است کاشف اقلیم خود شدن در این دنیای به شدت زیبا

    در این دنیای به شدت فرکانسی

    در این دنیای به شدت ارتعاشی

    در این دنیای به شدت هدفمند

    در این دنیایی که عدالت خداوند حرف اول و آخر را می‌زند

    خدای من تو را سپاسگزارم که دریچه ای از الهامات را بر قلبم گشودی که قدر همین لحظه ،همین دم ، همین بازدم،

    همین دیدن زیبای بهشت برین را

    همین تپش قلبم را

    همین استشمام بوی عطراگین و طنین انداز گل یاس در هنگام پیاده روی که سراسر وجودم را غرق در زیبایی میکند

    همین شور و شوق بازی کودکانه فرزندانم را

    همین سرپناهی که در بالای سرَم دارم

    همین آگاهی که از خواندن دلنوشته های دوستانم بر قلبم جاری میشود

    همین حضور در میان انسانهای سپاسگزار و شایسته

    همین انگشتی که بر کیبرد گوشیم در حال تایپ کلمات است

    همین لذت سکوت شب را

    همین شکر قبل لحظه خوابم را

    همین لحظه ،در همین مکان در اوج بینهایتَم

    چون برای داشتن لذت نیازی و احتیاجی به بیرون از خود ندارم

    تو در درونم به وسعت بینهایت حضور داری

    و چه طعم شیرینی دارد

    و چقدر سعادتمند و خوشبخت و سبکبالند کسانی که به درجه درکِ لحظه حال رسیدند

    لحظه ای مقدس و ارجمند و قابل ستایش

    خدایا تورا شکر گزارم برای اینکه هر روزم با طلوع و غروبی دل‌انگیز آغاز و به پایان می‌رسد

    و تو هر بار بینهایت نعمتت را دوباره و دوباره بدون منت به من ارزانی داشته ای

    نعمت تولدی دوباره و درک در لحظه حال حضور داشتن

    لحظه ای که خود را با همه و همه یکی میبینم و جدای از آنها نیستم

    به هر که رو میکنم نقش و نگار خالق را می‌بینم

    یکی تو را یاد سپاسگزاری می‌اندازد و یکی معلم تو می‌شود و درسی به تو می‌آموزد

    و تو فقط و فقط در لحظه حضور داری و در این فضای روحانی و معنوی روزت را به پایان میرسانی گویی در یک چشم به هم زدنی میهمان سکوت شب شده ای و خلوتی با مهربانترینِ مهربانان

    و چه لذت بخش است مکالمات و عشق بازی با او …

    و دوباره به دنیای تک بعدی وارد میشوم و مرگ ما را فرا می‌خواند

    و قبل از آن خود را حسابرسی میکنم و در آن لحظاتی که در لحظه حال حضور نداشتم خود را در آغوش میکشم و از خداوند طلب آمرزش میطلبم و دست نوازش اورا برسرم حس میکنم و لحظاتی که در لحظه حال حضور داشتم قدر مینهم و از خداوند خواستارم که روز بعد حضور در لحظه حال را نصیب و روزیم کند

    خدای مهربانم بینهایت سپاسگزارم که نعمت شکر نعمنهایت را نصیب و روزیِم کردی.

    و این قصه تا ابد ادامه دارد …

    و روز از نو روزی ازنو

    بازکن در دُکان را که وقت عاشقیست

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1341 روز

      سلام و رحمت الله یکتا به روح و جان پاک الهی وجودت رسول جان خوشتیپ و خوش سیما و با عشق و با شخصیت و بی نهایت دوست‌داشتنی

      اول از همه رسول جان عزیز ازت سپاسگزارم بابت این کامنت ارزشمندی ‌که برامون نوشتی و اون چیزی که بر قلب نازنینت جاری شد رو به قلم تحریر در آوردی عاشقانه ازت سپاسگزاری میکنم مرد بزرگ

      دوم اینکه نمیدونم تا الان چند بار شده وارد پروفایلتون شدم و این عکسی که با همسر بزرگوارتون فاطمه جان و هلیسا جان که فقط دیدن اون چهره خداگونه اش چقدر به آدم انرژی مثبت میده و آقا پسره گلتون که متاسفانه اسمشون رو یادم رفته :/ ، دیدم و پر از احساس خوب شدم

      بی نهااااااایت این تصویری که از خودتون گذاشتین یک تصویر رویاییه

      من میتونم بگم جریانی از نور الله و زندگی پر از خیر و برکت و عشق و شادی و در صلح بودن با خودتون رو میشه فقط توی این تصویر زیبا از شما فرشتگان خدا دید و چقدر منظره پشت سرتون زیباست

      رسول جان این حد از آرامشی که در کامنتت خوندم کاملاً هویداست که چقدر خوب به آموزش های استاد عزیزمون عمل کردین و این حد از فروتنی رو در مقابل خداوند در خودتون ایجاد کردین

      خداوند به شما و همسر مهربانتان ، عشق و آرامش و آسایش و خیر و برکت بیشتر بده دوست عزیز و نازنینم و در کنار آقا پسر گلتون و اون فرشته خانم نازنین هلیسا جان که هر دو بچه هاتون مثل یک تیکه الماس دارند میدرخشن خیر و برکت فراوان عطا کنه و روز به روز زندگی پر از عشق الهی را تجربه کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1119 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام به اقا حسن جانم

        دوست عزیزم

        در یکی از فایلهای استاد به نام

        ما بی انتها هستیم

        استاد اشاره میکنن به یک میهمانی که مثال این دنیا را داره برای ما

        و هر کسی هر چی بخواد میتونه در این میهمانی برای خودش برداره

        چقدر در میهمانی حضور داشته باشه و چقدر از خودِش پذیرایی کنه

        این میهمانی همان حکم همان لذت و شادی و حال خوبِ ما را داره که به دست خودمون با کنترل ذهنمون به دست میاد

        هر چقدر این ظرف بزرگتر میشه

        هم خشوع و خضوعِش بیشتر میشه و هم لطیفتر میشه و وقتی به مرحله باور و فرکانس غالب میرسه ، وقتی میخواد بره بیرون اون اشانتیون هایی که درخواست کرده بوده از خونه و ماشین و ملک و همسر و خونه و ویلا بهِش میدَن.

        کاملا به نظرم این احساس فرکانسیه که ما درک کنیم که حس و حال خوب و خدایی که اوج اون حس سپاسگزاری هست بزرگترین نتیجه هست

        دیشب در اوج حال خوب و حس سپاسگزاری که قطرات اشک که از چشمانم جاری بود این جملات را به قلبم الهام کرد و من نوشتم و همه و همه اعتبارش از خداوند یکتاست.

        سپاس برای دعاهای قشنگی که برای من و خانواده من داشتید.

        حسن جانم این تحسین کردن های شما نشان از قلب و وسعت روح شما داره و مطمئنا بیشترش را به شما بزرگوار برمیگردونه

        بسیار خوشحالم و به خودم میبالم که دوستان ارزشمندی چون شما را برای خود دارم که جلوه ای از مهربانی و رحمت الله یکتا هستید.

        حق نگهدارِت باشه رفیق جانم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      امیرحسین ترکمان گفته:
      مدت عضویت: 2067 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربان

      رسول عزیز ، دوست پر از عشق من سلام

      اینکه چقد بتونم احساسم رو از مطالعه دیدگاهت بهت بگم واقعا در کلمه و جمله جا نداره

      و فقط بهترین توصیفش حس دل نوشته های خودت و بودن در لحظه های حال خودت بود

      عجیب من رو به درونم فرا خوندی ، عجیب بهم احساس آرامش دادی با نوشته هات

      از خدای خوبم سپاسگزارم بابت بودن انسان های همچون شما

      امیدوارم بعد ها هم از طریق لطف الهی به دل نوشته ها الهیت هدایت بشوم و از دست آوردهای زندگی زیبایت بخوانم

      در این لحظه شکرگزار خدای خودم هستم در فضای قرار دارم که ارزشمندی در نقطه و نقطه اش قرار دارد.

      در پناه خدای مهربان شاد وسلامت وثروتمند باشی رسول عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1119 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام و درود به اقا امیر حسین جانم

        سپاسگزارم با این کلمات روحانی و فرح بخش قلبم را پر از شور و شوق کردی

        و نوری از طرف الله یکتا هستید تک تک شما بزرگواران در این سایت الهی و این خانواده بزرگ.

        راستش این روزها فقط و فقط دنبال حال خوبم هستم و دیشب یکی از بهترین و باکیفیت ترین لحظات را خداوند برام رقم زد و من خود را در حال خوش معنوی که همراه با یک مراقبه و شکرگزاری لطیف درونی همراه بود

        بر قلبم جاری شد که این جملات را به رشته تحریر در بیاوَرم که همه و همه اعتبارش از الله یکتاست.

        راستش بخواهی در یک رویارویی بزرگ بین من شیطان در روز جاری تقریبا حدود 4 ساعت من در حال پیاده روی بودم و او حمله می‌کرد و نجوا و من دلیل و منطق برایش میاوردم و ساکتَش میکردم

        که به لطف الله با گوش دادن به فایلهای توحید عملی استاد و منطق آوردن، خداوند را شاکرم که توانستم به لطف الله افسار این ذهنِ چموش را در اختیار بگیرم

        و در این رویارویی همه چیز به نفع من تمام شد و ایمان من خیلی خیلی نسبت به قبل قوی تر شد و من در این 4 ساعت با تمام وجودم سعی می‌کردم خود را در لحظه حال نگه دارم

        که به آن حس سپاسگزاری نزدیک باشم.

        و دیشب ناخوداگاه حسی را در وجودم احساس کردم که تا به حال تجربه نکرده بودم

        و با اینکه شیفت بودم و خیلی خوابم میومد و وقت استراحتم بود

        حسی درونی به من حکم کرد به نوشتن کامنت.

        خداوند را شکرگزارم که به قلب شما هم این نور رسید که از بینهایت انوار رحمت و مهربانی الله یکتا بوده و هست.

        بهترینها را برایت آرزومندم رفیق جانم.

        یا حق.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1859 روز

      سلام به رسول عزیزم

      آقا، ترکوندی!

      این کامنت، بسیار بسیار کامل و همه جانبه، جواب سوال استاد راداد. اینقدر کامل و دقیق، که تقریبا چیزی برای اضافه کردن نمی‌ماند.

      من که از خوندنش خیلی لذت بردم، دست مریزاد.

      وقتی چنین سوال کلی را میخواهی جواب بدهی، ذهن خود بخود می‌رود به سمت یک باور دانه درشت، تا در وقت و فکر، صرفه جویی کند و به یک جواب خوب برسد… ولی شما اینجا از کوچکترین جزئیات باورهای قشنگتان نگذاشتید تا یک کلیت زیبا، یک تابلو کامل و دلپذیر را به تصویر در بیاورید… دمت گرم داداش.

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1119 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام و درود به علی جانم

        رفیق راه دورِ من که حضورَت را هر لحظه حس میکنم

        مهربانیت را و بزرگی روحِت را

        و قلب سلیمِت را

        خدارا شکر میکنم که این حس و حال معنوی که در غالب کلمات بیان شد به قلب شما دوست بزرگوارم نشست که اعتبار آن

        فقط و فقط الله یکتاست.

        برای شما و خانواده محترمتون بهترینها را آرزو میکنم.

        آرامش الهی از جانب کردگار

        تقدیم شما علی جانِ بردبار

        شاد و سلامت و ثروتمند باشی رفیق جانم.

        یا حق.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      جواد بایرامی گفته:
      مدت عضویت: 1900 روز

      سلام و درود خدمت رسول عزیزم

      نور

      آرامش

      رهایی

      فضای بی نهایت روحانی و معطر به حضور خدا

      عطر عاشقی و مهربانی

      تسلیم بودن

      زیبایی

      و لطافت عشق در تک تک کلمات کامنتت ، موج میزنه

      از انرژی و حسی الهی که در حرفهات بود ، حضور خداوند فوران می کنه

      نوش جانت این آرامش ، این توحید ، این خوشبختی ، این سعادت

      چقدر زیبا نوشتی

      با تمام وجودم تحسینت می کنم

      چه رشدی و چه آگاهی های نابی

      الهی شکرت برای حضور ارزشمند رسول نازنینم

      الهی شکرت برای این نور و رحمت و آگاهی و درسی که در این کامنت به من عطا شد

      بالای 20 کامنت رو خوندم و تحسین کردم و پاداش تمرکز بر زیبایی ها و تحسین دل نوشته های دوستان ، کامنت تو بود برام

      چقدر زیبا درک کردی

      میرم یک بار دیگه بخونم و حظ کنم و بیام ادامه بدم …

      .

      .

      .

      رسول جان ، به قدری آگاهی و نور در کلمات وجود داره شاید باورت نشه ، هدایت شدم به غسل و وضو برای درک بیشتر این آگاهی ها . از صبح جمعه در حال نظافت کلی منزل بودم و وقت نشده بود دوش بگیرم . وقتی اومدم پای کامنت های دوستان و رسیدم به کامنت شما ، به قدری احساسم خوب و عالی شد که بهم گفت برای درک بهتر برو دوش بگیر !

      و الان که برگشتم برای ادامه دادن ، نشانه بی نظیر الهی همین الان برام نمایان شد …

      باران بی نهایت زیبای تهران در روز جمعه 25 خرداد ساعت 11 شب.

      و شر شر بی نظیر و صدای زیبا قطرات باران این فضا رو برام زیباتر و لذت بخش تر کرد

      الهی شکرت برای حضور در مسیر درست

      این هم مهر تایید خداوند بر مسیر درست ما

      وقتی روح ما لطیف میشه و مقداری بیشتر شبیه اصل خودمان (خداوند) میشیم ، کوچکترین اتفاقات برای ما تبدیل میشن به مولد احساس خوب و نشانه ای برای هدایت.

      چیزهایی که برای بقیه خیلی ساده و بی اهمیت هستند ، برای ما که درک درستی از زیستن در زمان حال داریم ، لذت بخش ترین اتفاق میشن.

      یک باران زیبا

      یک گل خوش رنگ و قشنگ

      لبخند یک کودک سالم و صالح

      صدای بازی و دعواها بچه هامون

      خوردن یک غذای ساده دور هم

      ایمنی و رفاه و امنیت و آسایش و اطمینانی که در لحظه لحظه زندگیم بوده و من از شکرگزاریش غافل بودم

      سلامتی و تندرستی بی نظیری که خواسته میلیون ها نفرِ

      و کلی اتفاقات زیبا و ساده

      .

      رسول جان

      اشاره زیبایی که کردی در مورد در حال زیستن ، آگاهی های نابی رو برام به همراه داشت

      ممنونم از حضور و وجودت ارزشمندت

      نیاز دارم که دل نوشته های زیبات رو هر روز بخونم تا روحم لیطف تر و آرام تر بشه

      تا اطمینان و امید و آرامش در قلبم تقویت بشه

      باید این لحظه حال رو بیشتر درک کنم

      کسی که بهای وجود ارزشمندش رو در این بهشت درک کرده رسیده به مرحله زیستن و زندگی در لحظه حال

      اصلا تنها راه شکرگزاری درک لحظه حالِ

      تنها راه رسیدن به رهایی و تسلیم بودم درک لحظه حالِ

      توحید و توکل و ایمان در لحظه حال خلق میشه و شکل میگیره

      آرام بودن و خندیدن به اتفاقات و امید به آینده باید همین الان رقم بخوره

      صدق بالحسنی باید همین الان شکل بگیره

      توجه به نکات مثبت و اعراض از نازیبایی ها چیزیه که باید الان ایجاد بشه تا اتفاقات آینده مطلوب تر خلق بشه

      ارسال فرکانس های درست در لحظه حال رخ میده

      همه چیز لحظه حالِ

      اعتراف می کنم به خاطر خصلت انسانی خودم تمرکزم بیشتر بر روی فرا رسیدن آینده و اتفاقات خوبی که انتظارش رو می کشم بوده ، تا اینکه تمرکزم بر روی بهتر شدن لحظه حال باشه . یعنی در طول این سالها که کنار استاد بودم ، حین تمرین ها و دیدن فایل ها بیشتر تمرکزم بر طی شدن هر چه زودتر زمان برای تجربه آینده و خواسته هام بوده .

      چقدر خوب ، دستم داره برام رو میشه!!

      تمرکز بر رسیدن زمان آینده و گذر کردن زمان حال ، به دلیل میل به تجربه اهداف و خواسته ها !!!

      یه باور مخربی داره کم کم بالا میاد…

      یعنی من ته ذهنم دوست داشم که الان بگذره ، لحظه حال طی بشه ، این ساعت این روز این هفته ، چرا ؟؟؟ چون دوست دارم که به آینده ای برسم که خواسته هام در اون کالبد و اون زمان هستند!!!

      غافل از اینکه اصل و اساس زمان حالِ

      گذشته و آینده ای وجود نداره ، همه چیز الانِ

      خلق اتفاقات آینده در همین لحظه که دارم برات می نویسم خلق میشه

      چقدر مهمه این لحظه حالی که گفتی!

      ممنونم از نگاه زیبا و ارزشمندت که ایمان من رو قوی کرد

      چقدر نیاز داشتم به این آگاهی های الهی که قلبت برامون نوشتی

      حال

      حال

      و

      حال

      زمان یا بی زمانی که آینده رو شکل میده

      مهم ترین و اصلی ترین و اساسی ترین چیزی که باید درک کنم لحظه حالِ

      شروع همه تغییرات ، بهبود های بنیادین ، نتایج بزرگ ، خلق خواسته ها ، خوشبختی ، ثروت ، روابط عالی ، سلامتی همه و همه این موهبت ها در همین لحظه حال خلق می شوند.

      پذیرش هدایت الله که گفتی هم در همین لحظه می تونه رقم بخوره

      شرایط حال من ، افکاری که الان دارم ، کاری که در این لحظه مشغول انجامش هستم و چیزی که در این لحظه بهش فکر می کنم تمام آینده رو می سازه.

      چقدر من ناشکر و ناسپاس هستم که حال رو نفهمیدم!

      چرا همیشه تجربه همه اتفاقات خوب رو به آینده موکول می کنم؟!

      چرا فکر می کنم آینده یک چیز خاصِ؟

      چرا با این توهم زندگی می کنم که با برای خوشبختی منتظر آینده باشم؟

      چرا این باور غلط رو هنوز دارم که برای تجربه زیبایی ها و خوشبختی باید منتظر اتفاقات آینده باشم؟

      چرا حواسم به اهمیت حال نبوده؟

      این فایل استاد در مورد باور بود ، من همیشه باورم این بوده که درست میشه! بعدا همه چیز درسته میشه! خدا یه کاری می کنه که اوضاع بهتر بشه !

      این یک توهم بوده!!

      یعنی به جای اینکه تمرکزم روی بهتر شدن احساس خوبم در زمان حال باشه ، داشتم ناآگاهانه روی گذر زودتر زمان تمرکز می کردم.

      و فکر می کردم که دارم فرکانس هام رو تغییر میدم و در حال رشد هستم . ولی غافل از اینکه این باور که آینده با اتفاقات خوب خواسته هام از راه برسه که من خوشبختی رو تجربه کنم ، یک باور غلط و کد مخرب بوده.

      تا زمانی که لحظه حال من تغییر نکنه ، هیچ چیزی در یک دقیقه بعد و یک ساعت بعد و یک روز بعد و یک سال بعد تغییر نمی کنه!

      رسول عزیزم ، با این آگاهی بی نظیری که در کامنتت منتشر کردی ، یکی از بزرگترین باورهای غلط خودم رو الان پیدا کردم!

      الان فهمیدم که چرا باید دوش می گرفتم و پاک می شدم ، چون قرار بود این آگاهی به من عطا بشه

      الهی شکرت

      خدایا شکرت برای این مسیر سراسر زیبایی و رشد و بهبود

      مادامی که من در لحظه حال نباشم ،

      تا وقتی که من در لحظه حال روی زیبایی ها تمرکز نکنم ،

      تا وقتی که من لحظه حال رو درست نکنم ، هیچ چیزی در آینده درست نمیشه

      تا وقتی که لحظه حال تغییر نکنه هیچ چیزی توسط خداوند در آینده تغییر نمی کنه.

      چه باور غلطی من داشتم ،

      این هم نهیبی به خودم که همیشه خودم رو تشنه آگاهی بدونم و فکر نکنم که دیگه به کامنت خوندن نیازی ندارم!!!

      آفتی که 2 ماهی بود سراغم اومده بود!

      الهی شکرت که بیشتر فهمیدم هنوز اول راهم و در برابر آگاهی های جهان هستی و خداوند هیچی نیستم!

      الهی شکرت که در این شب زیبا و بارانی و روحانی ، هدایتم که کردی به دل نوشته رسول نازنین و متعهد و با ایمان

      و عمیق تر شدم در درون خودم و تونستم یک قدم دیگه در مسیر خودشناسی بردارم.

      .

      .

      برای رسیدن به یک زندگی هدفمند ، به باور و اراده قوی نیاز دارم . اگر این رو داشته باشم به همه چیز می رسم. برای باور و اراده قوی باید حال را تغییر دهم

      آنچه که زندگی را متفاوت می کند ، آموخته ها نیست ، بلکه به کارگیری درستِ آموخته ها در همین لحظه ست که من را به سر منزل مقصود می رساند. من با یاری رساندن به همنوعان خود می توانم به آن سرنوشتی که در ذهن خود ساخته ام برسم .

      یک شمع وقتی که خودش روشن می شود هزار شمع دیگر را هم روشن می کند. تا می توانم باید بخشنده نور باشم.

      ما در این جهان هستی همگی مسافر و هم سفریم. هر یک از ما برای این خلق شده ایم که زندگی شکوهمندی را که در انتظار ماست تجربه کنیم تا به حقیقی ترین سرنوشت خود برسیم و مسیر درست را طی کنیم.

      این حقیقت اساسیِ ساده را باید بیاموزم که در تمام مدتی که ما چشم انتظار رسیدن به خوشبختی هستیم ، غافلیم که خوشبختی همین جا و در کنار ما بوده است.

      خوشبختی ، مرکز اصلیِ حقیقتِ واقعی ماست و از درون ما نشأت می گیرد و منتظر است تا همین لحظه ما آن را به سوی خود فراخوانیم.

      ما به عنوان انسان های ارزشمند بر این باوریم که خلقت ما در جهانی برتر و بالاتر بوده و سپس به این کره خاکی گام نهاده ایم. هنگامی که از طبیعت و سرشتمان پیروی کنیم ، روح مان ، توانمندی ها ، استعدادها ، شور و هیجان ، قدرت و عمیق ترین احساساتمان بر پایه این که چه کسی هستیم و آرزو داریم چگونه باشیم شکل می گیرد.

      برای عوض شدن آینده باید اکنون را تغییر داد و آینده درست با اعتقاد و تعهد و عمل در زمان حال شروع می شود.

      رسول جان الهی حال دلت هر لحظه آرام تر ، زیباتر ، شادتر و خدایی تر

      خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1119 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام و درود به جواد عزیزم

        بنده مومن

        متعهد

        خوش قلب و مهربانم

        جواد جانم خدا میدونه چقدر تحت تاثیر کامنت شما قرار گرفتم و پر از محتوا و آگاهی بود برام

        خدا را بسیار شاکرم که این کامنت که اعتبار اون فقط از الله یکتاست به قلب شما نشست .

        حق مطلب را با این کلمات پر از نور

        ادا کردی

        خدارا شکر که قلبِت منور به نور آگاهی های نابه

        و چقدر از شما من درس گرفتن و دوباره باورهام قوی تر شد

        جواد عزیزم من الان به لحظه حال که همون شکر پروردگارِ بینهایت قدرتمند و مهربانه ، بسط میدم

        بِهش

        اگر تضادی پیش بیاد و من بتونم از اون به لطف و هدایت خودِش سربلند از اون بیام بیرون خودم را در لحظه حال میبینم و میگم سپاسگزاری شامل حالم شده

        اگه یه فتارِ نامناسبی از کسی ببینم

        اگه اون لحظه بتونم به بینهایت نیکی و خوبی اون آدم فکر کنم

        و خودم و باورهای محدود کننده خودم را نبینم

        اون موقع من در لحظه حال و سپاسگزاری الله یکتا هستم

        اگر وقتی در روزمرگی گیر کردم و آگاهانه دارم زیباییها و نعمتهای خودم را می‌بینم

        من در لحظه حالم و درحال سپاسگزاری و ملا قات خداوند وهاب هستم

        اگر من توفیقی شد به واسطه کنترل دهنم موفق شدم به حرکت و عبور از ترس ها و از منطقه امنم عبور کردم پس من لحظه حال شامل حالم شده و احساس سپاسگزاری هستن

        یاد یه موضوع کمک کننده ای از حرفهای و پندهای که شنیده بودم افتادم

        که اگر خودِت را نبینی و خودت را حذف کنی دیگه فقط خدا را ملاقات خواهی کرد

        من اینو در مورد اطرافیانم تونستم انجام بدم

        اگر از کسی رفتاری می‌دیدم که به مزاج من خوش نمیومد

        به خودم میگفتم الان رسول جان میتونی به بینهایت خوبی این انسان شریف توجه کنی و از این موضوع با تغییر نگرش بگزری

        و اگر اینگونه میشد ،من از خودم گذشته ام و مسئولیت این اتفاق را پذیرفتم و به ملاقات خداوند و درک لحظه حال رفتم و به حس و حال سپاسگزاری نزدیکتر شدم.

        الان با درکِ لحظه حال سعی میکنم ،شغلم را ،زندگیم را ،اطرافیانم را ،اشیا را و هر آنچه هست را در آغوش بکشم.

        جواد جان همون قدر که شما از این کامنت من به سرِ ذوق اومدی به والله چندین چند برابرش من

        نور و معنویت ازَش دریافت کردم.

        کاملا با شما موافقم که آگاهی های دوستان و خوندن کامنتها نوری از جانِب الله یکتاست

        و وقتی من میخوام وارد سایت بِشَم به خودم میگم خدایا من که هیچم و چیزی نمیدونم

        تو منو پُر کن از آگاهی های ناب و شروع به خوندنِ کامنتها و دلنوشته ها میکنم.

        خداوند به قلب مهربون و لطیف شما، نورانیتِ بیشتر و آگاهی های عمیق تر عطا کنه و در کنار خانواده محترمتون عشق و حالِ خوب و نعمت و ثروتمندی را تجربه کنی.

        امین.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        مهشید گفته:
        مدت عضویت: 1237 روز

        به نام خدای رزاق

        سلام به دوست هم فرکانسم

        اقاااا من نمیدونم با چه زبانی ازت تشکر کنم سپاسگذارم بابت این همه آگاهی ناااب این همه کلمات بهشتی ک از زبان شما خداوند برای من جاری کرد

        و همچنین از رسول عزیز سپاسگذارم

        چقد من خوشبختم ک در این فضای بهشتیم خدایا صد هزار مرتبه شکرررررت

        اقای بایرامی من یک هفته هست ک روی این کامنت قفل کردم گوشیمو با همین صفحه میبندم با همین باز میکنم با اجازتون کپی کردم اما فقط اینجا میتونم درک بهتری ازش داشته باشم

        بزرررررگترین باگ من همین لحظه حال بود همیشه داشتم رو خودم کار میکردم اما منتظر اتفاقات خوب در اینده بودم

        تحسینتون میکنم حال دلتون همیشه بهشتی قابل وصف نیست اگاهی های این کامنت امیدوارم هر جا ک هستین سلامت و تندرست و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1837 روز

      بنام خداونده بخشنده و مهربانم…

      اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ ۖ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ(شوری 19)

      خدا را به بندگان لطف و محبت بسیار است، هر که را بخواهد روزی می‌دهد و او توانای مطلق و مقتدر و غالب است.

      مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ ۖ وَمَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ(شوری 20)

      هر کس کشت آخرت را بخواهد به کشته‌اش مى‌افزاییم و هر کس کشت دنیا را بخواهد به او عطا مى‌کنیم، ولى دیگر در کشت آخرتش نصیبى نیست.

      سلام به نور خدا سلام به رفیق خدا سلام به رسول عزیزم

      رسول چیزی که من رو مقلوب خودش کرد تویه کامنتت این بود….

      لحظه ای که خود را با همه و همه رو یکی میبینم و جدای از آنها نیستم

      به هر که رو میکنم نقش و نگار خالق را می‌بینم

      یکی تو را یاد سپاسگزاری می‌اندازد و یکی معلم تو می‌شود و درسی به تو می‌آموزد

      و تو فقط و فقط در لحظه حضور داری و در این فضای روحانی و معنوی روزت را به پایان میرسانی گویی در یک چشم به هم زدنی میهمان سکوت شب شده ای و خلوتی با مهربانترینِ مهربانان

      چقدر قشنگ چقدر زیباااا و چقدر عالی

      میدونی هر روز صب از خدا میخوام که هیچکیس رو قضاوت نکنم و همرووو به چشم این ببینم

      (او هست که همه هستن)

      و خیلی ارومتر از همیشه هستم و از لحظاتم لذت میبرم در پناه رب .اینقدر که حال دلم اروم که نگو نپرس دیشب داشتم با خودم حرف میزدم گفتم حسین دیدی که چقدری هست که اصن ادمها برات مهم نیستن به همه احترام میزاری همرو دوستت میداری ولی کار به کار کسی نداری و رد میشی میری و خودتی و خدای خودت و همون لحظه ازش خواستم….

      که خدایا من رو در این مسیر رشتی که هستم کمک کن و هدایتم کن و بهم قدرت بده…..من تسلیم توهم الهی شکرت رب من…

      اقا رسول تنها چیزی که میتونه اشبوب به دلمون کنه همین ادمهای اطراف

      یبار حسادت یبار انتظار یبار کمک یبار و یبار و یبار…….و همه باهم میشه شرکککککککککککککککککککک

      چقدر خوب چقدر لذت بردم و سر لوحه هر روزم میشه این متن دل انگیز شمااااااا…..

      ایه بالا هم با عشق تقدیم به روح نازنینت که هدایتی از دفتر روزانم اومد برام…..

      در پناه جان جانان رب االعامین شاد سلامت و ثروتمند باشی رفیق دوستت دارم

      با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا…..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1119 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام به حسینِ عزیزم

        بنده خوب و توحیدی خدا

        چقدر میشه مهربانی و لطافت را از نوشته هات مشاهده کرد

        اصلا آقا جانَم ما کاملا و کاملا در دنیای فرکانسی زندگی می‌کنیم

        حسین عزیز قلبا دوستت دارم و کاملا به شما احساسِ نزدیکی و دوستی میکنم

        ممنونم که هستی و و با حال خوبِت جهان را گسترش میدی

        و توحیدی زندگی کردن را سرلوحه خودت قرار دادی

        و خدارا شاکرم که لطف و محبت شما و نوری که تو کامنت شما بود را دریافت کردم

        خدارا شاکرم که اون شب به نجواها گوش ندادم و کامنتم را نوشتم

        و تمام اون دلنوشته ها را واقعا خودِش به قلبم جاری کرد که

        اعتبار اون فقط خودِشه

        نمیدونَم یه احساسی تموم وجودم را گرفته بود که تا به حال تو عمرم تجربَش نکرده بودم

        میدونی رفیق اون آدمهایی که اطرافمون هستند و آشوب تو دلِمون میکنن

        تیکه ای از وجود خودِ ماست که در وجود اون آدم و همزمان متبلور شده و ما آیینه تمام نمای وجودم خودمون را داریم می‌بینیم

        اگه می‌بینیم آدمهایی مثل استاد که با خودِشون در صلح هستند

        یعنی اگر صفتی و ایرادی و اشتباهی از کسی را دیدند

        وارد جنگ با خودِشون نمیشن

        میگن یه انرژی در یه زمانی و در یه مکانی از من به جهان ساطع شده و در غالبِ این آدم در این زمان متبلوِر شده

        آیا میتونیم در این زمان سکوت کنیم و مسئولیت پذیر باشیم و در ذهنمون اون ویژگی اون فرد را نادیده بگیریم و به یه ویژگی مثبت اون بنده خدا فکر کنیم یا به یه چیز دیگه فکر کنیم و خودِمون را در لحظه حال ببینیم و شکرگزار خدا باشیم که بهمون محبت کرده که این بنده خدا را ببینیم و با نگه داشتن احساسِ خوبمون

        اون بندِ شرک را پاره کنیم و آزاد بشیم و به صلح با خودِمون برسیم

        من که اولِ راهم و دارم هر روز خودمو در یک رویارویی با نجواها و شیطان می‌بینم و تمام تلاشم اینه لحظه حال را تجربه کنم

        حسین جان عجب دلچسپه بخدا

        عجب ادمون آروم میکنه

        عجب تک تک سلولهات را التیام میده

        عجب شور و شعفی داره

        اون نور را من اون شب تجربَش کردم

        و دارِم تمرین میکنم با توحید و توحید و توحید دوباره اون حس را ملاقات کنم

        حسین جانم اون چهره زیبای بهشتیت را رونمایی کن و مارا به فیض اکمل برسون

        خدارا خوش نمیاد دوستدارانِت را بیش از این منتظِر بزاری

        بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

        بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

        ای آفتاب حُسن برون‌ آ دمی ز ابر

        کآن چهرهٔ مُشَعشَعِ تابانم آرزوست

        قلبِ فراوون به حسین عزیزم بنده خوب خدا

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          حسین عبادی گفته:
          مدت عضویت: 1837 روز

          بنام خداونده بخشنده و مهربانم

          سلام به رسول قشنگ قلب و توحیدی

          سلام رفیق خداروصد هزار بارشکر برای وجود نازنینت…

          دوستت دارم رفیقققق من

          خدارو شکر برای اون شب زیبا و اون شبی که با خدا خلوت کرده بودی و وصل بودی و لذت دنیارو بردی الهی شکرررر.

          چقدر قشنگ گفتی وارد جنگ با خودمون اررره رسول

          شکر گزار خدا باشیم که بهمون محبت کرد بنده خدا را ببینیم…

          و احساسمون رو خوب نگه داریم.او لحظه اگر ما مدارم به حدی بالا رفت باشه یه گزره ساده میشه و یه دیدار ساده و گذراه اره رسول چقدررر حالم قشنگ میشه با کامنتات…

          و بند شرک راه پاره کنیم و آزاددددددددددد و رها بشیم و به صلح و به صلح و به صلح و به صلح با خودمون برسیم….

          حال دلت قشنگ باشه و پر از نوررررر اون شب بشه و دائمی دایمی باشه از رب نازنین میخوام برات رسووووول

          و توحید و توحید و توحید و توحید و توحیدددددد

          رسول عکسم عوض کردم دوستت دارم رفیقم خیلی خیلی ازت ممنونم بینهایتتتت ازت ممنونم بینهایتتتتتتتتتتت

          در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی

          از طرف حسین عبادی بنده خوب خدااااااا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محسن همت جو گفته:
      مدت عضویت: 462 روز

      سلام خدمت دوست عزیز ودوست داشتنی آقارسول خیلی زیبانوشتیدمرحله بیزمانی وبی مکانی روکه وقتی وصل میشم به خدابه اصل خودمون دوست داریم پروازکنیم سبک میشیم خیلی رهاوسبکشدم وقتی کامنت زیباتونو خوندم خداخیرت بده ایشالاهرکجاهستی کنارخانوادت خوش وخرم وثروتمنددردنیاوآخرت باشی ممنون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 622 روز

    به نام خداوند جان

    درود بر استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیز و همه عزیزان

    خداروشکر استاد عزیز که جلوی دوربین اومدین پس از مدت ها . خداروشکر اندامتون بسیار زیبا شده و تبریک میگم

    خیلی رو شکر برای این بهشت زیبا و پر از ارامش که خداوند هدایت کرد که تماشا کنم و لذت ببرم

    شب قبل از اینکه این فایل رو بذارید تو پیاده روی توی ذهنم چرخید که استاد همین روزا فایل میذاره و صبح که بیدار شدم خداروشکر فایل رو گذاشته بودین و تماشا کردم اما هیچ ایده ای در ذهنم نبود برای همین صبر کردم که بیشتر فکر کنم و مثل شما که میگویید حافظه خوبی نداره منم این حرف رو بارها تکرار کردم واین هم نوعی باور است که گذشته رو زیاد بیاد نمیارم اما خداروشکر موقع تماشای فایل توحید عملی در ذهنم جرقه خورد و یادم اومد

    من قبلا نمیدونستم باور چیه حتا تا چند سال پیش . یه کلیپ از رونالو دیدم که ازش مصاحبه کردن که چرا موفقی و اون رونالدو گفت من تو ذهن خودم همیشه بهترینم من اونموقع حرفشو نمیفهمیدم و الان قضیه رو بهتر درک میکنم

    من از همان بچگی باوری که از داشتم اینه که من استعدادی توی ریاضی ندارم و بسیار از معلم های ریاضی کتک خوردم و فحش شنیدم واسه همین از این درس و محاسبات فراری بودم و این با من بود و من دروس ریاضی رو میوفتادم و توی این درس خیلی چالش داشتم ولی توی دروس ادبیات و خواندنی مثلا توی انشا خودم رو قوی میدیدم چون تشویق میشدم و این باور در من شکل گرفته بود که اسانه و نمرات بالایی میگرفتم و همچین توی مسابقات خواندنی بسیار عالی بودم و مقام میگرفتم چون باور داشتم که من برنده ام

    یه باور خوبی که من دارم اینه که هر چیزی رو بخوام برای خرید میتونم پیداش کنم و این برام اسانه و خیلی

    راحت چیزهایی که بقیه نمیتونن پیدا کنن ولی من به راحتی پیدا کنم و طوری این باور هست که بقیه بارها تعجب کردن و چیزهاییی رو پیدا کردم که تو ایران یک نمونه بوده.

    یه چیز بزرگی که از خودم کشف کردم و یادم نبود و پیداش کردم

    از یه جایی از نوجوانی باور داشتم خدا داره هدایتم میکنه نمیدونم چرا و سالها تنها بودم یعنی باور داشتم خدا مسیر منو جدا کرده و خاصم و به این موضوع ساعتها فکر میکردم و اشک ریختم و میپرسیدم و حسش میکردم با تمام وجود و میدیدیدم که بچه دوستان و اطرافیانم همه اتفاقات عجیب و مشکلات دارن و برای من خیلی راحت پیش رفته و دورم از مشکلات و انگار توی کهکشان دیگه ام و این حس خیلی قوی بود و خداوند منو از جاهایی عبور داده با راحتی که هیچ مشکلی نداشتم و با همین باور خیلی راحت بهم ماشین داده شد . خونه داده شد . و راه من متفاوت بود و بقیه خانواده و دوستام میگفتن تو خیلی خوشانسی و راحت به خواسته هات میرسی

    یه باوری که ناخوشایند بود و داشتم ودارم اینه که من نمیتونم با هیچ دختری ارتباط برقرار کنم و باور این باور رفتم جلو نتیجه نداد و ولش کردم

    مادرم خیلی باور داره که هر غذایی رو به راحتی یاد میگیره و با نگاه کردن خیلی راحت یاد میگیره و غذاهاش بسیار خوشمزه هستن و همین بهش انگیزه میده که دنبال روش پخت غذاهای جدید باشه

    خواهرم یه باور داره اینه که خیلی حافظه خوبی داره و بارها تعجب ما رو برانگیخته و تشویقش کردیم و بسیار جزئیات رو بیاد میاره حتا چیزی که یک بار شنیده باشه

    من خیلی باور داشتم که خطم خوبه و بقیه تشویقم میکردن و توی مدارس برای نوشتن دفتر نمرات منو صدا میکردن و تو کلاس بارها ازم تعریف میشد

    من یه باور بدی که داشتم این بود که اگر شنا کنم غرق میشم و اینو خیلی مجسم کردم و خصوصا خاله ام زمانی که بچه بودم و از شمال میومدن همیشه در مورد غرق شدگی تعریف میکردن وو این ترس و باور باعث که شنا را یاد نگیرم

    یه باوری که مادرم و فامیل میدادند از بچگی که تو مثل خانواده مادرت چاق هستی و من سالها چاق بودم و وقتی این باور رو توی ذهنم شکستم و حرکت کردم و به خودم باور و انگیزه دادم و موفق شدم قفلش شکست

    من توی دوره ای و تا قبل اشنایی با استاد به واسطه افراد دورم خیلی به خرافه چشم زخم باور داشتم و هر اتفاقی رو همون میدیدم و مثل کنه به من چسبیده بود و با منطق ایه قران که استاد گفتن اینو ریختم بیرون و نتیجه اش این شد که این افراد از زندگیم رفتن

    یه باوریکه داشتم و خیلی شدید بود این بود که فکر میکردم تو درسا و کارا خنگ هستم چون علاقه به درس نداشتام و نمراتم پایین بود و نمرات پایین به این دامن میزد و وقتی حرکت کردم و عزت نفسم رو بدست اووردم کارهام رو خوب انجام میدادم این باور منفی خیلی کمرنگ شد و بسیار توانمندیم رفت بالا و خودمو توانمند میدیدم و خیلی کارها رو درست انجام میدادم حتا بهتر از بقیه

    همه چیز از درون ما نشات میگیره. تفاوت نتایج در تفاوت باورهای ماست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: