چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 4
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله النور
بسم رب چشم هایم
خدا رو بی نهایت و بی حد و مرز سپاسگذارم بابت اینکه بار دیگری بهم قدرت و توفیق نوشتن داد تو این سایت بهشتی
خدارو شاکرم بابت فایل جدید و تصویر زیبا روی بنر سایت
خدارو شاکرم که یک روز دیگه فرصت زنده بودن و زندگانی کردن رو به همممون داد تا خودمون رو درک و تجربه کنیم در این جهان زیبای مادی
اول از همه تحسین میکنم اندام عضلانی استاد عزیزم رو که انقدر دارن با تعهد پیش میرن و همچنان سر تعهدشون و رژیم و لایف استایل تغذیه ای جدیدشون هستن و نتایج هم مشخصه و این واقعا کار هرکسی نیست
تحسین میکنم پرادایس زیبا و رویایی رو با این حجم عظیم از طبیعت سبببز و اور گرین ش و بهار زیبای پرادایسی مون رو
ب یاد قدیما میخوام دوباره یه ذره بین دستم بگیرم و شکار کنم زیبایی ها رو از دل تک تک اتفاقات اطرافم
خدایا شکرت
تحسین میکنم استاد عزیزم رو که همواره و مستمر و ثابت قدم دارن مسیرشون رو پیش میبرن و گروه تحقیقاتی شون رو
الهی ک برکت باشه ب کسب و کارتون و سایت تون تا ابد استادم
امسال تابستان هفتمین تابستانی هست که دارم شما رو فالو میکنم استادم
و خدا رو همچنان شاکرم بابت وجودتون
و تو این مدت هرجا و هرزمان که عمل کردم ب آموزه هاتون زندگیم قشنگتر شده هرچند که بالا پایین زیاد بوده تو این راه
و بهار امسال دهمین بهاری هست که از مهاجرت مون میگذره ب کشور سرسبز نروژ و یک دهه گذشت و من موندم با کوله باری از تجربه
تو مدت این ده سال خدا رو شکر تونستم زندگی خودمو بسازم
ازدواج موفق ، خرید ماشین شخصی و جا افتادن تو این کشور از دستاوردهای این دهه بوده شکر خدا
و شهروند شدن و سیتی زن شدن مون هم تو این کشور از الطاف دیگر خداوند تو این مدت بوده بهمون
مامانم هم امسال بسلامتی صاحبخونه شدن امسال اینجا و هذا من فضل ربی ….
استاد ازتون خواهش میکنم در مورد قانون سلامتی هم هر چند مدت یکبار یک فایل جدید بسازین ک من و امثال من رو بیشتر متعهد کنه ب سالم زیستن و سالم تغذیه کردن لطفا 🫶
خلاصه که سه سال میگذره از مصاحبه بنده با شما استاد خوبم تو کلاب هاوس و من همچنان محو تماشای زیبایی های این کشور خوش آب و هوا و سرسبزم که بنظر من طبیعتش از پرادایس هیچی کم نداره
خب وقتشه برم سراغ سوالاتی ک ازمون خواستین جواب بدیم تو این کامنت و من میخوام ازین ببعد دانشجوی خوبی باشم و انجام بدم تمریناتم رو ب امید خدا
در مورد باورهای قدرتمند کننده م )
استاد باورهای قدرتمند کننده من تا زمانی زنده ن که وصل باشم ب منبع انرژی جهان هستی یعنی تا زمانی احساس قدرت و اعتماد بنفس و عزت نفس میکنم که ب جریان هستی متصل باشم و هرروز صلاه انجام بدم اونم صلوه به شیوه خودم و پیامبر (ص)
باورهای محدود کننده ای هم که پذیرفتم که ماشالا مثل همون علفهای هرز پرادایس که سالها پیش با هم آتیش شون زدیم اگر هرس نشن همیشه کار دستم دادن و میدن … و پناه میبرم ب خداوند از دشمن قسم خورده مون شیطان رانده شده واقعا هرروز و هرلحظه
خلاصه که استادم هیچ ادعایی ندارم من تو این زمینه خیلی خفنم و حرف واس گفتن دارم
خواستم فقط با کامنت گذاشتنم بعد مدتها یه ردپای جدیدی بزارم تو سال جدید 1403 و یه تبادل نظری با دوستان هم فرکانسی داشته باشم
عاشفتونم هوارتا
10juni 2024
از شهر زیبای کریستین ساند نروژ
سلام به هلناخوش صحبت وخوش صدا
من اولین بارکه مصاحبه شماروتوی کلاب هاوس شنیدم اینقدرمزه ی صحبت کردن شماازنروژوزیباییهاش به دلم نشست بااون صدای قشنگتون که هنوز توی گوشم هست صداتون.
خیلی صداتون وفرکانستون زیباست.هروقت اسم نروژمیادصدای شمابرام تکرارمیشه….
وقتی اون مصاحبه روگوش کردم وبازهم گوش میکنم احساس لذتی به من دست میده که انگاردارم یک چیز خوشمزه میخورم….
خیلی دوست دارم دوباره استادکلاب هاوس بزارن وصداتون وموفقیتهاتون روبشنوم وتشویق بشم والگوبگیرم.
باآرزوی شادی وثروت وسعادت ولذت درهرلحظه زندگی برای شما
به نام خدای خالق اراده ها
سلام به شما دوست عزیزم هلنا خانم
به به ماشین مبارک باشه ، ان شا الله چرخش به شادی برایت بچرخه
ان شا الله که همیشه زندگی عاشقانتون به کام باشه ، عشقتون پایدار باشه
هلنا جان از اون روزی که اومدی با اوووووون شور و شوق وصف ناپذیر با استاد صحبت کردی… دوتا اتفاق زیبا توی باور های من رقم خورده
آخه من اون قسمت های صحبت شما و استاد رو اونقدررررر زیاد گوش دادم که تعدادش از دستم در رفته :))
اولاً باور کردم که می شود به هر کشوری که دوست دارم مهاجرت کنم و با عشق زندگی کنم و لذت ببرم و من نا محدودم …
بعد از ساختن این باور خیلی نشونه ها و الگوهای دیگه هم جهان بهم نشون داد
دوماً از اونجایی که شما با عشق در مورد نروژ و طبیعت زیبایش صحبت کردی راجع ویژگی های خوبش صحبت کردی
استاد هم گفت به مردمون کشور های اسکاندیناوی «یعنی شما و خانواده ات :))) » میگن پادشاه نشین های اروپا
من با صحبت های شما خیلیییییییییییی کنجکاو شدم ببینم نروژ کجاست که هلنا جان اینجوری داره در موردش صحبت می کنه
آقااااا من رفتم یوتیوب یه ویدیوی درون شات ازش دیدم … دیوااااااانه شدم به خدا ، اشکم در اومد
اون ویدیو و چند تا ویدیوی درون شات Full HD دیگه هم ازش دارم و توی موبایلم هست ، در واقع دانلودشون کردم :) هر چند وقت یه بار شب ها می بینم
هدفم هم اینه که نه برای مسافرت بلکه برای مهاجرت ، به عنوان قدم اول بیام حدود یه سالی (در واقع هر چقدر که حسم بگه و حال دلم اونجا خوب باشه) بمونم و بعد برم کشور بعدی
آخه من عاااااشق طبیعت دیوانه کننده اش شدم
دوست دارم بیام متر به متر طبیعتش رو ببینم و جلوی عظمت و زیبایی خداوند سر روی خاک بگذارم و سجده کنم و شکر گذاری کنم
این خواسته اونقدر توی ذهنم شدیده که مطمئن هستم خیلی خیلی زود توسط خداوند اجابت میشه.
شاد و سربلند باشی در پناه خدای مهربان
راستی دلمون برای شما تنگ میشه بیتشر بیا بنویس ، از زیبایی های نروژ ، از ثروت و فراوانی نعمت های اونجا ، از هر آنچه که دوست داری و فکر می کنی می توانه جزو تمرکز بر نکات مثبت باشه… مرسی :)
سلام به استاد عزیزم
این اولین بار هست که من کامنت میزارم برای فایلی
اول خیلی شکرگزار خدای عزیزم هستم که این فایل بی نظیر رو دیدم و شنیدم و درک کردم و کلی باور مثبت و منفی رو شناختم
دوم از شما ممنونم که این همه فایل بی نظیر برامون ضبط میکنید
میخوام یه داستانی رو تعریف کنم دقیقا از ژنتیک من و همسرم پسر عمو و دختر عمو هستیم و هر دو تالاسمی مینور هستیم که البته چند وقته میخوام دوره قانون سلامتی شرکت کنم و تغییرش بدم
ما برای ازدواج برگه امضا کردیم که قبول میکنیم با این شرایط میخوایم ازدواج کنیم
بعد از عقدمون همه آزمایشات به اسم پی ان دی رو انجام دادیم و متوجه شدیم از لحاظ بتا مشکل نداریم و میتونیم بچه دار بشیم اما باید از نظر آلفا بررسی میشدیم که ما دیگه دنبالش نرفتیم
بعد سه سال تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم و با خیال اینکه دیگه به آزمایش نیازی نیست رفتیم جلو وقتی که آزمایشات بارداری رو انجام دادم و برای دکترم بردم و متوجه کم خونی و تالاسمی داشتن ما شد گفت برو فلان آزمایشگاه ببین چه آزمایش هایی باید انجام بدی و خیلی راحت تو چشمام نگاه کرد و گفت تا دوازده هفته سقط قانونیه ولی نگران نباش من تا هیجده هفته هم سقط میکنم
و حال منی که با هزار امید داشتم مادر میشدم رو میتونید تصور کنید
در ضمن بگم که در اعضای خانواده پدرم سه نفر مشکل کر و لال بودن رو دارن و کلا تو دل من رو خالی کردن
زمانی که اومدم خونه خیلی گریه کردم
بعدش تصمیم گرفتم که کلا دیگه دکتر نرم و فقط برم مرکز بهداشت و بیمارستان برای تشکیل پرونده بارداری و با خودم و همسرم که صحبت کردیم قرار بر این شد که ما هیچ آزمایشی انجام ندیم و فرزندمون رو دنیا بیاریم و حرفمون این بود که من انسان برای کسی هدیه میبرم هدیه ی بی نقص میبرم پس هیچ وقت خدای عالم با اون همه توانایی به ما هدیه مشکل دار نمیده
و هر روز بارها تکرار کردیم و هر روز بارها نوشتیم که بچمون سالمه و شنوایی عالی داره
اتفاقا ترس گاهی میومد سراغمون اما ایمان به لطف خدا ترسمون رو از بین میبرد
زمانی که پسرم دنیا اومد زیباترین چهره ای رو داشت که کسی میتونست ببینه و الان بعد از دو سال کاملا سالمه و حرف میزنه و اتفاقا خیلی هم بازیگوشه
دو هفته پیش که برای مراقبت دوسالگی به مرکز بهداشت رفته بودم وقتی دکتر مامایی متوجه شد که ما تالاسمی هستیم و پسرم انقدر زیباعه با چشم های آبی و موهای بور فر فری و قد بلند و پوست مثل برف سفید تعجب کرده بود که بچه ی دوتا آدم تالاسمیه و من اونجا با افتخار گفتم خدا به ما هدیه ناقص نمیده
خواستم این تجربم رو هم به خودم یادآوری کنم و یادگاری بزارم توی سایت بی نظیر آگاهی بمونه
خدارو شکر بابت همه نعمت های بی نظیرش️
بنام خدا
سلام هانیه عزیز خواهر گلم
خیلی خوشحال شدم کامنتت رو خوندم و لذت بردم از نتیجه ایی ک گرفتید
خدا بچتون رو براتون نگه داره در کنار پدر و مادر مهربانش
نتیجه شما چیزی نیست جز تغییر باورها
اصلا ب ژنتیک ربطی نداره
شما روی باورتون کار کردید ن این ک علم پزشکی چی میگه
شما با تغییر باورتون خیلی سد محکمی رو شکستید در ذهن من
ب معنای واقعی ژنتیک هیچ نقشی در زندگی نداره
نقش اصلی در نتایج بوجود آمده در زندگی تغییر در باور بوده
مطمئن هستم همین امسال میای و کامنت بیشتری از نتایجتون از عمل ب آموزه های استاد میزارید
فقط تعهد بیشتری بده ب کامنت نوشتن
بخدا نوشتن معجزه میکنه
کامنتتون ب دلم چسبید خواهر عزیزم
هم شما و هم کوچولوی نازتون و همسر مهربانتون در پناه ایزد منان
سلام هانیه عزیزم
افریییین به تو وهمسر عزیزت
تحسین میکنم این ایمان قوی رو وخود انصافا خدا هم همینطور که میگی پاداشش رو به نحو احسنت بهتون داد شکرش بی نهایت .
امیدوارم که هر روز بر ایمان من ،شما و همه بچه های سایت اضافه بشه
من خودم مادر هستم و درک میکنم که نجواهای شیطانی چطور میتونه تو بارداری به سراغ آدم بیاد
مخصوصا شما که خوب چنین مشکلاتی هم داشتید
خیلی خیلی خوشحالم که تونستید بر تمام نجواها غلبه کنید وپاواشش رو هم بگیرید
سلام دوست عزیزم
فقط می تونم بگم وقتی متن شما تمام شد فقط دارم میگم آفرین آفرین آفرین و چقدر خداوند رو زیبا باور کردی و چقدر خداوند به چنین بندگانش افتخار می کنه
آفرین آفرین آفرین
دسته گلتون مبارک باشه
انشاءالله از این دسته گلها خدا بیشتر بهتون بده تا ی باغ گل خوشگل و خوش بو داشته باشید و همیشه از طراوتش توحیدی تر بشید
سلام خانم خیلی ممنون ازکامنتتون واقعا اشک منو دراوردین و خیلی خوشحالم برای شما امیدوارم خودتون و فرزندتون و خانواده محترمتون در سایه خدا باشید همیشه …من چندوقته دنبال الگوهایی میگردم باورژنتیک را شکستن خیلی به من کمک کردین ازتون ممنون بخاطر کامنت زیباتون متشکرم
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
خیلی خوشحالم که بعد از مدت ها یک فایل جدید بر روی سایت قرار گرفت و باعث شد کمی از دلتنگیما برای شما و پارادایس کاسته بشه البته که من هرروز ساعت ها به فایل های دوره ها مخصوصا دوره ارزشمند دوازده قدم گوش میدم اما دیدن تصاویر شما در فایل های جدید هم لذتی داره که تجربه اش خیلی خوشایند هست
فایل بسیار زیبا و پر محتوایی بود و یه جورایی میشه گفت یه دوره فشرده روانشناسی ثروت یک بود.
منم میخوام تجربه خودم رو بنویسم
یک باور قدرتمندی که باعث شد من در کار خودم چه از لحاظ مالی چه از لحاظ اعتماد به نفس پیشرفت کنم این بود که حرف همکارانم رو نپذیرفتم همه ی همکاران در محل کار میگن ما که کارگریم و تا آخر عمر باید این زندگی نکبت بار رو تحمل کنیم یا میگن ما که نمیتونیم پیشرفت کنیم با این مملکت و وضع اقتصادی و وضعیت شغل و درآمد و…یعنی میخوام بگم همیشه به خودشون توهینمیکنن با کلماتی مثل ما بدبختیم و بیچاره ایم و کارگریم و کارگرزاده و به هیچی هم نمیرسیم…یادمه یه جایی خونده بودم که آقای هیلتون گفته بودن من هرشب بعد از رفتن صاحب کارم میرفتم و جای ایشون مینشستم و رئیس بازی میکردم و الان بزرگترین هتل دار دنیا هستن و کلی داستان شبیه این خونده بودم و خیلی برام جالب بود و هروقت که همکاران اون جملات محدود کننده رو میگفتن من تو دلم میگفتم ولی من رئیسم من مدیرم من یه روزی به همه ی آرزوهام میرسم همین حرف زدن ها باعث شدهبود که من احساس غریبی نسبت به همکارانم داشته باشم اونقدر این افکار رو تکرار میکردم و اونقدر باور کرده بودم که یه وقتایی که میرفتم سرکار یه لحظه با خودم میگفتم اه من اینجا چیکار میکنم؟ مگه من الان نباید تو دفتر کارم درحال رسیدگی به امورات بیزنسم باشم پس اینجا چیکار میکنم و یهو به خودم میومدم میدیدمغرق در افکارم بودم و همین فکرها و همین باورباعث شد چنان انگیزه ای در من شکل بگیره که تصمیم گرفتم کسب و کار خودم رو راه اندازی کنم موقع شروع به یکی دو نفر موضوع رو گفتم اونا گفتن این کار نمیشه مجوز میخواد اصلا تو هرکاری بخوای میتونی انجام بدی جز این کار چون این کار به جون آدم ها بستگی داره و اگه فلان بشه میخوای چکار کنی اگه بهمان بشه چی میشه و …و گفتم بابا حرف زدن با این آدم ها که این باورها رو دارند مثل خوردن زهر هست پس دیگه با هیچکس حرف نزدم و رفتم سراغ باورهام که اونجا هم چندتا باور پیدا کردم که حالا مشتری از کجا میاری حالا نیرو و پرسنل از کجا میاری و….
کارکردن روی دوره ارزشمند دوازده قدم توی این مسیر و غلبه بر باورها خیلی زیاد کمکم کرد تا بتونم بر این باورها پیروز بشم مخصوصاً قدم اول جلسات سه و چهار که با اون جلسات من ایده گرفتم و نشستم باورهای قدرتمند کننده درباره ی هدفم که راه اندازی کسب و کار شخصی در زمینه پرستاری از بیماران در منزل بود رو نوشتم بعد با صدای خودم ضبط کردم و هرروز صبح گوش میدادم و هی میزاشتم تکرار بشه و قدم ها رو برداشتم و خدا میدونه از اونجایی که فکرش رو نمیکردم پرسنل برام جور شد مشتری پیدا شد بدون اینکه تبلیغ کنم و به خودم اومدم دیدم شدم مدیر یک کسب و کار نیروهام وقتی تماس میگرفتن بهم میگفتن سلام رئیس فلان موضوع رو چیکار کنیم…
نه اینکه مغرور بشم از اینکه بهم میگفتن رئیس نه هرگز ولی میگفتم خدایا شکرت یه روزی که همکارانم میگفتن ما کارگریم و بدبختیم و فلان من میگفتم نه من رئیسم من مدیرم و الان دارمش و کلی پول ساختم منی که در هفته هزار تومن همنمیساختم رسیدم به جایی که هفته ای یازده میلیون تومان سود خالص داشتم منی که ماهی دوازده میلیون درآمدم بود رسیدم به درآمد صد میلیونی در ماه و پرسنل داشتم حقوق میدادم برنامه مینوشتم و کسب و کار رو رهبری میکردم زندگیم پر شده بود از هیجان و لذت و پول و نعمت…
تا رسیدم به جایی که گفتم آقا این شغل من پتانسیل پیشرفت بیشتر رو نداره چرا؟
چون اگه بخوام مریض جدید بگیرم
اولا اوضاع مملکت اونقدر بد شده که کسی حاضر نیست پول خوب بده برای نگهداری از مریضش در منزل
دوماه اگر کسی هم باشه که حاضر به پرداخت پول خوب باشه نیرو نیست که من بفرستم براش
سوما پیشرفت در این شغل من یعنی دردسر بیشتر چون اگه بخوام پیشرفت کنم باید مریض بگیرم و مریض گرفتن یعنی باید پرسنل اضافه کنم و کار من هم یجوریه که یهنیرو مثلاً فردا قراره بره پیش یه مریض یکدفعه نصفه شب زنگ میزنه و میگه من فردا کار دارم و نمیتونم بیام!!!!اونوقت من از کجا نیرو پیدا کنم و چه جوابی دارم به خانواده بیمار بدم مسئولیت کسب و کار بامنه مسئولیت اون بیمار که اون روز نباید بدون پرستار بمونه با منه و من چه جوابی دارم بدم(بارها این موضوع برام تکرار شده) همین صحبت ها و همین باورهای محدود کننده و همین تجریبات تلخ گذشته باعث شد کم کم از شغلم سرد بشم و دیگه هیچ تلاشی نکنم برای افزایش درآمدم برای افزایش و گسترش کسب و کارم و اون جملات تاکیدی که ساخته بودم هم دیگه کم کم گوش ندادم و احتمالا میدونید که چی شد همونطور که آرام آرام درآمدروزانه ام از صفر رسید به 100 هزارتومن و بعد 300 و 500 و یک میلیون و دو میلیون همونطور نرم و آرام آرام هی هرروز درآمد کم و کم و کمتر شد و الان رسید به صفر…
با دیدن این فایل فهمیدم یه باور خیلی داره بهم ضربه میزنه اونم اینه که این شغل من پتانسیل رشد نداره چون وابسته به آدم هاست اگه نیرو باشه من میتونم مریض بگیرم و اگه نباشه نمیتونم هیچ کاری انجام بدم گاهی با خودم میگم شاید بهتره شغلم رو عوض کنم اما میبینم این کار کار مورد علاقه ام هست گاهی میگم شاید توی همین شغل هم ایده ای باشه که یه کاری باشه که فقط نیاز باشه خودم به تنهایی انجامش بدم اما باز نجوا میاد که این شغل نمیشه و این کار یک کار تیمی هست و گاهی هم میگم درسته استاد گفتن ثروتمند شدن ربطی به شغل نداره اما این شغل من پتانسیل ثروتمند شدن ندارد به دلایلی که گفتم…
خلاصه که این روزها خیلی ذهنم درگیره و البته دوره دوازده قدم رو کار میکنم و از قدم نهم داره یه اتفاقاتی توی باورهام میفته…
خیلی از استاد ممنونم همین فایل باعث شد حداقل بشینم فکر کنم و دقیقا بفهمم دلیل و باور صفر شدنم چی بود و انگار قلبم باز تر شد…
الهی شکرت.
ممنون از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا
ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد خوشتیپم واو چه بازوهایی چه اندامی چقدر تحسین برانگیز
سلام به خانوم شایسته و همه دوستان عزیزم
استاد چقدر خوشم میاد رنگهای جیق میپوشید
منم عاشق رنگهای جیق هستم
و تقریبا در6ماه اخیر هرچیزی خریدم رنگهای جیق بوده اعم از لاک و مانتو و…
استاد سوالی که تو ذهنم بود و از خدا پرسیده بودم رو یکجورایی متوجه شدم
من دیشب قبل خاب تو دفترم نوشتم
“خدایا من متوجه شدم که یکسری محدودیت ها هست تو زندگیم لطفا کمکم کن که این محدودیت ها از کجان؟ ریششون کجاست؟ چجوری تغییرشون بدم؟ آیا میتونم به اون آزادیی که میخام برسم؟”
و بعدش نوشتم خدای مهربان و توانا پاسخ سوالم رو فقط از خودت میخام پاسخم رو بده .
باورها
اون محدودیتی ک من داشتم و میدیدم که واقعا در واقعیت زندگیم هست این بود که من باور کرده بودم که فلان کار رو نمیتونم انجام بدم
چون پدرم فلانه چون شهرمون فلانه چون خانوادم فلانه
چرا میتونم تو خونه لباس راحتی بپوشم اما نمیتونم به شهر برم برای خرید یا تفریح
چرا میتونم گشی و اینترنت داشته باشم اما نمیتونم فلان کاری ک دوست دارم رو بکنم؟
آیا تنها به این دلیل نیست ک من این موضوعات رو باور کردم ؟
من یکسری موضوعات رو باورکردم که عادیه و میتونم و واقعا هم میتوناما یکسری چیزهارو باور نکردم و نمیتونم واقعا انجامشون بدم؟
همه این مسعله ها تو ذهن منه
همین چندروز یک مسعله ای پیش اومد
من از سالنمون دراومدم چون باور داشتم که میتونم برم و تو سالنها به عنوان شینیون کار کار کنم ولی یکسری ادما مقاومت داشتن و سعی دراین داشتن که به من احساس بدی بدن
اما من واقعن از ته قلبم باور داشتم و دارم ک میتونم
و نتیجه اینه ک من رفتم و ی سالن خوب قبول کرد و بسیار دختر عالیی بود
وقتی دیشب جلسه 8 احساس لیاقت رو گوش میدادم مخم سوت کشید
که واقعا من تو یکسری برنامه های فشن شو میدیدم که طرف ی لباسی پوشیده ک واقعن مسخره و از نظر من اصلا جالب نبود اما اون لباسا قیمتشون به میلیون دلاری بود و من همیشه میگفتم این؟!!!!!!!
بعد فهمیدم ک من همین الانشم که الانه کارم رو ارزشمند و توانایی هام رو محم نمیدونم برای همینه ک تابه الان جسارتشو نداشتم که بلند شم و تغییر بدم تو زندگیم ولی خداروشکر ک الان اینکارو کردم
.
خداروشکر میکنم که درمسیر زیبای زندگی هستم
صبح که چشامو باز میکنم اولین چیزی ک تو ذهنم میاد اینه “خدایا شکرت برای زندگی قشنگم”
خداجونم واقعا شکرت
عاشقتونم
منتظر خوندن کامنتهای زیبای دوستان هستم.
باعرض سلام و احترام خدمت همراهان عزیز و استاد گرانقدرم آقای عباس منش
یکی از باور هایخیلی قوی من که در کودکی به ذهنم فرو کرده بودن که با گوشت و خون من آغشته شده بود این بود که ( پول درآوردن کار سختی هست) و این موضوع برای این میگویم که با گوشت وخون من آغشته شده بود که در طول زندگی من اتفاقاتی که برایم افتاده است آن را دائم در ذهن من تایید کرده است مثلا من در زمان کارمندیم خیلی سختی می کشیدم و با افرادی کار می کردم که دائم برایم مشکل می تراشیدن و من متحمل سختی های زیادی می شدم و از طرفی دیگر هر موقع به من پاداشی چیزی اضافه بر سازمان می دادن من می دانستم که ان پول را به یه نحوی سریع از دست می دهم و چون توی فکرم این بود شاید در عرض یک یادو روز بعد برای من اتفاقی رخ می داد که آن پول را و حتی اضافه تر از آن پول را از دست می دادم …
تا اینکه من دوره ثروت یک را خریدم و شروع کردم روی خودم کار کردن و بعد از مدتی از کار قبلیم استفعا دادم و وارد کسب کار خودم شدم و خدا را شکر الان دارم خوب پول می سازم ولی هنوز نتوانسته ام مثل بقیه دوستان که در کامنتها می نویسند پیشرفت کنم …
سلام به استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم
به جرئت این فایل فایلی بود ک انگار خداوند داشت از زبان شما با من سخن میگفت حالا داستانشو با عشق میگم براتون
من یه دختر با اعتماد به نفس فوق العاده زیادی بودم که دوران راهنمایی به طرز جادویی عاشق ریاضیات شدم و خداوند منو به این سمت سوق داد از همون روزا بود که من عاشق ریاضی شدم شبا نمی خوابیدم از ذوق به همه اعلام میکردم که من میخوام ریاضیدان بشم توی دورانی که همه میخواستن دکتر بشن من میگفتم من میخوام ریاضیدان بشم اولا خیلی تعجب میکردن دوما میگفتن تو دختری ریاضیدان همه مردن اون موقع من با این مباحث آشنا نبودم ولی انقدر سرچ کردم که یک خانم ریاضیدان ایرانی به نام خانم مریم میرزاخانی و پیدا کردم از اون روز من با این اسم میخوابیدم و با این اسم بیدار میشدم که اگر خانم میرزاخانی تونسته منم میتونم هرکیم میگفت نمیتونی میگفتم خب مریم تونسته منم میتونم اون خانم شده بود تمام رویای من اونقدر ک معلمام بهم میگفتن مریم میرزاخانی آینده… تمام مصاحبه ها و زندگینامه ایشون و خوندم متوجه شدم ایشون توی سن دبیرستان المپیاد شرکت کردن و اول شدن فکر میکردم خب پس این مسیر شه تمام فکر و ذکرم شد المپیاد خانوادم به تمام شیوه ها تلاش میکردن بهم ثابت کنن تو نمیتونی ولی به هیچ وجه نمیشنیدم کتاباش توی شهر که هیچی توی استان ما نبود از تهران گیرشون اوردم دبیر ریاضیم که میدونست من چقدر عاشق المپیاد و ابتدای مسیرم شماره ی پرفسور ریاضی ایران که مدرس المپیاد ریاضی خانم میرزاخانی در اون زمان بوده رو برام گیر آوردن با هزار آرزو و شوق تماس گرفتم از عشقم به ریاضی گفتم، گفتن خب دبیر هم داری گفتم نه استان ما اصلا کلاس المپیاد نداره همه فقط کنکور و میشناسن هی میگن باید برم تهران منم شرایطشو ندارم 15 سالمه بابام نمیزاره و کلا با ریاضی مخالفه من خودم میخوام بخونم یهو شروع کردن گفتن که دختر خوب من میدونم تو ذوق داری ولی برو سمت کنکور برای المپیاد تو باید حتما تهران باشی یا دسترسی داشته باشی خود خانم میرزاخانی تهران بودن شما میدونی ما چه آموزش هایی گذروندیم ایشون تیزهوشان تهران بودن با بهترین اساتید شما یه استان محرومی که حتی یک کتاب هنوز نداره برو همون سمت کنکور بهتره… استاد نمیدونم چطور این صحنه رو وصف کنم ولی منی که نه خانواده نه هیچ کس نتونست منو برگردونه با حرف پروفسور شکستم و پذیرفتم که نمیشه وقتی ایشون گفت نمیشه گفتم خب نمیشه ایشون همون کسیه که مریم میرزاخانی و پرورش داد وقتی ایشون بگه نمیشه، قطعا نمیشه بدون اینکه اون کتابا رو بخونم رها کردم و ازون روز دیگ ریاضی و دوست نداشتم، دوست داشتم ولی عین سابق نبود دیگ مطالعه نمیکردم کتابای مدرسه رو نمیخوندم منی که دانشگاه و کتابای مختلف و میبلعیدم بدون هیچ معلمی اما ازون لحظه رها کردم شک کردم گفتم نکنه من آدمش نیستم 5 سال ازین لحظه میگذره من یک ماه پیش دوره عزت نفس و خریدم جلسه اول که تمرین دادین کارهای عقب مونده رو انجام بدید من یاد کتابای ریاضیم افتادم یک هفته طول کشید تا ازین شک دربیام که نکنه باید برم سمت یه حرفه ی دیگه، آخه استاد میگ باید عاشق باشید خب من که عاشق ریاضی نیستم… نمیدونم ولی قلبم گفت شروع کن شروع کردم و کتابایی که این همه امروز فردا کردم و توی دو هفته ریاضی راهنمایی و دبیرستان و جمع کردم و حالا رفتم سمت بخش المپیاد ک زیر یک هفته تمومش میکنم… نگم ک عشق توی قلبم دوباره زنده شده انگار تازه فهمیدم چون دور شده بودم ازش انگار فراموشش کرده بودم انگار یادم رفته بود من همونیم ک کتابشو بغل میکرد میخوابید…
الانم که تا از خواب بیدار شدم انگار قلبم گفت سایت و چک کن تا چک کردم سر همون جام فایل و دانلود کردم و گوش دادم شما همش میگفتید ریاضی و موضوع حرفتون با خودم بود استاد من به خاطر اینکه اون حرف و پذیرفتم از المپیاد دست کشیدم ولی الان باز میخوام شروع کنم و دیگه حرف کسیو قبول نکنم با اینک ایشون پرفسور بسیار بزرگ و معروفین و جز پروفسورهای ایران آمریکا هستن ولی دیگ قدرت نمیدم براشون احترام قائلم ولی قدرت نه… اینجوری نیست که هرچی بگن درست باشه…
بی نهایت سپاسگزارم استاد عزیزم بزودی با خبرای خوب و نتایج خوب برمیگردم استاد بی نظیر الهیم
سلام درود فراوان به استاد عزیز خانم شایسته عزیز
اول چیزی که تو این فایل زیبا به چشم من خورد اون هیکل زیبا قشنگتون بود این همه تغییر که انجام دادیم چه اندام زیبا و قشنگی چه بدن عضله ای واقعا تحسین برانگیزی که دوسال از قانون سلامتی میگذره شما همچنان ادامه دادین و روز به روز بهتر بهتر میشوید من از اون روز اول که شما قانون سلامتی گذاشتین دوره خریدم و همچنان ادامه دادم و وقتی شما را میبینم انگیزم بیشتر بیشتر میشه واقعا سپاسگذارم ازتون
موضوع دوم که راجع باورها گفتین من الان یک سال که دوره 12قدم تهیه کردم و خیلی تغیرات کردم از همه لحاظ چه دوره فوق العاده ای بود برام اومدم که تو این دوره پولدار شوم ولی بزرگتر شدم شخصیتم از همه لحاظ تغییر کرد خودم پیدا کردم
خدای خودم پیدا کردم …
من تو این مسیر هزار تا شغل عوض کردم تا بفهمم چی دوست دارم به چی علاقه دارم توانایی تو چه کاری بیشتری دارم ..
من عاشق آشپزی کردن واقعا تو آشپزی فوق العاده ام ولی از اونجایی که قانون سلامتی انجام میدادم همش تو تضاد بودم با آشپزی ذهنم همش مقاومت میکرد برای این کار که وقتی خودت نمیدونی که بعضی از مواد اولیه ضرر دارن پس چرا میخوایی درست کنی ..
این مقاومت ها نمیزاشت که من این کار انجام بدم
تا جایی که دیگه از خداوند هدایت خواستم که کمکم کنه ..
شروع کردم عمل کردم به همه ایدههایی که به من
گفته میشد یه چند وقتی بود که اصلا پولی نمیخواستم تا دیشب گفتم خدایا من که تمرکز صد گذاشتم دارم روی باورهای کار میکنم پس چرا پول نمیسازم تا اینکه صبح دیدم شما این فایل زیبا را گذاشتین و فهمیدیم که باورهای محدود کننده من هنوز آنقدر قوی نشده که نتیجه بده
باورهای محدود کننده ای که تو این مدت که دوره 12قدم داشتم انجام میدادم پیدا کرده بودم
اولین باور مهم که من ارزشمند نیستم من لایق نیستم کارای من ارزشمند نیست پول خوشبختی نمیاره
هر چقدر پولدار شوم کارام بیشتر میشه آزادی زمانی مکانی ندارم که چقد این باور اذیتم میکنه نمیزاره حرکت کنم که هر چقدر پولدار. شوم باید شب تا صبح فقط کار کنم از همه چی دور میشوم …
مشتری کم .الان همه تو خونشون غذا درست میکنم کی به من سفارش میده …
کارای همه برای من با ارزش هستن الا کارای خودم
پول در آوردن سخت ترین کار دنیاست
خدایا شکرت به خاطر این فایل زیبا و قشنگ سپاسگذارم از شما خانم شایسته عزیز که این فایل زیبا را گذاشتین
سلام به استاد عباسمنش عزیز و تمام دوستانی که نظرم را میخوانند
من عیسی حیدریار هستم از افغانستان میخوام از نتایجی بنویسم که با آموزش های دوره کشف قوانین زندگی در زندگیم خلق کردم
استاد ما زمانیکه طالبان آمادن افغانستان مهاجرت کردیم به ایران و شهر زیبای مشهد وقتی به ایران آمادم بخاطری تضاد هایکه برخوردم (طبق قانون وضوح از طریق تضاد) این خواسته در من شکل گرفت که در کشور جهان اولی زندگی کنم که آزادی داشته باشم بتونم به راحتی کارت بانکی بگیرم، اینترنت آزاد و پرسرعتی داشته باشم و کشور های زیادی سفر کنم….. به همین خاطر شروع کردم به یادگیری زبان آلمانی و بدنبال راه های مهاجرتی اما مسیر مهاجرت خیلی برایم سخت و ناهموار بود هرچقدر من تلاش میکردم که به خواستم برسم اما از خواستم دور میشدم تا اینکه دوره کشف قوانین را خریداری کردم و شروع کردم طبق آموزه های شما در دوره عمل کردم و فهمیدم که اصلا مهم نیست من چقدر تلاش کنم و سرعتم را بیشتر کنم برای رسیدن به خواستم تا زمانیکه ترمز های در ذهنم داشته باشم خواستم محقق نمیشه تصمیم گرفتم با تمرین های که در جلسه دو و سه دوره دادید و مریم خانم شایسته خیلی خوب توضیح دادن ترمز های ذهنم را پیدا و با منطق های که خلاف آن باور ها را برایم ثابت میکنه باور های درست را در خودم ایجاد کردم خدا شاهده از زمانیکه شروع کردم به برداشتن ترمز ها به احساس رهایی رسیدم در مورد خواستم که مهاجرت کردن بود و تسلیم رب العالمین شدم فقط روی خودم کار میکردم الگو های زیادی پیدا کردم که بن راحتی مهاجرت کردند، ای ن جمله خانم شایسته رو مدام به خودم تکرار میکردم که تو برای ویزا شدن به مدرک خاصی نیاز نداری تو به ایمان نیاز داری مسیر مهاجرتم خیلی راحت پیش رفت آدم های زیادی سر راهم قرار میگرفتند که کارهایم را به راحتی انجام میدادند مثلا میخواستم دیپلمم را از افغانستان بگیرم خیلی راحت دستان خدا کارهایم را انجام میدادند حتی مسیر های سرراهم قرار میگرفت که خودمم گاهی وقت ها تعجب میکردم مثلاً برای مور وزارت تحصیلات باید دیپلمم را میبردم کابل پایتخت افغانستان اما بصورت معجزه واری شرکت پست در افغانستان ایجاد شد که کارهای اداری را انجام میداد و به راحتی کارهایم انجام میشد و من به خودم یاد آوری میکردم که ببین عیسی اینها همه بخاطری سر راه تو قرار گرفته که تو ترمز ها را برداشته وگرنه چرا قبلاً این آدم ها و این مسیر ها نبودند همین قسم به راحتی از دانشگاه وین اتریش پذیرش گرفتم، به راحتی وقت سفارتم جور شد، و بلاخره روز سفارت رسید و بازم باور های درست رو برای خودم تکرار میکردم و این جمله خانم شایسته مدام در ذهنم بود که تو برای ویزا شدن به مدرک نیاز نداری به ایمان نیاز داری و خدا شاهده که خیلی راحت بعد دوماه ویزای اتریشم اکی شد چون من نپذیرفتم که باید به سختی مهاجرت کنم چون من نپذیرفتم که همینی که است و نمیشه بهتر شد چون من نپذیرفتم که من پولی ندارم و مهاجرت نمیشه کرد بلکه مدام به خودم باور های درسته تکرار میکردم و به اگر بشود چه میشود ها فکر میکردم افرادی که مهاجرت کرده بودند را تحسین میکردم با خودم شما استاد عباسمنش، ارشیا که واقعاً الگوی بزرگی است در زندگیم که میشه در سن کم مهاجرت کرد و کسب و کار پول سازی برای خود ساخت، دوستانم که خیلی راحت مهاجرت کرده بودند را همیشه تحسین میکردم و بلاخره برای خودم هم اتفاق افتاد
الانم میخوام کسب و کار خودم را برایم در در کشور زیبای اتریش خلق کنم که مسیر برایم ناهمواره و ترس ها شک و تردید های زیادی دارم و موضوعاتی را در مورد کسب و کار پذیرفتم که مسیر را برایم ناهموار کرده اما من به خودم یادآوری میکنم که عیسی اگر تو تونستی با برداشتن ترمز های ذهنی خود به راحتی مهاجرت خود را خلق کنی پس میتونی کسب و کار شخصی خودت را هم خلق کنی مثل استاد عباسمنش، ارشیا آزاده طیبی، هادی عزیز که مدام به فایل های آنها گوش میدم و به خودم مسیر درست را یادآوری میکنم
موضوعاتیکه در مورد شروع کسب و کار پذیرفتم که مسیره سخت میکنه برام»
1 احساس عدم لیاقته که من خودم را باور ندارم که لایق داشتن کسب و کار خودم هستم و میتونم به راحتی پول بسازم فکر میکنم برای پول ساختن حتما باید کاری سخت و خاصی را انجام بدم
2 قانون تکامل را رعایت نمیکنم و عجله دارم برای پیشرفتم و نتایج کوچیک را در کارم نمیبینم که باعث شده انگیزه ام کم بشه
3 کمبود را پذیرفتم که فکر میکنم کسی محصول من را نمیخره
4 فکر میکنم ثبت شرکت و مالیات کار خیلی سختیه و بزرگترین ترمزم همینه که ترس زیادی در من ایجاد کرده که قدم برداشته نمیتونم
و در کل چون رسیدن به این خواسته را برایم امکانپذیر نمیدانم و به عوامل بیرونی قدرت دادم ذهنمم در مورد رسیدن به این خواسته ایده پردازی نمیکنه و مسیرم ناهمواره
در آخر هم از استاد عباسمنش و مریم خانم شایسته خیلی زیاد سپاسگزارم بابت این آگاهی ها که ما را به صراط المستقیم قرار میده و به راحتی میتونیم خواسته های خود را خلق کنیم
بنام خدا
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و مریم شایسته عزیز و همه دوستانی ک شاید این کامنت رو میخونن
امیدوارم که امروزتون بهتر و عالیتر از روزهای قبل باشه
در مورد سوالاتی که استاد پرسیده بودند که چه باورهای مخربی داشتم که خیلی مخرب بوده برام؛
یک عمر به من گفته بودن ک پول نیست ،هوا آلودست،
اگر مراقب نباشیم بیماری در کمینه،ما ژنتیکمون جوریه که هوا هم میخوریم چاق میشیم،قند و آرتروز در ژن مادریم وجود داره،در خونواده ما کلا هیچ کس ب هیچ جایی نرسیده،به ما که دختر خوب رو نمیدن، خدا روزی رو صبح زود تقسیم میکنه،کاسب باید هر روز صبح اول وقت مغازه باشه تا آخر شب،خوشی هامون رو نباید غریبه ببینه،کار و درآمد کم شده،مردم پول خرج نمیکنن
این آخوندها یا این دولتی ها همه مال و ثروت ایران رو دارن میخورن و سیر نمیشن،دیگه پولی نمیمونه برای ما،ما بدبخت و بیچاره هستیم،تو نمیتونی اینجا حرف بزنی چون سوادش رو نداری،نباید حرف بزنی چون طرف از تو بزرگتره و بیشتر میفهمه،اون درس خونده تو چی و…
تا دلتون بخواد من کلکسیونی از باورهای مخرب و افتضاح داشتم
البته بگم ک خیلی باور داشتم که اینها همش درسته
ولی ب لطف خدا العان میتونم بگم ب جرات روی باورهای مخرب خودم خیلی کار کردم و دارم کار میکنم
هر کدام رو ب یک شکلی دارم از ذهنم کم رنگ میکنم
مثلا من باور داشتم بیماری در کمینه و هر لحظه ممکنه بیماری ب سراغم بیاد و..
العان میتونم ب جرات بگم سه ساله یا بیشتر به لطف خدای خودم حتی سرما هم نخوردم
من باور داشتم که دختر ک مریض میشه من بلافاصله از اون بیماری رو میگیرم ولی متوجه شدم که اگر من نخوام اتفاق نمیوفته خداروشکر مشکل این باور خیلی در ذهنم کمرنگ شده
در مورد ثروت و کار باور داشتم که صبح زود خدا روزی رو تقسیم میکنه،من هر روز باید به شرطی بود ساعت 7 مغازم رو باز میکردم
ولی با تغییر باورم اصلا کلا مغازه ساعت نگاه نمیکنم
هر وقت دوست داشته باشم میرم و هر موقع که دلم بخواد تعطیل میکنم
البته بگم این باور خرابم باعث شد که برشکست شدم و العان یک جای کوچیک دارم برای کس دیگه ای کار میکنم و ب لطف آموزش های استاد و خواست خودم و هدایت خداوند در این لحظه در یک کشور دیگه در یک کارگاهی برای یکی کار میکنم که نه اصلا میگه چیکار میکنی و نه اصلا میپرسه کی میری ومیای
چون باور دارم من در کار خودم خبره هستم و این عزیز از من کار درست و با کیفیت میخواد
بنابر این ما هر دو در یک مدار قرار داریم و زندگی و کار برام لذت بخش شده
العان باورهای من نصبت ب درآمد و کسب ثروت در ایران خیلی تغییر کرده
که میفهمم کجاها من ب اشتباه حرکت کردم و خیلی کمال گرا بودم، دنبال فرصت میگردم و منتظر هدایت های خداوند هستم برای شروع دوباره
من در یک دوره ای از زمان وزنم تا 126 کیلو رسیدم و همه دردها رو داشتم،کمر درد،زانو درد،پا درد،خواب آشفته،همیشه گرسنه و… اصلا راه نمیشد برم
باورم این بود که من هوا میخورم چاق میشم و هیچ وقت لاغر نمیشم،ولی از یک جا تصمیم گرفتم که برگردم به 10 سال قبلیم
العان اصلا نان،برنج،شکر نمیخورم_هر روز صبح بدون هیچ وقفه ای ساعت پنج میرم برای پیاده روی و ورزش صبحگاهی وبعد بجا میشینم و ب طلوع خورشید و نظم جهان و سیستمی که هست نگاه میکنم و نعمت های خدارو شکر میکنم که من رو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میده
کلی عکس میگیرم که برای خودم یادآور بشه که سیستم چجوریه
و زیبایی و برکت چطوری وارد زندگیمون میشه
به لطف خدا و به کمک آموزه های استاد عزیزم و البته مریم شایسته عزیز
تلاشم بر این هست که تک تک باورهای مخربم رو از درونم کمرنگ کنم و خودم خالق زندگی خودم باشم
البته خیلی برام سخته ولی چون میبینم تغییرات کوچیک زندگیم رو،این باور برام پُررنگتر میشه که میشود انجام داد
خیلی حرف زدم ببخشید
از خدا میخوام که همه کسانی که برای پیشرفت جهان و خودشون تلاش میکنن رو هدایت کنه به مسیر و فرکانس مناسب و در مدار درستی و سلامتی و ثروت قرار بده
استاد عزیز عاشقتم و برات آرزوی سلامتی دارم
بنام خداوند بخشنده مهربان
درود بر استادعباسمنش بینظیر ومریم خانم عزیز
چه فایل عالی استادجان ( باورها)
استاد در این فایل درمورد نکته خیلی بزرگی صحبت کردین تمام زندگی ما دارن باورهامون میسازند چیزهایی ک ما نا اگاهانه قبول کردیم و پذیرفتیم هیچ منطقی هم برا پذیرفتنشون نداشتیم . من اوایل وقتی عضو سایت شما شدم و فایلهای رایگان گوش کردم بعد یمدت کوتاهی دوره های شمارا خریداری کردم و شروع کردم روی خودم کار کردن وقتی تو فایلهاتون از باور حرف میزدین من اصلا نمیدونستم باور چیه پیش خودم میگفتم استاد مرتب میگه باور خب این باور چیه اصلا یعنی چی باور
چون مدارم پایین بود اصلا متوجه نمیشدم گذشتو گذشت بعداز این چندسال ک با فایل های شما روی خودم کارکردم و درکم نسبت به قانون بیشتر شد و نتایج فوق العاده زیادی توی زندگیم گرفتم خیلللییی زیاد بعد اینا همه مدت ک خیلی چیزها توی زندگیم تغییر کرد و عالی شد رسیدم به جایی ک دیدم تو خیلی از کارام یسری ضربه هایی مشابهی دارم همیشه میخورم و این روند هی تکرار میشه نسبت به گذشته خیلی بهتر شده بودم ولی بازم بصورت ضعیف تر این باورها خودشون توی وجودم رشد میدادن تا بعد گذشت چندروزکامل بر من غلبه میکردن و منو بهم میریختن و من با دوره کشف قوانین زندگی تازه متوجه شدم این ترمزهای درونی من ک هربار منو توی تمام موارد زندگی بهم میریزن همون باورهای قدیمی ک تو وجود من بوده با این که ضعیف شدن نسبت به قبل ولی هربار به هرمشکلی یا تضادی برمیخورم فرقی نداشت مشکل چی هست (مالی .سلامتی .روابط و برخورد با مردم و….) منو طی چند روز از پا درمیاوردن متاسفانه. .الان ک یمدت کوتاهی دارم روی دوره کشف قوانین کار میکنم تازه متوجه شدم ترمزهای من همون باورهای قدیمی هستن ک تو وجود من هنوز ریشه داره و داره کاره خودشو هربار به شکل های متفاوت بستگی به نوع مشکل خودشو نشون میده واما با گذشت چندروز کار کردن و متعهد شدن روی دوره کشف قوانین زندگی ترمزهارو خیلی خوب شناسایی کردم و دارم روشون کارمیکنم وباورهای متخرب گذشته رو تغییر میدم و طی این مدت خیلی کوتاه نتایج زندگی من تغییر کرده و روی بهبود رفته .و استاد جان واقعا درست میفرمایین تمام زندگی مارو باورهای ما دارن میسازن حالا چه بد باشه چه خوب اونا به راحتی کارخودشون دارن انجام میدن پس چه بهتر ک باورها رو اگاهانه خودمون بسازیم روی جهت مثبت بزاریم و شگفت زده میشیم وقتی میبینیم همون لحظه همون روز اتفاق ها و برخورد جهان داره تغییر میکنه با ما و بهبود خودشو نشون میده .ما نباید هرورودی و هرچیزی ک درجامعه میشنویم باور کنیم و بپذیریم ما باید اگاهانه باورهای خوب برای خودمان بسازیم و حتی جایگزین باورهای مخرب گذشته کنیم تا ببینم چقدر چرخ زندگی روانتر میشه و هچیز به عالی ترین شکل توی زندگی ما نمیان میشه به راحتی فقط با تخریب باورهای قدیمی منفی وساختن باورجدید مثبت تمام زندگی زیبا و فوق العاده میشه ومن تجربش کردم .
تشکر میکنم از استاد عباسمنش عزیزم و مریم خانم عاشقتونم .سپاسگزارم ازاین فایل ها و دوره های بی نهایت عالی ک تولید میکنید.