چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 48 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر خانواده صمیمی عباسمنش
من یکی از باور های قپرتمند کننده ای که داشتم و دارم درمورد مو هام هست که همه می گفتن موهات می ریزه چون پدرم و عمو هام مو ندارند حتی نشانه هایی از ریزش هم دیده بودم ولی باور نکردم یادمه چند سال پیش به اصرار خانمم رفتم پیش یه دکتر زیبایی چند جلسه رفتم پیشش و توی مو هام تزریق انجام می داد اون دکتر هم حتی بهم گفت که موهات خواهد ریخت و این تزریق ها فقط باعث میشه ریختن مو هات به تعویق بیفته من حرفشو باور نکردم چون میدونستم همه چیز باوره و دیگه نرفتم پیشش و الان بعد از گذشت سال ها مو هام کم که نشده هیچ به نظر خودم پر پشت تر هم شده بدون هیچ دارویی و هیچ اثر ریزش مو در من نیست
استاد عزیز چه کردی با آگاهیهای این فایل یعنی کاملا باورهام زیر و رو شد .
به خودم قول دادم هر روز این فایل رو گوش کنم که واجب ترین مطلب ها رو داره .
بچه که بودم مادر و پدرم از هم جدا شدن یادم نیست سر چه موضوعی عمه جانم گفتن به نسیم کاری نداشته باشین چون بچه طلاقه ذهنش نمیکشه که خوب درس بخونه و بهش سخت نگیرین همون شد باعث فرار من از درس یادگرفتن و هر چیزی که نیاز به تکرار و فراگیری بود حتی به خودم میگفتم من بچه طلاقم ذهنم نمیکشه بیشتر از این بخونم فایده ای نداره من خنگ شدم چون بچه طلاقم .
بزرگتر شدم گفتن تو که ذهنت به درس نمیکشه بهتره ازدواج کنی الکی خرج نزاری روی دست خانواده .
سن 15 سالگی دیگه ازدواج کردم و ادامه تحصیل ندادم . بعد گفتن تو مدرک تحصیلی نداری توی هیچ کاری موفق نمیشی .
بعدم هر کجا بحث آموزش بود به خودم میگفتم من که درس نخوندم چیزی نمیفهمم .
از همون روز اول ازدواج خانواده همسرم گفتن چون بچه طلاقی تو هم توی این زندگی نمیمونی و عین مامانت طلاق میگیری . همسرم یکسره ورد زبونش بود وهمینم شد .مامانم میگفت مردا همه خیانت کارن و هیچکسی به اونچه که داره نمیمونه و مردها فقط تا زمانی که واسه شون تازگی داری دوست دارن بعد یه مدت خیانت ها شروع میشه و همینم شد چندین مورد خیانت نصیبم شد .
ای کاش این موضوع باورها رو از سالها پیش آگاهی داشتم نسبت به این مسائل .درباره باورهای مخرب ثروت که دیگه واسه تون نگم . اما باز هم خدا رو هزاران بار شکر که الانم متوجه شدم و خدا هدایتم کرده خدا جونم شکرت که بیدار شدم و فهمیدم خودم میتونم زندگیمو به زیبایی خلق کنم .خدا شما رو واسه مون حفظ کنه استاد که اینجوری ما رو آگاه کردید .
با سلام و احترام
امروز خدارو شکر یک قدم هم به جلو افتادم و این , این بود که من یادمه در شغلم بازار مالی میخاستم از یه شرکتی سرمایه جذب کنم برای معاملاتم, من با یک همکارم صحبت میکردم اون به من بیشنهاد داد که همایون میتونی از فلان شرکت سرمایه جذب کنی برای کار اما باید امتحان بدی تا ثابت کنی معامله گر حرفه ای هستی و بعد از این حرفا بهم گفت خیلی راحته بابا ما خیلی قوی هستیم واقعا امتحان های اونا برای ما اصلا مثل اب خوردنه آسونه چیزی نمیخاد که اتفاقا اون سختگیری که برا خودمون میگیریم اونا خیلی کم میگیرن و از این صحبت ها و خیلی هم کلا شاید 99 درصد من باور کردم که آسونه راحت میتونم.بعد رفتم تحقیق کردم دیدم واقعا آسونه با اولین بار شرکت در امتحان اون چالش را من در بار اول قبول شدم حساب گرفتم برای معاملاتم خیلی هم واقعا آسون و زیبایی سادگی بعد که تحقیقم زیاد شد همه بهم گفتن که بابا از این شرکت های غول بیکر 5 درصد معامله گران میتونن سرمایه جذب کنن,ماشالاه بهت تو چطوری تونستی منم گفتم خدارو شکر اره خیلی راحت شد این کار ,بعد که چندین بار من در فضای مجازی از سختی های جذب سرمایه دیدم که اکثرا میگفتن سخته باید اینطوری باشی به قول استاد ال باشی بل باشی کلی بالا بایینی ها داره جذبش خیلی کم میشه جذب کنن مگه میشه به راحتی سرمایه بدن, آقا با شنیدن این حرفا به خودم شک کردم که حتما شانسی شده یا شانسی قبول کردن من رو در حالی که زمان و انرژی و از همه مهمتر باورم درست بود که میشه راحته به دست اورد , و این باور اشتباه محدود کننده رو من جا گزین باور درست کردم و باعث شد به راحتی به سادگی حساب رو از دست بدم با معاملات اشتباه که سرمایه گذار با من قطع رابطه کرد, بعد یه دوبار بازم شرکت کردم که از امتحان قبل نشدم و واقعااا خیلی سخت شد بهم تا من از امتحان قبول بشم در حالی که بازار همان بازاره من همان همایونم تکنیک های معامله همان تکنیک هاست اتفاقا رشد هم داده بود و میدهم اما این باور اشتباه که واقعا از طرف شیطانه منو به مسیر سخت برد, و ای خداییی عزیزم در اینجا سباسگذارم که مرا آگاه کردی الهیی شکر من میدونم این بار مسیرم درسته باور های زیبای الهی داره به من نزدیک و نزدیک میشوددر اولین شرکت در این چالش جذب سرمایه برای شغلم در معامله گری بازار مالی به راحتی و زیبایی و سادگی عزتمندانه جذب میکنم و قشنگ سود آوری میشم به لطف الله و با ساخت و تمرین به مسیر باور عالی و راحت باور درست باور ثروت ساز باور اینکه من با این شغل پول میسازم به لطف الله به لطف خدای یکتا که همه ی قدرت دست اوست و این معامله گری یکی از دستان زیبای دست خدای عزیزم هست. خدایی که قلب داد به من خدایی که چشم داد خدایی که دست داد خدایی که ذهن افکار خلاق صورتی زیبا مهربان داد اونم رایگاننننننننن!!!! الهی شکرت من در این مسیر زیبای قوانینت و مسیر زیبای معامله گری قدم برداشته ام و عاشقانه این مسیر را دوست دارم ,میدونم که دستم را رها نمیکنی هدایتم کن من دستت رها نکنم
به نام خدای جان
سلام به همه عزیزان
اولش لازمه بگم استاد جان دوستت دارم.
امروز صبح از خدا خواستم منو هدایت کنه و نشانی خودش رو برام بفرسته تا بدونم باید الان چیکار کنم و ایمان داشتم که با من حرف میزنه، بعدش روی کلید صفحه اول سایت کلیک کردم و این صفحه برامون اومد.
من داشتم روی این باور مالی که هیچ راه و طریقی جز باور من روی ثروتمند شدن و فقیر شدن من اثری نداره، کار می کردم و مدتی بود گذاشته بودنش کنار در حد دو سه روز. خدا امروز بهم گفت ادامه بده، با همین متن و همین کلیپ و امروز ادامه دادم و به اتفاق فوق العاده عالی مالی برام افتاد.
خدا رو شاکرم که من رو هدایت میکنه و افرادی همچون استاد و خانم شایسته رو در مسیر من قرار داده تا این هدایت ها راحت تر به دستم برسه.
بازم تاکید میکنم استاد جان دوستت دارم…
به نام خدای بخشنده ی مهربان
خدایی که هرچه دارم ازاوست وهرروزبا بهترشدن باورهایم بیشتر میبخشد.
خدایا توکلمات رابرذهنم جاری میکنی ومن مینویسم.
سلام ودرود خدمت استاد عباسمنش عزیز وخانم شایسته ی عزیز وهمه ی دوستانی که دراین سایت توحیدی ومقدس حضوری پیوسته وفعال وتاثیر گذار دارند.
سوال این جلسه:
باورهای قدرتمند کننده ی من چی هستند وچه نتیجه ای داشته؟
من الان 45 سالمه ولی هرکسی منو میبینه میگه 25 سالمه حالا چه باوری دارم که منو جوان نشان میده؟
من باور دارم که توهرسنی میشه جوان وزیبا بود با اطاعت از قوانینی که خدا در قرآن گفته فقط کافی است بنده ی مطیعی باشی آنوقت خدا هم برایت خدایی میکند پادشاهی میکند زیبایی میدهد جوانی میدهد مثل استاد عباسمنش عزیز که الان مثل پسرای 20 ساله جوان وزیبا وخوش اندام وسالم وتاثیرگذار است.
حالا چه باور محدود کننده ای دارم که باعث شده ثروت به سمت من نیاید؟
جواب این سوال را خودم نمیدانم ولی مطمئن هستم که باررعایت قوانین بدون تغییر خداوند ورعایت قانون تکامل وحظور پیوسته وفعال دراین سایت توحیدی میتوانم این گره راباز کنم وجریانی از ثروت ونعمت وعشق و... به زندگیم می آید مثل دانه های باران.
استاد عباسمنش عزیز وخانم شایسته ی عزیز ازشما سپاسگذارم که این آگاهی ها راباما به اشتراک میگذارید.
خداوند حافظ ونگهدارتان باشد.
به نام خدا
سلام
این فایل نشونه دیروزمه و قضیه اینه که من به تضادی برخوردم و ازونجایی که میدونم رنجها برای عذاب من نیستن و برای هدایتم به پله ها و مراحل بالاترن و البته در پاسخ به خواسته های خودم دچار این تضاد شدم تصمیم به پیشرفت و تغییر رویه زندگی و البته اقدام عملی گرفتم و برای شما هم اومدم تا بگم قضیه چیه.
داستان ازونجایی شروع شد که زمستان پارسال من به طرز عجیبی میل به این داشتم که پیش افرادی برم و وقت بگذرونم که عملا جز لغو و بیهوده حرفی بین مون نبود و این وسط من داشتم خرج میکردم، نه تنها مالی بلکه از فرکانسی که داشتم و کم کم پایین میومدم.
ازونجا که احساس شما بهترین قطب نمای مسیر شماست همیشه وقتی از پیش شون برمیگشتم حس خستگی داشتم و احساس گناه ناشی از گوش کردن به مسخره کردنها و غیبتهای اونها و میدونستم کسی که جلوی من پشت سر کسی بد بگه پشت سر منم به بقیه بدی منو میگه. اونجا دلم خواست با اینا رفت و آمدم کمتر بشه.
گذشت و بعد از سال انگار این خواسته م اجابت شد از طریق تضادی که بهش بعدا برخوردم. خواسته من این بود که اون آدمها مناسبم نیستن و باید ازشون دور بشم و حسم میگفت دارن بهم ضربه میزنن و این در حالی بود که توی واقعیت اثری از ضربه شون نمی دیدم و انگار یه دلیلی میخواستم برای این کار.
بعد از سال یکیشون بهم طعنه پول زد که انگار من ادای پولدار بودنو درمیارم در حالیکه اون موقعی که من بهش پیشنهاد داده بودم واقعا قدرت این رو داشتم که پولم رو جمع کنم و اون برنامه ای که میخواستیم، رو انجام بدیم اما وقتی دیدم تعلل میکنه منم پولمو رو راکد نذاشتم و برای خودم خرج کردم و زندگیمو معطل بقیه نکردم. این برام سنگین اومد که صداقتم رو زیر سوال برد با اینکه میدونست من خالصانه و بی غل و غش هستم. مورد دوم بدون اجازه من کاری رو کرده بود که من بعداً متوجه شدم و در حالی بود که قبل از سال هم با وجود اینکه اجازه نداده بودم اون عمل رو انجام داده بود و دیده بود من عصبانی شدم و حتی بهش تذکر رو هم داده بودم که دیگه اینکارونکن. اما انگار منو جدی نگرفته بود و باهام لج کرده و کار خودشو انجام داده بود و گویا داشت صبر منو امتحان میکرد.
من اون لحظات که این دو اشتباه رو کرده بود بهش چیزی نگفتم و توی دلم هر دو مورد رو نگه داشتم چون عقیده م اینه 3 بار فرصت اشتباه به آدمها میدم (این عقیده البته بده، باور اشتباهیه و ضربه میزنه چون: 1- ناخوداگاه از طرف داری میخوای که بهم ضربه بزن و ناراحتم کن و 2ـ طرف هم ناخودآگاه میاد امتحان کنه که حالا اگه 3 بار اشتباه کنم چکار میخواد بکنه)
تا اینکه بعد از مدتها زنگ زد که چرا خیلی وقته نمیای و منم با اکراه رفتم پیش شون و حرف تو حرف اومد و با اصرار فراوان گفتم که اینکارا رو کردید و من ناراحت شدم. در کمال تعجب و ناباوری فقط داشت خودشو توجیه میکرد و اصلاً اجازه صحبت کردن نمیداد و این موضوع بهم یادآوری شد که بعضیا فقط گوش میدن که جوابتو بدن اما گوش نمیکنن که بشنون و بفهمن. میدونستم باورهای مخربی در وجودش هست اما این بحث بین ما انگار پاره شدن اون پرده ستری بود که روی خودش و باورهای منفیش کشیده بود: من ازت بزرگترم و حرف دهنمو میفهمم و این کبر و غرور و خود بزرگ بینی جالب بود برای من که فکر میکردم مثل خودم خاکی و ساده ست. یک جهان بینی محدود که فکر میکنه چون سن تقویمیش از من بیشتره پس همه چیز رو میدونه و بری از اشتباهه. عذرخواهی های پشت سرهم و ماله کشی با جمله «ببخشید ولی شوخی کردم تو خودت ناراحت شدی» که معادل «ببخشید ولی تقصیر خودت بود» هست یعنی طرف اصلا از اینکه ناراحتت کرده پشیمون نیست که هیچ تازه لذتشو هم داره میبره که تونسته احساساتو به دست بگیره، کنترل کنه و بازی بده و بازم مغروره که نمیتونه همدلی داشته باشه و بفهمه نباید با تمسخر کردن حس تحقیر به کسی بده.
مسلماً من اون شب خیلی ناراحت شدم و نه تنها از دلم درنیومد که بیشترم ناراحت شدم.حتی یه مرتبه دیگه هم سعی کردم با خودش تنها صحبت کنم که دیدم همچنان بر سر مواضع خودشه و اینم فهمیدم دلیل اینکه خودشو همچنان محق میدونه به اینکه اشتباهی نکرده و اصلا روی اشتباه دومش یعنی بی اجازه من کاری رو کرده مانور نمیده اینه که نفر دیگه هم پشت سر من به جای اینکه از من طرفداری کنه و متوجهش کنه که بابا اشتباهت رو بپذیر و دیگه انجامش نده، بیشتر طرف اون رفته (چون ضعیفه و حزب باده) و خودشو عزیز کرده و براش مهم نیست که درست چیه، مهم اینه که کدوم طرف نفع بیشتری داره و ازم بدگویی کرده و این باعث بالا رفتن بیشتر غرور همین نفر اول شده که باعث شد حتی در دیدار دو نفره مون هم بهم بگه دوستش راست گفته که من نباید از خودم دفاع میکردم و نباید از تحقیر و تمسخرش نسبت به خودم ناراحت میشدم و باید بیشتر اجازه مرزشکنی و فراتر از حد رفتن رو بهش میدادم.
حالا چرا این قضیه رو اینقدر با جزئیات نوشتم: این تضاد باعث شد تا دلیل خوبی برای پایان دادن به ارتباطم با این افراد داشته باشم و البته درسهای خوبی که با توجه به دانسته های قبلیم از قوانین و باورها یاد گرفتم.
اول اینکه چرا اصلا دلیل داشته باشم برای قطع رابطه که بخوام توضیح بدم چون تو فلان اشتباه رو کردی پس من باهات قطع رابطه میکنم؟ واقعیت اینه اگه من روی باورهام کار کنم فرکانسک میره بالا و اصلا خودبه خود بدون نیاز به بحث اینجور آدمها ارتباطشون باهام قطع میشه پس باید بیشتر روی آشنایی با قوانین خداوند کار کنم انگار هنوز ساز و کار جعان هستی رو خوب ملتفت نشدم.
دوم اینکه چرا آدم عکس العملی و واکنشی بودم و عملگرا نبودم و کنترل احساسم رو به دیگری سپردم و فکر کردم در بهترین حالت دیگران بلدن ازش استفاده کنن یا در بدترین حالت ازش سواستفاده نمیکنن؟ خیانت به قطب نمای احساس درون، نتیجه ش دور شدن از مسیر و اتفاقات بد رو تجربه کردنه. (یاد فیلم دزدان دریایی کارائیب: مرده ها قصه نمیگن افتادم)
سوم اینکه به جای حساب کردن روی نفر دوم که از نظر من ظاهر عاقل و منطقی داشته و فکر میکردم پشت سرم ازم دفاع و طرفداری کرده باید روی خدا حساب میکردم و این از نظر الانم که دارم با دید ناظر به داستان نگاه میکنم یعنی من شرک ورزیدم و نتیجه ش هم کاملا درست بوده که حتی در دیدار دوم فرد مُصِر بر حق داشتن خودش داشته و منو مقصر میدونسته. چرا فکر کردم کسی جدای از خدا از من طرفداری میکنه؟ شرک لعنتی مخفی. الفرار به خدا از شرش.
یاد جلسه 7 قانون آفرینش و قدرت احساس افتادم. تحقیر اونقدر قدرتمنده که نه تنها از بین نمیره بلکه مخرب تر از هرچیزی وارد میشه اگه درست هدایتش کنیم پیشرفتهای عظیمی رو رقم میزنه.
چون قبلا گفته بودم یه کارهایی میخوام براش انجام بدم و برای حرفم خیلی ارزش قائلم تصمیم گرفتم بازم درآمدم رو بیشتر کنم و از همون روش نوشتن تعهد به افزایش درآمد و کار کردن روی باورهام استفاده کنم، (با اینکه هنوز روی کاغذ نیاورده بودمش) اما هدایت شدم؛ اینجوری که با ماشین حساب حساب کردم که تا 3 ماه آینده دقیقا چه تاریخی و چه مبلغی تعهد افزایش درآمدم تمام میشه و به کدوم نقطه باید رسیده باشم و توی ذهنم بود و وارد سایت شدم تا نشانه روزم رو دریافت کنم و فایلی برام اومد که دقیقا پاسخ من بود. تمام باورهایی که نیاز داشتم تا درآمدم رو به این حد برسونم به صورت خلاصه و جامع توی اون فایل دانلودی بود. چشام ستاره ای ان هنوز.
کار استخراج باورها و تبدیل به فایل صوتی رو دارم انجام میدم. هر روز دو تا کانال تلگرامی استاد رو چک میکنم و پیامهای نتایج و دستاوردهای بچه ها رو میخونم و ایموجی دست زدن رو انتخاب میکنم و اینجوری به جهان نشون میدم که دارم موفقیت های دیگران رو تحسین و تشویق میکنم تا موفقیت های بیشتری وارد زندگیم بشن. به طرز جالبی وقت آزادم بیشتر شده و نگران این نیستم که دو هفته دیگه امتحاناتم شروع میشن و اصلا آمادگیشو ندارم. کتابهایی که باید مطالعه کنم دیروز به دستم رسیدن و روزنامه وار شروع کردم به خوندن و خیلی سرعت مطالعه م بیشتر از موقعی بود که سعی میکردم با زور و استرس و عجله حفظ شون کنم. دارم خودمو آروم آروم از فرکانس پایین و منفی میکشم بالا و در نتایج و واقعیات زندگیم خودشو نشون میده. کار خوب شروع میشه و تا نیمه هم خوب میره جلو اما فعلا نتیجه کامل یا دلخواهمو همیشه نداره و همین که تا نصفه نیمه هم خوب شده برام نشونه پیشرفته چون در گذشته اصلا شروع نمیشد که بخواد خواسته م نتیجه ای داشته باشه یا باید کلی منتظر میموندم تا به نتیجه مطلوب برسه. مثلا دیروز نصابی که همیشه جواب تلفنم رو نمیداد بالاخره اومد ولی وسط کار برق قطع شد و مجبور شد بره. یا کولر رو سرویس کردم و تقریبا نو شد ولی واترپمپش صدای زیادتر از حد معمولی داره و پرتاب بادش کم شده اما دیگه اون صدای تق تق بلند و مزاحم رو نمیده.
از آدمهای بی معنی و بی مصرف که وایب منفی میدادن تصمیم گرفتم که دور بشم. کسایی که وقتمو میخوردن و چیزی جز حس منفی و ناکافی بودن و هدر رفته شدن بهم نمیدادن. اگه اون تضادها یکی بعد از دیگری در قالب تحقیر، تمسخر و بی احترامی رو تجربه نمیکردم هرگز جدی تصمیم به افزایش درآمد و راحت شدن از شر تعهداتی که با حرف برای خودم در جهت منفعت رسوندن به اونها ایجاد کرده بودم نمیشدم چون میدونم با کار کردن روی باورهام فرکانسم بالا میره و ازون آدمها بدون مجادله جدا میشم و آدمهای بهتری جایگزین شون میشن. اگه اون تضادها نبودن هرگز تصمیم به دور شدن ازونها نمیگرفتم و احتمالا هنوز در حال دست و پا زدن برای این بودم که بهشون بفهمونم که دارید اشتباه میکنید و اشتباه کردید و من بی گناه بودم و من فقط دفاع مشروع کردم از خودم و باید دیگه اینکارو نکنید و قص علی هذا و در حال لگدمال کردن اعتماد به نفس و عزت نفس و احساس لیاقتم بودم. احساس لیاقت رو نباید ثابت کرد چون اگه احساس لیاقتم 10 باشه، کسایی میان که اندازه 10 نمره بهم احترام بذارن و خواسته هام در حد همون 10 نمره اجابت میشن و اگه من خواهان این باشم که بهم اندازه 20 نمره احترام بذارن باید همونقدر هم در درون خودم حس لیاقت داشته باشم
درست مثل اینکه من بخوام 20 بگیرم توی امتحان ولی اندازه پاس شدن هم نخونده باشم و بیام التماس معلم رو کنم که تو رو خدا بهم حداقل 10 بده. این میشه تلاش بیرونی بدون باورسازی و علم درونی. که شخصیت و عزت نفسم خراب میشه.
مهمترین ترین درس، باور به ساخت عزت نفس و اعتماد به نفسی که به هر دلیل از دست رفته و تقویت لیاقتم بود که به نظرم پایه و مبنای خلق این ماجرا بود. راستش اگه این قضیه پیش نمیومد همچنان کجدار و مریز روی باورهام کار میکردم با اینکه نیاز به درآمد بیشتر داشتم و کیفیت آدمهای اطرافم برام مهم نبود. برای همین میگم تضادها برای رنج و عذاب ما نیستن بلکه برای هدایت ما میان.
سپاس از توجه شما
در پناه الله یکتا باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که هرچه دارم و داشتم و خواهم داشت از آن اوست
سلام به دوستان عزیزم سلام به زندگی رویایی که این روزها با داشتن سایت استاد دارم تجربش میکنم ، چیزی که نتیجش واسم مهم نیست و توی مسیر حالم خوبه خداروشکرررررر.
دوستان من استاد عزیزم من هنوز این فایل و متمرکز گوشش ندادم و ندیدمش ، اما یه سوالی واسم پیش اومده که ممنون میشم از دوستان راهنماییم کنند .
اینکه من حتما باید خودم کار آفرین باشم تا درآمد داشته باشم ، اینکه نباید برای تیم قوی و با کسی کار کنم برای درآمد داشتن ، همش پیام و زنگ میزنم ولی برای مصاحبه ها نمیرم ، جاهای خوب پیشنهادات خوبی واسم اتفاق میفته اما خودم منصرف میشم و دوباره این میشه که درجا میزنم ،
ازتون درخواست دارم که بهم کمک کنین و منو توی این مسیر راهنمایی کنید که چرا من باید خودم و از بودن در کنار تیم های قوی کنار بکشم ، چطور این باور و از بین ببرم ؟
چطور از دایره امنم بیرون بیام ؟
و مثل خیلی های دیگه در کنار تیم های موفق بزرگ تر بشم و رشد کنم ؟؟
در پناه خداوند باشید با حس و حال خوب
هر لحظه در بهترین زمان و مکان مناسب قرار بگیرید .
به نام سیستم هدایتگر بشر
سلام
ایاک نعبد و ایاک نستعین
باورهای ما چه درست چه غلط اتفاقات رقم می زند.من از وقتی که یادم میاد یعنی از 13 سالگی 14 سالگی تا به الان همیشه حتی در اوج کاهش وزنمم اضافه وزن داشتم مقداری همیشه فکر میکردم چرا این اضافه وزن دارم چرا چاقم الان که فکر میکنم به دلایل زیر هست .
استاد گفتن هر حرفی که زیاد تکرار بشه تبدیل میشه به باور و باور دنیای ما رقم می زنه.
یکی از باورهای که من داشتم و همه اطرافیان از کودکی به ما میگفتن این بود که ما ژنتیکی چاق هستیم ما ژن چاقی داریم بعضی ها ژن لاغر رو.
ترمز:من چون پدر مادرم اضافه وزن دارن و دایی ها عموها مادربزرگ ها پدربزرگ ها همه چاق هستن استخوان بندی درشتی دارن پس ما ژن چاق بودن داریم و این ارثی هست چون همه و اکثرا فامیلامون چاق هستن پس منم چاق میشم چون هرکاری کنم ژن چاقی دارم من چاق میشم .دیگه بعضی چیزها ژنتیکی هست دست آدم نیست به خاطر اون dnaژنتیک هست که من اضافه وزن دارم .
گاز:چیزی به اسم ژنتیک و این حرفها برای چاق شدن کاملا چرته .خاندان ما چاق هستن چون خیلی میخورن چون کلا نسل ما بخور هستن .پس چرا الان پسر عموهای من لاغرن یا دختر عموهام خیلی لاغر هستن اونام ژن مشترک با من دارن.پس دلیل به خاطر پرخوری زیاد و ریزه خواری هست نه ژنتیک من .من ذاتا و ژنتیکی مثل تمام انسان ها هسنم ما بنیان مشترک هممون از یک جاست و ژن همه ماها مشابه است دلیل اضافه وزن من پرخوری بیش از حد هست.با کنترل مواد غذای ورودی میتونم لاغر بشم .
ترمز:من و خانواده من آبم بخوریم چاق میشیم حالا مردم چند دیس چند دیس غذا میخورن لاغری.
گاز:آخه وقتی کالری آب 0 چطوری چاق میکنه خودت گول نزن تو یک بشقاب پر برنج میخوری کلی ریز خواری داری روزی 20 بار خوراکی وارد دهنت می کنی بعد میگی نمیخورم پس چرا وقتی رژیم میگیری کلی لاغر میشی ؟من هرچقدر هم بخورم لاغر میشم لاغر میشم لاغر میشم .
ترمز:مردها زنهای چاق بیشتر دوست دارن .حس میکنم وقتی لاغر میشیم دیگه اون گوشت از بدن برداشته میشه اندام های خاص بدن آب میشه جذابیت از دست میدی .
گاز:من در هر شکل اندامی کخ باشم همسرم من دوست داره چه چاق باشم چه لاغر من در هر صورت زیبا و دوست داشتنی هستم.
ترمز:نگرانی و وسواس فکری خیلی زیاد راجب چاقی و دائم حرص جوش لاغری رو خوردن . تخریب خود و سرزنش خودم به خاطر اضافه وزن اندک .هرچی میخورم میگم الان چاق میشم الان زشت میشم الان لباسم بد میشه تو تنم الان بد دیده میشم .
گاز:تو لاغری تو ذهنت یه نوع بت شده باور کن انقدر تو ذهنت لاغری چیز بزرگی کردی انگار خداست که چی تو در هر صورت زیبایی چه چاق چه لاغر .تو در هررصورت آفریده خدایی ارزشمندی جذابی کیوت هستی .هر لباسی بپوشی بهت میاد خوشتیپ هستی .زیبایی چیزی درون تو هست نه خارج از تو.
ترمز:من کلا ذاتا بازوهام بزرگه ژنتیکی بازوهای بزرگی دارم چیکار مبشه کرد .من تا چاق میشم پهلو میارم .کلا باسن و پاهام بزرگ مبشه .من کلا شکم ندارم در عوض بازوهام گنده هرلباسی میخرم بازوهاش بهم تنگ کمرش خیلی گشاده .همیشه با خودم و دیگران تلقین کردم که من بازوهام زود بزرگ مبشه
گاز:من به خاطر تکرار زیاد این باور تو ذهنم نهادینه شده و جهان این باورم بهم ثابت کرده .من ذاتا بازوهای کوچیک دارم من ذاتا اندام ریز نقشی دارم .من میتونم لاغر بشم.با کاهش اضافه وزن و ریزه خواریم بازوهام خیلی باریک میشه کوچیک میشه
ترمز:یکی دیگر از باورهای اشتباه من این بود که اگر بخوام لاغر بشم زشت میشم و دیگه به زیبایی الانم نیستم صورتم از فرم میفته گونه هام آب مبشه دوستم می گفت آدم یکم اضافه وزن داشته باشه خیلی بهتر تا صورتش زشت باشه.کاهش وزن از صورت شروع میشه همه تا لاغر میشن صورتشون لاغر میشه
گاز:آدم هرچقدر لاغرتر مبشه صورتش زیبا تر میشه اندام خوش اندام تر میشه لباس ها تو تنش زیبا تر میشن .من هرچقدر لاغربشم صورتم همینطور تپل میمونه. اندامم رو فرم تر بشه سالم تر میشم نفسم بیشتر میشه .سنم خیلی خیلی کمتر دیده میشه .
ترمز:اگر بخوام خیلی لاغر بشم پوستم شل میشه پوست اضافه میارم کلی ترک پوستی میفته .عضلاتم تحلیل میرن .اون پوست باید حتما عمل کرد برداشت
گاز :اولا تو انقدر اضافه وزن نداری که بخوای با عمل جراحی پوستت برداری. استاد چندین برابر تو اضافه وزن داشت لاغر شد پوست اضافی نیاورد تو برای چند کیلو میخوای بیاری .نه اصلا پوست اضافه نمیاری بلکه پوست های شل هم سفت میشن هم جمع میشن هم پوست سفت تر جوان تر میشه
ترمز:برای کاهش وزن باید پول زیاد داشت .باشگاه خوب رفت تغدیه خیلی خاص داشت
گاز:میشه با رژیم خیلی معمولی هم لاغر شد
بعد دیگه تمرکز خیلی زیاد روی اضافه وزن دارم.باید رها کنم با خیال راحت غذا بخورم
ترمز:دختران با افزایش سن و بعد از دوران بلوغ و به علت عادت ماهیانه و تغییرات هورمونی و رحم زیر شکم دارن و چاق میشن . زنها کلا ژنتیکی چاق تر از مردها هستن درصد چربی بیشتری دارن از مردها
گاز:میلیون ها میلیارد ها زن داریم که بعد بلوغ لاغر شدن .و اصلا چاق لاغری به جنسیت هیچ ربطی نداره. کلی زن لاغر داریم و کلی مرد چاق.
……
باورهای درست بسازم برای لاغری
من با لاغر تر شدنم هروز زیبا تر و جوان تر میشم
من با لاغرتر شدنم سلامت تر میشم و بهتر می توانم فکر کنم.من با لاغر شدنم جذاب تر میشم خوش پوش تر میشم لباسس مناسب گیر میارم
سلام
چرا شما چاق هستید؟
من تا سن 14 سالگی و 15 سالگی به شدت لاغر بودم و استخوانی و اصلا اضافه وزن نداشتم و خیلی خیلی لاغر بودم بعد از سنین اول راهنمایی دوم راهنمایی کم کم وارد سیکل چاقی شدم وهی کاهش وزن و افزایش وزن داشتم و بیشتر اوقات همیشه درگیر رژیم ورزش پیاده روی بودم و تا وقتی رژیم بودم ورزش شدید میکردم لاغر بودم بعدش مجدد وزن برمی گشته .الان 88 کیلوم و خیلی سال هست که همیشه روی این وزن می رسم به 79 و78 باز برمیگردم به وزن 88 .
دلایل ترمزهای ذهنم راجب چاقی :
1_علت چاقی من ژنتیک و ارثی هست .چون پدر مادر من خیلی اضافه وزن دارن و درشت اندام هستن و پدر بزرگ ها مادربزرگ هام همه اضافه وزن دارن پس منم باید چاق بشم وپدر ومادرم ازدواج فامیلی کردن این ژن در من قوی تر هست پس من هم چاق میشم. پسر عموهام لاغرن چون ژن مادرشون لاغره .
(علت چاقی اقوام من به خاطر ژن نیست بلکه به خاطر پرخوری و باورهای غلط خیلی زیاد هست.چون همشون اعتقاد های خیلی غلطی دارن .بعد از غذا خوردن بازم میخورن نصف شب هم میخورن همیشه و در همه حال در حال خوردن هست .پس ربطی به ژن نداره اگر به خاطر ژن هست چرا وقتی تعداد دفعات پرخوری کم میکنی لاغر میشی. چرا الان مثلا دخترعموهات لاغرن چرا دخترددایم ساناز که واقعا تحسینش میکنم خیلی لاغره ؟اونم مادرش چاقه مادربزرگ هاش اینام چاقن اما خودش لاغره ؟پس به باورهای درستش برمیگرده .ژنتیک در چاقی غلط هست .ژن من اصلا در لاغری چاقی من تأثیری نداره .من ژن هام بنیاین مشترک با تمام انسان ها داره .من ژن های خوبی برای لاغری دارم چرا وقتی شروع میکنم به اشتباهات غذا خوردنم سریع فیت خوش اندام میشم .لاغری هیچ ربطی به ژن های ما نداره .)
2_چاقی من به علت این رخ داد که عادت ماهیانه شدم برای همین تو سن رشد استخوان بندیم ترکید . و یهو افزایش وزن شدید داشتم و خانم ها بعد دوران بلوغ دچار افزایش وزن می شوند این باور غلط من بود چون چاقی من بعد از دوران بلوغ رخ داد فکر میکردم به خاطر همین تغییرات بلوغ عادت ماهیانه است که دچار اضافه وزن شدم .به خاطر هورمون هام که چاق شدم
(دختر دایم ساناز این باور نداشت که به خاطر بلوغ آدم چاق میشه و همیشه هم به من میگفت این باور غلطی هست و این الگو مناسبی برای من هست که اصلا ربطی به بلوغ نداره .یا رومینا یا سوگند دختر عموم که بعد از دوران بلوغ اصلا لاغرتر شدن که چاق تر نشدن .میلیون ها خانم داریم که بسیار لاغر خوش اندام دارم ربطی به بلوغ عادت ماهیانه نداره .)
3_من شانس ندارم آبم میخورم چاق میشم مردم حالا چند دیس چند دیس غذا میخورن ولی لاغرتر میشن .هم باشگاهی های خودم چندین شیرینی میخورن لاغرن استخوانی هستن گریه میکنن که چاق بشن ولی لاغرتر میشن .مثلا دوستم مهدیه یا دوستم راضیه انقدر لاغر چندین پرس میخوره و گریه برای چاقی میکنه .
(چیزی به اسم شانس و میزان غذا هیچ ربطی به چاق لاغری نداره همه چیز در این جهان در ذهن ما رقم میخوره)
4_استخوان بندی من درشت هست .هرکاری کنم چون شانه پهن دارم بازوهام بزرگ دبده میشه و چاق دیده میشم.به خاطر فرم ژن هام هست که شکم در نمیارم در عوض پهلو درمیارم و بازوهام هرچقدر هم لاغر میشم بازم بزرگ هست .بازوهام سخت آب میشن هرکاری میکنم بازوهام آب نمیشن پهلوی ها و پاهای پهنی که دارم برمیگرده به ژن هام برای همین اصلا شکم درنمیارم.
(می دانی چرا اینطوری هست چون همیشه میگی من شکم درنمیارم در عوض پهلو درمیارم چون ذهنت اینقدر سمی هست .تو عکس های دوران کودکی تمام فرم ها استخوان هات یکسان هست .بازوهای من روز به روز کوچیکتر میشن بازوهام خوش فرم تر میشن .پهلو هام به طور کلی از بین میرن .اندامم لاغر میشه به طور یکسان و یه هیکل تراشیده خوش دست خواهم داشت)
5_تمرکز و توجه بیش از حد به چاقی هرموقع می خوام هرچی بخورم دائم به فکر ذکر کالری اون هستم به جای لذت بردن از اون غذا از اون فضا همش فکرم درگیر ترس ازچاق شدن و چاقی هست. لقمه های خودم میشمرم و میگم الان چقدر خوردم وای چاق میشم . تو مراسم تو عروسی تو کافه تو تمام مکان ها فکر ذکرم جای لذت بردن به فکر کالری شمردن مواد غذای هست .و همه فکر ذکرم این نکنه چاق یشم در نظر دیگران زشت برسم .نکنه بقیه دوست نداشته باشن نکنه بقیه بگن دختره چقدر گاوطوره .
(نظر دیگران و افکار دیگران هیچ ربطی راجب تو نداره تو هرجور باشی با هر اندامی زیبایی زیبایی تو ربطی به سایز تو نداره تو چه 36 باشی چه 46 بازم کیوت هستی .به دیگران چه از کجا معلوم ما چقدر زنده هستیم همیشه کل فکر ذکرت بشه چاقی لاغری تو همین طوری هم خوبی کافی هستی هزارن نفر هستن از تو چاق تر هزارنفر لاغرتر تو خوبی تو ارزشمندی .دیگه نمیخوام تمرکز کنم روی چاقی لاغری یا خودم با مدل ها مقایسه کنم یا اعتقاد داشته باشم لباس های زیبا فقط برای افراد سایز 36 هست یا فقط لباس تو تن اونا قشنگ هست)
6_فرم اندام من میگم گلابی طور هست
(به دلیل تلقین ذهنی این اتفاق افتاده)
7_خانم ها هرکاری کنن نسبت به آقایون چربی بیشتری دارن خانم ها بدنشون عضله خالص نمیشه خانم ها بدنشون پر از چربی به علت هورمون های جنسی که دارن نمیتونن اندازه آقایون لاغر باشن
(صدرصد غلطه کلی خانم داری از جمله مربی باشگاه خودم به شدت لاغر به شدت استخوان یک گرم چربی ندارن و برعکس آقایونی که کلی اضافه وزن دارن)
8_خانم ها به علت وجود رحم و تغییرات هورمونی چاق هستن و هرکاری کنن زیر شکم دارن(این ها خرافات افراد سطح جامعه است کلی خانم لاغر داریم )
9_بعد ازدواج و اوایل نامزدی چون زیاد خوش میگذره همش درحال خوردن هستی چاق میشی .به علت تغییرات هورمونی و رابطه جنسی افزایش وزن پیدا میکنی
(من اعتقاد دارم بعددازدواجم چون همسرم ورزشکاره و اهل فعالیت هست و خودم آشپزی میکنم خیلی لاغر میشم و تناسب اندام خیلی زیادی پیدا میکنم.میلیون ها و میلیارد ها خانم متأهل هستن که خیلی لاغر هستن و بعد ازدواح به شدت لاغر شدن)
10_دختر بچه ها و خانم های مجرد راحتتر لاغر میشن تا افراد متاهل .بعد از زایمان و حین زایمان خیلی چاق میشی
(کلی الگو هست از جمله استاد باشگاهم زن عموم و دوستام که به شدت بعد از بارداری لاغر هستن و بعد از چند تا زایمان فیت فیت هستن پس به ذهن برمیگرده).
11_برای لاغری زیاد باید همیشه متحرک بود و همیشه باید رژیم داشت و همیشه ورزش های سنگین کرد باشگاه رفت تحرک خیلی زیاد داشت
(زن عمو نسرین حتی یکبارهم باشگاه نرفته 40 کیلو هست.خیلی ها بدون هیچ رژیم باشگاهی لاغرن)
12_بدنسازی بری دیگه نری چاق میشی .(چه ربطی داره)
13_کربوهیدارت به شدت چاق کننده برای لاغری باید نان برنج کامل حذف کرد حتی یکم بخوری سریع چاق میشی
(کلی آدم ورزشکار هستن برنج میخورن تو شمال کشور برنج میخورن حتی صبحانه تو کشورهای ژاپنی کلی برنج میخورن اصلا ربطی نداره)
14_من احساس ضعف میکنم خودم در عرصه ورزش کم توان می بینم مهارت بقیه بیشتر می دانم فکر میکنم بقیه ورزشکار بهتری هستن تا من من به انداره اونا خوب نیستم و نمیتونم رزمی کار باشم یا حرفه ایی حرکات ژیمناستیک انجام بدهم مبارزه کنم.
(من خیلی هم با انگیزه هستم یکسال رفتم باشگاه رزمی و به شدت خوب بودم باشگاه های بدنسازی خوب بودم تو خانه کلی ورزش کردم)
15هرچقدر ورزش کنم بازوهام چاق مبمونن و شل هستن خدای بازو هستم.
(من بازوهای کوچیک خوش فرمی دارم بازوهام هروز عضلانی تر کشیده تر میشن )
16_ارزش زیاد قائل شدن برای حرف های دیگران راجب چاقی لاغری.افراد لاغر از خودم بهتر می دانم
(من ارزشمند هستم فارغ از حرفهای دیگران من در همه حال زیبام چه چاق چه لاغر)
17_لاغرشدن خیلی خیلی سخته و در عوض چاق شدن خیلی راحته .کاهش وزن کار خیلی سخته باید سختی بکشی زجر بکشی خفه بشی تا یک کیلو لاغر کنی
(مگه ما برای چاق شدن زحمت می کشیم پاره میشیم که برای لاغر شدن زحمت بکشیم؟ چیکار می کنم چاق میشم هیچ کار پس لاغر هم میشم هیچ کارنمیخواد بکنم.لاغر تر شدن و کاهش وزن آسان ترین روش دنیاست .من هرچی بخورم لاغرتر میشم .مگه برای چاقی زحمت خاصی لازم که برای لاغری باشه)
18_شکلات اینا خیلی خوشمزه هست باعث آرامش میشه .من چون شکست مالی عاطفی اینا داشتم کلی استرس کشیدم و فشارهای روحی داشتم پس افسردگی داشتم باید باهاش مقابله میکردم چیزی میخوردم سروتونین ببره بالا پس باید شیرینی کیک بخورم .پرخوری عصبی دارم
(الان تمام اون استرس ها فشارها تمام شده من شادم و با توکل برخدا احتیاج به مواد غذا برای شاد شدن ندارم.من برای تسکین ذهنم و آرامش خودم بهدخدا توکل میکنم خدا بهم آرامش میده نه غذا .خداوند باعث تغذیه و آرامش ذهن من می شود.)
19_من احساس میکنم به خاطر گفته های دیگران که همیشه بهم میگن تو لاغر میشی زشت میشی اگر وزنت بیاد زیر 75 کیلو شبیه استخوان میشی .دستات شبیه پا مرغ میشه .لاغر استخوانی میشینی زشته با توجه به نوع اندامت وزنت نباید از یه حدی پایین تر بیاد تو بشی 60 کیلو زشت میشی فکر میکنم چاقی خوبه
(من در هر صورت با هر وزنی زیبا هستم چه چاق چه لاغر چه 60 چه 80
وزن اصلا مهم نیست بلکه تناسب مهمه).
20_به خاطر کم تحرکی چاق میشم چون اکثرا خانه ام
(مگه برای چاقی فعالیت میکنی که برای لاغری کمی کلی آدم هستن در انتظار چاق شدن هرکارمیکنن چاق نمیشن گریه میکنن برای چاقی)
21_لاغر شدن کار زمان بر پر هزینه ایی هست برای لاغر شدن حتما باید باشگاه رقت رژیم گرفت.اگر پولدار بودی موادغذایی همیشه گوشت میخوردی لاغر میشدی .
(کلی آدم تو نقاط مرزی بدون باشگاه لاغرن کلی آدم هستن بدون توجه به رژیم در فقر مطلق لاغرن مثل کشور سومالی )
22_به خاطر اینکه غذاهای چرب مامانم درست میکنه چاقم(ربطی نداره همه چی بخور به اندازه بخور)
23_ما هیچ لذتی جز غذا خوردندنداریم اگر غذا خوردنم نباشه ما چیکار می کنیم هیچ کاری نیست کنیم
(انقدر تفریح های زیاد در دنیا هست مثل پیاده روی کوهنوردی کافه گردی کلی تفریح هست چه ربطی داره به تفریح غذا خوردن)
24_به خاطر متابولیسم کم کاری تیروئید چاقم .اگر سوخت سار بدنم بیشتر بود لاغر ترربودم
(اینا همش چرنده و بهانه های ذهن چاق هست)
25_عاشق شکلات شیرینی و غذا هستم
(هرچیزی حد اندازه خودش داره من دیگه عاشق شکر نیستم)
26_اگر کمتر غذا بخوری رژیم باشه برنج نان نخورم یا خیلی تغدیه نداشته باشم موهام ریزش پیدا میکنه بدنم ضعیف میشه کم خونی میگیرم.
(تو مثلا چیپس پفک شیرینی نخوری چه ربطی به پروتین ویتامین داره)
27_اگر لاغر بشم پوست اضافه میارم کلی پوست بدن آدم شل میشه ترک پوستی میاری با کاهش وزن پوست بدن شل میشه هرکاری کنی زیر شکم آب نمیشه باید بری زیر تیغ جراحی تا آب بشه.لاغر بشی چربی های مفید بدن که باعث زیبایی خانم هاست آب میشن
(میلیون ها آدم هستن با ورزش لاغر شدن و یه کم هم چربی نادرست نداشتن.من لاغر میشم چربی های مفید زیاد میشه شکمم تخت میشه بازوهام سفت میشه )
28_باید کالری شماری کرد تا لاغر شد
بسم الله الرحمن الرحیم
چه قدر زیبا خداوند هدایت میکنه انچه که خودش وارد قلبم میکند تا بپذیرم تا ظرفم وسیع شود تا نعمت هایم را ببینم با اگاهی های مشابه دیگر ؛ استاد چندین و چند بار فایل 5 و 6 قدم دوم رو گوش دادم و دیروز یک جرقه ای در ذهنم ایجاد شد انگار خدا برام متن توضیحات رو بولد تر کرد انگارکه نه قطعا قسمتی از صحبت هاتون رو برام واضح و روشن کرد و اون این بود که :
باورهایت از ورودی هایت سرچشمه میگیرد برای تجربه اتفاقات و شرایط دلخواه باید باورهایت را تغییر دهی و لازمه اش مراقبت از ورودی هایت است و تو باید به دنبال زیبایی هایی باشی( نکاتی که بهت احساس خوب میدهد) و وقتی به دنبال زیبایی باشی در حقیقت داری کانونِ توجهت را شکل میدهی پس مراقب باش چه چیزی میشنوی ،میخوانی،میبینی، هرانچه که به من احساس بهتری بدهد،احساس امید احساس ارامش ، لذت احساس نیکی ، یعنی من دارم با تکرار و تکرار ان چیزی که باعث تجربه چنین احساساتی میشود باورهایی در ذهنم میکارم
استاد خیلی جالب و میتوتم بگم معجزه وار من هدایت شدم به یک پستی درباره پرفسوری که داشتند ارتباط بین موسیقی و ریاضی رو اشاره کرده بودند و از اونجایی که من موسیقی مینوازم و خیبی به سرعت نت ها رو یادمیگیرم و اجرا میکنم جرقه ای در ذهنم ایجاد شد که عه من هوش ریاضی خوبی میتونم داشته باشم چرا این رو گفتم چون همیشه مامانم میگفت تو حفضیاتت خوبه اما ریاضیت نه و به همه میگفت و این شده بود باورِ من که واقعا من به سختی ریاضی رو پاس میکردم ،خلاصه با این نوع دیدگاه پرفسور انگیزه ای در من ایجاد شد که برم ادامه تحصیل بدهم اون هم توی یک حوزه متفاوت تر از رشتم وواقعا شورو اشتیاق رو درون خودم احساس میکردم…
مریم جان واقعا ازت ممنونم که 46 دقیقه دستات بدون لحظه ای لرزش فیلمبرداری کردی برامون با عشق واز غروب زیبا هم اثر به جای گذاشتی استاد واقعا نمیدونید که با هر فایلی که میگذارید باعث میشید ریشه هام مقاوم تر باشند و با ثبات بیشتری به این مسیرِ توحیدی و سرشار از نعمت ادامه بدهم هیچ چیزی زیباتر از این نیست که من میتونم به واسطه افکارم وباورهام زندگی خودم رو خلق کنم میتونم تجربه هرانچه که در زمین است تجربه کنم حالا معنای اشرف مخلوقات را میفهمم حالا میفهمم که چرا اینقدر ارزشمندم،استاد ما بین صحبتاتون اشاره کردید به دوره احساس لیاقت و بازهم ازتون سپاسگزارم که باعث شدید با خودم مهربون تر باشم با زندگیم مهربون تر باشم بتونم کنترل ذهن داشته باشم البته که خیلییی جای کار وبهترشدن دارم اما به نسبتِ قبل از تهیه دوره خیلی شخصیتم قوی تر شده واقعا سمانه ای که چه قدر نازک نارنجی بود به لطف خدا چه قدر قوی دارم میشم…
خدایا شکرت،شکرت ،شکرت
درود بر شما استاد عزیز که همیشه با صحبت های عالی و دیدگاه های زندگی سازی که دارید، اطلاعات و آگاهی های بی نظیری رو به مخاطبین خودتون میدید، اولا از شما سپاسگزارم بابت این همه آگاهی که میدید. دوماً خیلی خوشحالم که شما رو میشناسم و از سایت خوبتون و صحبت های عالی شما استفاده میکنم و واقعاً حال دلم، حال خودم و حال زندگیم خیلی خوبه…
قطعاً افکارات و باورهای ما شخصیت ما را میسازند و شخصیت ما عادت های ما را میسازند و عادت های ما هم سبک و شیوه ی زندگی ما را خلق میکنند، موضوع خیلی ساده ست نمی دونم چرا خیلی از انسان ها مقاومت میکنند در برابرش.
اما خب به هر حال هر کسی در جای درست خودش قرار داره و ما فقط مسئول زندگی خودمون هستیم و بس…