چه موضوعی را باور کرده ای؟ - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/06/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-06-10 07:50:062024-06-10 07:54:09چه موضوعی را باور کرده ای؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و مریم جان دوست داشتنی
امروز وقتی مجدد بعد از اینکه بارها و بارها جلسه سوم قدم دوم رو گوش دادم و نوشتم از خدای بزرگم خواستم باورهای محدود کننده منو بهم بگه و همون موقع حسی به من گفت برو در سایت نگاهی بینداز و دیدم استاد عزیزم فایل جدید گذاشتن . این فایل رو با دقت دیدم و در کنار لذت بردن از مناظر زیبای بهشت شما چند تا از باورهای محدود خودم رو پیدا کردم.
استاد شما در جلسه سوم جمله ای گفتید که خیلی برام آگاهی داشت این جمله که ( کاری که ما باید انجام بدیم عمل به الهاماتی هست که بعد از کنترل توجه به روی موضوعاتی که به ما احساس بهتر میده ) و این جمله رو امروز بعد از گوش دادن به دوره و حس و حال خوب و بعد دیدن این جلسه زندگی کردم. الان مهمترین کارم کارکردن روی این چند باوریست که امروز بهش رسیدم.
براتون از خدای بزرگ سلامتی و موفقیت روزافزون میخوام.
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و تمام خانواده عباسمنشی.
استاد، بازم متشکرم بابت این فایل فوقالعاده که برای ما آماده کردید و روی سایت گذاشتید.مثل همیشه به صحبتهای شما احتیاج داشتم و با اینکه این مسئله با ارزش را همیشه میگویید و به زعم خودم من اینا رو میدانستم، ولی تأثیری که هر بار گوش میدهم به صحبتهای شما روی من میگذارد فوقالعاده است.
مثل همیشه این بار هم انگار این فایل فوقالعاده را برای شخص من ضبط کردید. صحبت از این که هیچوقت پیش فالگیر نروید. من دیشب داشتم به این فکر میکردم فقط برای فان برم پیش یه نفر فال بگیرم. ولی شما این رو گفتید و من باز متوجه شدم که حتی برای فان هم نباید پیش فالگیر برم. چون ما زندگی و آینده خودمون رو میسازیم. و حتی اینکه گفتید اگه رابطهای داشتیم و جدا شدیم، ما به این فکر کنیم که رابطه بعدی ما از هر لحاظ به مراتب فوقالعاده تر و عالی ترخواهد بود. چون ما لایق تجربه ی اون هستیم. خدا را شکر، خدا را شکر برای این همه راهنماییهایی که شما برای ما دارید.
برای تمرینِ این فایل گفتین که ما بنویسیم چه باورهای قدرتمند کننده ای داشتیم؟
من یاد یکی از مهمترین و قدرتمندترین باورهای عمرم افتادم و آن هم مهاجرت به امریکا بود. من به دنبال استاد بودم و جالب اینجاست که وارد سایت شما شدم و تصمیم گرفتم این باورها رو از طریق سایت شما برای خودم درست کنم. وارد بخش “عقل کل” شدم، اونجا سؤالاتی هم مطرح کردم و بسیاری از دوستان با سخاوت تمام لطف کردند و باورهای خیلی خوبی رو ساخته بودند و من اونها رو خوندم.
این باورها که یک استاد منتظر ماست و از خداشون هست که ما بریم توی کشورشون درس بخونیم و خیلی از اساتید به شخص منتظر فردی با خصوصیات و تواناییهای من هستند، تمام این باورها رو من از بخش “عقل کل” سایت شما خوندم و احساس میکنم که اون زمان بهترین باور بود که من میتونستم برای خودم بسازم. این باعث شد که من بتونم به راحتی یک استاد بسیار خوب پیدا کنم و به آمریکا مهاجرت کنم.
الان هم میخوام برای خودم این باور رو بسازم که من لایق پیدا کردن یک کار خوب هستم و خداوند من رو هدایت میکنه به یک رئیس خوب، به یک کار خوب و پردرآمد، به شهری که دوست دارم، به یک شهر خوش آب و هوا، و به یک زندگی بهتر. من باور دارم که میتونم زندگی خودم رو بسازم و خلق کنم.
از خداوند متشکرم که من رو با شما آشنا کرد تا بتونم یاد بگیرم و یادآور بشم که خودم خالق زندگی خودم هستم. برای شما آرزوی سلامتی، عزت، ثروت، شادی و آرامش روزافزون دارم.
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام
وقت همگی بخیر وشادی
جمله طلایی استاد عباسمنش ، همه چیز باور است.
تجربه شخصی خودم :
من زمانی که پیش پدرم در روستای قوچان کار کشاورزی می کردم . یادم هست به همراه پدرم می رفتیم صحرا برای جمع کردن محصولات به روش سنتی، ما یک الاغ داشتیم، که گردنش یک خر مهره داشت و این مهره را درآوردیم و از این بابت خیلی خوشحال بودیم ، پدرم می گفت این خر مهره برای خانواده ما خیر وبرکت و ثروت می آره، یادمه همون سالها گندم و محصولات بیشتری هم برداشت کردیم تا جایی که تمام انبار ما پر شده بود از گندم و جو ، تا اینکه بقیه محصولات را می بردیم انبار خانه مادربزرگم و چند سال همین اوضاع بود تا اینکه من استخدام شدم در دانشگاه بابلسر، چند ماه رفتم و دچار بی علاقه گی شدم برگشتم خونه و گفتم من دیگه بابلسر نمی رم خوشم نمیاد ، می خوام کشاورزی کنم پدرم مخالفت کرد .
بعد به من خر مهره را داخل دستمال گذاشت و داد گفت همراه خودت باشه معجزه می کنه و تاکید داشت گم نکنم و به کسی ندهم و من دوباره به دانشگاه بابلسر برگشتم، باور کنید پست خوبی به من دادن از مسوول انبار شدم کارشناس آموزش و در واقع اداری شدم و خودم حس می کردم که دارم تبدیل می شم به آدم موفق و خیلی موفقیت ها در دانشگاه کسب کردم و آدمه تحصیل دادم و قبول شدم کارشناسی ارشد تهران و مدرک گرفتم و الان درک می کنم اینها همه باور خوب بوده و گرنه خر مهره جز خرافات چیزی نیست.
با توجه به صحبت های استاد عباسمنش، داشتن باور غلط که به نفع من هست و باعث میشه من پیشرفت کنم خیلی خوبه و باید ادامه بدیم .
فقط نکته اینجاست که اگر باورهای محدود کننده در ذهن داریم باید شنا سایی کنیم و حذف کنیم .
باورهای ما تبدیل به واقعیت میشه بنابراین باید سعی کنیم باورهای خوبی بسازیم بویژه در زمینه ثروت چراکه اکثر ما دوست داریم ثروتمند شویم و خیلی هم تلاش می کنیم ولی پول نمی آد، ثروت نمی آد، مسافرت نمی آد، چرا و چرا؟
علت اینکه درسته ما بی نهایت کار می کنیم ، ولی در ناخودآگاه ذهن بصورت مخفی ثروت را نمی خوایم و فرنکاس پول نخواستن را می فرستیم خودمان هم از علت اصلی غافل هستیم . بنابرین قدم اول پیدا کردن باور های غلط در مورد ثروت هست:
مثلا
من اگر ثروتمند شوم باید مالیات بالایی بدهم
اگر ثروتمند شوم ممکنه منحرف بشم
اگر ثروتمند شوم دولت می آد سراغ من و سوال پیچ می کنه
اگر ثروتمند شوم، مردم چون ندارن و فقیر هستن ، با دیدن ثروت و رفاه من اذیت میشن
اگر ثروتمند شوم ، فامیل ها یکسره از من تقاضای پول و قرض می کنند.
سن من کم هست هنوز زود دنبال پول و ثروت برم و بالعکس.
من خانم هستم و خانم ها نمی توانند ثروت بسازن.
من تحصیلات دانشگاهی ندارم و نمی تونم پول بسازم.
من توی ایران متولد شدم ، اینجا نمیشه به ثروت رسد.
من سرمایه ندارم، پس نمیشه شروع کنم به بیزینس.
اگر کسی تونسته به ثروت برسه حتما پارتی داشته و وصل بوده به بالایی ها.
تمام شغل های ثروت ساز اشباح شده . من برای ثروتمند شدن باید شغل خودم را عوض کنم ، در اکثر شغل ها پول و ثروت نیست ، در گذشته می شد پول بسازیم الان نمیشه ، باید صبر کنم تا وقتی اوضاع کاملا خوب شد و شرایط عالی شد کارم را شروع کنم .
این دولت نمیشه کار کنم ، دولتها ی گذشته خوب می شد .
و هزاران باور محدود کننده دیگه، اگر پیدا کنیم و منطق درستی به ذهن بدهیم ایده های الهامی می آد و چون باور خوبی از ثروت ساخیم ثروت لاجرم به زندگی ما وارد میشه .
همه ما ثروتمند خواهیم شد .
علیرضا یکتای مقدم
مشهد مقدس
بنام خدا
سلام استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
در مورد این فایل بی نظیر ک چند روز پیش کامنت گزاشتم و الان و نزدیک 5 صبح هست داشتم کامنت بچه ها رو میخوندم ک گفتم بیام و بنویسم ک چ باورهای محدود کننده ایی داشتم و تبدیل کردم ب چ باورهایی
یکی از مهمترین باور محدود کننده ایی ک با تمام وجودم در زمینه ثروت داشتم این بود ک :
اصلا مگه توی دنیا سختر از پول در آوردن
کار دیگه ایی هم هست
ک متاسفانه با دیدن یک دیالوگی از امیر آقایی در یک فیلمی توی ذهنم شکل گرفته بود
بخدا دقیقا همین باور جوری با من کرد ک نتیجش شد برای پول درآوردن از سخترین راه ممکن پول در میاوردم
ک ب لطف خدا و کارکردن روی باورهام و دوره دوازه قدم و فهمیدن این ک اصلا کنترل ورودی ها چیه یک سالی میشه ماهواره و تی وی قطع مگه چی بشه ک فوتبالی ببینم
اما با جایگزین کردن این باور ک :
من هر وقت از خونه برم بیرون برام از درو دیوار ثروت میاد . ب راحتترین شکل ممکن دارم پول درمیارم
باور مخرب بعدی من باور مذهبی بود
ک خودم رو لایق هم نشینی با خدا نمیدونستم
و از ائمه میخواستم ک شفاعت منو پیش خدا بکنه
وجایگزین کردن این باور ک من لایق هم صحبتی با خدا هستم و هیچ شفاعتی در کار نیست
در طول روز بارها سر ب سجده میزارم و اشک میریزم و انگاری خدا پیشم نشسته و با خدا راحت شدم
موضوع بعدی در مورد باور مخرب بعدی مربوط میشه ب باور شرک آلودی ک داشتم ک همه کار رو بنده خدا برام انجام میده و اصلا خدا رو نمیدیدم
و از این باور 3 سال شب و روز ب چشمم دیدم ک چ چک و لقدی خوردم از روزگار
سال 96 من کارگر توی ی کارخونه توی شهرمون بودم و از اونجایی ک بیشتر افراد اونجا تحصلات دیپلم یا سیکل داشتن و من تحصلاتم لیسانس بود ب خودم میگفتم
ایرادی نداره یک سال تلاش میکنم و بدبختی میکشم و سختی میکشم و پدرمو در میارم تا دستگاها رو یاد بگیرم
بلاخره مدیر کارخونه قابلیت منو میبینه و یک روزی میشم سرشیفت دستگاه یا سرپرست
بخداوندی خدا جوری توی اون 3 سال از من بیگاری کشیدن و تخریب شخصیت شدم ک هرچی بگم کم گفتم
اصلا مث پینگ پنگ از این ور سالن ب اونور سالن جابجا میشدم
فقط بخاطر این باور ک رئیس کارخونه اگه بهم نگاه کنه من میشم سرشیفت یا سرپرست
توی این 3 سال خیلی ها جابجا شدن و از کارخونه هم استعفا دادن و حتی جای خالی هم بود ک من بلاخره برسم ب آرزوم
اما من همون اپراتور دستگاه بودم ک بودم
ولی من چشم ب دست کسی دیگه ایی بود
چشمم ب دست نامه ایی از رئیس کارخونه بود ک نامه منو بزنه و جابجام کنه
کلا قدرت رو از خدا گرفته بودم و قدرت اصلی فقط رئیس کارخونه بود
اصلا خدایی وجود نداشت اون روزها
اصلا مشرک ب تمام معنا بودم
تا زمانی ک با دست خودم و بعد 3 سال سختی و تخریب شخصیت و بیچارگی استعفا نوشتم و اومدم بیرون
رفتم دنبال علاقم ک فروشندگی بود
دیگه ب جایی وصل نبودم ک اون ب من حقوق بده
کم کم شروع کردم و هیچ وقت یادم نمیره با یک کارتن تیغ ژیلت کارمو شروع کردم و تو سوپر مارکتها میفروختم
وقتی بارم رسید همون یک کارتن ژیلت عصر بود یادمه به خانومم گفتم خداکنه فروش بره
بخدا ک همین الان با اشکام دارم مینویسم و اخر همون شب کل کارتن ژیلت فروش رفت
چ شبی بود اون شب
شبی ک کسی رو پیدا کردم ک تا حالا نداشتمش
کم کم سرو کله خدا پیدا شد توی زندگیم
امید درونم زنده شد
بعد سفارش چن تا جنس دیگه دادم و مشتریهام همینطور بیشتر و بیشتر شدن تا ب الان
تا جایی ک الان تولیدی توپ آپارتمانی توی شهر خودمون دارم با چن تا خیاط
باورم شرک آلود تغییر کرد و جاشو ب باور توحیدی داد
خدای من با تمام وجودم با خودت حرف میزنم :
هر خیری خدا هر خیری از تو ب من برسه من فقیرم
خدای من
خدای مهربانم
خدای بخشنده ی من
ممنونتم ک کنارمی
خدایا شکرت ک ی روزی گوشمو پیچوندی و راه رو بهم نشون دادی
استاد عباس منش عزیز ، برادر مهربانم این خدا رو شما ب من نشون دادی
با استفاده از عمل کردن ب آموزه های شما این باور توحیدی درونم بوجود اومد
شما دست من رو گزاشتی توی دست خدا
من با استفاده از آموزه های شما خودم رو لایق هم صحبتی با خدا دونستم
بی نهایت از شما سپاسگزارم
خدایا مارا ب راه راست . ب راه آنها ک نعمت داده ایی هدایت فرما
در پناه الله باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد قشنگم و دوستای گلم
خدا رو صدها بار شکر میکنم که من امروز به تماشای این فایل هدایت شدم و کلی درس ازش یاد گرفتم
واقعیتش تقریبا 3 روز پیش که شما این فایل رو آپلود کردید قبل از اون من بیصبرانه هر روز سایت رو چک میکردم و از هدایتی هام استفاده میکردم و بی نظیر بودند و منتظر بودم که شما فایل آپلود کنید؛ و وقتی 3 روز پیش دیدم شما فایل آپلود کردید با حس شادی بیش از حد و با خوشحالی تمام به آبجیم گفتم که استاد فایل گذاشته و اون خوشحالی و شور و شوق من طوری بود که برای یک لحظه شکوفه ترسید
بگذریم…
میخوام درباره این بگم که هر چیزی که لازم باشه برای پیشرفت و توسعه ما خدا خودش در تایم درست اون چیزی که باعث پیشرفت ما میشود رو قرار میده
استاد، من همون روزی که شما فایل رو آپلود کردید قصد داشتم فایل و ببینم اما احساس کردم خدا بهم گفت:(الان وقتش نیست بهاره ) و خدا این جمله رو در طی 3 روز به مدت هر روز به من این رو گفت تا اینکه صبح امروز من برای آزمون جامع دوازدهم که برای کنکور شهریور ماه دارم میخونم بیدار شدم تا امتحان بدم ( دوستان کنکور رشته های فنی مثل کامپیوتر، حسابداری، برق و تربیت بدنی زمان کنکورشون با بچه های نظری و هنر تفاوت داره و ما کنکور رو در اول شهریور ماه میدیم)
چیزی که توی تمام آزمون های من یکسان بود و الگو تکرار شونده داشتم این بود که همیشه ریاضی و فیزیک و شیمی رو سفید میزدم و همیشه مشاورم ازم میخواست که خوب بابت دروس پایه تلاش کنم تا رتبه ی خوبی بیارم و من هم هرسری قول میدادم و عمل نمیکردم و جالب اینجا بود که میدونستم این یک الگو تکرار شونده هستش اما روی ریاضیم کار نمیکردم و بیشتر اوقات تمرکزم بر روی دروس تخصصی بود( انگار ازش میترسدیم و فرار میکردم و به قول استاد آشغالا رو زیر مبل میذاشتم)
و امروز خدا به من گفت بهاره امروز وقتشه که این فایل رو ببینی
خلاصه من با دیدن فایل امروز متوجه شدم که من باور کرده بودم که من نمیتونم دروس پایه ( ریاضی، فیزیک و شیمی) رو به خوبی یاد بگیرم و تو کنکور بزنمشون
و من امروز متوجه شدم من باوری رودر ذهنم پروراندم که به ضرر من هستش و ممکنه باعث بشه که اون رتبه مدنظر خودم رو بدست نیارم و مدام از اطرافیان و مدیر مدرسم مدام میشنیدم که “وای تو که رفتی رشته کامپیوتر باید خیلی ریاضیت قوی باشه و اگه بد باشی هیچی نمیشی و کم میاری و اینجور چیزها” و تمام این حرفها باعث شد که من این باوری که نه تنها به پیشرفتم کمک نمیکنه بلکه به ضرر من هستش رو باور کنم. در حالیکه چون زبانم قوی بود همیشه باور داشتم تو زبان تخصصی کامپیوتر عالی عمل خواهم کرد و همین طور هم بود و من بدون اینکه برای آزمون هایی که برای کنکورم میدادم زبان رو مطالعه کنم از 10 تا تست همیشه 9 تاش رو درست میزدم؛ چون باور کرده بودم که من زبانم خوبه پس توی رشتم برای زبان عالی عمل خواهم کرد
در حالی که باور من نسبت به ریاضی اینطوری نبود!
این فایل امروز باعث شد که من باور محدود کننده ای که به ضرر من داشت کار میکرد و پیدا کنم و رو خودم کار کنم و این باور رو به خودم بدم وقتی تو انقدر زبان تخصصی کامپیوترت خوبه و تو دروس رشتت هم خوب هستی؛ پس ریاضی تو هم به همین دلایل خوب خواهد بود و البته بابتش تلاش کنم و در کنارش این باور رو هم پرورش بدم
و چند تا باور جالب و دوست داشتنی رو بگم که باعث پیشرفت من شد:
خب مادرم وقتی ما رو بدنیا آورد ما سه تا بودیم (سه قلو) و من از بچگی این باور رو داشتم که چون ما از موقعی که به دنیا اومدیم خاص بودیم ( چون معمولا ما دوقلوهای زیادی رو میبینم اما سه قلو دیدن یکم کمه) پس من آینده ای خوب و خاص و عالی خواهم داشت
و خدارو صدهزار بار شکر این باور کاری کرده که من با این سن کم خودم نسبت با گذشته 2 الی 3 سال پیشم کلی پیشرفت کنم حالا از لحاظ درسی باشه، مهارت های مختلف باشه، اندام زیبا باشه و …
و جالب اینجاست که من و خواهرم حتی بخاطر فرم ناخونمون، رنگ موهامون، انداممون، چهره ی زیبامون و حتی بابت اینکه با استاد آشنا شدیم همیشه از خدا سپاسگزار بودیم و همیشه به خدا گفتیم تو عاشق ما بودی و ما رو محکم بوس کردی و این همه زیبایی رو به ما بخشیدی و هدیه دادی
و چون ما این باور رو داشتم همه همیشه میگن وای چقدر ناخوناتون خوشگله، چه چهره ی زیبایی دارید، چه موی خوشرنگی دارید، چه هیکل زیبایی دارید و …
این فایل به من کمک کرد که به خودم یادآوری کنم که تو کلی باور های سازنده داری که باعث پیشرفت تو شده پس میتونی باور های محدود کننده رو دور بریزی و باور هایی رو بسازی که باعث پیشرفت تو بشند
اتفاقا چند روز پیش به فایل مصاحبه با عرشیا عزیز هدایت شدم که در سن 17 سالگی کلی موفقیت کسب کرد و استاد و عرشیا عزیز این باور رو در من ساختند که سن فقط و فقط یک عدده و این من هستم که با باور ها و افکارم و اقداماتی که بابت خواسته هام انجام میدم میتونم مسیر موفقیت رو برای خودم هموار کنم یا دشوار
با شکوفه چند شب پیش بحث میکردیم که آخه مگه میشه آدم تلاش کنه و نتیجه ی کارش و نبینه؟
معلومه که نه
اما این باور های ما هستند که ممکنه رسیدن به نتیجه ی مدنظر رو برامون غیر ممکن یا ممکن بکنه
اما اگر با خدا باشی و ایمان داشته باشی و افکار محدود کننده رو بشناسی و آشغال ها رو زیر مبل نذاری قطعا تو زمان درست خدا نتیجه عمل و حرکت تو رو بهت هدیه میده
مثل فایل الگو برداری از افراد موفق که مسی تو مصاحبه بعد از برد جام جهانی میگه خدا زمان درست قهرمان شدن من رو میدونست!
و من امروز به این نتیجه و حرف مسی رسیدم که آقا،
خدا میدونست من باید تو چه زمانی و کی این فایل رو ببینم اونم درست بعد از اینکه آزمون دادم و دوباره ریاضی سفید زدم!
من این نتایج رو مینویسم تا بتونم اول به خودم و بعد به دوستانم کمک کنم و بدونند که باور هایی که به ضرر ما هستند میتونن نتیجه بدی داشته باشند
مثل آخر همون مقاله که استاد خوند ( یک باور میتونه باعث برد یک نفر و همون باور میتونه باعث باخت یک نفر بشه!)
پس چقدر زیباست که باورهایی رو بسازیم که به پیشرفت ما کمک میکنند
خدا رو صد ها هزار بار شاکرم که باز من رو تو مسیر هدایت هاش قرار داد تا پیشرفت کنم
مگه ما آدما تو این دنیا باید کاری به غیر از پیشرفت خودمون تو این دنیای پر از نعمت انجام بدیم؟
پس من خودم رو پرورش میدم تا هم تو این دنیا و هم در آخرت سعادتمند باشم
ومن همیت آرزو رو برای شما دوستای گلم و استاد عزیزدلم و خانم شایسته مهربونم هم میکنم
خدارو صد ها هزار بار شکر و از خدا میخوام که به من هر روز یادآوری کنه تا از مسیر پیشرفتم تو هر زمینه ای دور نشم
آمین
به نام خداوند رحمان و رحیم
خداوندی که این آگاهی ها را به من میدهد تا من بتوانم با ذهنم خلق کنم آنچه که نیاز من هست
منی که هیچ نمیدانم
ولی خدایی که درون من هست همه را به من الهام میکند ومن اجرا میکنم
من وصل هستم به آگاهی های خداوند
خداوندی که مهربان هست و دانا و توانا
سلام
استاد عزیز ومریم عزیز سلام
خیلی بهم آگاهی دادین که چطور بتونم مسیر محقق کردن زندگی ام را بسازم خدایا شکرت
این که ما همیشه با باورهای اشتباهی که از کودکی بهمان خوراندن واین که تقدیر هرکس را روی پیشانی طرف از بدوو تولد نوشتن را نمیشه تغییر داد
من خودم با این باور بزرگ شدم
ولی من هیچ گاه از کودکی این و قبول نمیکردم
و بارها به خودم میگفتم نمیشه یعنی چی که از بدوو تولد باید روی پیشانی هر کس بنویسند که این ثروتمند بشود
یا این بدبخت بشود یا این فقیر بشود یا دانشمند یا پولدار
نه این و من قبول نمیکردم
ولی باور پدرم که بهم گفته بود
این بود
که تو اگر به زمین و آسمان بزنی خودتو
ولی روزی نداشته باشی
هیچی نمیشی
ولی اگر روزی زیاد داشته باشی
اگر کار هم نکنی از زمین و آسمان برات میباره تا تو به همهچیز برسی
ولی من به خودم میگفتم نه
نمیشه
این قانون یک سان خدا نیست
واین باور اشتباه منو بارها از مسیر دور کرده
چون من از سن 7سالکی دارم کار میکنم
تا به حال چندین و چند بار شرکت زدم
وباز شکست خوردم
چون این باور اشتباه و بارها به خودم گفتم روزی من همین است
حتی یادم هست من
سن 17سال داشتم 17نفر برای من کار میکردند
افرادی با سن 40سالگی یا 60سالکی برای من کار میکردند
وکلی به من افتخار میکردند
که
خودم از دیگران شنیده بودم
که چه پسر با عرضه ای هست
با این سن کم اینقدر خوب کار میکند
ومن باز این و بارها در خواب حتی دیده بودم که من موفقیت های زیادی را بدست می آورم
ومن بارها خودم را در بهترین موقعیت ها میدیدم وکیف میکردم
ولی باز اون باور اشتباه که اگر کم روزی باشی موفق نمیشی
واین بود الگوی تکراری من که شکست میخوردم در کارم
ودر سن 30سالگی آخرین شکست را که خوردم
دیگه به خدا گفتم
من و تو هدایت کن
منو تو آفریدی ومن قابل هدایت تو هستم
وگفتم من قبول ندارم که باید یک پیشرفت آنچنانی بکنم وبعد شکست
از زمانی که باورم عوض شد
همینطور مسیرها باز شد برام
مرا هدایت کرد در سن 33سالگی با استاد آشنا کرد
ومن فهمیدم که آره من دارم درست عمل میکنم
ولی یک سری ترمز ها هست که باید بردارم
تا اون اتفاق خوبه برام بیفته
الان 35سال دارم
اینقدر نتیجه های خوب گرفتم طب این دوسال آشنایی من با استاد که طی اون 33سال نتونستم اینقدر حس خوب داشته باشم
نتونستم اینقدر راحت پول بسازم
نتونستم اینقدر آسان درآمدهای 100میلیون به بالا را کسب کنم
درآمدهایی که تا نزدیک به 200میلیون در ماه رسیده
چون باورم را عوض کردم
چون قبول نکردم آنچه را که پدرم بهم گفته
چون تسلیم ایزد منان شدم
چون خودم را درآغوش خدا رها کردم
این که اون دونده دو میدانی سفید پوست تونسته موفقیت کسب کنه
منو یاد این جمله انداخت که بارها در خواب دیده بودم
وحتی وقتی بیدار میشدم
حس آرامش داشتم که من
میتونم موفقیت های بزرگ را کسب کنم
چون هیچ گاه خودم را کوچک نمیدیدم
همیشه بهترین بودم
هیچ ترسی به دلم راه نمیدادم
و میرفتم تو دل ترس ها وکار را انجام میدادم
والان که استاد از این همه آگاهی صحبت کرد
گفتم ببین استاد با این که این همه دست آورد را بدست آورده باز هم آرام ننشسته باز هم دنبال تغییر هست
باز هم دنبال الگو ها هست
هر چه الگوهای موفقیت آمیز را میبینم
حسم بهتر میشود
وخدارا بیشتر در وجودم احساس میکنم
وقتی من کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید را میخواندم
بارها فکر میکردم
به این جمله که بیندیشید و ثروتمند شوید
وبه خودم میگفتم بیندیش تا موفق شوی ثروتمند شوی سلامت شوی ثروتمند شوی داناتر شوی انسانهای اطرافت تغییر کند وهم همه آنهایی که فکر میکنید که باید در زندگی یک انسان موفق باشد را من تکرار میکردم .
وحالا دارم در زندگی
وقتی داشتم فایل رو گوش میکردم
داشت اشکم در میومد
وبا کارگران شرکتم داشتم میرفتم سر کار
این و در هدفن گوشی داشتم گوش میدادم
واز درون شکر گذار بودم
که افرادی که الان با من کار میکنند همه ذهن ثروتمند دارن
این که به فراوانی جهان باور دارن
این ها را من خلق کردم
والان در کنارم دارم
درسته الان برام دارن کار میکنند
ولی من در تک تک وجودم این چنین انسانهایی را میبینم که در کنارم هستند
ومی اندیشند و لذت میبرند و کار میکنند .همه از دل و جون برام کار میکنند.
همه تا پای لذت در کنار هم کار میکنند
هیچ نگرانی در بچه های شرکتم نیست
چون من خودم موفقیت را پذیرفتم
وخودم را بارها دیدم ومیبینم که از این که هستم بالاتر میروم
خدایا شکر که امروزم را روزی آگاهی هایی کردی که نشانه موفقیت من را داره به خودم ثابت میکند
دوستتون دارم استاد وهمه دوستان
سلام به استاد عباسمنش عزیز و تمام دوستانی که نظرم را میخوانند
من عیسی حیدریار هستم از افغانستان میخوام از نتایجی بنویسم که با آموزش های دوره کشف قوانین زندگی در زندگیم خلق کردم
استاد ما زمانیکه طالبان آمادن افغانستان مهاجرت کردیم به ایران و شهر زیبای مشهد وقتی به ایران آمادم بخاطری تضاد هایکه برخوردم (طبق قانون وضوح از طریق تضاد) این خواسته در من شکل گرفت که در کشور جهان اولی زندگی کنم که آزادی داشته باشم بتونم به راحتی کارت بانکی بگیرم، اینترنت آزاد و پرسرعتی داشته باشم و کشور های زیادی سفر کنم….. به همین خاطر شروع کردم به یادگیری زبان آلمانی و بدنبال راه های مهاجرتی اما مسیر مهاجرت خیلی برایم سخت و ناهموار بود هرچقدر من تلاش میکردم که به خواستم برسم اما از خواستم دور میشدم تا اینکه دوره کشف قوانین را خریداری کردم و شروع کردم طبق آموزه های شما در دوره عمل کردم و فهمیدم که اصلا مهم نیست من چقدر تلاش کنم و سرعتم را بیشتر کنم برای رسیدن به خواستم تا زمانیکه ترمز های در ذهنم داشته باشم خواستم محقق نمیشه تصمیم گرفتم با تمرین های که در جلسه دو و سه دوره دادید و مریم خانم شایسته خیلی خوب توضیح دادن ترمز های ذهنم را پیدا و با منطق های که خلاف آن باور ها را برایم ثابت میکنه باور های درست را در خودم ایجاد کردم خدا شاهده از زمانیکه شروع کردم به برداشتن ترمز ها به احساس رهایی رسیدم در مورد خواستم که مهاجرت کردن بود و تسلیم رب العالمین شدم فقط روی خودم کار میکردم الگو های زیادی پیدا کردم که بن راحتی مهاجرت کردند، ای ن جمله خانم شایسته رو مدام به خودم تکرار میکردم که تو برای ویزا شدن به مدرک خاصی نیاز نداری تو به ایمان نیاز داری مسیر مهاجرتم خیلی راحت پیش رفت آدم های زیادی سر راهم قرار میگرفتند که کارهایم را به راحتی انجام میدادند مثلا میخواستم دیپلمم را از افغانستان بگیرم خیلی راحت دستان خدا کارهایم را انجام میدادند حتی مسیر های سرراهم قرار میگرفت که خودمم گاهی وقت ها تعجب میکردم مثلاً برای مور وزارت تحصیلات باید دیپلمم را میبردم کابل پایتخت افغانستان اما بصورت معجزه واری شرکت پست در افغانستان ایجاد شد که کارهای اداری را انجام میداد و به راحتی کارهایم انجام میشد و من به خودم یاد آوری میکردم که ببین عیسی اینها همه بخاطری سر راه تو قرار گرفته که تو ترمز ها را برداشته وگرنه چرا قبلاً این آدم ها و این مسیر ها نبودند همین قسم به راحتی از دانشگاه وین اتریش پذیرش گرفتم، به راحتی وقت سفارتم جور شد، و بلاخره روز سفارت رسید و بازم باور های درست رو برای خودم تکرار میکردم و این جمله خانم شایسته مدام در ذهنم بود که تو برای ویزا شدن به مدرک نیاز نداری به ایمان نیاز داری و خدا شاهده که خیلی راحت بعد دوماه ویزای اتریشم اکی شد چون من نپذیرفتم که باید به سختی مهاجرت کنم چون من نپذیرفتم که همینی که است و نمیشه بهتر شد چون من نپذیرفتم که من پولی ندارم و مهاجرت نمیشه کرد بلکه مدام به خودم باور های درسته تکرار میکردم و به اگر بشود چه میشود ها فکر میکردم افرادی که مهاجرت کرده بودند را تحسین میکردم با خودم شما استاد عباسمنش، ارشیا که واقعاً الگوی بزرگی است در زندگیم که میشه در سن کم مهاجرت کرد و کسب و کار پول سازی برای خود ساخت، دوستانم که خیلی راحت مهاجرت کرده بودند را همیشه تحسین میکردم و بلاخره برای خودم هم اتفاق افتاد
الانم میخوام کسب و کار خودم را برایم در در کشور زیبای اتریش خلق کنم که مسیر برایم ناهمواره و ترس ها شک و تردید های زیادی دارم و موضوعاتی را در مورد کسب و کار پذیرفتم که مسیر را برایم ناهموار کرده اما من به خودم یادآوری میکنم که عیسی اگر تو تونستی با برداشتن ترمز های ذهنی خود به راحتی مهاجرت خود را خلق کنی پس میتونی کسب و کار شخصی خودت را هم خلق کنی مثل استاد عباسمنش، ارشیا آزاده طیبی، هادی عزیز که مدام به فایل های آنها گوش میدم و به خودم مسیر درست را یادآوری میکنم
موضوعاتیکه در مورد شروع کسب و کار پذیرفتم که مسیره سخت میکنه برام»
1 احساس عدم لیاقته که من خودم را باور ندارم که لایق داشتن کسب و کار خودم هستم و میتونم به راحتی پول بسازم فکر میکنم برای پول ساختن حتما باید کاری سخت و خاصی را انجام بدم
2 قانون تکامل را رعایت نمیکنم و عجله دارم برای پیشرفتم و نتایج کوچیک را در کارم نمیبینم که باعث شده انگیزه ام کم بشه
3 کمبود را پذیرفتم که فکر میکنم کسی محصول من را نمیخره
4 فکر میکنم ثبت شرکت و مالیات کار خیلی سختیه و بزرگترین ترمزم همینه که ترس زیادی در من ایجاد کرده که قدم برداشته نمیتونم
و در کل چون رسیدن به این خواسته را برایم امکانپذیر نمیدانم و به عوامل بیرونی قدرت دادم ذهنمم در مورد رسیدن به این خواسته ایده پردازی نمیکنه و مسیرم ناهمواره
در آخر هم از استاد عباسمنش و مریم خانم شایسته خیلی زیاد سپاسگزارم بابت این آگاهی ها که ما را به صراط المستقیم قرار میده و به راحتی میتونیم خواسته های خود را خلق کنیم
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته
چه باورهای محدود کننده ای را پذیرفته ای که بر علیه شما کار می کند؟
من از همون دوران دبیرستان پذیرفتم که در دروس ریاضی و تحلیلی مشکل دارم و هوش ریاضی ضعیفی دارم،و برعکس دختر خالههام ریاضی و آمار براشون مثل آب خوردن بود از اونجا که خیلی شبیه هم بودیم دوران دانشگاه میرفتن جای من امتحان آمار میدادن،حتی اگر ک مسئلهای رو برای من توضیح میدادند چنان این درس رو اون موقع برای خودم غول کرده بودم ه احساس میکردم یا من نمیفهمم یا هیچکس بلد نیست درست توضیح بده،الان متوجه میشم با این باور مخربی که تو ذهنم داشتم از همون اول یک دیوار محکم بتونی میون خودم و فهم اون درس ساخته بودم اگر هم چیزی رو درک میکردم به خودم اعتماد نداشتم، گذشت تا سالها بعد در در دوران ارشدم با مباحث استاد و قدرت ذهن و باور آشنا شدم و شب امتحان آمار کتاب و جزوههام رو باز کردم و شروع به خوندن کردم، روز جلسه فقط 5 تا سوال داده بود و برای همون 5 تا سوال بقیه مدام قاضای برگه اضافه میکردند بین 40 و خوردهای دانشجو فقط 7 نفر نمره آورده بودند و من بین تون 7 نفر بودم ،چه زمانی ،؟ موقعه ای که پذیرفتم میتونم تلاشم رو کنم و باقی رو واگذار کنم به خدا و البته کلی باور سازی که به راحتی این درس رو پاس میکنم
یه باور مخرب دیگهای که دارم اینه که حس میکنم چون تازه وارد بازار کارم شدم و چون تمام شاغلین تو این حرفه در شهرممون آقا هستند،کمتر کسی به من اعتماد میکنه و برای من کار میکنه و با این باور مخرب به نظر خودم به نسبت گاهیهایی که دارم کندتر دارم پیش میرم، باور مخرب سن جنسیت ،عوامل بیرونی
یه باور مخرب خیلی ازش ضربه خوردم اینه که از کوچیکی از تو خونواده و جامعه به ما یاد دادن که ه دختر که ازدواج میکنه دیگه همه چیزش میشه شوهرش همیشه، باید با اون وقت بگذرونه، همیشه باید منتظر اون باشه با اون غذا بخوره با اون بیرون بره و همه چیز شوهرش باشه و بلعکس،خیلی زیاد از این باور باور وابستگی در روابط ضربه خوردم و تو رابطم با همسرم اذیت شدم و همچنین اون هم اذیت شد تا زمانی که دوره عشق و مودت در روابط گرفتم متوجه شدم که ما صرفاً چون با همه ازدواج کردیم دلیل نمیشه تفکرات مون ،علایقمون یکی باشه،وقتی کوه میرفتم یه طوری به اونایی که دو نفره میومدن کوهنوردی نگاه میکردم، انگار که چه چیز گرانبهایی را از دست دادم الان که چند ساله داره از این موضوع میگذره ،چقدر خوشحالم که همیشه تنهایی میرم کوهنوردی کلی فرصت دارم که فکر کنم ،با ترسام مواجه بشم ،بلند بلند با خدای خودم صحبت کنم،و.. اینها بلد ترین باور های مخربی بود که خیلی ازشون ضربه خودم .
چه باورهای قدرتمند کننده ای داری که آن باورها ایمان و انگیزه هایت را در راستای تحقق خواسته هایت افزایش داده است ؟
من از بچگی خیلی خیلی کم مریض میشم و اگر دکتر میرم فقط و فقط برای دندانپزشکی است باور خیلی قوی دارم در مورد اینکه بدن سالمی دارم همیشه سلامت هستم و همین باور باعث شده واقعا همیشه در سلامتی کامل جسمی باشم
یه باور دیگهای که دارم اینه که خیلی قیافه دلنشین و زیبایی دارم و همه از کودک بگیر تا پیر منو دوست دارن ،خیلی شده که مجلس یا جمعی باشه و یه مامانی بهم گفته خانم، دختر کوچولو م میگه اون خانم چقدر خوشگله ،
این باور در روابط ام با نیروهای کاری م با باور اینکه معمولا خانمها دوست دارند با خانمها کار کنن و اینطوری راحتر هستن خیلی به نفع شده
باور اینکه من مدیر بسیار عالی هستم
باور ی که من یه روانشناس عالی هستم و خیلی خوب میتونم تاثیر گذار باشم و بقیه رو قانع کنم که به حرفهای گوش بدن و عمل کنند که چندین بار توسط اساتیدم ، مراجع هام واطرافیان خیلی نزدیک م بازخورد همین باور رو گرفتم
باور اینکه در یه سری موارد کارهای من به راحتی انجام بشه
باور اینکه من همیشه مورد توجه و تحسین همگان قرار میگیرم
این باور که ذهن من در شرایط اضطراری بسیار عالی عمل میکنه و با این باور، وقتی اتفاق غیر منتظرهای میافته، واقعاً عالی عمل کردم و راهکار همون لحظه به ذهنم الهام شده مثل موقع ای که تو کوه توسط سگ های گله احاطه شدم و چنان خودم رو قدرتمند نشون دارم که جرئت نکردن بهم نزدیک بشن ،یا تو دعوای خانوادگی که بین چند تا مرد قرار گرفتم و نزاشتم کار به جاهای باریک بکشه که بعداً همگی از این رفتار و عملکرد من متعجب بودن و شجاعت و سیاستم رو تحسین کردن
سپاسگزار زحمات شما دو استاد گرامی هستم
سلام فرنگیس جان وو دوستان خانواده عباس منش ممنون بابت کامنت قشنگتون واقعا کامنت خوندن چقدر به اگاهی های ما اضافه میکنه من چند ساله که دارم مرتب دوره هارو دنبال مینم حالا یا رایگان یا اینکه خریدم اما هیچوقت به درستی انجام ندادم چرا چون کامنت نمیخوندم و سرسری رد میشدم ولی الان خیلی خوب شدم یعنی یه تغییراتی تو وجود خودم حس میکنم اون ارامشه حال خوبه منم فکر میکردم و فکر میکنم که تنها نباید جایی رفت لذت نمیبرم هنوزم روی این موضوع باگ دارم یه ذره بهتر شدم باز من مجردم ولی کلا الان هر کجا پا میزاری نیاز نیست که حتما ازدواج کرده باشی همه یکی کنار خودشون دارن و یه رابطه خیلی قشنگ برای خودشون ساختن قشنگ بود منم تو سلامتی فوق العاده ام تا وقتی که ادمهالی منفی کنارم نباشن و حرفهای بیهوده نززن خیلی جاها توجه نمیکنم ولی اگه دوستانی که به تازگی حذف کردم زیادی حرف از بیماری بززن اوکی نیستم باهاشون قطع رابطه کردم باهاشون خداروشکر اونم با کمک استاد به لطف الله مهربان در پناه اللخ شاد پیروز عالی باشید
بنام خدای مهربان که هرچه دارم از اوست
خداوندی که همیشه پشت وپناه و حامیه من بوده وهست وخواهدبود
یه زمانی نمیفهمیدم اینو ولی الان باتمام وجودم کنار خودم حسش میکنم و فقط بایاد اونه که نفس میکشم و اینهمه آرومم.
خدایاشکرت که هستی که هستم که این سایت هست واستادی که با هر کلامش مثله قطره آبی خاک وجودمو تازه وشاداب نگاه میداره خدایاشکرت
دوهفته پیش بعد ازیکسال راهی خونه خواهرم در تهران شدیم خانواده ای دوست داشتنی مهربان مهمان نواز ولی مثله اکثریت تو حاشیه ودرگیر نکات منفی
توستاره قطبی خودمو بخداسپردم وازش مسیری خلوت هوایی عالی تهرانی خلوت وکنترل ذهن و زبان خواستم
به طور معجزه اسا تهران خلوت هواش خنک وهمه چیز عالی بود
من رفتم که حداکثر 3 روزبمونم ولی مسائلی پیش اومد که مجبور شدیم 8 روزبمونیم فکرشو بکنین 8 روزپیاپی چه نشتی انرژی ازم گرفت همش داشتم حرفای منفی رو توذهنم مثبت میکردم یا موقعی که مخاطبشون من بودم خودمو میبردم تو عالم دیگه یا بقول سعیده جان مثله بزغاله نگاشون میکردم
ولی به طرز باور نکردنی تمام 8 شب من خوابم بهم ریخت شبی دو سه ساعت فقط میخوابیدم .
از شب دوم رفتم تو فکر اخه چرا؟
دیدم از اول که اومدم گفتم حالا که دورهمیم بیخیال فایل وکامنت و سایت میشم
البته توجه به نکات مثبت و اعراض رو انجام میدم وگفتم پس مشکل اینه که نمیخوابم
از فرداش دوباره شروع کردم تو وقتایی که میشد فایل گوش میدادم کامنت میخوندم ولی بازم از خواب خبری نبود فقط باعث شد تو طول روز سرحالترباشم واصلا کسی متوجه نشد که من بیخوابی دارم
ولی ذهنم درگیرش بود استاد تو تموم دوره هاشون گفتن : وقتی بدنت از حالت طبیعی خارج میشه یعنی تو مسیر نیستی بدن اولین آلارمها رو میده .
دوشب آخر خشک شدن دست وپا هم اضافه شد وصبح باید یه سری ماساژ دریافت میکردم تا بلند شم .بالاخره برگشتیم رامسر و اون شب اول به شکلی عالی وعمیق خوابیدم ولی تو همون عالم خواب میفهمیدم که دست و پاهام حرکت نمیکنه یعنی شده بودن مثله چوب خشک وبیحس .
صبح هرکاری کردم دیدم نمیتونم تکون بخورم وتازه عمق فاجعه رو فهمیدم
همسرم که اومد بالاسرم ودید اوضاعو گفت چرا انگشتات ورم کرده چت شده؟ من حوابی که بتونه اونو قانع کنه نداشتم ولی تو ذهن خودم این بود که اونهمه موندن تو اون محیط کار دستم داده.
دخترم اومد وصبحانه ازم میخواست ولی دید حالم اینه وشروع کرد به گفتن اینکه اشکال نداره مامان حست رو خوب کنی خوب میشی
یهو زدم زیر گریه هرکاری کردم نتونستم خودمو کنترل کنم دیدم نه میتونم بدون کمک بلند شم نه میتونم موهامو شونه کنم نه میتونم برم صورتمو بشورم هیج کاری عملا نمیتونستم بکنم
ولی بازم شیرین گفت : مگه نمیگی عباسمنش میگه احساستونو خوب کنید تا همه چی خوب پیش بره
الهی قربونش برم که داشت منو آروم میکرد ولی من از یه جایی داشتم به عجز وناتوانی خودم گریه میکردم ایتکه این انسان با اینهمه منم منم هاش میتونه در یه شب به جایی برسه که دخترش موهاشو شونه کنه گلسر بهش بزنه دستاشو ماساژ بده تابتونه به زور یکم آب به صورتش بزنه تا این اشکها قطع بشه
واقعا که انسان ضعیفه ناتوانه هیچی نیست اگه لطف خدا باهاش نباشه
خلاصه بعد اینکه یکم تونستم خودمو اروم کنم ویکم حس به بدنم اومد بلند شدم وفقط گفتم :
الهی و ربی من لی غیرک
واینو باتموم وجودم مثله نفس کشیدن مدام تکرار کردم
هی نجوامیومد که برو دکتر اینکه نمیشه
از یه طرف میگفتم شاید باید یه اقدامی کنم شاید سلامتیم تو دست یه دکتری باشه شاید این هدایته
ولی ازطرفی یه حسی میگفت بری دکتر بگی من یه شبه تموم بدنم خشک شد چی بهت میگه؟
جز اینه که یه سی تی اسکن و نوار مغزی وقلبی و ام ار ای اول کار میگه برو بگیر شاید ازمغزته شاید قلبته وهزار شاید دیگه
باور کنید خودمم یه ان گفتم نکنه تو خواب سکته مغزی خفیف کردم که یهویی خشک شدم
خلاصه جدل و نجواهایی تو ذهنم میچرخید که نمیفهمیدم کدوم هدایته وکدوماش شیطانه.
ولی گفتن الهی وربی من لی غیرک هایی که با تک تک سلولهام میگفتم نور هدایتی برام شد.
سعی کردم صحبتهای استادو به یاد بیارم
که باشه الان اصلا مهم نیست چی باعث این ماجراشده فقط به این فکر کن تو باید خوب بشی باید یکم حستو بهتر کنی ویکم یکم برسی به حس عالی و این یه چالشه بین ذهن نجواگرت وقلب هادیت.
شروع کردم به سپاسگزاری از هرانچه کخ دور وبرم بود بابت برداشتن یه قاشق، هم زدن غذا، اینکه بتونم گوشیمو دستم بگیرم ویه فایل رو پلی کنم، اینکه بتونم پله ها رو بهتر بالا وپایین کنم، اینکه تونستم اسکاچ و بدستم بگیرم وظرفها رو اروم بشورم، اینکه رفتم حمام وتونستم شامپو بزنم شیر رو بازوبسته کنم خودمو خشک کنم لباساموبپوشم و…………
وهزاران کاری که هر روز چه راحت انجام میشدن وبرام طبیعی بودن و شاید بهشون فکرم نمیکردم خدارو با تمام وجودم شکر میکردم
اینو بگم من مدتهاست آدم سپاسگزاری شدم خیلی به داشته هام توجه میکنم خیلی سعی میکنم نعمتهام برام عادی نشن خیلی خیلی بابت سلامتی شکرگزار خدابودم ولی تا این حد دیگه ریز بین نبودم
مدام دست وانگشتهامو میبوسیدم وازشون تشکر میکردم بخاطر اینهمه سال همراهیشون و عذرخواهی میکردم بخاطر ایتکه به این روز انداخته بودمشون
اتفاقی که افتاد اینکه هرشب بهترمیشدم چون وقتی میخوابیدم بیشتر خشک میشدبدنم معیار بهبود رو تو طول شب و موقع بیداری گذاشتم .
خداروهزاران بارشکر الان خیلی خوبم میتونم بگم 95درصد سلامتیم برگشت به لطف الله و من بازم فهمیدم که باورهای ما چه میکنه
من اگه باور کرده بودم که مریضیه دیگه
الان از این اتاق به اون اتاق بیمارستانو مطب دکترهایی بودم که خودشونم دقیقا نمیدونستن باید چه کنن به جز هزینه گزاف این کارها خودم وخانوادم رو وارد یه پروسه بی پایانی میکردم که معلوم نبود تهش از کجا سر در میاره
ولی من به لطف آموزه های استاد باور داشتم که با فرکانسای در به داغونم به اینجا رسیدم پس با جایگزین کردن ورودی های مناسب و توجه به زیباییهاو نکات مثبت و شکرگزاری و بستن زیپ دهنم که به کسی نگم چی شده و توکل به الله مهربان وصدازدن و صدازدنش واروم بودنهای وصل بودن بهش خودمو رسوندم به اینجا که الان به راحتی دارم تایپ میکنم و به زندگی نرمالم برگشتم.
به خدا گفتم قربونت برم من اگه بودن سالی یه بار با خواهرمم باعث میشه مصداق
ظلمت نفسی بشم
قربونت من تنهایی وسلامتی ودرمسیر بودنو ترجیح میدم به دورهمی هایی که تهش میشه این.
گفتم خدایا ولی فک کنم تو به اونایی که تو مسیرن بیشتر سخت میگیریا
بابا اونا مثله نقل ونبات تمرگزشون رو منفیها بود شبم راحت میخوابیدن اصلا از این خشک شدن یهویی تموم بدنشونم خبری نبود باور کنید من خیلی تلاش میکردم اون چند روز خیلی اعراض کردم خیلی توجه به زیباییها کردم ولی خب ……
میدونید فردای اون روزی که برگشته بودیم و من نیمه خشک بودم رفتم با یه حال زار سمت قران و کلی باهاش درد دل کردم و گفتم خدایا باهام حرف بزن نیاز دارم صداتو بشنوم و قران رو باز گردم
الهی فداش بشم من اومد
فاصبر لحکم ربک و لاتکن کصاحب الحوت اذنادی و هو مکظوم(قلم 48)
باز تو برای حکم خدای خود صبرکن ومانند یونس نباش که با حال غم و اندوه خدارا خواند.
میدونید استاد سریع یاد شما افتادم که همیشه میگید احساس خوب اتفاقات خوب
که با خداهم ناله وشکایت نکنید
ببین سعیده خدامیگه مثل یونس بامن با غم حرف نزن. وای که چقدر این ایه ارومم کرد و فهمیدم مسیرم درسته و باید با احساس خوب این فاصله رو پر کنم تابسلامتی برسم.
راستی یه خبر خوب واونم اینکه یکشنبه 27 خرداد قراره یه همایش تو شرکت نفت محمودآباد برگزار بشه و پروانه های داوری روبعد از دوسال ونیم بهمون بدن انشالله.
میدونید من تو این شغل انقدر باورهای باحال و قوی دارم که خودمم حیرانم.
به جای اینکه بترسم و استرس بگیرم که چه جوری تویی که تاحالا در این زمینه کار نکردی میخوای پرونده بگیری رای بدی و سرنوشت مردم رو عوض کنی ، مطمئن و اروم نشستم و فقط دارم رو خودم کار میکنم.
من مطمئنم این شغل رسالته منه و من فقط مجری برنامه ها ونقشه های خداوندم .
میدونم همونطور که تموم مراحل این دوسال ونیمو خودش ساپورت کرد ومنو به اینجا رسوند بقیشم خودش هندل میکنه یعنی خودش دفترکارو جور میکنه خودش بهترین پرسنلو برام میاره پول صفرتاصدشو خودش میرسونه خودش میگه ومن درقالب رای مینویسم خودش منو که حتی یه ساعت کاراجرایی نکردمو در کمتر از چند روز میندازه رو غلطک خودش برام موفقیت و ثروت میسازه از اینکار وخلاصه من نماینده انحصاری خدام درقالب داور حرفه ای دادگستری تابه لطف و مددو راهنماییهاش برنامه های اونو اجرایی کنم انشالله.
میدونید استاد من باور دارم که باورها وارزوهای من از جنس همدیگه هستن انقدر مطمئنم که به تموم ارزوهام به موقعش میرسم که فقط دارم با ارامش زندگی میکنم و میدونم که هر کدوم در زمان درستش وارد زندگیم میشه و از خداخواستم 50 سال دیگه با سلامتی وصحت بهم عمر بده تا به لطفش زندگی رو زندگی کنم.
انشالله.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
به نام خداوند جان افرین
سلام دوست عزیزم
خوشحالم که خداوند هدایت کرد به کامنت شما و نکته ای رو واضح گوشزد کرد.
خداروشکر ،خداوند ارحم الراحمین کارها را برنامه ریزی کرده که من تنها زندگی میکنم .
و این تجربه شما رو به وضوح درک کرده ام و خودم تجربه اش کردم. و خداروشکر قبل از اجرای این تصمیم جدید این پیام رو دیدم و نشانه و یاداوری خوبی بود
خداروشکر
تبریک میگم برای مدرکتتون و یافتن رسالت تون و همچنین تجربه قدم زدن در فضای محوطه زیبا و تماشای دریا و شنیدن صدای دریا با نسیم ملایم ، در مجتمع شرکت نفت بسیار فوق العاده و تجربه زیبایی است که خداروشکر بارها تجربش کردم.
ممنون از شما که قلم خداوند شدید و این کامنت الهی را نوشتید
سلام سعیده زیبا
چه اسم بزرگی چه ادامه اسمت عظیم وزیباست ..آیت….
سلام دوست خوبم ..
ممنونم مکتوب کردی
سپاسگذارم در جمع همدیگر هستیم واز بودن در کنار هم راضی هستیم این خوبه ومدام گسترش میابد وحتما احساس خوب رو برا همدیگر ارسال میکنیم من خیلی تشکر وسپاسگذارم دوست قشنگم
کامنت خوبی نوشتی توحید وتقوا رو در بند بند جملاتت خوندم احساسم دگرگون شد با اعراض کردنت
تحسینت کردم
قابل تحسینی سعیده عزیز
تجربه شما رو دوست دارم
احساسات شما بسمت نور همیشه در حال گسترش باشد
سپاس
سلام به شما دوست عزیز وتوحیدی
خداروشکر بابت این جمع و این سایت و این همه سخنان زیبا که باعث میشه راحتتر در مسیر بمونیم واز هم بیاموزیم ومرتب درحال رشد باشیم.
خیلی ممنونم دوست عزیزم که این کامنت زیبا رو برام نوشتید و حس خوبی رو بهم منتقل کردید و درک کردید هر کلمه ای رو که نوشتم
اخه این حرفا رو هیج کجا نمیشه گفت همه میگن توهم زده طرف
تنها جایی که این سخنان کاملا درک میشه همینجاست
چندروز قبل یکی از آشناهامون گفت سعیده شنیدم دست وپات ورم کرده بود
منو میگی یه آن شاخ دراوردم بعد فهمیدم همسر عزیزم بهشون گفته
موندم جی حواب بدم ازمن انکار واز اون اصرار که تورو خدابگو
دیگه مجبور شدم سربسته یه چیزی بگم و حرفو جمعش کنم
ولی باورش که نمیشد
گفت فرید آقا میگه فکر کرده روماتیسم مفصل گرفتی
گفتم ای خدای من رفته تو اینترنتو چیا فک کرده
البته حق بش میدم منم اگه آدم سابق بودم همین کارو میکردم
همون موقع تودلم گفتم خدایاشکرت که منو هدایت کردی و ازبدنه جامعه دورم کردی وگرنه الان از این دکتر به اون بیمارستان بودم و هر روز بدتر میشدم.
بازم متشکر ازتون وامیدوارم بتونیم همواره درمسیر باشیم و هر روز متوکلتر و قانونی تر عمل کنیم .
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
ب نام خدای مهربان وهدایتگرم ! سلام ب روی ماه استاد خوشتیپم ومریم دوس داشتنی ام وسلام ب دوستای گلم دراین سایت بی نظیر! استاد اولا چقدر خوشحال شدم روی ماهتونو دوباره دیدم و دوباره بافایل جدید اومدید مارو خوشحال کردید بی نهایت ازتون سپاسگزارم! واما باورهای محدود کننده من زیاده سعی میکنم چندتایی بنویسم تا هم خودم آگاهتر شم همه بقیه استفاده کنن استاجاانم باور اول درمورد چشم زخم ک مهمونی میرفتم یا کسی تعریف میکرد ازمن سریع میومدم خونه اسفند دودمیکردم ک کسی منو چشم نزنه اگ اسفند دود نمیکردم سردرد میگرفتم این ی باور غلطی بود از قدیم بوده و اطرافیان هنوز این باور غلط دارن وخدارو شکر این باور غلط سالهاس گداشتم کنار! باور غلط بعدی ، دعا کردن بود هرمشکلی پیش میومد سریع میرفتم سراغ دعا نویس مثلا دعای رزق روزی دعا برای چشم زخم دعا برای مهرمحبت وووبااینکه میدونستم دعا کاری نمیکنه باز میرفتم سمتش و چقدر من هزینه کردم این دعا جواب نداد وچقدر خودموگول زدم خداروشکر این باور غلط هم گداشتم کنار، باورغلط بعدی درمورد گروه خونی از ی بنده خدایی ک تحصیل کرده هم هست واز خویشاوندان نزدیکم هست شنیدم ک میگفت گروه خونی A همیشه مستعد بیماری وکسایی ک این گروه خونی دارن بیشتر ازبقیه گروه خونی ها درمرض بیماری قرار دارن زودتر بیمار میشوند همین فردی ک ابن حرف ب من میزد خودش دائم ب خاطر همین باور غلط همیشه مریض بود این حرف تا مدتها تو ذهنم بود ومن ی مدت کوتاه این حرف توذهنم قبول کردم ومدتها پی درپی بیمار میشدم تااینکه این باورهم ب لطف الله شکستم ، باور غلط بعدی درمورد گواهینامه بود اینکه یکی از چشام ضعف بینایی داره و همیشه توباورام بود ک من نمیتونم با این چشم ضعیف گواهینامه بگیرم وخلاصه یسری فکرای محدود کننده توذهنم بود سالها اقدام نکردم درسن 38 سالگی تونستم ب این باور غلط غلبه کنم و برای بار اول امتحان قبول شدم گواهینامه رو براحتی گرفتم منیکه سالها برای خودم هیولا ساخته بودم تونستم این کار رو هم ب راحتی انجام بدم … باورهای قدرتمندکننده .! مسئله ادامه تحصیل و دانشگاه رفتن من بود باوجود مخالفت اطرافیان واینکه سنت بالاس نمیتونی بشین خونه بچه داری کن فلان بهمان من مصممتر میشدم والگوهایی دیدم ک در سن 50 وحتی 60 سالگی دارن ادامه تحصیل میدن و از دوم دبیرستان شروع کردم دانشگاه رفتم وتاکارشناسی پیش رفتم خداروشکر تونستم باوجود همه سختیا این مرحله روهم پشت سر بزارم ازاونجایی ک رشته ام تربیت بدنی بود ومن 34 سال داشتم بعضی از ورزشها مثل ژیمناستیک میگفتن نمیتونی سخته حرکات انجام بدی ولی ذهنم میگفت بدن من میتونه یکم باخودم صحبت میکردم یعنی همه چیو مسپردم دس خدا حرکات ژیمناستیک عالی بدون کم کاستی انجام مدادم هم دانشگاهیام باوجود سن کم نمیتونستن بعضی حرکات بزنن من براشون الگو شده بودم میگفتن خانوم شریفی وقتی تونسته ماهم میتونیم این مسئله باعث شد اعتمادب نفسم چقدربالا بره چقدر موفق تربشم ، باور قدرتمند کننده بعدی گرفتن گواهینامه با ی بار امتحان دادن همه میگفتن محال با ی بار امتحان دادن قبول شی مخصوصا مربی بهم میگفت توک استرس داری صددرصد چندبار میفتی من ازچندنفر ک برای باراول قبول شده بودم سوال کردم حرف مشترک اونا این بود ک باید تمرین کنی واسترس نداشته باشی من ی هفته تمرین کردم وسعی کردم ریلکس باشم روز امتحان وقتی نوبتم شد گفتم خدا خودمو سپردم ب تو رفتم پشت فرمان چنان آرامشی داشتم و چنان ریلکس رانندگی کردم ک خودمم باورم نمیشد فقط صدای سرهنگ میشنیدم ک میگفت برو تواین کوچه دوبل بگیر درضمن همه میگفتن سرهنگ خیلی سخت گیره همه رو میندازه ولی من وقتی پشت فرمون بودم آرام بودم بااطمینان کامل بدون اینکه حس کنم کسی پیشمه و دستور میده میروندم وخداروشکر با باراول قبول شدم ، این گرفتن گواهینامه هم باور محدودکننده برام داشت هم قدرتمند کننده ک براتون عرض کردم ب همین چندمورد بسنده میکنم امیدوارم تاثیر گدار بوده باشه استاد جااانم بی نهایت ازتون ممنونم بابت این آگاهیهایی ک بهمون میدید دوستتون دارم ..