یک توصیه:
پس از گوش دادن به فایل صوتی و تصویری، با توجه به موضوعات اساسی ای که در این فایل توضیح داده شده است، در این موضوع تفکر و تأمل کنید و جواب خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
1.سرمایه اصلیِ من چیست؟
سرمایه اصلی شما می تواند شامل ویژگی های شخصیتیِ سازنده ای باشد مثل:
صداقت، درستکاری، خوش خلقی، توانایی برقراری ارتباط، توانایی مدیریت بحران، توانایی مدیریت افراد، توانایی حل مسئله، توانایی دیدنِ نکات مثبت افراد و برانگیخته کردن آن ویژگی ها خصوصا در شرایط به ظاهر بحرانی و…
همچنین سرمایه اصلی شما شامل مهارت هایی تخصصی است که می توانی کسب کنی و هر بار در آن مهارت ها بهتر بشوی.
ضمن اینکه هر کدام از این دو جنبه از سرمایه اصلی شما، می تواند جنبه ی دیگر را رشد بدهد و مثمر ثمرتر کند. در نهایت، «ثروت و استقلال مالی»، فقط یکی از خروجی های سرمایه ی اصلی شماست.
2.چطور می توانم این سرمایه را رشد بدهم؟
یعنی با جزئیات بنویس:
در حال حاضر، چقدر بهبود دائمیِ این سرمایه های اصلی چقدر برایت اولویت دارد؟
چقدر از زمان، انرژی و تمرکز روزانه ی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی می شود؟
چه برنامه ها یا ایده هایی برای رشد این سرمایه ها می توانی داشته باشی؟
و اگر تمرکز اصلی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی بشود، چقدر کیفیت زندگی شما را در تمام جنبه ها بالاتر می برد؟
منابع بیشتر درباره موضوعات آموزشی این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD643MB42 دقیقه
- فایل صوتی سرمایه اصلی شما چیست؟!40MB42 دقیقه
استاد من هم یکی از همان بچه هایی هستم که با وجود اینکه گفته بودید دوره را نخریدید، اما خریدم. من همانطور که خیلی از دوستانی که مثل من بودند گفتند از همه دوره های شما آنقدر نتیجه گرفتم که با تمام وجود میخواستم این دوره را هم تهیه کنم. دلیل اصلی اش این بود که اسم این دوره قانون سلامتی بود و نه دوره لاغری یا دوره درمان بیماری قلبی یا دیابت نوع 2. من با دقت به همه فایلهای معرفی شما گوش دادم. بارها روی آنها تامل کردم. شما خودتان در یکی از این فایلها گفتید این دوره الزاما برای لاغری یا منحصر به افراد دیابتی نیست. این یک سبک زندگی هست که سلامتی شما را تامین می کند.
من به خودم گفتم از زمانی که خودم را می شناسم لاغر بودم و هر تلاشی کردم هرگز وزن اضافه نکردم. من نه دیابت داشتم و نه فشارخون و نه هیچ مشکل خاصی که اسم نوعی بیماری را بشود روی آن گذاشت. تازه همیشه مایه حسرت دیگران بودم که هر چه دلم می خواهد می خورم بدون اینکه نگران چاقی باشم. یادم میاد بعد از وضع حمل خاله ام بهم گفت من اصلا باور نمی کنم که تو بچه ات یک ماهش است و تو دوباره برگشتی به همان وزن قبلی. خلاصه اینکه از نظر دیگران هم من یک آدم سالم و خوش شانس بودم. اما مشکلات روزمره ای داشتم که بقول شما اینقدر به آنها عادت کرده بودم که فکر می کردم طبیعی هستند. خیلی از آنها را به بالا رفتن سن نسبت می دادم و با بقیه هم می ساختم. تا اینکه علائمی را که شما لیست کردید بررسی کردم و دیدم من بسیار از این علائم از جمله خستگی همیشگی، خواب آلودگی، گرفتگی عضلات، خشکی پوست، مشکلات رحم، ریزش شدید مو، حساسیتهای فصلی که دیگر به دائمی تبدیل شده بود و به نوعی غیر قابل تحمل بود، فراموشی شدید، کمر درد و … را دارم اما با آنها کنار آمده ام.
به خودم گفتم من که لاغر هستم و این روشی که الان دارم منجر به اضافه وزن من نشده است که بخواهم نگهش دارم. این علائم هم که هست. اسم این دوره قانون سلامتی است یعنی مربوط به همه آدمها با هر اندام و وزن و وضعیتی که دارند می شود. بنابراین من میخواهم سالم باشم. میخواهم از بقیه عمرم لذت ببرم. نمی خواهم همیشه خسته باشم و حتی اگر 5 دقیقه در هر ساعتی از روز وقت دارم طوری بخوابم که خواب ببینم! نمی خواهم اگر با دیگران در مورد اتفاقی که هفته پیش افتاده حرف می زنیم من هاج و واج نگاه کنم چون همه چیز را فراموش کرده ام، نمی خواهم روزی یک کیلو کرم به صورتم بمالم و هوا به پوستم نخورد، نمی خواهم با حساسیتی که دارم هر روز دست و پنجه نرم کنم، میخواهم موهایی زیبا و پرپشت داشته باشم و هر بار که جارو می کشم تمام کیسه جارو از گوله موهای ریخته من پر نشود، و در یک کلام میخواهم هر چه سنم بالاتر می رود شاداب تر، تندرست تر و قوی تر باشم تا دو فردای دیگر روی دست این و آن نیفتم. من سلامتی می خواهم حتی اگر از این که هستم لاغرتر شوم.
و من این دوره را خریدم و آنوقت بود که فهمیدم چه کار درستی کردم. فهمیدم که بدون این که بدانم با مصرف وحشتناک کربوهیدرات در 6 وعده در روز چه بلایی سر بدنم آورده بودم. و البته که همیشه گرسنه بودم. فهمیدم که عدم تحرک چه بلایی بر سیستم بدن من آورده است. اوایل کمی لاغرتر شدم و از دیدن وزنم روی ترازو یک جورایی وحشت کردم اما به خودم گفتم تو باید ادامه بدی. از اینکه وزنت کم شده نترس. استاد گفته عضله می سازی. به فکر عضله سازی باش نه نگهداشتن مایعات نامناسبی که بخاطر مصرف کربوهیدراتها هر روزه داره به بدنت جذب میشه. و من ادامه دادم.
الان هنوز وزنم بالا نرفته است چون تا جلسه 6 کار کرده ام و نمی دانم که استاد در مورد عضله سازی صحبت کرده اند یا نه. اما تا همین جا اینقدر نتایج عالی گرفته ام که فکر نمی کنم دیگر تا آخر عمرم این سبک را تغییر دهم. نه اینکه بگویم دیگر هوسی ندارم و نجواهای شیطان برای مصرف شیرینی ها، پلو خورش ها و پاستاهای ایتالیایی و پیتزاهای خوشمزه و نان و پنیر و گردوی صبحانه تنگ نمی شود. اما مرتب به خودم می گویم این سبک تغذیه برای من نتایجی آورده که قابل مقایسه با هیچ لذتی که از خوردن این خوراکی ها بدست می آوردم نیست. انرژی بالاتر، خواب آلودگی کمتر، ریزش مو به مراتب کمتر، نیاز بسیار کمتر به مصرف کرم، بهبود زیاد در حساسیت از نشانه هایی است که بعد از مدت کوتاهی بدست آوردم.
تازه استفاده از این دوره برای من این دستاورد را داشت که بعد از حدود 7 سال یک آزمایش کامل خون بگیرم و بفهمم داخل این بدن بیچاره من چه می گذرد. و با مصرف ویتامینهای که در آنها فقیر بودم بتوانم حال بهتری برایش فراهم کنم.
خدا را شکر می کنم که در این مسیر هستم. از اینکه با استاد بی نظیری مثل شما آشنا هستم که در هر جنبه ای از زندگی می توانم به توصیه هایش تکیه کنم، به کار ببندم و از نتایجش لذت ببرم. از اینکه خداوند این تعهد و ایمان را در وجود من قرار داد که براحتی بتوانم جلوی خواسته های ذهنم بایستم و سبک غذایی خود را که درست شبیه به یک اعتیاد وحشتناک بود، بعد از مدت کوتاهی تغییر دهم. که البته این را هم مدیون آموزشهای استاد عزیزی می دانم که از چند سال قبل به من یاد داده که چطور باید ذهنم را کنترل کنم. وگرنه بعید می دانم که به این راحتی و سرعت می توانستم این سبک را تغییر دهم. منی که واقعا بصورت وحشتناکی هر چه بدستم می رسید در هر ساعتی از روز می خوردم و سیری ناپذیر بودم.
استاد با وجود اینکه در طی دوره هر از گاهی ما را سرزنش می کنید که چرا این دوره را تهیه کردیم با وجود اینکه گفته بودید نکنیم، اما من به همان توصیه های کوتاهی که بعد از گفتن این جمله به ما می کنید هزاران بار گوش میدم و میگم این جملات داره برای من گفته میشه. باید صد تا گوش دیگه قرض کنم، آنها را درک کنم و عمل کنم. به یک دلیل ساده: نتایجی که گرفتم ارزشش را دارد!
استاد عزیزم
از این آگاهی هایی که در اختیار ما قرار میدید واقعا تشکر می کنم. اصلا انگار این فایل برای من آماده شده بود. من در شرایطی هستم که کسب و کارم را راه انداخته ام. کار من تولید محصولات آموزشی در استفاده از یک نرم افزار تخصصی در زمینه کاری خودم است، اما نتیجه زیادی از آن نگرفته ام و مطمئن هستم که تنها دلیل آن همین مواردی است که شما عنوان کردید: عدم احساس لیاقت، عدم ارزش دادن به سرمایه واقعی که دارم و عدم عزت نفس. این متن رو دارم برای خودم می نویسم فقط برای اینکه به خودم کمک کنم و باورهای بهتری در وجود خودم بسازم. استاد من حرف شما رو با تمام وجود تایید می کنم که نوشتن و صحبت کردن در مورد باورهایی که میخواهیم بسازیم ابزارهای جادویی هستند که بی شک ما را به نتیجه می رسانند.
سرمایه اصلی من در درجه اول صداقت، درستکاری، خلوص نیت و تعهد به قولی که می دهم است. من برای بیشتر کردن این سرمایه باید تلاش کنم:
• اگر لغزشی در کارم هست که متوجه آن نیستم را برطرف کنم.
• اگر مشتری دارم که در انتظار قولی است که از من شنیده اما من به دلیل نداشتن وقت او را فراموش کرده ام به او مراجعه کنم و به قول خودم عمل کنم.
• محصولی را که تولید کرده ام بررسی کنم و اگر موردی در آن پیدا می کنم که به نوعی کپی برداری از کار دیگران است آن را اصلاح کنم.
• در تولید این محصول افراد زیادی به صورت مستقیم و غیر مستقیم به من کمک کرده اند، این افراد را لیست کنم و اگر فردی را از قلم انداخته ام و از او تشکر نکرده ام یا تولید محصولم را به او اطلاع نداده ام این کار را انجام دهم.
سرمایه دوم من تخصص، حرفه، تحصیلات، تجربه سالهای زیاد، مطالعه و ماهها صرف وقت برای محصول تولید شده است. برای بهتر کردن و بالاتر بردن این سرمایه می توانم:
• یک بار دیگر محصولم را بطور کامل و دقیق بررسی کنم و سعی کنم از زاویه دید مشتری یا دانشجویی که میخواهد از این آموزش استفاده کند نگاه کنم. اگر جایی ابهامی در توضیحاتم وجود دارد سعی کنم آنرا برطرف کنم. اگر لازم است برای واضح تر کردن موضوعی که خودم هم تسلط کافی به آن ندارم، مطالعه و تحقیق کنم و محصولم را با دانش جدید آپدیت کنم.
• می توانم به جنبه های دیگری از کاری که انجام داده ام بپردازم. اگر مهارت یا دانش کافی در مورد آن ندارم آن را بدست بیاورم و هر چه بیشتر محصولم را غنی کنم و به سوالات و مسائلی که دانشجویان دارند بیشتر و بهتر پاسخ بدهم.
• روی عزت نفس خودم هر روزه و بطور مستمر کار کنم. کار من بصورت آنلاین است و هیچ ارتباط مستقیمی با افراد ندارم. در واقع می توانم داشته باشم اما با وجود اینکه محصولم بسیار کاربردی و مورد نیاز دانشجویان و حتی متخصصین است، از روبرویی با آدمها و توضیح دادن در مورد محصولم به آنها هراس دارم. باید خودم را در موقعیت هایی قرار دهم که بصورت حضوری محصولم را معرفی کنم، پاسخ سوالات افراد را در مورد آن بدهم و ابهامات را برطرف کنم. یک مشکل بسیار بزرگی که دارم این است که منتظر هستم دیگرانی که به زعم من روابط بیشتری با افراد دارند و با تجربه تر از من هستند نحوه این برقراری ارتباط را تایید کنند و حتی خودشان عامل ایجاد این زمینه برای من باشند. در حالیکه من با بیش از 15 سال تحصیل و تجربه در زمینه کاری خودم، چاپ مقالات بسیار زیاد، شرکت در پروژه های بین المللی و … در موقعیتی هستم که ارتباطات خودم را با افراد همکار در همه جای دنیا برقرار کنم و برای خودم تصمیم بگیرم و نیازی به تایید دیگران هر قدر هم با تجربه تر از من هستند نداشته باشم. به این ترتیب قطعا زمانی که افراد آگاهی و اطلاعات بیشتری در مورد محصول من داشته باشند با دید بازتری می توانند اقدام به خرید کنند و من مشتریان بیشتری را تجربه کنم.
• برای محصولی که تولید کرده ام فایلهای معرفی بصورت آنلاین در اختیار افراد علاقمند بگذارم و محتویات محصول را هر چه بیشتر برایشان باز کنم. می دانم این کار بسیار مهم است اما هر بار که به انجام آن فکر می کنم این نجوا به سراغم میاید که اگر تو فایلهای معرفی برای محصولت درست کنی و خیلی در مورد کارت توضیح بدهی دیگر افراد نیازی به خرید از تو ندارند و کل مطلب را از فایلهای معرفی تو دریافت می کنند. اما بعد به استاد نگاه می کنم که با دست و دلبازی فایلهای طولانی معرفی برای محصولی که تولید کرده اند درست می کنند و بصورت هدیه در اختیار افراد قرار می دهند. منی که محصولی را خریداری کرده و این فایلهای معرفی را گوش می کنم واقعا هیچ تفاوتی در مطالب معرفی و خود دوره نمی بینم. تنها تفاوت این است که مطالب در دوره بیشتر باز می شود، توضیحات بیشتر است، مثالها بیشتر است. پس چطور است که با وجود همه این مطالب استاد هر روز مشتریان بیشتری دارند و هر روز به جمع افرادی که از یک دوره استفاده می کنند اضافه می شود. تازه معرفی کاری که من انجام می دهم اصلا هیچ ربطی به فایلهای معرفی استاد ندارد یعنی نمی تواند داشته باشد چون محتوای محصول من کدنویسی و انجام آنالیزهای آماری بصورت قدم به قدم است که اصلا امکان توضیح دادن آن در فایلهای معرفی وجود ندارد. بنابراین باید روی این باور نادرست که ریشه در باور کمبود دارد خیلی کار کنم و این کار را درست مثل استاد با دست و دلبازی انجام دهم و از هیچ چیز نترسم.
و اما در مورد مثال در مورد افرادی که با این باور که پول می تواند برای انسان کار کند و پول بیشتر بسازد یک مثال دارم.
ما در گذشته با پدر و مادر و خواهرهایم در خانه ای دو طبقه که مال خودمان بود در نزدیکی مرکز تهران زندگی می کردیم. از تولد تا سالهای راهنمایی من در این خانه بزرگ شدم. مادرم به این دلیل که ما در حال بزرگ شدن بودیم و از دیدگاه او محله ای که در آن زندگی می کردیم امکانات مناسب نداشت و کلا محله خوبی نبود تصمیم گرفت ما را به جای بهتری ببرد که هم در مدارس بهتری تحصیل کنیم و هم در محیط مناسب تری زندگی کنیم. بنابراین تصمیم بر این شد که این خانه دو طبقه فروخته شود. ما این خانه را فروختیم و درست زمانی که می خواستیم یک خانه دیگر را معامله کنیم اتفاقات عجیبی در اقتصاد ایران افتاد (همزمان با پایان جنگ ایران و عراق) و کل سرمایه ما که از آن خانه بدست آمده بود ارزش بسیار کمی پیدا کرد و ما نتوانستیم معامله جدید را انجام دهیم. با پولی که داشتیم باز هم باید جای نامناسبی خانه می خریدیم بنابراین به اصرار مادرم در یک محله خوب آپارتمانی اجاره کردیم و با پولی که از آن خانه دو طبقه به دست آمده بود پدرم تصمیم گرفت سرمایه گذاری کند. آنموقع بازار شرکتهای سرمایه گذاری خیلی داغ بود که افراد پولشان را به این شرکتها می دادند و هر ماهه سودهای کلانی دریافت می کردند. پدر من بعد از مطالعه و مشورت با افراد بسیار زیادی کل پول خانه را به یکی از این به اصطلاح معتبرترین و خوش حسابترین و با قدمت ترین این شرکتها سپرد و خوشحال و خندان با خیالی آسوده آمد و سر جایش نشست و منتظر سودهای ماهیانه شد. اما اتفاقی که افتاد این بود که حتی یک ماه هم پدرم نتوانست این سود را دریافت کند. زمانی که برای دریافت سود ماه اول تاخیر ایجاد شد، به شرکت مراجعه کرد و با این صحنه مواجه شد. هزاران نفر آدم بدبخت و بیچاره مثل پدر من جلوی ساختمان شرکت جمع شده بودند، پلیس با ماشینهایش آژیرکشان خیابانها را بسته بود و در شرکت را پلمب کرده بود. صاحب شرکت با کل دم و دستگاهش و تمام کارمندان و افراد دست اندرکار یک شبه ناپدید شده بودند و هیچ اثری از آنها نبود. پدر من سالها برای بدست آوردن سرمایه از دست رفته اش تلاش کرد و جنگید اما تا همین الان که بیش از سی سال از این اتفاق می گذرد ریالی نتوانسته پس بگیرد. زندگی ما بعد از آن تبدیل به جهنم شد و پدر من دیگر هرگز نتوانست صاحب خانه ای شود یا زندگی مناسبی برای ما فراهم کند. این تجربه ای بود که در زندگی خود من اتفاق افتاد. البته که من هم از این اشتباهات نه به این شکل کلان اما در سطح کوچکتر بسیار انجام داده ام. درست است که من بسیار به این کار پدرم انتقاد داشتم اما جالب است که وقتی در موقعیت او قرار می گرفتم درست مثل او تصمیم گیری می کردم.
دوستتون دارم و باز هم از این آگاهی های ناب تشکر می کنم همینطور از خانم شایسته عزیز که با ریزبینی منحصر به فرد خودشان عامل تولید این فایل بودند.