یک توصیه:
پس از گوش دادن به فایل صوتی و تصویری، با توجه به موضوعات اساسی ای که در این فایل توضیح داده شده است، در این موضوع تفکر و تأمل کنید و جواب خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
1.سرمایه اصلیِ من چیست؟
سرمایه اصلی شما می تواند شامل ویژگی های شخصیتیِ سازنده ای باشد مثل:
صداقت، درستکاری، خوش خلقی، توانایی برقراری ارتباط، توانایی مدیریت بحران، توانایی مدیریت افراد، توانایی حل مسئله، توانایی دیدنِ نکات مثبت افراد و برانگیخته کردن آن ویژگی ها خصوصا در شرایط به ظاهر بحرانی و…
همچنین سرمایه اصلی شما شامل مهارت هایی تخصصی است که می توانی کسب کنی و هر بار در آن مهارت ها بهتر بشوی.
ضمن اینکه هر کدام از این دو جنبه از سرمایه اصلی شما، می تواند جنبه ی دیگر را رشد بدهد و مثمر ثمرتر کند. در نهایت، «ثروت و استقلال مالی»، فقط یکی از خروجی های سرمایه ی اصلی شماست.
2.چطور می توانم این سرمایه را رشد بدهم؟
یعنی با جزئیات بنویس:
در حال حاضر، چقدر بهبود دائمیِ این سرمایه های اصلی چقدر برایت اولویت دارد؟
چقدر از زمان، انرژی و تمرکز روزانه ی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی می شود؟
چه برنامه ها یا ایده هایی برای رشد این سرمایه ها می توانی داشته باشی؟
و اگر تمرکز اصلی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی بشود، چقدر کیفیت زندگی شما را در تمام جنبه ها بالاتر می برد؟
منابع بیشتر درباره موضوعات آموزشی این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD643MB42 دقیقه
- فایل صوتی سرمایه اصلی شما چیست؟!40MB42 دقیقه
سلام به همه
امان از این ذهن فراموشکار، من کار امروزم رو دقیقا مدیون سرمایه صداقت هستم سه سال پیش من یک کارشناس ساده آی تی بودم در یک شرکت بزرگ پخش، و با اینکه تمام بار کار تیم مون روی دوش من بود ولی اصلا و ابدا دیده نمیشدم و هر وقت درباره افزایش حقوق صحبت میکردم حواله می شدم به یه زمان و وقت بهتر و همین باعث شد که بعد از هفت سال از این شرکت جدا بشم ،تمام سه سال گذشته با عباسمنش گذشت و تمام تمرکزم روی رشد شخصیم بود
من دیگه اون آدم سابق نبودم دنیام بزرگتر شده بود، همه اش دنبال ایجاد چالشهای بزرگتر بودم برعکس قبل که از هر تجربه جدیدی فراری بودم و به نوعی فکر میکردم آرامش در سکون و نگه داشتن داشته هامه
اما وقتی تو رشد میکنی دنیات بزرگتر میشه و ترسهات کمتر، من رشد کردم و رشد کردم و سال گذشته در چنین روزهایی به لطف آموزه های استاد در دوره 12 قدم از کاری که تازه یکسال بود واردش شده بودم و علاقه ای بهش نداشتم اومدم بیرون، و خدا با بزرگی خودش و با یه سناریو زیبا و قشنگ و با شکوه هر چه تمامتر من رو به شرکت قبلی که سه سال پیش کار میکردم هدایت کرد دقیقا مصداق تعز من تشا
اما این بار به عنوان رئیس نرم افزار، اما این بار اونها بودن که با هزار التماس به سمت من اومدن، اونها بودن که حقوق سه برابر کار قبلیم که شجاعت به خرج داده بودم و ازش بیرون اومده بودم به من دادن و توی جلسه اولیه ای که باهاشون داشتم تنها تقاضاشون از من این بود که تو بیا و فقط نظارت کن به تیم، اصلا نمی خوایم کار هم بکنی فقط میخوایم کسی بالای سر تیم باشه که بهش اطمینان داشته باشیم و همه اینها به خاطر عدم صداقت نفر قبلی بود و دزدی ها و اختلاسهایی که در شرکت انجام شده بود
این بار اونها خریدار صداقت و یکرنگی من بودن و منی که با باورهای قبلیم به شدت از پذیرفتن مسئولیت و مدیریت فراری بودم و همیشه با خودم میگفتم مدیریت، اونم مدیریت آی تی چنین مجموعه ای یعنی دردسر، این بار با آموزه های جدیدی که از عباسمنش یاد گرفته بودم پذیرفتم، چون عباسمنش بهم گفته بود تو برو جلو، خدا هست و از طریق دستهاش کمکت میکنه هدایتت میکنه و خدا هم بود همواره بود ولی باز امان از ذهن فراموشکار که باعث میشه یادت بره چی شد؟ چه جوری شد؟ ریشه قضیه چی بود
بی خود نیست که عباسمنش همه اش تاکید میکنه به گرفتن عکس قبل از عمل، به گذاشتن نشونه و ردپا، که وقتی برمیگردی عقب بدونی که کجا بودی و مسیر چطور بود و حالا کجایی و چقدر مسیر زیباتر و آسونتر و راحتتر شده
خدایا خودت هدایتم کن که همواره و همیشه نعمتهام رو ببینم و برام عادی نشن
سلام
الان که کامنت شما رو خوندم یاد حرف خودم افتادم که دقیقا مشابه تاکیدات استاد بود
روزی که مراسم معارفه من در سمت جدید بود خطاب به نیروهام گفتم صداقت مثل بذری میمونه که تو امروز میکاری ولی نمی دونی کی جوونه میزنه ولی مطمئن باشید قطعا یه روز ریشه میکنه و از زیر خاک میاد بیرون