سرمایه اصلی شما چیست؟!


یک توصیه:

پس از گوش دادن به فایل صوتی و تصویری، با توجه به موضوعات اساسی ای که در این فایل توضیح داده شده است، در این موضوع تفکر و تأمل کنید و جواب خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:

1.سرمایه اصلیِ من چیست؟

سرمایه اصلی شما می تواند شامل ویژگی های شخصیتیِ سازنده ای باشد مثل:

صداقت، درستکاری، خوش خلقی، توانایی برقراری ارتباط، توانایی مدیریت بحران، توانایی مدیریت افراد، توانایی حل مسئله، توانایی دیدنِ نکات مثبت افراد و برانگیخته کردن آن ویژگی ها خصوصا در شرایط به ظاهر بحرانی و…

همچنین سرمایه اصلی شما شامل مهارت هایی تخصصی است که می توانی کسب کنی و هر بار  در آن مهارت ها بهتر بشوی.

ضمن اینکه هر کدام از این دو جنبه از سرمایه اصلی شما، می تواند جنبه ی دیگر را رشد بدهد و مثمر ثمرتر کند. در نهایت، «ثروت و استقلال مالی»، فقط یکی از خروجی های سرمایه ی اصلی شماست.

2.چطور می توانم این سرمایه را رشد بدهم؟

یعنی با جزئیات بنویس:

در حال حاضر، چقدر بهبود دائمیِ این سرمایه های اصلی چقدر برایت اولویت دارد؟

چقدر از زمان، انرژی و تمرکز روزانه ی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی می شود؟

چه برنامه ها یا ایده هایی برای رشد این سرمایه ها می توانی داشته باشی؟

و اگر تمرکز اصلی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی بشود، چقدر کیفیت زندگی شما را در تمام جنبه ها بالاتر می برد؟


منابع بیشتر درباره موضوعات آموزشی این فایل:

دوره روانشناسی ثروت 3 و نقش آموزش های این دوره در هدایت شما برای «تبدیل توانایی های درونی به ثروت و استقلال مالی»

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    643MB
    42 دقیقه
  • فایل صوتی سرمایه اصلی شما چیست؟!
    40MB
    42 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

735 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی رمضانی» در این صفحه: 1
  1. -
    علی رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1876 روز

    به نام خدا

    استاد عزیز سلام.عاشق این کار جهانم که به این خوبی میتونه هماهنگ سازی انجام بده و به هر حرفی احتیاج دارم یا به هر آگاهی احتیاج دارم به من گفته میشه.

    استاد عزیز من تا دو روز دیگه کنکور دارم ولی من وقتی فهمیدم اصل چیه و مدرک و تحصیلات و این باور که قراره مدرک برای من کاری انجام بده یا من قراره دکتر یا مهندس و وکیل بشم و قراره این کاره برای من ثروت بیاره رو فهمیدم که اصل نیست دیگه تموم شد دیگه تموم شد .روی ذهن من حک شد که این ها اصل نیست چرا چون کسی این حرفارو میزنه که نتیجه دستشه اونم چه نتیجه ای.

    بعد گفتم خب اصل چیه اصل اینه که من روی خودم .توانایی هام سرمایه گذاری کنم.یادمه توی فیلم جنگجوی درون میگفت جنگجوی واقعی کسیه که عشقو توی کاری که دوست داره پیدا میکنه.رفتم سراغ عشقو علاقه ام در حالی که چند ماه مونده که کنکور بدما و به قول شما هیچ وعده و وعیدی از طرف کسی به من داده نشده بود فقط وعده ای از طرف خدا بود که من قراره به تو کمک کنم. رفتم دنبال عشفم ولی با تکامل. از اول کار که خواستم شروع کنم اصل و اساس کارم رو گذاشتم روی درستی و پاکی .اصلا به نظر من کسی که با عشق کاری شروع میکنه نمیتونه جز از خوبی و پاکی توی مسیر اون کارش انجام بده.

    از خونه شروع کردم با لپتابم و تخقیقاتم رو شروع کردم با ایمان. تو همین جا بگم من سال پیش کنکور دادم و رتبه ام خراب بود ولی من میتونستم با سابقه تحصیلی دبیرستانم رشته مورد علاقه الانم رو انتخاب و ادامه بدم ولی چون به قول قران اونموقع کور و کر بودم و مهر بر قلبم زده شده بود حتی کلمه مجاز رو ندیدم.

    کار کردم و کار تا جایی که وقتی توی یکی از گلخونه هایی که داشتم قدم میزدم و غرق در زیبایی بودم صاحب گلخونه بدون اینکه من حرفی بزنم گفت:

    چقدر به این کار علاقه داری؟

    گفتم :معلوم نیست؟( چون هر روز دوسه بار میرفتم گلخونه)

    گفتش : ما یک نفر رو لازم داریم واسه کار از ساعت فلان تا فلان میتونی بیای؟

    بعد من که توی کار خدا کمی درک داشتم زیاد شوکه نشدم ولی سپاسگذارم که چنین قوانین ساده ای رو گذاشته که من ازشون استفاده کنم.

    ببین من نه درخواستی دادم.نه دنبال کار میگشتم. ولی انقدر غرق توی این عشق و علاقه ام به گل و گیاه بودم و انقدر مطالعه و تحقیق کردم که پیشنهادات کاری به صورت طبیعی وارد زندگیم شد. منم که از خدا خواسته قبول کردم و قراره از ۱۱ تیر مشغول به کار بشم.این اتفاقات تازه از تنور اومدن بیرونا فکر نکنید واسه سال ها پیشه.

    ولی همین که من تا همینجاش روی عشق و علاقه ام این قدر تمرکز کردم تا جایی که حتی توی خوابم هم خواب گل و گیاه رو میبینم کار برام انجام میده واقعا قابل ستایشه.

    این از این قسمت کار که سرمایه گذاری روی عشق و علاقه رو گفتم.

    استاد من وقتی که ۱۱ یا ۱۲ سالم بود زمانی که هر کسی نمره ( خیلی خوب) میگرفت یه جایزه ای میدادن

    من وقتی که نمره خوبی نمیگرفتم و جایزه نمیگرفتم یواشکی مداد یا خودکار یکی دیگه رو بر میداشتم و به خونواده ام میگفتم جایزه نمره امه و اونا تحسین میکردن و از این جور چیزا.

    ولی توی همون بچگیم هم احساس میکردم که یه جای کار میلنگه و این من واقعیم نیستم. تا جایی که من آخرش به مادرم اعتراف کردم و مادرم هم خب طبیعتا عصبانی شد و ادامه داستان.

    اونموقع بچه بودم ولی باز هم یه جورایی خدا منو هدایت کرد با زبون بچگی و کاری کرد من این کارو ترک کنم.

    ولی الان من میدونم کسی این کار رو میکنه(منظورم دزدیه) که از خدا امیدش قطع شده.اتصالش از منبع قطع شده(  مثل دوره قانون سلامتی در بحث سرطان) و کسی که که پلش با خدا رو قطع میکنه پلش با زندگی واقعی رو قطع کرده.

    نه میتونه به کسی اعتماد کنه.نه کسی به اون اعتماد میکنه.نه میتونه ثروت بسازه.نه میتونه لذت ببره از زندگیش . ونه آخرت رو داره چون واقعا از منبع همه خوبی ها جدا شده.و نقطه مقابل این یعنی اعتماد.پاکی.راستگویی.وفاداری به قول.این ها واقعا سرمایه های من حداقل بعد از این فایل خواهد بود.

    یادمه من از عموم یه هندزفری قرض کردم تا یکی دو روز کارامو انجام بدم بعد این که کارم تموم شد تر و تمیز کردم و برقش انداختم و حتی یه مشکلی هم که داشت رو حل کردم.بعد از اون عموم خودش به من میگه اگه چیزی احتیاج داشتی اول به خودم بگو چون اولا میدونه که سر موقع بهش بر میگردونم دوما نه تنها بهش آسیب نمیزنم بلکه حتی شاید تعمیرش هم بکنم.کل قضیه بیزینس هم همین قدر ساده اس. باید هم باشه چون قوانین خدا همگی همین قدر ساده ان.

    اینم از قضیه پاکی و درستی در زندگی.

    یک نکته خیلی خیلی خیلی مهمی رو گفتید اونم این بود که حتی فکر کردن روی چیزی که اصل نیست انرژی و تمرکز شما رو از اصل بر میداره.من نمیخوام توضیح خاصی در مورد این بدم فقط میخوام تجربه ام رو بگم چون بعضیا میگیرن بعضی ها هم نه.

    من دوساله دارم کنکور میدم سال اول خرخون بودم و کلی میخوندم و از نظرم این بود که باید خوند دیگه باید مدرک داشت و از این حرفا ولی سال بعدش یعنی امسال که اصل رو فهمیدم قضیه فرق کرد.شروع کردم به گوش دادن فایلای رایگان و گوش نمیدادم میبلعیدم.

    ولی این کنکوره و مدرکه سر جاش بود و کارشو میکرد.(کامل از زندگیم خارجش نکرده بودم)  ولی من هر چقدر زور میزدم که خب فهمیدیم باید برم سر شغل مورد علاقه ام پس چرا نمیرم خب؟  بابا پدرمونو در آوردی اینقدر فایل گوش دادی اینقدر مثال انسان های موفق رو پیدا کردی پس چرا عمل نمیکنی .تا وقتی که فهمیدم این کنکوره زیر مبل به عنوان آشغال قایم شده و من تصمیم قطعی درموردش نگرفته بودم.همین روزی یه ساعت فکر کردن در مورد کنکور و مدرک و این حرفا جلوی تاثیر ۷ یا ۸ ساعت مطالعه روزانه در مورد کار مورد علاقه رو میگرفت چجوری ؟ فقط با فکر کردن بهش .همین قدر ساده. تا وقتی که نشستم دو دو تا چهار تا کردم دیدم باید کامل بندازی اون ور و ۱۰۰ درصد تمرکزت رو بزاری رو کار و تنها چیزی که احتیج داری ایمانه و توکل .مطمعن باش که جواب میدهد. مطمعن باش که خودش میبینه و همین کافیه .

    اعراض و کن و حرکت. بعدش من فهمیدم که وقتی استاد میگه خداوند به من وعده داد یعنی چی . تا وقتی که من پنبه در گوش بودم و جلوی الهامات رو خودم میگیرم چرا به خدا تهمت بزنم. بعدش که توکل کردم ایده ها دارن میان. رفتار اطرافیان عوض میشن. به صورت طبیعی .

    و در آخر میخواهم از شما و خانم شایستع تشکر کنم که اینقدر خوبید و اینقدر به خدای بزرگ نزدیک هستید که ازش یاد میگیرید و به ما هم یاد میدید.

    خیلی دوستتون دارم .

    همه این مطالب با عشق خالص نوشته شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: