یک توصیه:
پس از گوش دادن به فایل صوتی و تصویری، با توجه به موضوعات اساسی ای که در این فایل توضیح داده شده است، در این موضوع تفکر و تأمل کنید و جواب خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
1.سرمایه اصلیِ من چیست؟
سرمایه اصلی شما می تواند شامل ویژگی های شخصیتیِ سازنده ای باشد مثل:
صداقت، درستکاری، خوش خلقی، توانایی برقراری ارتباط، توانایی مدیریت بحران، توانایی مدیریت افراد، توانایی حل مسئله، توانایی دیدنِ نکات مثبت افراد و برانگیخته کردن آن ویژگی ها خصوصا در شرایط به ظاهر بحرانی و…
همچنین سرمایه اصلی شما شامل مهارت هایی تخصصی است که می توانی کسب کنی و هر بار در آن مهارت ها بهتر بشوی.
ضمن اینکه هر کدام از این دو جنبه از سرمایه اصلی شما، می تواند جنبه ی دیگر را رشد بدهد و مثمر ثمرتر کند. در نهایت، «ثروت و استقلال مالی»، فقط یکی از خروجی های سرمایه ی اصلی شماست.
2.چطور می توانم این سرمایه را رشد بدهم؟
یعنی با جزئیات بنویس:
در حال حاضر، چقدر بهبود دائمیِ این سرمایه های اصلی چقدر برایت اولویت دارد؟
چقدر از زمان، انرژی و تمرکز روزانه ی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی می شود؟
چه برنامه ها یا ایده هایی برای رشد این سرمایه ها می توانی داشته باشی؟
و اگر تمرکز اصلی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی بشود، چقدر کیفیت زندگی شما را در تمام جنبه ها بالاتر می برد؟
منابع بیشتر درباره موضوعات آموزشی این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD643MB42 دقیقه
- فایل صوتی سرمایه اصلی شما چیست؟!40MB42 دقیقه
سلام استاد عزیزم امیدوارم که حالتون خیلی خوب باشه
داشتم به این فکر میکردم که چرا اولین شغل من که دوست داشتم توی زمینه لباس باشه که به صورت کاملا هدایتی برخورد کردیم ما با اون مدیر فروشگاه که بهترین فروشگاه شهرمون بود اونا به من اعتماد کردن و من رو اونجا استخدام کردن؟
چرا چون که من به خودم با اینکه هیچ تجربه ای نداشتم توی این حیطه و فقط علاقم به لباس بود و اعتماد داشتم میدونستم که آقا من یه آدم کامل نیستم ولی خیلی درستکارم فقط همین و خب توی نگاه اول که مدیر فروشگاه منو دید دوست داشت که منو انتخاب کنه با اینکه اون موقع من حتی لباس خاصی نپوشیده بودم و اتفاقا لباس بعد از باشگام بود و خیلی به نظر خودمم حتی بد بود ولی همون موقع این اومد توی ذهنم و البته از سرچ کردن کار هم خسته شده بودم و یه جورایی از سخت گیری به خودمم انگاری خسته شدم و اتفاقی که افتاد این بود که پاک بودنم بزرگ شد برام .انگار فقط اون لحظه ذهن من خوب بودنم رو دید و حتی خدا منو اینجوری هدایت کرد که من با اون ویژگی هایی که توی ذهنم بود دقیقا و حتی بیشتر از اون من توی اولین شغلم مشغول به کار شده بودم و اینکه این همه من اون موقع سرچ کردم و هر جا که رفتم نخواستن منو و یه جورایی خودمم اونا رو تمیخواستم چون فکرمیکردم اقا این ویژگی هایی که اینجا داره به من نمیخوره من بیشتر از اون رو میخوام…
خدایاشکرت واقعا ازت هزاران هزاار بار سپاسگزارم
سلام استاد عزیزم امیدوارم که حالتون خیلی خوب باشه
داشتم به این فکر میکردم که چرا اولین شغل من که دوست داشتم توی زمینه لباس باشه که به صورت کاملا هدایتی برخورد کردیم ما با اون مدیر فروشگاه که بهترین فروشگاه شهرمون بود اونا به من اعتماد کردن و من رو قبول کردن؟
چرا چون که من به خودم با اینکه هیچ تجربه ای نداشتم توی این حیطه و فقط علاقم به لباس بود و اعتماد داشتم میدونستم که آقا من یه آدم کامل نیستم ولی خیلی درستکارم فقط همین و خب توی نگاه اول که مدیر فروشگاه منو دید دوست داشت که منو انتخاب کنه با اینکه اون موقع من حتی لباس خاصی نپوشیده بودم و اتفاقا لباس بعد از باشگام بود و خیلی به نظر خودمم حتی بد بود ولی همون موقعاین اومد توی ذهنم و البته از سرچ کردن کار هم خسته شده بودم و یه جورایی از سخت گیری به خودمم انگاری خسته شدم و ناخوداگاه ذهنم کاملا تمرکز کرد روی پاک بودنم انگاری .انگار فقط اون لحظه ذهن من خوب بودنم رو دید خدایاشکرت