سرمایه اصلی شما چیست؟!


یک توصیه:

پس از گوش دادن به فایل صوتی و تصویری، با توجه به موضوعات اساسی ای که در این فایل توضیح داده شده است، در این موضوع تفکر و تأمل کنید و جواب خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:

1.سرمایه اصلیِ من چیست؟

سرمایه اصلی شما می تواند شامل ویژگی های شخصیتیِ سازنده ای باشد مثل:

صداقت، درستکاری، خوش خلقی، توانایی برقراری ارتباط، توانایی مدیریت بحران، توانایی مدیریت افراد، توانایی حل مسئله، توانایی دیدنِ نکات مثبت افراد و برانگیخته کردن آن ویژگی ها خصوصا در شرایط به ظاهر بحرانی و…

همچنین سرمایه اصلی شما شامل مهارت هایی تخصصی است که می توانی کسب کنی و هر بار  در آن مهارت ها بهتر بشوی.

ضمن اینکه هر کدام از این دو جنبه از سرمایه اصلی شما، می تواند جنبه ی دیگر را رشد بدهد و مثمر ثمرتر کند. در نهایت، «ثروت و استقلال مالی»، فقط یکی از خروجی های سرمایه ی اصلی شماست.

2.چطور می توانم این سرمایه را رشد بدهم؟

یعنی با جزئیات بنویس:

در حال حاضر، چقدر بهبود دائمیِ این سرمایه های اصلی چقدر برایت اولویت دارد؟

چقدر از زمان، انرژی و تمرکز روزانه ی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی می شود؟

چه برنامه ها یا ایده هایی برای رشد این سرمایه ها می توانی داشته باشی؟

و اگر تمرکز اصلی شما صرف رشد این سرمایه های اصلی بشود، چقدر کیفیت زندگی شما را در تمام جنبه ها بالاتر می برد؟


منابع بیشتر درباره موضوعات آموزشی این فایل:

دوره روانشناسی ثروت 3 و نقش آموزش های این دوره در هدایت شما برای «تبدیل توانایی های درونی به ثروت و استقلال مالی»

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    643MB
    42 دقیقه
  • فایل صوتی سرمایه اصلی شما چیست؟!
    40MB
    42 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

735 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 3
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    بنام خداوند یکتا.

    استاد عزیزم صحبتهای شما مانند طلا و مروارید گرانبهایی هست…که با هر لحظه دیدن ،اینجور تصویری ما را به شگفتی های زیاد، هدایت میکنه!…..

    دقیقا مثل همون صحبتهایی که در کتاب رویایی که رویا نیست در جواب پسر،گلتون داده بودین….

    اینقدر با جدیت تمام صحبت میکنید..که هیچ شکی در میان این روزنه ها نمیبینی…

    صحبتی در اخر سر گفتین…چون هدایت الله هست که من این گفته ها رو بهم میگه…و منم میام جلوی دوربین ،میگم….

    به من یادآور شده..اگه تمام فایلا رو..به همون (خدای واحد !…هزاران بار گوش بدی هر بار بر حسب تکاملت یه برداشت دیگه ایی میبری..

    تمام گفته های استاد عباسمنش هدایت الله هست….هدایت همراه با تکامل…

    چیزی که قرآن گفته افرادی که تعقل میکنن..

    دقیقا همینه!…تعقل! فکر و…فکر کنی

    و ببینی بزرگترین سرمایه اصلی برای رسیدن به اصل و درون خودت همون درستکاری هست..

    افرادایی که اینو با گوش دادن این فایل اولین چیزی که به ذهنشون خطور میکنه…همون پول هست…

    چیزی که منم بودم!..و انکارش نمیکنم…

    و این برداشت بخاطر (خودمون )و.(خداوندمون) شناخت دقیق رو نداریم..

    و این موضوع مایه مباهات منه که با این استاد و این سایت بهشتی آشنا شدم…

    و من به نوعه در زندگی روزمرگی خودم…(از روزی که من با این سایت هم مدار شدم)….

    فهمیدم تمام چوبخوری من از همینجا نشعت گرفته….

    اولین موفقعیت انسان…خودشناسی و خداشناسی…

    و بعد سرمایه گذاری روی صداقت .درستکاری..ایمان..ایمان ایمان

    که خیلیا فکر میکنن با چند تا مدرک و فلان .فلان چیز…میتونن به خوشبختی برسن…

    و مدام ضربه این باور رو میخورن..فقط بخاطر ایمان و نگاه توحیدیشون…و مقصر دولت.و دلار…موقعیت جغرافیایی فلان…

    از نظر من تمام این چوبخوری فقط بخاطر سرمایگذاری روی شرک و احساس عدم لیاقت..و اعتماد بنفس نداشتن و فلان هست

    و من بسیار سپاسگزار خداوندم هستم…

    و من دوست دارم اینو مطرح کنم…و بسیار برام جالب هست…

    من بزرگترین سرمایه خودم…تخصص در کار طراحی و کار کردن اون روی لباس.طراحی سرویس خواب هست…

    طراحی که از اطرافم!.و اونا رو به شکل داستان در ذهنم بولدش میکنم..و روی این موارد کار میکنم.

    و خیلی ایده ها هست که به لطف الله و درونم در این مسیر به توانایی در طی این مدت بدست اوردم…

    من با وجود این خلاقیت یکار اجرایی در پایان نامه دانشگاهیم انجام دادن..و استاد فوق العاده ایی که داشتم.منو بیستر تحسین میکردن…و همینجا اون ذهنیت من بیشتر شد…چیزی که همیشه مخفی بود…

    وهیچ وقت فکر نمیکردم من میتونم از پس اینکار بربیاییم(منظورم قبل از ورودم به دانشگاه هست)

    و با لطف خدادند اولین جرقه در تنهاییام منو به اینراه کشوند….

    و زمان گذشت…تا به این سایت بهشتی هدایت شدم…منی که چند سال تو این رشته کار میکردم نمیتونستم الگو کشی کنم بهمین خاطر..و میخاستم کار طراحیم روی لباس اجرا کنم…

    و این پاشنه ی آشیلم بود من توانایی الگو کشی صحیح رو ندارم….و با اعتماد بنفس و ارزش لیاقت ،خیلی راحت. با اموزش در کلاس جدید تا آبشنهای متفاوت دوره ،رو دارم میگذرونم…

    تا بتونم کسب مهارت…و درآمد بالا برسم…

    میخام اینو بگم اعتماد بنفس.اون احساس لیاقت هست انسان رو به رشد میرسونه..

    که تمام اتفاقات زندگی ما بدست باورامون هست….

    الان استاد من دارم خیلی راحت الگوکشی میکنم.مطالبای که برام سخت بود خیلی برام راحت شده..و بازم نیاز به یادگیری زیاد و هر روز رو خودت کار کردن هست…

    چیزی که اکثریت به آخر ماجرا نگاه میکنن.

    و میخان ره چند ساله رو در یک شب بوجود بیارن..

    و سوال اخرس که گفتین !

    سرمایه اصلی درستکاری و پاکی و سالمی…چطور میتوتی بیشترش کنی…

    همین واقعا ارزش داره..من با این خصلت خوبی که دارم…

    خرید پارچه مشتریام..و اون تمییزی کارم و ارزش قائل بودن …باعث شد ادمهایی رو جذب کنم…که در سطح بالا هستن…

    و دل پول نمیزنن…

    و اینم بیان کنم…نمیگم الان خیلی درامد دارم..

    و من بار هر بار رو خودم کار کردن دارم رشد میکنم…

    چون واقعا طی این چند سال بخاطر باورهای اشتباهم بجز تدریس موقتی دانشگاه..

    هیچ چیزی به کسب مهارتم افزوده نکردم…بهمین خاطر رشد نداشتم…

    و من با شناخت خودم و خداوندم…و باور اینکه خودم زندگی خودم رو رقم میزن(اگاهی سایت بهشتی)

    باعث شد تو اینراه قدم بزنم….

    الان کلی وسایل ماداگاسکار و هیولا خریدم..

    چقدر پیشرفت کردم…

    همه اینها بخاطر بخاطر درک ارزش لیاقت هست….همین…

    همین…همین…و تخصص در انجام هر کاری با صداقت و راستگویی…

    که اکثرا مخصوصا ما ایرانیها همه چیزو در لحظه میخاییم.و میخاییم یه شبه یه کیسه پول از اسمون خدا ،برامون بندازه…

    و این باور اشتباه فقط باید خودت تغییرش بدی…

    و هیچ کس مسئول زندگیمون نیست..

    فکر میکنم سرمایه انسانها درونشون هست..و این نیاز به تکامل داره…

    انسان زمینی نیست که با کود شیمیایی یه شبه به مقصدش برسه..و اگه هم برسه یا الوده میشه یا به بدترین جا منتقل میشه…

    چیزی که من یه عینا میگم99/9انسانها همین روند رو طی میکنن.

    بازم سپاسگزار این استاد عزیز با این سایت بهشتیشون هستم…

    و سپاسگزار خداوندم که با یاد خودش دلهای اطرافتو چنان برامون نرم میکنه…که مدام احساس خوشحالی و لذت بردن از لحظه به لحظه زندگیت داشته باشی…

    و اینم با تفکر…و احساس پاکی و صداقت در تمام امورات زندگی.(راز همون کوه پر از الماس و طلا)

    در پناه خداوند شاد و پیروز و خوشبخت سالم و تندرست باشید❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    سلام حمید خُومون…

    بیچه ایچیل چنه میفرستی تو گروه!

    عدد 55

    دهنوم اووو انداختی…

    میگوم حمید…واقعا حرفی که زدی درسته!!!

    منم یچیلی سر هم میکنوم .خیلی اسون راحت …

    واقعا هر چی تو مسیر درست پیش میرییم.

    هر بار اسون و راحتر میشه..

    منم توی کار بیزنسم. توی طی یکماه خورده ایی به ورژن 5.تا 6 تایی رسید..

    با بهترین و اسونترین شیوه..

    هر بار میگفتم..

    خدا!!!میخام راحت و اسون بوه..

    بهم میگفت.باشه!!! فلان کار رو انجام بده..

    بخدا 15 سال تو کارم با روشهای مختلف کار کردم لیسانشم گرفتم بهمچنین پکیچی توی یکسال و چند ماه نرسیدوم…..

    بنظرت..کاکا!!!کی میتونه بهش فکر کنه…

    !؟؟؟

    هیچ کسی!!!بهشون بگی میگه..

    مگه میشه!!

    نه باید فلان کار رو انجام بدی باید فلان وسیله رو داشته باشی.

    با شخص فلان در ارتباط باشی.

    باید بری فلان ارگان.

    اگه بیای وسایل منو ببینی

    .میگی مگه میشه با این چند قلم جنس همچنین پکیچی رو ساخت…

    اره….ولی بیشترا نمیفهممنن.

    مثل قبلن خودم !!!که هیچی نمیفهمیدوم!..

    فقط فکر میکردوم باید یه لقمه چربیچیلی برداروم..

    امان از دل قافل…تنها مسیر..مسیر درستی و اسونی و راحتیه…

    خوب کیف کردوم ازت..

    ناگفته نمونه..همه ما مثل هم هسیم..فقط راحتی و اسونی میخیییم..

    هر چی پیچیده وامیو.یعنی شیطون نابکار داره سختش میکنه…

    حمید خُومونیما!!!!چه مسیری اومدیییم!!خیلی با خوشحال بوییما!!!…

    راحتی..اسونی…لذت..شادی.حال خوب.احساس خوب.زندگی عالی..و اتفاقات خوب همچی سیمون به لطف خودش اسون و راحت و لذت بخش وامیووو.

    این سکرته..از کسی نگو مسخرت میکنن!!!

    میگون چه میزنی..

    دیشو کاکام ازوم گفت..نرگس سی فلانی کن…یه روزم خودمون به این سن میرسیما..

    بهش فکر کردی؟…اینجا فهمیدوم باید مثل سوباسو وابوم..حرفو شون کنوم!!!

    گفتم فعلا بهش فکر نمیکنوم تا او “موقع هر چی میخا وابو..(.بشه )..

    بعد بهم گفت تو رویا زندگی نکن…

    مو اصلا خودش:بحث نکردوم.تو دلوم گفتوم تو ایجوری فکر کن..

    مو تو مسیر درست هسوم خدا خودش بهم کمک میکنه..

    درسته مو 37 سالمه ولی انگار تازه متولد شدم…

    مو یه خدا داروم…که او خدا خودش همچیه دروس میکنه…

    میخام بگووم حمید مردوم اینجا هسن..وقتی باهات حرف میزننن.

    اونجا مشخص وامیو تو!!زمین تا اسمون ازشون متفاوتی..

    بقول قرآن..میگو!!!اگه میخاستیم همه رو امت و واحدی قرار میدادیم..

    پس نیازی نیسه همه بفهمن زندگی خیلی آسون و راحته…

    همه چیز به سادگی ختم میشه.

    منم یهو انرژیم میزنه بالا برای فرد نزدیکوم راجع به بیزنسوم توضیح میدوم..میگو خیلی حال داری!؟

    یا ازوم میگوه مو اصلا نمیفهموم چه میگویی.!!!!

    پس بیخیالش!!..فقط بفهم!! ..همچی اسونیه و راحتیه..

    وقتی از خدا میگومم اینو میخام!!.یه دری سیم واز میکنه…

    که میگوم دمت گرم..

    ایییی ،”یچی سیت بگوم…

    دو روز پیش…گفتوم خدا میخام خونمونه تمییز جارو کنوم ولی زیاد جاروبرقی دوستنداروم..

    میفهمی چی بهم گفت..

    شاید دوستان ندونن فقط بچه جنوب میدونه.

    بهم گفت برو ای پنگاش..(پنگاش!!:یعنی ریشه هایی که خرماها بهش آویزون هستند)

    رو دورش با جورابی (ناگفته نمونه جوراب بوام بی.(پدر::))که استفاده نمیشه” سفت ببندش..

    با اجازت با چسب پنج سانتی سفت بهم چسبیدش کردوم..

    شستمش.تمییزش کردوم یعنی در کسری از ثانیه..خونه جارو میکنه.

    بدون اینکه یه زره چوب تو خونه مثل اون جاروهای شهری بریزه..

    اینقدر تکهاش قوی هسه..که خونه برق میندازه…

    انگار وابیده عصای موسی…

    سریع و راحت و قوی و با لذت و حال و احساس خوب…ایموجی خنده زیاد

    اینم ماجرای جارو دستی ما..

    بچه های جنوب…پنگاش سبز اضافی باقیمانده اوایل “بُو دادن نخل بِکَنید..

    بزاریید تا خشک بشه..و بعد برای جارو دستی استفاده کنید.بسیار کارا و بسیار لذت بخش..

    خوب این معجون مانم به سادگی انجام شد..برو استفاده کن حالشو ببر.یادت نره ساقه بلند باشه…فعلا کاری نداری ..

    !!!برو بسلامت خیرو فراوانی و مومنتمی مثبت الهی!!!! در پناه الله مهربانیها. خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    بازم سلامی دوباره به قلب سلیم پر نور الهیت…

    خداوند بارها داره به ما یاداوری میکنه.

    که میگه این قرآن برای مومنان یاداوری هست…..

    حمید امیری عزیز! خُومون..

    روز گذشته یه اتفاقی از قبل میخاست تو خانواده مون بیفته..

    میخام برنامه ریزی خدا رو بگم.

    وقتی روی خودت کار میکنی بعد میدونی اون اعرادایی که در فرکانست نیستند اون لحظه ازت دور میشوند ادمهای جدید با ورژن جدید برات میاد..

    میخام بحث تعییر دیگران رو اول برای خودم و دوستدارم برات بنویسم که چقدر دقیقه کار خداوند!

    میگفتم!..الان با یه کنترل ذهن شدیدی روبرو شدم و لطف خدا هم همیشه خیره!انشالله

    دور روز گذشته فهمیدم فردا صبح خاهرم میخان برم تفریح.

    که اونم داستان خودشو داره بعد یه اتفاقی براشون میفته که اون روز براشون کنسل میشه.

    و میفته فرداش که روز جمعه هست..

    و صبح خواهرم بهم داد که ما مبخاییم بریم فلان شهر اگه دوستداری تو هم بیا.چون پسرم هر چی اسرار میکنیم راضی نمیشه. که همرامون بیاد.جای تو رو دارییم اگه میای خبر بده.

    صبح زود….ولی من همیشه گوشیمو شب میزارم توی حالت پرواز. که از خواب بلند نشم.

    و یه لحظه خداوند بهم گفت!

    نرگس تو باید امروز باهاشون بری ..

    این حس خیلی دقیق بود منو از خواب بلند کرد بهم گفت گوشیتو روشن کن.

    بعد از انجام تمرینات صبحگاهیم و روی افکار مثبت الهی گونه توحیدی

    من این میام رو دریافت کردم.

    گفتم انروز دوستندارم جایی برم…میخام خونه باشم..

    و این پیام رو فرستادم…

    .

    بعد از چند دقیقه تماس گرفت مگه نمیخای همراه ما بیایی …

    دیدم سرم”به لرزه افتاد همون حس گفت برو.ولی من ذهنم میگفت نمیخاد …

    من تسلیم شدم..

    مادرم با احساس خوب پرید توی اتاقم گفت برو واینسا همراهشون برو.

    منم تسلیم هدایتهای الله هستم و سعی کردم باشم.

    و من در کمتر از چند ثانیه اماده شدم…

    و ما با همدیگه رفتیم.

    خداوند حتی غذایی که از قبل اماده کرده بودن بهم الهام کرد.

    انگار جشن سرور من بود.

    چه زیبایی هایی دیدیم..

    رفتم تو وسط یه عالمه درخت انگور بهم گفت خودت تنها رو اون قسمت بنشین..

    اونجا یه الهامی بهم شد…

    خداوند بهم گفت!!

    (نرگس! اینهمه خوشه انگر سبز رنگ کوچک دیدی…گفتم اره..

    گفت قبل از اینکه بندگانم درخاست انگور کنند بار ثمرش داره براتون مهیا میشه نگاه عراوانیها کن)

    اینقدر اون لحظات پر از احساس خوب و عالی بود فقط اشک ریختم ..کلی راز و نیاز کردم..دیگه خودت میدونی خوب

    وقتی میدی در مسیر راز و نیاز چه حال و هوایی داره

    …….

    و این سفر کلی بهم خوش گذشت..

    و ما اومدییم خونه…

    دیدم یه اتفاق خیلی ناجالب هم برای پدرم..افتاده که هنوزم بیمارستان بستریه..

    بخاطر یسری اتفاقات

    و هم یه تصادف کوچک مادرمو و خواهرم…

    و کلی درگیری…دیگه خودت بهتر میدونی..

    دیدی!!!!!! فرکانسا چجور کار میکنه.

    اصلا مهم نیست طرفت کیه!!!

    چکارته..وقتی تعقییر میکنی تو در زمان مناسب و مکان مناسب و جایی هدایت میشی که دور بمونی از اون وضعیت.الله اکبر.

    اون سفر و اون اصرارها که من باید برم و تسلیم خدا شدن..

    به کجا..!؟

    و اون اتفاقات کجا که من نباشم..

    قربون عدالت خدا برم..وقتی تو مسیر درستی تو رو کاملا جدا میکنه..

    این داستان خداوند به پیامبرش میگه صبح خودتو از این اهل دور کن.حتی همسرت….

    و این چه مقاومتی میطلبه.

    اینجا اون دلسوزیا کجاست!؟

    که همه ماها دارییم!

    حتی خودم!؟

    ولی من دارم خیلی سعی میکنم که بتونم در مسیر درست بمونم و نخام با افکار نامناسب و همه گیر جانعه درگیر بشم..

    و اینم داستان من.در روز گذشته..

    و نبود من اون جهنمی که انسانها ،”ناخواسته برای خودشون پیش میبرن.

    ………

    دیشب از شدت این اتفاق و مسیر خودم فقط اسک میرختم میگفتم!ببین..نرگس کجای خطی…

    یادت بمونه بقول قرآن باز نگردیا !!!که ما باز میگردییم..

    الله اکبر…

    بقول قران …خداوند حسابرسی سریع هست.

    ….

    اقای امیری عزیز!!!

    یه شب خواب دیدم توی یه صحرای بزرگ دربه در گشته بودم.

    یه صحرای بزرگ که فقط گودال بود!!!!

    خداوند یه گودالی بهم نشون داد.که هر چی نگاش میکردم عمقشو نمیدیدم.

    اینقدر احساسش بد بود که نمیتونستم یه لحظه بمونم!!!

    ………

    و چند تا از نزدیکانمو دیدم..بهم گفت!؟

    نه راه این گم شدگان برو….

    و یفردی رو خداوند بهم نشون داد..

    ایشون خیلی مذهبی شدیدا هست.

    بهم گفت اینراهم نمیخاد بری..

    و من بیین خواب و بیداری بودم..اون لحظه اینفدر ترسش زیاد بود.که نمیتونستم تحملش کنم.

    بهم گفت اینراهی که بهت میگم برو!!!

    و من راه خودمو رفتم رسیدن به بهشت…

    تو بین خواب و بیداری…اینقدر صدای پرنده های زیا تو این بهشت میومد.

    ولی من بهشت رو جز صدا درک نمیکردم.

    و اینقدر این لحظه زیبا بود که با درک نمیشد وصفش کنی…

    …. اینقدر که حسش:عالی بود..

    دیشب ترس از خداوند و مسیرمو خداوند برام بولد کرد..

    که نرگس !!!یادت بمونه تو تو مسیر درستی در مسیر خداوندی.

    تو توان تعقییر دیگران رو نداری!

    هر کسی به سزای اعمالش گرفتاره…

    اصلا بهشم فکر نکن.

    و امروز در این ساعت و این اتفاقات داره مهر محکمی رو بر قلبم میزنه..

    که من در مسیر خداوندم هستم!

    و باید همجوره مواظب اعمالم بشم.

    هر چی میرم جلو بیشتر احساس میکنم باید قوی باشم‌.

    واقعا ..

    همینه میگن بهشت را به بها میدهند نه بهانه!

    حمید عزیز. برادر بهشتیم ..

    همه ما از یه تن هستیم و در مسبر الهی هستم.

    واقعا ناتوان و ضعیفیم..

    و باید خیلی قدرتمندانه در مسبر الهی قدم بردارییم

    به امید بهترینها برای:شماها که ایتروزا طعم گوراری دوره هم جهت بودن با خداوند رو میچشید..

    این داستان شد ردپایی برای یاداوری خودم!..و برای دوستانم که همه ما دارییم دستان خدا رو گسترش میدییم.

    خداوند رو سپاسگزارم که در مسیر عدالت الهیم..

    و زندگیم هر روز سرشار از عشق الهیه..

    به امید تمام نعمتها و ثروتهایی که خداوند برامون قرار داده!

    که بتونیم دنیا و اخرتمونو بسازییم…

    برات ارزوی موفقعیت و خوشبختی دارم..

    همینه که خداوند توی قران میگه..زنان مومن با مردان مومن.

    زنان ناپاک برای مردان ناپاک

    با عدالتش واقعا بیشتر” وقتا متحیر می مانم.!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: