سرمایه اصلی شما چیست؟!

سلام ب نفیسه عزیز، دوست ارزشمند و پاکم

خدای من این کامنتت برای من بود، یا هادی یا هادی یا هادی

باورت میشه من از صبح در مورد حرفات دارم فکر میکنم و می نویسم، ب خودم گفتم ناعمه تو امروز همین یک کامنت رو بهفمی و عمل کنی بسته

ملاک پدر خوب یعنی پاکی و صداقتش

یعنی درستکاری

یادم اومد ویژگی های پدرم رو

پدرم ریالی بیشتر از صاحبکارش نمیگرفت

روزهایی ک پدر عزیزم میگفت من هم میتونم مثل برادرم 3 برابر قیمت کارم رو پیشنهاد بدم، درحالی ک میدونست صاحب کارش براش مبلغی نبود و میریخت ب حسابش، و خودش میدونست با گرفتن اون پول میتونه کلی نیازهای دخترانش رو رفع کنه و تو ذهن دختراش بهترین پدر بشه، ولی صداقت رو انتخاب کرد، و گذاشت ک قضاوت بشه

و حالا میبینم تفاوت اش رو با عموم، پدر من زندگی آرام تر و خانواده شادتری داره، پدر من شادتر عه، عشق بیشتری نسبت ب فرزندان و همسرش داره، الهی شکر

یادم میاد اره داره یادم میاد

پدر عزیزم عاشقانه دوستت دارم

تو بهترین پدر دنیایی چون درستکار ترین هستی

صادق ترین هستی

نفیسه عزیز باعث شدی یک نامه در نت گوشی ایم برای پدر عزیزم بنویسم و عاشقانه به وجودش افتخار کنم و بهش قول میدم ک جبران کنم زحماتش رو، گفتم منو ببخشه ک مقایسه اش کردم با پدرهای دیگه، خدا منو ببخشه

مورد دیگه

برای ساختن پول، زور نزن

(میدانید استاد یک زمانهایی میخواهم زور بزنم بروم و تقلا کنم برای پول ساختن

ولی خدا اجازه نمیدهد طوری آن در را میبندد و من حیران به در بسته نگاه میکنم

و با راحت وارد کردن نعمت و ثروت به من میفهماند که زور نزن پول باید بیاید دنبال تو.

تو مشمول رزق مریمی من هستی.)

(به وضوح میشنوم و میبینم که میخواهد به من بفهماند این زور زدن ها مال تو نیست

تو بهایش را پرداخت کردی

به دنبال پول ندو

تو باید به آسانی همه چیز را به دست بیاوری)

خدای من خدای هدایتگرم و هادی ام

من فهمیدم

من تجربه کسب کردم، متوجه اشتباهم شدم

نفیسه متشکرممممم

این یک تجربه بزرگ داشت برام

من اینکاری ک می کردم رو دوست نداشتم

با اینکه خودت میدونی چقدر خوش میگذروندم و کنترل ذهن میکردم

چقدر خوشحال بودم

و دیدم دست های هدایتگرت رو

دیدم ک چطور ب کمک من میومدن تا من کمتر رنج بکشم

کمتر زحمت بکشم

الان فهمیدم

من باید این قدم ها رو برمیداشتم

ک ب این کامنت هدایت میشدم

باید تجربه میکردم اش

خدایا من نتونستم رها و آزاد باشم

نتونستم ایمان بیارم ک تو مثل مریم قراره ب من ب راحتی نعمت و ثروت بدی

یه موقع هایی حس میکردم

میگفتم نع ناعمه زندگی تو قرار نیست اینطوری پیش بره

اینکاری ک داری انجام میدی زحمت داره برات

و من هیچ علاقه ای نداشتم ب اون کار

و می دیدم زور زدن خودم رو

ولی ب خودم میگفتم نه این بهایش است

ولی بها نبود

بها همان توکل و روی خود کار کردن و رها بودن

و نچسبیدن ب پول درآوردن بود

من با انجام اونکار داشتم ب خدا میگفتم، خدایا ممنون برو کنار من خودم راه پول درآوردن رو یاد گرفتم، من شرک مخفی داشتم

با اینکه تو همون شرایط من پول ساختم، ولی نبود ب اندازه ای ک باید می بود

و مهم تر از همه اون حس خوبی ک باید در حین انجام کارت داشته باشی رو نداشتم

حالا میفهمم خدا از طریق احساسات با ما صحبت میکند، ب ما می فهماند ک آن کار را انجام دهیم یا نه

ولی گاهی ما فکر میکنیم باید زور بزنیم برای پول درآوردن

عجله داریم

حرص و طمع داریم

این دیفالت مغزمون هست

باید ریشه باورش رو کم کمتر بکَنیم

فکر میکنیم دیر شد، عقب موندیم

پس چرا ایده الهامی انقدر دیر میاد

پس چرا نفهمیدم رسالتم و علاقه ام چیست

خودمان را از این در ب آن در میزنیم، تا پیدایش کنیم

و یادمان میرود همه چیز در آرامش ب ما گفته می شود

تو سعی کن حالت رو خوب نگه داری در بیشتر مواقع

و رها باش و خوشحال

مگر ب برنامه ریزی دقیق خدا شک داری !؟

من

خیلی کنترل ذهن میکردم خیلی قوی تر شدم

ولی یادم میاد من خوشحال نبودم، من ذوق زیادی نداشتم

ولی برایم تجربه بسیار بسیار خوبی بود، کلی بزرگ شدم، کلی توحیدی عمل کردم و از حرف ها و سرزنش های اطرافیان رد شدم، فهمیدن ک ناعمه هرکاری بخواهد انجام میدهد،کلی ایمانم تقویت شد، کلی عزت نفس ساختم و ارتباطات برقرار کردم، کلی دست های نازنین دیدم

با انجام اش فهمیدم، و درس بزرگی گرفتم

خدای مهربانم ب من چک نزد، نوازشم کرد

با نوازش ب من فهماند مسیرم اشتباه هست

حالا میدانم من چی را نمیخواهم

من زور زدن را نمیخوام

من بدیهی ثروت وارد شدن را میخواهم، اون هم با عشق با حال خوب در طی مسیر

و خودم میدانم آن چیزی ک در تجسماتم ب خدا میگفتم را میخواهم

نشانه هایی دیدم

فقط ایمان باید نشان دهم و رها باشم و رها

ب امید خدا

چقدر تحسین ات میکنم نفیسه عزیزم

دختر سرمایه دار، واقعا هم یک زن میتواند با ویژگی ها و اخلاقیات اش یک زندگی را بهشت کند برای خانواده اش، با صبوری اش، با ذات پاک اش

(هر روز به خودم یادآوری میکنم که بودن با من بها دارد و فقط کسی میتواند کنارم بماند که بتواند آن بها را با عشق پرداخت کند.)

خدای من دیوانه شدم

این جمله ات قشششنگ برای من بود

باورت میشه رفتم ک بنویسم از سرمایه های وجودی ام، دیدم 3 صفحه از موارد مختلف شد، هم از لحاظ شخصیتی و هم در محل کارم ک چه برخوردها و رفتارهای سالمی دارم

و اونجا بود ک فهمیدم من در زبان خودم رو لایق کار کردن در بهترین کمپانی ها می دیدم، من ارزشی برای این سرمایه ها قائل نمیشدم، من نمیدونستم ک همه آرزشون کارمندی مثل من هست

غافل از اینکه اگر من ارزشی برای این سرمایه ها قائل نباشم و عادی بدونم اشون

پس

جهان و افراد دیگر هم ارزشی قائل نمیشن براش

اون 3 صفحه نکات مثبت رو ضبط کردم برای خودم،گوشش میدم، هر موقع میرم جلو آینه ب خودم یادآوری میکنم اونهارو و لیاقت خودم رو

بله بودن با من بها دارد، چرا ک من ارزشمند و لایق هستم

الان اون حرف استاد ک گفتن

من وقتم رو ذره ای با فردی ک احترام نمیزاره ب خودش و یا دیگران، هدر نمیدم حتی یک ثانیه هم باهاش معاشرت نمیکنم

چون استاد عاشقانه خودش رو دوست داره

انقدر عزت نفس داره ک استانداردهای بالایی داره

چون سرمایه های درونی اش رو ارزشمند میدونه

اون موقع میگفتم مگه میشه، اخه ی سریا رو چطور میتونم حذف کنم

یاد گرفتم یاد گرفتم

احترام ب خودم و اطرافیانم اولویت ام باشه

دوستت دارم، خیلی متشکرم و

بسیار خوشنود از وجودت در این سایت