- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
استاد عباس منش عزیزم٫خانوم شایسته ی نازنین و تمام دوستای خوب م سلام٫
دلم میخاست حتما امروز تو سایت کامنت بذارم٫
چون تولدم هست و میخام ب یه تحمل کردن اساسی م امروز پایان بدم٫
من حدود 3 ساله ک دارم یه رابطه ی عاطفی رو تحمل میکنم٫
تو این رابطه ما مشکل چندانی باهم نداریم٫کلی خاطره ی خوب هست و کلی احساس قشنگ ولی من دارم یه موضوعی رو تحمل میکنم٫
پارتنر من ب لحاظ مالی درآمد خاصی نداره٫نه اینکه نتونه وضعیت شو بهتر کنه ها٫نه٫نمیخاد٫
چون ب خوش گذروندن و زحمت نکشیدن و تا لنگ ظهر خوابیدن علاقه داره و دلش نمیخاد خودشو اذیت کنه٫
اوایل رابطه مون من باخودم فک میکردم خب این ک موضوع مهمی نیست٫همین ک هزینه های خودشو تقبل میکنه کافیه٫منم ک دارم کار میکنم و از پس هزینه هام برمیام٫یکم ک گذشت ایشون از کار سابق ش ب بهونه ی سخت بودن و دعواش با کارفرما درومد و استعفا داد و یه چندماهی بیکار بود٫بعدش گف باید برم سراغ شغل موردعلاقه م و جز این جایی کار نمیکنم٫الان حدود یه ساله ک رفته سراغ شغل موردعلاقه ش ولی درآمدش یک دهم قبل هم نیست٫ازون طرف یه چندتا تصمیم اشتباه علارغم مخالفت من گرفت و بدهکار شد٫یه وام گرفت برا اینکه ماشین شو ارتقا بده٫بینی شو عمل کنه و گوشی آیفون و حیوون خونگی بخره٫الان حدود دوساله ک بخاطرش داره قسط میده و هنوز تونسته تازه سود این دوسال و تسویه کنه و اصل پول مونده٫ماشین شو مجبور شد بفروشه و موتور بخره و دوباره بخاطر ولخرجی هاش موتورشم مجبور شد بفروشه و کلی لباس ورزشی خرید ک بفروشه و یه پیج اینستاگرام با کلی فالوور و پول داد خرید ک بتونه تبلیغ کنه باهاش ولی اونم شکست خورد و مجبور شد تمام لباسارو ب قیمت خرید بفروشه تا اصل پول شو حفظ کنه٫تمام اون پول م خرج شد بخاطر ولخرجی های ایشون و الان دوباره صفره٫صفر ک نه٫منفیه چون قسطای وام ش هنوز مونده٫جدیدا تصمیم گرفته خونه شو بفروشه٫خونه ای ک دست مستاجره و با پول اجاره ش داره قسطاشو میده٫میخاد خونه رو بفروشه تا با پول ش هزینه ی تمکن مالی شو پرداخت کنه ک بعد عقدمون با من بیاد خارج از کشور٫ما تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم و ایشون هیچ زحمتی واسه یادگرفتن زبان نکشید و ب من گفت٫تو زحمت شو بکش و ما عقد میکنیم و من با ویزای پیوست تو میام ب جاش تمکن مالی تو من پرداخت میکنم٫تمکنی ک خودم میتونم بپردازم واسه خودم٫
دیشب ما از یه سفر برگشتیم و ایشون حتی هزارتومن خرج نکرد٫نه اینکه نخادها٫نداره٫
تمام هزینه ی پرواز رفت و برگشت و خونه و غذا و همه رو من تقبل کردم٫ایشون کارت من دست ش بود و از کارت من واسه خودش سیگار و قهوه م میخرید!
دیشب ک رسیدیم فقط یه پیام داد و گف ممنونم ازت خیلی زحمت کشیدی واسه سفر٫دقیقا یاد حرف شما افتادم استاد ک وقتی ما از خودمون میکنیم میدیم به بقیه٫احساس مون خیلییی بد میشه بعدش٫
من این شرایط و سه سال تحمل کردم بخاطر شرکای خودم٫چون از تنها بودن میترسم و دلم نمیخاست تنها شم٫چون فک میکردم از ایشون بهتر واسه من نیست و کسی حاضر نیست تو رابطه بامن باشه٫یا من ممکن نیست انقد از کس دیگه ای خوشم بیاد٫چون فک میکردم سن م داره میره بالا و امکان ازدواج و مادر شدن روز ب روز داره واسم کمتر میشه بنابراین بهتره همین و حفظ ش کنم٫
چون فک میکردم خودم از پس کارام برنمیام و یه مرد باید کنارم باشه ک کارامو اوکی کنه واسم٫یه کارایی ک مردونه س مثلا ماشین و ببره تعویض روغن٫
چون فک میکردم تنهایی مهاجرت کردن خیلییی ترسناکه و آدم بهتره دونفره مهاجرت کنه٫
حتی ایشون و باخودم سفر بردم با اینکه قبل ش گف من هیچی پول ندارم و سختمه این شکلی بیام ولی من اصرار کردم باخودم ببرم ش چون فک میکردم دوتایی بیشتر خوش میگذره بهم تا تنهایی٫چون نمیخاستم تنهایی سفر کنم٫چون فک میکردم تنهایی نمیتونم خودمو مدیریت کنم تو سفر٫
از امروز ب بعد من دیگ این شرایط و تحمل نمیکنم٫تصمیم دارم ب ایشون بگم ک تحمل این وضع برامن دیگ خیلییی سخته و شما برا رسیدن ب شرایط بهتر باید تلاش کنی٫زبان بخونی٫یه شغل پیدا کنی ک بتونی هزینه های خودتو مدیریت کنی و یه مدت سختی بکشی واسه رسیدن ب رویاهات٫همون طور ک من دارم زحمت میکشم٫هرروز صب ساعت 6:30 بیدار میشم میرم سرکار و بعدازظهرا زبان میخونم تا بتونم مهاجرت کنم٫همونطور ک من تمام این سالها درس خوندم و زحمت کشیدم و تک تک خواسته هامو ب لطف الله یکتا تیک زدم تو دفترم٫
این شرایط دیگ قابل قبول نیست و من تحمل ش نمیکنم و باید راه حل ش پیدا شه٫
ممنونم ازتون بابت آموزه هایی ک باهامون ب اشتراک میذارید