- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
تمرین این فایل:
(مینویسم که ردپام بمونه)
الان که دارم این کامنت رو مینویسم توی یه کارخونه ی تولید لوله در حال کار کردنم
و دو ماهه که حقوقم عقب افتاده
و هر روز امروز و فردا میکنن بابت یه حقوق ساده
و من دارم هرروز منتظر میمونم و به قول شما استاد زجر میکشم و میگم همینه که هست
من که سرمایه ای ندارم کسب و کاری راه بندازم
من که نزدیک یه ساله اینجام و بابت خوب کار کردنم جا افتادم و یه ارتقای کوچیکی هم پیدا کردم و جانشین سرشیفت شدم
حالا اگه برم دنبال یه کار دیگه بازم باید از صفر شروع کنم
الان به شرایط این شرکت و آدماش عااااادت کردم و اگه برم جای دیگه معلوم نیست چی بشه و چجوری باشه کارش
علاقه ی اصلیمم هنوز پیدا نکردم که بخوام در جهتش تو وقتای اضافه ام بیام قدم بردارم و حرکت کنم و هنوز تو در و دیوارم
از طرفی همین الانم هنری ندارم که بخوام باهاش بدون سرمایه پول بسازم
اونوقت چی کار میکنم؟؟؟؟
تحمل میکنم و میگم:درست میشه!!
در صورتی که هی همه چی بدتر شده
و فقط برای فرار از این واقعیت هایی که گفتم برای این که یااادم بره
مثل معتادی که مواد میزنه که مشکلاتش یادش بره و توی توهمات خودش سیر کنه
منم میرم توی شبکه های مجازی میچرخم که برای چند ساعت فراموش کنم که دارم چه شرایطی رو تحمل میکنم
یکی منو از نزدیک ببینه فک میکنه هیچ مشکل و مساله ای ندارم
ظاهرم و حررررفام خیلی خوبه
ولی نتیجه هایی که توی دستمه اون حرفای بالا رو تایید میکنن
اون حرفا رو هم به این صراحت و واضحی نمیگما
اتفاقا توی ظاهر اگه بخوام حرررف بزنم خیلی خوب حرف میزنم حتی بعضی وقتا از خود استاد هم بهتر
ولی متاسفانه همش حرفه
تمام اون چیزایی که گفتم همش توی ناخوداگاهمه و وقتی میام مینویسم تازه میفهمم اوه اوه توی مغزم چه خبر هست و من خبر ندارم
خیلی میترسیدم و هنوزم میترسم از آینده ای که نیومده
و غم و غصه ی گذشته دارم
و این دقیقا نشان از آدمیه که ایمان نداره
چرا این حرفا رو نوشتم نمیدونم
ولی اینو میدونم(یعنی تازگیا فهمیدمش) که مثبت اندیشی به ندیدن واقعیت ها و الکی خوش بودن نیست(منظور واقعیت های زندگیه خود آدمه نه واقعیت های جامعه و مملکت و زندگیه دیگران)
مثبت اندیشی و در کل مفهوم این فرهنگ اینه که بتونی واقعیت های زندگیه خودت رو ببینی و اینو بدونی که قدرت الهی و لایتناهی داری که تغیرش بدی( که همین الان توی ناخودآگاه ذهنم بهم گفت چطور میخوای تغیر بدی؟)
انشاالله خدا منو به راه راست
راه همان کسانی که بهشون نعمت داده هدایت کنه
نه راه کسانی که بر آن ها غضب کرده و نه گمراهان