میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اسماعیل نجفی» در این صفحه: 1
  1. -
    اسماعیل نجفی گفته:
    مدت عضویت: 2896 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به خانم شایسته گرامی

    و سلام به جمع صمیمی خانواده عباسمنشی

    استاد چند سال هست درگیر مسایل خانوادگی هستم یعنی تحمل میکنم ،که حدود دوازده سال هست ازدواج کردم، ولی هرروز درگیر مسایل عاطفی با همسرم هستم

    چون خانواده همسرم که عمویم هست و وضعیت روحی و روانی بسیار بد داشتن و دارن و من هم در ذهن خودم نشخوارهای ذهنی داشتم که من باید این دختر را نجات دهم و خلاصه مثل فیلم های قدیمی میخواستم فردین بازی در بیارم و با هر مشکلی بود رفتم خاستگاری با اینکه تازه از خدمت اومده بودم و وضعیت کاری مشخصی نداشتم و عملا دیگه پولی هم که قبل خدمت به دست آوردم دیگه نداشتم و شرایط مالی پدرم هم با اینکه متوسط بود هیچ کمکی نکرد چون موافق نبودن و همش به دنبال سرکوفت زدن بودن با این شرایط ازدواج کردم مدتی هم در خونه پدرم زندگی کردم ، روز اول آشنایی ،گفتم که منم نمیخوام اینجا با پدر مادرم زندگی کنم ،ولی از همون اوایل فهمیدم یا دنبال این بود که لجبازی کند و کلی فکر و خیال واهی به هم ریختن روابط که از اطرافیان فامیل نزدیک برداشت می‌کرد و واقعا حتی سال اول هم زندگی شیرین نداشتم

    میدونم خودم مشکل داشتم ،ولی بعد مدتی رفتم روی ماشین کار کردم و دوباره مدتی خوب و بعد رفتارهای قبل ،حتی خیلی بد تر ،باز هم شروع شد .

    نه میتونست غذا درست کند نه مرتب کردن و کلی کمبود های دیگه که حتی پیش مشاوره رفتیم ولی باز هم لجبازی و ……..

    و در طی این دوازده سال از همه نوع تحمل داشتم مثل عاطفی روانی مالی حال بد و …

    و با دو فرزند دختر چند ماه پیش جدا شدم پذیرفتم که خودم اشتباه کردم و تحمل و صبر بیش از این هم باعث حال بد خودم و فرزندها و حتی خودش هم می‌شد

    در این مدت متاسفانه همیشه از لحاظ مالی همیشه پر و خالی می‌شد و ثبات نداشت و با اینکه شغلی داشتم که پتانسیل بالایی دارد برای پول دراوردن متاسفانه نمیشد

    تصمیم گرفتم که جدا بشویم و میخواست بچه ها را ببرد خونه پدرش بعد یک هفته متوجه شد که واقعا خودش به زور میتونه اون خانواده را تحمل کنه تلفن زد بیا بچه ها ببر ، منم بچه شیر خوار و دختر بزرگ تر را بردم محل کار خودم با عشق مثل دسته گل مواظب کردن

    بگذریم که چقد سخت هست با شیشه شیر دادن یا مای بیبی عوض کردن ولی باز هم لذت میبردم از زندگی داخل این مدت بود فهمیدم پدر بودن چقد میتونه شیرین و لذت بخش باشه ولی این چند سال نتونستم از وجود دو تا نعمت خداوند سپاسگذار باشم چون همش میخواستم دیگران را تغییر بدهم

    بعد یک هفته همسرم تلفن میزد و گریه واقعی که اولین بار بود احساس کردم داره با صداقت حرف میزنه و میگه اشتباه کردم و من بد کردم ولی دیگه گفتم دوازده سال فرصت داشتی هرروز التماس کردم خواهش کردم جلوت زانو زدم که بیا درست زندگی کنیم بیا غرور لعنتی را کنار بزار مهربون باش بیا بهتر مشورت بگیریم و …..

    نشد و نخواستی الان دیگه چی میخوای ؟

    زندگی من هم استاد عباسمنش عزیز دقیقا از موقعی که رفتم جنوب کشور از یک اتاق سیمانی شروع شد و بعد از حدود یکسال میتونستم حداقل زمین یا خونه بخرم و حتی اقدام هم کردم ولی اتفاقات و رفتارهای همسرم را که میدیدم گفتم پول نمیخوام فقط روابط خوب و حال خوب برای ایشون فراهم کنم شروع کردم به مشاوره رفتن ، ماهیگیری رفتن و دو نفری با ماسک و عینک غواصی رفتن ، ولی همیشه اول هر چیزی مقاومت شدید داشت ولی باز هم نمیشد متوجه شدم ذهن خودم داره نابود میشه ، همون اوایل شغل عوض کردم و حدود سه چهار سال بعد با سایت استاد آشنا شدم با اینکه میدونستم همسرم نمیخواد تغییر کنه ولی من روی خودم کار میکردم و ایشون همیشه در مورد سایت بد و منفی صحبت می‌کرد

    الان هم که حدودا به خاطر جدایی چند ماهی نتونستم داخل سایت سر بزنم کامنت بزارم و یا حداقل کامنت های دوستان بخونم

    ولی همیشه سپاسگذار خداوند هستم که استاد را سر راهم قرار داد که بتونم راه مشخص و واضح را برای خود انتخاب کنم

    نمی‌دونم چطور و چی نوشتم و از خدا خواستم خودش هدایتم کنه و بنویسم ،چون نیاز داشتم این همه دغدغه را با یکی مطرح کنم ذهنم سبک بشود

    و برای همه دوستان آرزوی سلامتی عشق و ثروت را دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: