میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سجاد قربانی» در این صفحه: 1
  1. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2815 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان و استاد و خانم شایسته .من چند سال بود که مجانی تو حوضه کارآموزی معماری کار میکردم و درآمد نداشتم و درست هم چیزی یاد نمیگرفتم و 3 یا4 سال کمتر یا بیشتر تحمل کردم در شرکت های مختلف و گفتم دیگه تحمل نمیکنم چون باسختی کار میکردم و اوایل حقوق کم میگرفتم و بعد ها در شرکت های دیگه اصلا حقوق نمیگرفتم و تحمل میکردم تا این که گفتم این مسیر اشتباهه .حرف بابام اومد تو ذهنم که همیشه میگه زندگی سخته باید با بدبختی زندگی کنی و الان بعد از بازنشستگیش داره کشاورزی می‌کنه با سخت ترین شرایط و من با این حرف بابام همیشه مختلف میکردم اما جالبه مثل اون عمل میکردم .بریدم دیگه و به خدا گفتم خدایا هدایتم کن من دیگه نمیتونم تحمل کنم و از آخرین دفتر مهندسی که کار میکردم اومدم بیرون.تو دیوار دنبال کار می‌گشتم تو بخش فروشندگی که یک شرکت معماری برای کارآموزی آگهی گذاشته بود و من گفتم این ی نشونست یک ماه بعد با من تماس گرفتن چون من بهشون پیام دادم و قرار گذاشتم که برم دفترشون و نشونه ها اومد که مسیر درسته و چون با هدایت با اون دفتر آشنا شدم اعتماد صددرصد بهشون داشتم .الان تو اون دفتر من کلاس شرکت میکنم که دورش چند وقت دیگه تموم میشه چیز هایی یاد گرفتم که تو این 4 سال یاد نگرفتم سه شنبه ها تو همون دفتر جلساتی میزارن که معماران دور هم جمع میشن و در مورد معماری صحبت میکنیم و روز اول بهم گفتن که نمیشه هر جلسه تو این کلاس شرکت کنی چون جلسات 10 نفرست و متقاضی زیاد ولی از اون روز تا الان من هر جلسه شرکت کردم چون قانونا مهم نیست من میخام و میشود .کنار این دوره من شروع کردم به کار تو لبنیاتی که دوره هایی را که میخواهم بخرم .دیروز یک دوره مربوط به معماری خریدم و پنجشنبه هفته گذشته دوره روانشناسی ثروت1 رو خریدم و امروز تصمیم دارم که از کارم بیام بیرون و تمرکزی روی دوره های معماری کار کنم و اینبار هوشمندانه و با هدایت خدا برم سراق دفتر مهندسی.تو مغازه لبنیاتی خیلی درس گرفتم اولیش این که هیچ وقت آدم نباید خودشو از اجتماع دور کنه باید این قوانین رو تو اجتماع رعایت کنه نه گوشه خونه بشینه و با اعتماد به نفس باشه چون همه تو خونه اعتماد به نفس دارن .من وقتی با کسی میخواستم صحبت کنم استرس داشتم و واقعا نابود میشدم از درون مخصوصا وقتی مغازه شلوغ میشد الآنم نمیگم عالی عمل میکنم اما واقعا واقعا واقعا خدا منو ی آدم دیگه کرد .فهمید باید بیشتر ورودی هام رو کنترل کنم فهمیدم باید هر روز زمان بزارم و با خودم صحبت کنم این واقعا بهم کمک می‌کنه فهمیدم که غرور رو نباید سرکوب کرد باید کنترلش کرد و غرور دیگر برای من به این معنا نیست که بقیه رو آدم حساب نکنی و بی احترامی کنی شاید به این معنی هست که من غرور دارم و حساب میکنم رو خدایی که به صورت چهره زیبا در زندگیم هست حساب میکنم رو خدایی که به صورت قدرت بدنی در زندگی من هست حساب میکنم رو خدایی که به صورت احساس ارزشمندی و لیاقت تو زندگی من هست و…..پریروز که با خودم صحبت میکردم اینارو فهمیدم .میخام مهاجرت کنم و انصافا من فکر میکنم که تو حرکت کردن خوب باشم چون تو ذهنم اینه که من روی مهارتای معماریم و زبان انگلیسیم کار میکنم با این که مدرک دانشگاهیم معماری نیست و خدا هدایتم می‌کنه .من قراره برم ونکوور که هدایتی اینو فهمیدم و دانشگاهubc که اینم هدایتی هست و چون خدا هدایتم کرده پس قراره که من اونجا معماری بخونم و کاری به قانون کشور و سربازی و…. ندارم چون خدا قوانینی داره که قدرتشون از قوانین کشور ها بیشتره️این روز ها خیلی میبینم و میگن که هوش مصنوعی دیگه اومده و کار معماری کساد میشه اما من کاری به این حرفا ندارم حرکت میکنم قدرت خدایی که تو زندگیمه از هوش مصنوعی بیشتره تو کلاسمون وقتی استاد درمورد ایده پردازی میگه فهمیدم که ایده پردازی دقیقا عمل کردن به الهامی هست که خدا بهت می‌کنه اما اسمشو گذاشتن ایده پردازی .پس ایده ای که خدا بهت میده خیلی بهتر تا ایده ای که هوش مصنوعی میده چون هوش مصنوعی احساس شهود نداره البته باید رو خودم کار کنم تا اینو بپذیرم .عاشقتونم و خداجونم شکرت به خاطر نعمتهای این روزای زندگیم اسونترم کردی نسبت به قبل برای اسونی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: