- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
سلام به استاد عزیزم
و سلام به مریم جان عزیزم
و سلام به همه ی خانواده ی صمیمی عباسمنش
من با دیدن این فایل متوجه شدم که سالهاست دارم یه کمبود را تحمل میکنم و با اینکه واقعآ زجر آوره پذیرفتنش و اون کمبود مسائل عاطفی هست.
از دیشب دارم بهش فکر میکنم و میگم چرا چند ساله این موضوع را پذیرفته ام ،با اینکه من ازدواج کرده بودم ولی خودم را لایق اینکه همه ی چیزهایی که دوست دارم در مورد مسائل عاطفی اتفاق بیفته ،نمی دونستم.
فکر میکردم و هنوز هم فکر میکنم که نمیشه که همه چیزهایی که میخوای برات انجام بشه و همه چیز همیشه راضیه راضی باشی!
به خاطر همین باور ، افرادی که تو زندگیم اومدند و رفتند و حتی همین فردی که الان توی رابطه ی عاطفی هستم باهاش ، هم فردی هست که اصلآ رومانتیک نیست و مهر و دوست داشتنش را باید از روی رفتارها و کارهاش بفهمم.
من متآسفانه سالهاست که دارم این رنج را تحمل میکنم و نیاز عاطفی خودم را خودم یا با ارتباطهای کوتاه رفع میکنم ، یا خودم را مجبور میکنم که اون رابطه ی عاطفی یک طرفه که من را راضی نمی کنه را بپذیرم.
من توی رابطه ی عاطفی حتی اگه خودم میل نداشته باشم ،اما طرف مقابلم میل داشته باشه ،برای اینکه دوست داشته بشم ، خودم را موظف میدونم که اونو راضی کنم.
همه ی اینها از خانواده ی من و رفتار پدر من سرچشمه میگیره ،
پدر و مادر من سالها پیش از هم جدا شدند و چون اون زمان ،مادر من نمی تونست کمبود عاطفی را علت جدایی بگه به مردم ، چیزهای دیگه ای که فقط بهونه بودند عنوان کرد و از نظر همه مقصر شناخته شد.
من الان با رفتار پدرم و صحبت های زن پدرم متوجه شدم که موضوع چی بوده و متوجه شدم که چرا من پذیرفتم که عمری با کمبود عاطفی زندگی کنم.
چون از همه شنیده ام همه ی مردها اینجوری اند و مادر من و من بیش از اندازه احساساتی و رومانتیک هستیم و باید خاموش بمونیم.
اما از دیشب که این فایل را دیدم ، دیگه نمی خوام این رنج را تحمل کنم.
دیگه نمیخوام قربانی باشم
نمی خوام دوری و فاصله و کمبود عاطفی را توی رابطه تحمل کنم.
من خلق کردم این زندگی را.
امروز میفهمم که چطور شد و با چه باورهایی خلق کردم.
حالا خودم میخوام ترمیم کنم این قسمت از زندگیمو.
خداوند هیچ کمبودی را در جهان برای ما انسانها به عنوان واقعیت نداشته و نگفته که این کمبود را باید تحمل کنید.
من امروز میخوام با منطق های دیگه ای با باورهای قشنگ ذهنم را تغذیه کنم.
من لایق این هستم که زندگی پر از عشق و عاطفه و مهر و ثروت و آرامش را همزمان تجربه کنم.
این باور که تو مغز من کردند که :« نمیشه هر چی که میخوای برات فراهم باشه»یا « هیچ وقت توی زندگی زناشویی همه چیز نمی شه با هم باشه»یا « مردها همشون مثل هم هستند،ذاتآ بی عاطفه و سفت و سخت هستند» فقط واقعیت های انسانهای اطراف من بوده.
من می خوام این منطق ها را جایگزین کنم که
*خداوند هیچ انسانی را شبیه انسان دیگه ای از هر لحاظ خلق نکرده و خودت میبینی که آدمها در همه چیز با هم متفاوت هستند
ما مردهایی را میبینیم که فوق العاده عاشق پیشه اند و تا سالهای سال پر از مهر و عاطفه هستند نسبت به همسر و فرزندانشون
مگه ندیدی که شوهر خاله کوچیکه با اینکه بچه هاشون بزرگ شدند ولی هنوز نگاههای عاشقانه به همسرش داره هنوز کنارش میشینه ،دست میندازه دور گردنش و عاشقانه باهاش حرف میزنه؟
پی هیچ ذاتی برای هیچ انسانی نیست.
و من لیاقت دارم مردی مکمل من را خداوند در زندگی من قرار بده.چون من دیگه نمی پذیرم این کمبود عاطفه را.
* هر آنچه من علاقه دارم و نیاز دارم ،خداوند دروجود من قرار داده و متقابلآ همان طور که در قرآن گفته ما جفت جفت آفریدیم ، پس برای من هم جفت آفریده .
از وقتی که من درخواست کنم رابطه ای را میخوام که جفتم از هر نظر مکمل من باشه ، کنار هم زندگی عاشقانه ای را تا سالهای سال داشته باشیم مثل استاد عباسمنش و مریم جان ، خداوندم با کمال میل برام چنین رابطه ای را فراهم میکنه.
*من مجبور نیستم به تحمل هیچ رنجی، پس من نمی پذیرم ،هیچ رنج دیگه را از امروز.
من لایقم که بچشم لذت تشکیل یک خانواده ی پر از عشق و احساسات قشنگ و خاطرات زیبا را تا آخر عمرم.
*هیچ محدودیتی نیست ، همه چیز فراوان در جهان هست «عشق شرطی نیست ، تاریخ انقضا نداره»
وجود من ارزشمنده
وجود من دوست داشتنیه
وجود من قابل ستودن و احترامه
وجود من لایقه دوست داشته شدن بدون قید و شرطه
*من میخوام فردی را خداوند وارد زندگی ام کند که مثل استاد که توی دوره ی عشق و مودت میگفت بدون اینکه من بخوام ازش ،بدون اینکه من بگم که چجوری دوست دارم باشی ،به چی علاقه دارم ، خودش همون که همیشه میخواستم باشه و همه ی رفتارها و حرفها و احترامها و عشق ورزیها ،دونه به دونه همون جور که من همیشه میخواستم باشه.
من لایق چنین زندگی هستم چون من انسانم ، من سالم زندگی میکنم و پاک هستم چون من یک زن واقعی هستم با تمام ظرافت ها و احساسات زنانه و
چون من یک زن زیبا هستم که خداوند آفریده
نیاز نیست خودم را سفت نشون بدم .
نیاز نیست دیگه این را تحمل کنم.
چون دیگه نمی پذیرم چنین رنجی را تو زندگیم.
من خالقم