میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیدعلی خوشدل» در این صفحه: 1
  1. -
    سیدعلی خوشدل گفته:
    مدت عضویت: 2629 روز

    به نام نامی خدای خوبم

    سلام به استاد عزیزم که صداش برام هر روز شیرین و شیرین تر میشه و خانم شایسته دوست داشتنی زیبا

    و سلام به همه دوستان عزیزم…

    این سلسله سوالاتی که به برکت دوره کشف قوانین به وجود اومده روی سایت همشون زیر مجموعه همین سوال میشه!

    یعنی وقتی که به 7 سری فایل های قبل و و انواع سوالات قبلی نگاه می کنیم همشون به نوعی این سوال رو در بر میگیره که تا کی می خوای تحمل کنی!

    تا کی دنبال این هستی که این شرایطی که خودت خالقش بودی و پذیرفتی نه کس دیگه! بپذیری و تغییری در خودت ایجاد نکنی؟!

    فک می کنم ذاتا ما ایرانیا آستانه تحملمون خیلی بالاست! و شاید فکر می کنم دلیلی خیلی زیادیش اینه که فکر می کنیم هرچه قدر مسائل برامون به وجود بیاد نزد خدا محبوب تریم و این باورهای اعتقادی که از کودکی در مهد کودک تا دوران دبیرستان به واسطه دروس دینی به ما خوروندن و ما هم به خاطر نمره گرفتن هر روز کتاب رو دستمون گرفتیم دور تا دور خونه چرخیدیم و حفظ کردیم!

    و در نهایت هم تو کنکور همون هارو ادامه دادیم…

    یعنی همه و همش با یک تکرار عجیب رفته تو جز جز وجودمون!

    من خود خیلی انسان بی صبری هستم و بودم و همیشه دلم می خواست زودتر به خیلی از مسائل برسم به خاطر همین هیچوقت مداومت در مسیر نداشتم ولی از طرفی به خاطر تبنلی و … در بعضی از موارد اندکی هم تحمل خیلی خیلی زیادی داشتم که اون موقعی بود که تو ذهنم هیییچ راهی نبود!

    و واقعا همش بر میگرده به دکترها بازم :)))

    من وقتی 14 سالم بود همش درد معده داشتم و همیشه حالم بهم ریخته بود و واقعا در حدی بود که آب می خوردم دلم آزرده میشد و نمیدونم چی بود که پشتم درد می گرفت! یعنی میزد به کمر…

    تا اینکه رفتیم دکتر و گفت ببین پسرم من ازمادرت پرسیدم و طبق تومااااااار بلند خانوادگی شما- ذاتا شما زخم معده دارین و باید مدارا کنی!

    کمک یادت باشه باید خیار آب پز بخوری و همینه که هست! و گفت تو ببین یه چیزی داری به اسم VBS که اختلال معدست و میزنه به قلب و کمر و متاسفانه مامانم که اینارو شنید دیگه هر رووووووووز به من اینو میگفت!

    گذشت و گذشت تا سن 20 سالگی با استاد آشنا شدم و در حالی که اون دوران قرص داشتم یاد گرفتم باید به هرچیزی شک کنم و کلا قرص هارو انداختم سطل آشغال!

    همه میدونن من در حدی بود که با خوردن آب ناشتا صبح معدم درد می گرفت ولی بعد از آشنایی با استاد گفتم آب شفاست و طب بو علی سینا رو که کتابش رو خوندم توصیه کرده بود هر روز صبح بیدار میشین آب ولرم بخورین

    اونجا خیلی برام عجیب بود! من که از آب فراری بودم – بهم پیشنهاد دادن آب بخور! و ناباورانه در کمتر از 25 روز کلا اون داستان حذف شد!

    من چه قدر از فرصت های زندگی محروم بودم به خاطر یه باور احمقانه و حالا میدونم منطقش چیه! اینکه لحظه خوردن آب به دلیل استرسی که به خودم میدادم و پیش داوری من باعث ایجاد شرایط بد میشدم در بدن و همون آب نقش معکوس ایجاد می کرد!

    واقعا تحمل کردن بدترین و بدترین حماقت دنیاست! ولی صبر بهترین و بهترین زکاوت دنیاست! جالبه هر دوتاشون از ذات منتظر موندن میاد ولی می بینی باهم خیلی فرق داره!

    خیلی ساده می خوام فرقش رو شرح بدم!

    یک خانواده سه نفری رو فرض کنید که یک پدر داریم و دو پسر به اسم های جاناتان و جک ( یکمم داستان خارجی بگیم :)))) )

    پدر خانواده صبح میره نون بگیره ولی وسط راه یک کاری براش پیش میاد و قرار بوده ساعت 8 بیاد خونه حالا ممکنه 9 بیاد ممکنه 10 بیاد!

    جاناتان از خواب بیدار میشه – جک هم بیدار میشه و هردوشون گشنه هستن …

    جاناتان میگه چاره ای نیست دیگه باید تحمل کنیم بابا معلوم نیست کجاست و هر ثانیه به گشنگیش فکر می کنه! و میگه عجب داستانیه ها..

    این باباهه معلوم نیست کجا مونده- از اولم من باید میشدم مسئول نون ! :)))

    خلاصه که هرچی بد و بیراه بلده و میگه ولی هیچ کاری هم نمی کنه!….

    از اون طرف جک میگه تهش پدر اگر نیومد میرم خودم نون می خرم ولی حالا فعلا مشغول کارهام میشم و اصلا به نون فکر نمی کنه!

    چون ایمان داره که پدر نون رو میاره و اگر هم نیاورد نگران نیست چون میگه راه های دیگه دارم که خودم رو سیر کنم و میرم سیریل می خورم مثلا!

    بعد از 3 ساعت پدر میاد و میگه من امروز رفتم نونوایی بسته بود رفتم براتون حلیم خوشمزه گرفتم با قیمه کافی که بخوریم و حسابی کیف کنیم و این 3 ساعت در راه بودم!

    جاناتان براش این سه ساعت 10 سال طول کشیده ولی جک چون حالش خوب بوده و همه چیزش ردیف بوده اصلا زمان رو درک نکرده!

    هر دو 3 ساعت رو صبر کردن ولی خروجی جاناتان بد و بیراه و پوچی بود ولی جک 3 ساعت کارهاش رو انجام داد و حتی گشنگی رو حس نکرد!

    این داستان خیالی که همین الان ساختمش دقیقا ارتباط ما با خداست! و ما میتونیم انتخاب کنیم کدوم پسر باشیم و هعی عجله نکنیم و از طرفی هعی تحمل هم نکنیم!

    قطعا جان اگر یکم دیگه بیشتر طول می کشید سراغ راه دیگه ای میرفت ولی جاناتان با مشت زدن به در و دیوار خودش رو مینداخت روی زمین و موقع حلیم خوردنم میگفت نمی خوامممم! اصلا بزار از گشنگی بمیرم!

    دیروز خیلی برام جالب بود داستانی از پیامبران خدارو در قرآن می خوندم که خیلی برام عبرت انگیز بود :

    انبیا آیه 87 :

    وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

    و هنگامی یونس خیلی عصبانی و دلخورناک :)) اومد گفت عجب قوم بوقی هستین شما!

    و گمان میکرد خب خبری نیست ولی با همین عصبانیت رفت تو شرایط بد و بد تا جایی که رفت تو شکم ماهی

    و اونجا که تو شکم ماهی بود در دل تاریکی خدارو فریاد زد که ای خدا هیییچ معبود به جز تو نیست و قطعا من از گمراهان بودم!

    حالا می خوام اینجا یک نکته اساسی رو بگم که خیلی مهمه! یونس خیلی زودتر میتونست به جای تحمل کردن با منطق صبر زودتر از خدا درخواست کنه که راهنماییش کنه ولی احتمال خیلی زیاد کلا داشته به خدا ملت رو دعوت میکرده به خاطر نتیجه! و همین صبر رو ازش گرفته بود…

    ولی اونجا که خودش رو تو دل تاریکی از همه طرف محاصره دیده گفت دیگه بسه خدایا من اشتباه کردم و از گمراهان بودم تو هدایتم کن!

    این الگوی درخواست کردن از خدا خیلی الگو قشنگیه ها! یعنی نباید تحمل کنی اشتباهاتت رو اون هارو بپذیر و از خدا کمک بخواه و بگو راه نجاتی برام باز کن!

    خیلی مسئله مهمیه که همیشه بخوایم خدا هدایتمون کنه! انقدر فکر نکنیم که درسته ! من واقعا فهمیدم وقتی حالت خوب باشه و در مسیر خیلی خیلی درست باشه همواره از خدا درخواست می کنی!

    دیروز یکی از قشنگ ترین روز های زندگیم بود و به خدا هر بار می گفتم خدایا تو بگو چه کار قشنگی بکنیم بگو چه مسیر خوبی رو بریم و با خانومم رفتیم تو اون دستگاه های عکاسی هست که عکس لحظه ای میده نشستیم و بعدش رفتیم باهم یه عالم بازی کردیم!

    از طرفی هم با یکی از عزیزترین های زندگیم چندین دقیقه صحبت کردم و انرژی گرمش رو گرفتم که روزم هزاران برابر زیباتر کرد…

    همین به نظرم فرق تحمل کردن و صبر کردنه! من میدونم خواسته های بزرگی دارم و اگر قرار بهشون برسم در هر صورت کارم رو می کنم ولی میتونم تحمل کنم بشینم تو خونه و درو دیوار رو نگاه کنم هعی بگم پس کی پس کی؟!

    یا هر روزم رو غرق شادی کنم و کاری کنم زمان برام قشنگ تر بگذره و در این وسط هم نعمت های بیشتری میگیرم چون راه حل رشد بیشتری برای خودم باز کردم و دارم میبینم چه قدر قشنگ خدا بهم ایده های بی نظیری میده!

    میبینم که به واسطه اینکه صبورم نه تحمل کننده به خودم اجازه میدم بیشتر و بیشتر بخوام و لذت ببرم!

    آدمی که تحمل میکنه ایمان نداره میاد پس برای همین درخواست بعدی رو نمی فرسته ولی آدمی که که صبر میکنه میگه حالا بزار دوغم بگیرمم.

    حالا تا وقتی بگم سوپم بیارن و یکم اصلا نون و ماست بخورم تا میاد و می بینی کلا داره عشق میکنه و زمان براش آزار دهنده نیست!

    در آیه 10 سوره مزمل خدا اینو شفاف توضیح میده :

    وَ اصْبِرْ عَلى‌ ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا

    میگه محمد بر چیزی که اون میگن صبر کن! خب اینجا تو ذهن پیامبر این سوال شکل میگیره یعنی چی جوری؟! برم بزنم تو دهنشون؟

    یعنی واستم هر چی می خوان بگن؟ خب اینطوری که خیلی حالم بد میشه…

    خدا میگه گوش بده! وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا …

    ازشون دوری کن به شکلی زیبا… که باز نیان بیشتر آزارت بدن!….

    بگو باشه شما درست میگین امری با بنده ندارین؟!

    اون چیه اون پشت (‌نخود سیاه ) و راهتو ادامه بده و از طرفی هم نمیگه دیگه کلا بگو برین گمشین! روزی ممکنه در این مسیر بیان و تو میتونی اونارو هدایت کنی…

    مثل اینه که یه نفر میاد تو سایت روز اول میگه عجب سایت … اونجا در مرحله اول باید بهش توجه نکرد ولی وقتی خودش فهیمد اون موقع روشش که تغییر کرد فرصت رشد داره و روی خوش بهش باید نشون داد!

    یعنی انقدر آیات قرآن ساده و شیک ارتباطات انسانی رو به ما نشون میده و اونجاست که می بینی ما مبارزه نداریم بلکه کنترل ذهن و تقوا رو داریم!

    و این راه قرآنی خیلی خیلی جای کار داره …

    مسیرتون قرآنی و راهتون ابراهیمی …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 628 رای: