میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اعظم جم نژاد» در این صفحه: 1
  1. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2620 روز

    سلام به خانواده عزیزم. سپاااااااسگذارتونم استاد و مریم جان .قبلا بسیار اهل سوختن و ساختن بودم ،اهل تحمل بی احترامی اهل تحمل فقر و نداری ولی به لطف خدا از وقتی با استاد عزیزم آشنا شدم همه چیز به مراتب بهتر شده البته که باز منتظرم شرایط بهتر بشه .در حوزه وضعیت عاطفی که دوره احساس لیاقت رو تهیه کردم دارم روی خودم کار میکنم تا ان شاالله هدایت بشم و وقتی از خدا از ته دلم هدایت خواستم این پیغام رو دریافت کردم که باید برم بیرون از خونه کار کنم .قبلا نوشته بودم که علاقه من به کار با بچه ها و بازی کردن باهاشونه و توی خونه خودم یک سال رو با بچه های اقوام و همسایه به صورت ساعتی با یه هزینه ی کم بازی میکردم .یه مدت که گذشت کلا دیگه هیچ بچه ای نیومد با اینکه از خیلی از بچه ها می شنیدم که بهِم میگفتند پیش تو که هستیم خیلی بیشتر از خونه ی بازی بهمون خوش میگذره و این هم از لطف خدا بود .همین جریانِ نیومدن بچه ها به خونمون هم به خاطر درخواست هایی بود که از خدا برای کار داشتم چون با یه تضاد هایی رو به رو شده بودم و خدا این هدایت رو فرستاد که پرستار بچه بشم هم از زبان استاد توی دوره احساس لیاقت هم از زبان یکی از اقوام ….باید از لحاظ مالی به یه وضعیت مناسب برسم در عین حالی که دارم روی ارزشمندیم و دوره احساس لیاقت کار میکنم .

    24 سال از ازدواجم رو توی خونه موندم و به خاطر حرف مردم و بچه و کارهای تموم نشدنی و بی حقوق خونه که منو همیشه برای یه 1000تومنی محتاج به همسرم کرده بود و قبول این باور که همسرم اجازه نمیده بیرون از خونه کار کنم ،شرایط بد مالی و …رو تحمل میکردم و فقط با باورهای غلط تا دلتون بخواد بی نهایت از خودم کنده بودم و دلسوزی کرده بودم و هر چه داشتم و نداشتم رو به همسرم می دادم و یک ذره برای خودم ارزش قائل نبودم .این یکی دو هفته اخیر رو به هدایت خداوند عمل کردم و رفتم بیرون و توی سایت دیوار دنبال کار گشتم ،همسرم معجزه وار راضی شد بیرون کار کنم و اینو هم از خدا در خواست کرده بودم و با حرف هایی که خدا روی زبونم گذاشت و صحبت هایی که باهاش داشتم قلبش نرم شد

    دیروز خدا هدایتم کرد به یه دفتر خدماتی که یه کار پرستاری کودک بهم پیشنهاد شد و خیلی خوشحالم ان شاءالله اوکی بشه فردا میام بهتر در موردش مینویسم.

    چند روز پیش یه فایل در مورد آقا هادی روی سایت قرار گرفت که اول کار با رانندگی در اسنپ شروع کردند و ….و استاد توضیح دادند که بیکار نباشید و هر کاری که میتونید انجام بدید از پرستاری کودک و نظافت خونه دیگران و ….من خدا رو شکر علاقه دارم به پرستاری کودک .اما یه احساس بدی داشتم که بخوام برم خونه کسی و پرستار بچه شون باشم احساس می‌کردم به چشم یه آدم بی ارزش و بدبخت بهم نگاه می‌کنند. احساس می‌کردم این شغل خیلی شغل پایین و خاک بر سری و بی کلاس و زشتی هست به قول همسرم کلفتی کردن (اوایل که موافق نبود)

    به خودم نگاه کردم جاهایی واقعا به خاطر خواستن یه پول خیلی کم از همسرم یا به خاطر نیازهام واقعا از همسرم بی احترامی دیده بودم و با اینکه واقعا درد داشت برام اما تحمل کرده بودم .اومدم نوشتم برای خودم و به این رسیدم که یه غرور بی جا رو در درونم دارم.با خودم فکر میکردم من کجا و این کارها کجا .انگار از دماغ فیل افتاده باشم . منم مثل بقیه آدما ،هر کسی به یه نوعی داره به بقیه روح های خدا خدمت میکنه .ذهنم همین لباس های زیبا و تیپ های زیبایی که میزنم رو جلو چشمم آورد که تو کجا و این شغل کجا؟ من همونی بودم که چند سال پیش که چادرمو که به خاطر شرک می پوشیدم و کنارش گذاشتم و ترس از لباس نداشتن ،داشتم که توی یکی از کامنت هامم نوشته بودم و فقط سالی 1 بار لباس بیرون میخریدم ،حالا خدا کلی لباس های رنگی رنگی و زیبا بهم داده بود و ذهنم از این ابزار ها استفاده میکرد تا منو از این هدایت و از شروع به کار کردن و از رسیدن به نعمت ثروت منصرف و محروم کنه .

    به یاد خودم آوردم که حضرت موسی هم بعد از اینکه از قصر فرعون رفت ،رفت برای حضرت شعیب کار کرد و ….من هرگز کوچیک نمیشم با این کار،اتفاقا بزرگ میشم ،رشد میکنم و این غرور های مسخره که منو به نابودی میکشه و توی فقر نگه می داره رو باید دور بریزم ،حتما که نباید دکتر، مهندس باشم که مردم به به و چه چه کنن .من به بودن با بچه ها علاقه دارم و این طوری خوشحالترم هر کسی به چیزی علاقه داره.به خاطر این توانایی خدا رو شکر میکنم و واقعا هر کسی حوصله و اعصاب بچه رو نداره ولی خدا این عشق رو توی دل من گذاشته که حتی بدون هیچ مدرکی بتونم مشغول به کار بشم که درونم اینقدر با تحصیل و ادامه تحصیل مقاومت داره .این غرور و این ترس از نگاه و نظر مردم از طرف شیطونه تا منو توی وضعیت بد مالی نگه داره که تا همیشه محتاج و فقیر بمونم که اگر همسرم اوکی بود و حالش خوب بود بهم پول بده و اگه نبود با تندی رفتار کنه و منو محروم کنه و به قول خودش جریمه م کنه .اومدم حس بدمو تغییر دادم و در موردش نوشتم که این خدمت به خداونده و من میخوام با کاری که انجام میدم به قول استاد به گسترش جهان کمک کنم .من دارم به روح های دیگه ی خدا خدمت میکنم و ان شاءالله باعث آزادی مالی و آزادی در روابط برام میشه .

    هر چند که الحق و والانصاف این یکی دو سال گذشته همسرم بسیار بهتر از گذشته نیازهامونو تامین کرده و بهم لطف بسیار داشته و واقعا سپاسگذارشم و همه جا چه در حضور خودش چه در غیابش بارها و بارها از لطف هایی که بهم داشته تعریف کرده ام .اما نیاز هست که محتاج به اون نباشم و از خودم درآمد داشته باشم .باید به غرورم بر بخوره که محتاج و فقیر باقی بمونم .باید به غرورم بر بخوره که برای هر نیازم دستم جلو همسرم دراز باشه .باید به غرورم بر بخوره که از خودم یه ماشین یا یه خونه جدا نداشته باشم و اینقدر بعضی چیزا رو که اصلا با درونم هماهنگ نیست رو تحمل کنم . خیلی نیازها دارم که بااااید تامین بشه همزمان دارم یه دوره آموزش مکالمه زبان هم کار میکنم و روزانه چند ساعت براش وقت می‌گذارم تا ان شاالله توی کارم با هدایت خدا ازش استفاده کنم و همین هم یه هدایت از طرف خدا بود که توی دوره احساس لیاقت دریافت کردم .

    القصه ‌که همه چیز هر روز داره عالی پیش میره تا زمانی که منم منم نکنم و از خدا هدایت بخوام و در این مسیر شگفت انگیز با استاد و شما دوستان عزیزم پیش برم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: