- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
به نام خدای مهربانم
سلام بر استاد عزیزم و خانوم شایسته گرامی و همه بچه ها ی هم مدارم
من مهدی گائینی هستم کسی که همه عمر فقط تحمل
میکنه و دیر تغییر میکنه
بنده سال 90 به استخدام نیرو انتظامی در آمدم و پلیس شدماز همون اول تحمل کردم یعنی تو آموزشی سخت میگرفتن و تشویق برای یک نفر و تنبیه برای همه بود من پیش خودم میگفتم عیب نداره میرم تو یگان درست میشه
گذشت و من بچه قم هستم و یگان من افتاد شهر دماوند و من باز تحمل میکردم و مسافت رو هر 24 ساعت میرفتم و برمیگشتم سختم بود و دستورها ی
مافوق و همه برام سخت بود ولی میگفتم درست میشه دوسال گذشت و من با یک مخالفت با مافوق
انتقال شدم فیروز کوه که راهم خیلی دورتر شد باز
تحمل کردم
خلاصه من هرجور شده اومدم قم من اومدم ولی چیزی در درون من تغییر نکرده بود من افکارم هم با خودم آورده بودم و حالم تو اون کار خوب نبود ولی تحمل میکردم ولی کم کار نمیذاشتم
تا اینکه من با استاد آشنا شدم و روی افکارم کار کردم آنقدر من از استاد گوش میکردم سر کار به من میگفتن
گائینی منش و دوره دوازده قدم رو پارسال خریدیم رسیدیم به
قدم 7 استاد گفت اگر داری تحمل میکنی بی ایمانی و..
همون زمان به من گفتن باید بری سیستان خدمت کنی و
من به خودم گفتم اگر تحمل کنی بی ایمانی خیلی برام سخت بود چون اگر سر پیچی میکردم میدونستم باید برم دادگاه نظام و برای من یک چالش بزرگی بود ولی گفتم قدرت فقط خداست اینا هیچ قدرتی ندارن
من با یگانم تسویه کردم و اسلحه و ماشین و همه وسایلم روتحویل دادم واز فرداش نرفتم سرکار خیلی
راحت خیلی به من زنگ زدن تهدید کردن برام مهم نبود وهمون ماه وسایل خونه رو جمع کردیم به خانومم گفتم باید ازاین شهر بریم خدا هدایتمون میکنه
ما اومدیم کرج اوضاع تا الان خیلی بهتر از قبل شده از
همه لحاظ ولی بازم یه چیز هایی رو تحمل میکنم و میدونم باید تغییر کنه ولی مقاومت دارم انشالله بتونم
ممنون از استاد عزیزم و خانوم شایسته بابت این فایل گرانبها
خدانگهدار