- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
به نام خدای هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و مریم نازنین و هم خانواده ای های دوست داشتنی!
خدایا شکرت که دوباره دارم پردایس زیبا رو میبینم با این آهنگ قشنگ!
وای استاد من عاشق این استایل جدید فایل هاتون شدم خُب! که انقد قشنگ با منظره و آهنگ شروع میشه و بعد شما رُخ می نمایید! (چشمان خیلی قلبی)
بنمای رخ، که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست…
خلاصه ای از قند و شکرهای این فایل:
تفاوت تحمل و صبر!
صبر به معنای درک قانون تکامله. به این معنی که یک روند باید شکل بگیره تا اون اتفاق بیوفته، مثل رشد گیاهان.
اما تحمل با زجر میاد…تحمل یعنی باورت اینه که راهی وجود نداره…به خاطر ترس ها و شرک و بی ایمانی و باورهای نادرست، تحمل میکنی!
هیچ چیز رنج آوری طبیعی نیست!
اگر یه چیزی خوب پیش نمیره یه ایرادی هست!
فکر نکنید اگر هیچ کاری نکنید خود به خود درست میشه!
هیچ چیزی خود به خود درست نمیشه!
یعنی اگه فکر کنی من تغییری نمیکنم خود به خود درست میشه، هیـــــــــــچ چیزی خود به خود درست نمیشه!
——————————-
خیلی به شرایط خودم فکر کردم و دنبال مثالی گشتم که شرایط نادلخواه رو تحمل کرده باشم. شرایط نادلخواه زیاد داشتم و الان هم دارم، اما اکثر مواقع اینجوریه که دارم یه کاری براش میکنم، خیلی وقت ها از تلاش هام نتیجه نگرفتم و اون موضوع حل نشده، اما این هم نبوده که دست روی دست بذارم و بپذیرم که این بُن بسته و راهی نداره. مخصوصاً بعد از آشنایی با قانون.
یک مثالی که شاید مصداقی از این موضوع باشه اینه که من سال ها به طور سینوسی با مشاوره ی پزشکم داروی ضد اضطراب مصرف میکردم مخصوصاً مواقعی که فشار زیادی از پروژه هام و مقاله هام و سخنرانی توی کنفرانس و اینا داشتم…و پذیرفته بودم که راهش همینه، چون “پزشکم” اینطور به من گفته بود. خوب این مصرف دارو برای من خیلی زجر آور نبود اما به هر حال ناخوشایند بود از این جهت که احساس میکردم متکی به دارو هستم. اما از زمان دوره ی شیوه ی حل مسائل من دیگه با خودم رو راست شدم و گفتم هر طور شده باید اینو حلش کنم و دیگه نپذیرفتم که همینه که هست!
به خودم گفتم اگه انقدر فایل های ایمان و توحید گوش میدی و در موردش حرف میزنی، پس اینجا هم باید بتونی به خدا توکل کنی و خودتو بسپاری به خدا!
وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُ
و به لطف خدا از اون موقع دیگه دارو نخوردم و این مسئله ای که سال ها درگیرش بودم رو حل کردم.
خدا رو شکر هیچ وقت یادم نمیاد به خاطر حرف مردم شرایطی رو تحمل کرده باشم و حتی قبل از آشنایی با قانون هم حرف مردم زیاد برام مهم نبود. البته نه اینکه صد در صد اما به نسبت خیلی از اطرافیان که میدیدم، من کمتر برام مهم بود که نظر بقیه چی هست!
——————————-
استاد جان دقیقاً این صحنه ای که از بارون گذاشتین برای ما امروز اتفاق افتاد! من و خواهرام ظهر رفته بودیم بیرون و هوا عالی بود و کلی لذت بردیم و درست وقتی اومدیم خونه چنان بارونی شروع شد به باریدن دقیقاً مثل همین که شما فیلمش رو گذاشته بودین و ما از پشت شیشه از صدا و تصویرش لذت بردیم و کلی ذوق کردیم و خدا رو شکر کردیم از این زمان بندی:)))
عااااااااشقتونم استاد و مریم جان و به امید روزی که در آغوشتون بگیرم (قلب قلب قلب)