میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمدرضا بهبودی» در این صفحه: 1
  1. -
    محمدرضا بهبودی گفته:
    مدت عضویت: 2309 روز

    بنام خدای مهربونم ک هر لحظه در حال هدایت کردن من هست ب سمت خواسته هام ب سمت راحتی ب سمت آرامش و ب سمت زیبایی ها اونم ب سادگی واقعا

    سلام خدمت بهترین ها

    بهترین استاد دنیا استاد عباس منش عزیزم ک واقعا حکم ی رهبر بی نظیر و فرزانه رو برای من داره و همچنین مریم جان شایسته عزیزم ک خیلی دلم برای صداتون تنگ شده

    و همچنین تک تک اعضای صمیمی و موفق عباس منشی ک اگه بخوام حقیقت رو بگم و انصاف رو رعایت کنم باید بگم ک همه شما ها بهترین هستید توی دنیا

    استاد عزیزم این همزمانی های فوق العاده و زیبایی ک در زندگی شما رخ میده ، در زندگی ما هم رخ میده البته ب نسبت باورمون

    یعنی برای خود من این همزمانی ها خیییلی بیشتر و بهتر داره رخ میده در طول روز و کارایی ک دارم بشکل طبیعی انجام میدم از وقتی ک روی این باور کارکردم ک : « من همیشه در زمان مناسب در مکان مناسب قرار دارم من همیشه در بهترین زمان در بهترین مکان قرار دارم » چون همون خدایی ک این ستاره ها این سیارات این کهکشان های عظیم و بی نهایت رو داره با این دقت بی نظیر هماهنگ می‌کنه همین خدا تمام بخش‌های زندگی من رو هم تنظیم می‌کنه ب بهترین شکل اون طوری ک من میخوام و حتی بهتر

    یعنی این موضوع و این باور برای من تثبیت شدست و برای من حکم مکتوب شدن توسط خداوند رو داره چون هر روز در زمانهای مختلف و کارهای مختلفی ک انجام میدم دارم برای خودم تایید و تکرارش میکنم با هر اتفاقی ک میوفته و من ب رای خودم تفسیرشون میکنم

    من الان دقیقا در شرایطی هستم ک نادلخواهه و ی جورایی دارم تحملش میکنم و فعلا هیچ ایده ای براش ندارم چون سردرگم شدم اما می‌دونم ک تغییر می‌کنه می‌دونم ک ثابت نیست چون جهان ثابت نیست و هر لحظه در حال تغییر ب سمت بهتر شدنه البته برای کسانی ک امیدوار ب بهبودی هستند و عامل اصلی رو خودشون می‌دونن

    همین خداوند منو هدایت کرد ب سمت این فایل بسیار زیبا و ارزشمند و پر از آگاهی و منطق های قوی ، یعنی من هر لحظه در حال هدایت شدن ب سمت خواسته هام هستم

    یعنی من در زمان مناسب در مکان مناسب قرار دارم

    و خدای مهربونم رو واقعا بی نهایت سپاسگزارم ک هر لحظه با منه و ب فکر کنه و ب من و خواسته هام آگاهه و عاشقانه منو هدایت می‌کنه ب سمت تجربه ی زندگی بهتر با آرامش بیشتر در تمام جنبه ها

    چقدر عالی میگید استاد ک : منتظر نباشیم ک مسئله ای خودبخود حل بشه

    این مائیم ک باید مسائلمون رو حل کنیم

    حالا چطور ؟

    با تغییر خودمون ، با نپذیرفتن همینی ک هست

    با تغییر باورهامون ، با پذیرفتن این موضوع ک : مسائل خودبخود حل نمیشن حتی اگه هزارسال ازش زمان بگذره

    مگر اینکه مسئولیت مسئله و حل اونو خودم با آگاهی کامل بپذیرم

    یعنی وقتی فکر میکنم ب این نتیجه میرسم ک واقعا راهی جز این وجود ندارد انصافا

    هیچ راهی جز این وجود نداره و این تنها دلیل خوشبختی یا بدبختی می‌تونه باشه

    اینکه بپذیریم ک همینی ک هست و راهی جز این وجود ندارد چون زندگی پدر و مادر و اطرافیان ما هم همینطور بوده و هست یا اینکه بگیم : من مجبور نیستم شرایط نادلخواه رو هر چیزی ک هست بپذیرم

    اگه قرار بر این بود ک « همینی ک هست » ، پس چرا خداوند ب ما قدرت اراده و اختیار داده ؟

    چرا دست مارو باز گذاشته ک خودمون با برخورد ب تضادهای زندگی مون بدونیم ک چی رو میخواییم و انتخابش کنیم ؟

    هممون مثال های کوچکی و بزرگ زیادی داریم در مورد این موضوع اساسی و مهم

    چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟

    برای من ی موضوع مهم مسئله کار و شغل بود ک خدارو صدهاهزاران مرتبه شکر با عمل ب آگاهی ها ی فقط جلسه اول دوره فوق العاده عزت نفس بصورت خیلی عالی و راضی کننده ای حل شد

    من سالهای سال داشتم کاری رو انجام میدادم ک اصلا دوست نداشتم

    ن کارم ن همکارم ن شرایط کاریم و ن هیچی از کارم رو دوست نداشتم چون احساس بدی نسبت ب تمام کارم داشتم اما سالهای سال با این احساس بد داشتم انجامش میدادم و با اینکه درآمد خوبی داشتم و کارم فنی بود اما هیچ برکتی واقعا از این کار وارد زندگیم نمیشد ، طوری ک الان ک فکرشو میکنم میبینم انگار من این چند ساله واقعا هیچ کاری نکردم چون هیچ نتیجه ای برام از هیچ لحاظی نداشت و این واقعا برام رنج آور شده بود

    حالا چرا و ب چ دلیل داشتم این شرایط رو ادامه میدادم ؟

    چون خودمو و توانایی هامو باور نداشتم

    چون خدای خودم رو باور نداشتم ک منو هدایت می‌کنه ک من تنها نیستم ک هوای منو داره و منو رها نمیکنه ک فقط کافیه من باورش کنم و بهش اعتماد کنم و بدونم چی میخوام و با توکل ب خودش حرکت کنم تا خداوند هم منو هدایت کنه ب سمت شرایط بهتر و بهتر

    و من با دوره فوق العاده عزت نفس ، اون شرک ها و ناتوانایی ها رو کم کم کنار زدم و خودمو و خدای خودم و قدرتی ک ب من داده و اون احساس توانایی و اون احساس ارزشمندی رو در درونم پیدا کردم و خداوند هم وقتی تعهد و شجاعت منو دید هدایتم کرد ب کاری و شغلی و محیطی ک دلم میخواست و الان هم واقعا راضی ام چون کاری ک انجام میدم یکی از مهم ترین ارزشمند ترین و تاثیرگزار ترین کارهای دنیاست واقعا چون با سلامتی انسان ها در ارتباط مستقیم هست

    یعنی اگه من ب خودم تعهد نمی‌دادم و فکر نمی‌کردم و روی عزت نفس و احساس ارزشمندیم کار نمی‌کردم و خدای واقعی رو باور نمی‌کردم ، مطمعنم ک هیچ تغییری نمی‌تونستم در خودم و زندگیم ایجاد کنم و این نتایج الان هیچکدوم وجود نداشت

    یعنی از وقتی ک من احساس ارزشمندی رو در درونم پیدا کردم و فهمیدم ک من واقعا ارزشمندم

    و درک کردم ک من ارزشمندم یعنی اینکه : خواسته های من ارزشمندن پس بهشون توجه کنم ، علایق من ارزشمندن پس بهشون توجه کنم ، عمر و زمان من ارزشمندن پس خوب سپری کنم و در کل احساس من ارزشمنده پس باید خوب نگهش دارم ، آرام آرام شرایط تغییر کرد و هر روز بهتر شد و هر روز این احساس لیاقت و ارزشمندی من با توجه کردن من بهتر و بیشتر شد

    و وقتی من اون شرایط قبلی رو نپذیرفتم و آگاهانه خواستم ک تغییرش بدم و نپذیرفتم ک « همینی ک هست » چون خودم و علاقه مندی هام رو ارزشمند دیدم ، فکر کردم ک من واقعا ب چ کاری علاقه دارم و دوست دارم انجامش بدم و چ شرایط کاری رو دوست دارم تجربه کنم ، تعهد دادم ک من دیگه کار قبلی رو انجام نمی‌دم و با این تعهد رفتم دنبال کاری ک بهش علاقه دارم و خدای مهربونم هم منو هدایت کرد ب یک شرایط خیلی خوب و دلخواهی ک البته در ابتدا ب این شکل نبود اما من ادامه دادم با صبر واقعا تا اینکه در مدت زمان کوتاهی حدودا 4 ماه ب قول شما استاد عزیزم من شدم مسئول اون بخشی ک واردش شدم

    و من الان در شرایطی کار میکنم ک واقعا دوسش دارم و خدا می‌دونه ک واقعا دوسش دارم و بسیار سپاسگزارم از خدای مهربونم ک من رو ب این مسیر زیبا هدایت کرد و البته ک این شرایط هم می‌تونه و حتما بهتر هم میشه و من میخوام ک بهتر بشه و راهش و مسیرش همینی هست ک اومدم و هر روز بهتر شدن هست

    و ب این شکل این مسئله ای ک سالهای سال ب شکل نادلخواه و معیوب داشتم ادامه میدادم با نپذیرفتن « همینی ک هست » و تعهد و ادامه و باور ب اینکه من ارزشمندم پس هرچیزی ک ب من مربوط میشه ارزشمند هست و باور کردن خودم و توانایی هام و خدای خودم ک خداوند میخواد ک من خوشبختی و آرامش و احساس خوب رو در تمام جنبه های زندگیم تجربه کنم ، براحتی و صبر حل شد ب شکلی ک من واقعا راضی ام و اصلا شرایطم با 1 سال قبلم ب هیچ وجه واقعا قابل مقایسه نیست ، واقعا ب هیچ وجه قابل مقایسه نیست انصافا و از این بابت بی نهایت سپاسگزارم از خدای مهربونم و توانای خودم و همچنین از شما استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم و دستان عزیز شما رو می‌بوسم و عاشقتونم ک خالق این همه خوبی رشد پیشرفت و ارزش هستید

    ی مثال دیگه ک چند روز پیش اتفاق افتاد میخوام بگم از نپذیرفتن « همینی ک هست »

    من پیرو تمرین جلسه اول دوره فوق العاده عزت نفس ، مدتی بود ک میخواستم گذرنامه ام رو تمدید کنم

    ایده ای داشتم این بود ک برم نزدیکترین پلیس +10 ک حدودا ی ربع با ما فاصله داشت

    صبح اول وقت رفتم اونجا و وقتی رسیدم دیدم ک ی آقای مسنی قبل من اونجاست اما هنوز اون مرکز باز نشده برخلاف ساعت کاری معمول

    این اولین موردی بود ک نادلخواهم بود چون من ب اساس ساعت کاری اعلام شده رفتم

    هرچی زمان می‌گذشت افراد بیشتری میومدن برای انجام کارهاشون

    ی فردی اومد و تماس گرفت و از بالا در رو باز کردن و بدون هیچ توجهی ب سئوال های ما رفت داخل و این موضوع بهم برخورد و من دیگه نپذیرفتم « همینی ک هست » و گفتم اشکال ندارد ک نیم ساعت هم اینجا منتظر موندم اما تصمیم گرفتم برم ی جای بهتر و میدونستم ک هدایت میشم ب جای بهتر و با کیفیت تر

    همون روز سرکار این فکر اومد ک ب همکارام بگم این موضوع رو و یکی از همکارایی ک تازه ب جمع ما اضافه شدن گفت ک : ی مرکز جدیدی حوالی محل کارمون با فاصله 10 دقیقه افتتاح شده میتونم برم اونجا

    و منم فردای اون روز رفتم و دیدم چقدر اونجا عالیه

    اولا سر ساعت مقرر شروع ب کار میکردن ک برام مهم بود تا ب کار خودم برسم و دوم اینکه خیلی خیلی خوش برخورد محترم و کار درست بودن و سوم اینکه انقدر خلوت بود ک نفر اول بودم و خیلی سریع و راحت با احترام کارم انجام شد و ب موقع هم رسیدم ب محل کارم

    دوست داشتم ک این مثال تازه رو از « نپذیرفتن همینی ک هست » با شما ب اشتراک بزارم چون قانون جهان اینه

    خدا عمرتون بده استاد عزیزم ، الهی ک از نزدیک ببینمتون و ب آرزوم میرسم می‌دونم

    برای همگی آرزوی سلامتی شادی عشق ثروت و سعادت در دنیا و آخرت رو دارم واقعا

    خدانگهدار همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: