- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
سلام به استاد خوشتیپ و نازنینم و مریم بانوی دوست داشتنی پشت دوربین و همه ی دوستان عزیزم تو این سایت الهی.
وقتی فایل رو دیدم فکر کردم سری قبل حتما کامنت گذاشتم و تجربه م رو نوشتم، ولی ننوشته بودم. چقدر تجربه ی تلخی بوده استاد، من که الان دختر کوچولوم لیلین سه ماهشه تقریبا از تصورش وحشت کردم. اصولا با بدنیا اومدن بچه یه سری تفاوتها تو زندگی ایجاد میشه بخصوص اون یکی دوماه اول شدیدتر و جالب اینه که خدای مهربون توان و صبرش رو هم به آدم می ده. کم خوابی اول طبیعیه ولی اینکه به خاطر حرف دکتر قبول کنیم که طبیعیه شش ماه شب و روز بچه ی آدم گریه کنه خیلی سخته. لیلین که بدنیا اومد بخاطر زایمان زودتر از موعد کلی دکتر و متخصص میومد و هرکدوم یه چیزی می گفتن و ما به مدت دو هفته تو بیمارستان موندیم، اتفاقا دیروز داشتم فکر می کردم نباید به حرف تک تکشون گوش می دادم چون هر متخصصی فقط اون مشکل مربوط به خودش رو می بینه و فقط هدفش حل همون یه تیکه از کل قضیه هست حتی اگر این وسط یه چیزایی از دست بره. بخاطر کم وزنی به من از همون اول گفتن شیرت رو بدوش و با شیرخشک غنیش کن و بعد بهش بده تا کالری بیشتری بگیره، و روزی یه بار هم از سینه بهش شیر بده، منم همین کار رو کردم هر دو سه ساعت یه بار پامپ می کنم بعد بشورم وسایلش رو هر از گاهی استریل کنم تمام این کارا برای اینکه وزن بیشتری بگیره، غافل از اینکه وقتی دو سه ماه به بچه شیشه بدی احتمال پس زدن سینه ی مادر زیاده و همین اتفاق افتاد. الان که دیگه سینه ی من رو نمی گیره با خودم می گم باید به کامن سنسم گوش می دادم و بیشتر خودم بش شیر می دادم… خلاصه که منم برام تجربه سد که هرچی یه پزشک یا متخصص تغذیه می گه دربست قبول نکنم ولی خب تشخیص این قضیه هم از همون اول راحت نیست. بگذریم برگردم به موضوع فایل.
استاد چقدر قشنگ تفاوت صبر و تحمل رو برامون گفتیم. دقیقا صبر باهاش امید هست توکل و ایمان هست، ولی تحمل داری یه چیز سخت و ناجالب رو تحمل می کنی حست منفیه. من قبل از آشنایی با شما و قوانین یه مورد تحمل طولانی داشتم که تو کامنتای قبلا گفتم. اولی که اومدیم امریکا دختر اولم سه ماهش بود و من صبر کردم تا 10-11 ماهش شد و بعد دنبال کار مرتبط با رشته م بودم. تو ایران دکترام رو خونده بودم و بعدش هم نزدیک دوسال قطر تو دانشگاه ریسرچر بودم. حالا بعد یکسال از اون قضیه دنبال کار تو دانشگاهها بودم ولی با اعتماد به نفس به شدت پایین که مدرکم که از ایرانه بعدشم رفتم قطر که تعریفی نداره دانشگاهش و بعدم یکسال فاصله بخاطر بچه. خلاصه آخرش رسیدم به یه استاد ایرانی که تو دانشگاه کرنل بود و کفت بیا پروپوزال بنویسیم فاند بگیریم و بعد بهت حقوق می دم… من هم که تصورم اونقدر منفی بود در مورد خودم گفتم همینو باید بچسبم که دیگه چیزی گیرم نمیاد!! و این آغاز یک شرک بزرگ بود. وارد جزئیات نمی شم که تمامن منفیه فقط نشون به اون نشون که یکسال و خورده ای من کار می کردم پیشش و هربار می گفت این پروژه تموم شه فاند میاد دستم و دیگه بهت حقوق می دم، این ددلاین رو برسیم ال، این مقاله رو بنویسی بل… این در حالی بود که تو اون مدت ریسرچر با حقوق استخدام کرد و من پر از خشم شدم و عزت نفسم پایینتر هم اومد. بماند که بخاطر این کار ما از کالیفرنیا زندگیمون رو جمع کردیم و با بچه ی یکساله پا شدیم موو کردیم به نیویورک. و تو این مدت من هی تحمل می کردم چون مشرک بودم چون فکر می کردم این آدم می تونه زندگی ما رو عوض کنه می تونه ما رو به راحتی خیال برسونه. همسرم هم تو این مدت خیلی دنبال کار بود ولی اون شهر یه شهر خیلی کوچیک دانشجویی بود یه مدت کوتاه کار موقت پارت تایم پیدا کرد ولی کوتاه بود. بعدش دیدیم اینجوری نمیشه و همسرم که دسپخت فوق العاده ای داره شروع کرد و غذا درست کردن و فروختن تا بتونیم شرایطمون رو بگذرونیم و اون اواخر هم رفت دوره ی املاک دید تا بتونه اون کار رو شروع کنه… می خوام بگم اون تحمل کردنه انقدر طولانی بود و انقدر فشار بمون آورد که نگو. و پر بودیم از احساس منفی…دیگه حتی رو رابطه مون داشت اور می داشت. بعد دیگه از نظر اقامتی هم وقتمون داشت تموم می شد و باید زودتر برای گرین کارت اقدام کی کردیم و رشته ی من فقط برای این کار مناسب بود و با کار بدون حقوق اصلا نمی شد همچین اقدامی کرد. دیگه بعد یکسال و نیم که کارد به استخونمون رسیده بود من دیگه گفتم بسه. گفتم باید از این باتلاق بیام بیرون که چیزی جز ضرر توش نیست و بعد دو ماه خدا کمک کرد تو همین دانشگاه تو یه دپارتمان دیگه با یه استاد صحبت کنم و برای پارت تایم کار تحقیقاتی بکنم برای شش ماه و بعد از اونم دیگه با قوانین آشنا شده بودم و مسیر هی بهتر شد و با استاد دیگه ای تمام وقت کار کردم و یکم به آسایش رسیدیم.
خدا رو شکر می کنم واقعا که هدایتم کرد به استاد و آموزشهاشون. خنده دار اینه که همون استاد ایرانی چندتا از فایلای قانون آفرینش استاد رو به همسرم داده بود و ما با مامان و خواهرام از این طریق اولین بار حرفای استاد به گوشمون رسید. و بعد هدایت شدیم به سایت. البته که بعدا اون دوره رو خریداری کردیم.
دیگه الان اینو می دونم که تحمل از شرک میاد از حساب کردن رو بنده ی خدا میاد بجای حساب رو خود خدا که قدرت مطلقه. خدایا شکرت که ما رو به این مسیر هدایت کردی راه کسانی که به آنان نعمت داده ای…
استاد عزیزم سپاس فراوان از این آگاهی های ناب که در اختیارمون می ذارین. مریم بانوی عزیزم سپاس فراوان برای زحمات شما در پشت دوربین و ادیت و اینجور چیزا.
همگی رو به خدای بزرگ و مهربون میسپارم :)