- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
به نام خدا
سلام به همگی
این سبک جدید ارائه آگاهی ها و بعد طرح سوال تو فایل های دانلوی خیلی خوب بعضی باورهای مخرب ، الگوهای تکرار شونده و محدودیت ها رو از ذهن میکشه که مدتهاست اونجا جا خوش کردن و عنان کنترل زندگیمونو به دست گرفتن . دستمریزات استاد
برای اینکه بتونم دقیقا به هر مساله بپردازم برای هر سوال شماره گذاری کردم و مطابق با هر بخش جوابی که دادم مرتبط با شماره ای هست که در بخش های قبلی یا بعدی هست .
• چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
1. تقریبا بیشتر جاهای زندگیم شرایط نادلخواه رو پذیرفتم و تحمل کردم اونم به خاطر برداشت بد از یک پلان در سریال ایوب پیامبر که همسرشو به صبر دعوت کرد و منم تحمل کردن رو با صبر اشتباه گرفتم . ( تاثیر فیلم ، سریال و رسانه )
2. زمانی که تو اون شرکت صنعتی کار میکردم تا یکسال بیمه نشدم ، تحمل کردم و بعد از یکسال دیگه به خاطر اینکه احترام نمیزاشتن و بیمه نکردن زدم بیرون .
3. تو اون شرکت مشاور حقوقمو سه ماه در میون میدادن تا 4 سال تحمل کردم و بعد زدم بیرون و خودم پروژه گرفتم و در کمترین مدت پیشرفت های خوبی کردم
4. با اون شرکت دولتی تمام رفتارهاشونو تحمل کردم وقتی از پروژه گرفتن دست کشیدم ، خداوند هدایتم کرد به سمت شغل جدید
5. ضرر کردن های مداوم تو معاملاتم ، نصفه و نیمه پرداخت شدن طلبهام رو تحمل کردم و اذیت شدم
6. دیر پرداخت کردن مطالباتم رو تحمل میکردم
7. بی پولی و خالی بودن حساب و قرض گرفتن و کم پول بودن رو تحمل کردم
8. بی خیالی و سهل انگاری و کم دقتی رو تحمل کردم و گفتم بلاخره درست میشه
9. بی مسئولیتیم ، بی برنامه گیم ، بی هدفیم رو تحمل کردم
10. نرسیدن به آرزوهام ، دیر رسیدن به اهدافم و بعضا از دست رفتن فرصتهامو تحمل کردم و میگفتم طبیعیه به همه آرزوها که نمیشه رسید
11. تحقیر و کوچیک شدن را با قدرت دادن به بقیه تحمل کردم و از یه جایی دیگه برگشتم و فقط به خودم احترام گذاشتم
• چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
1. باورم این بود آدمی که تحمل میکنه قوی تره و همیشه مورد تائید اطرافیانه ، بقیه براش احترام قائلن و تائیدش میکنن …
2. فکر میکردم این تحمل کردن جزو همون تحمل کردن سختی کار و یادگیری مهارته
3. از اینکه برم جای دیگه که ممکنه موقعیت پائین تری از حال حاضرم بگیرم سختم بود ، ضمن اینکه برقراری ارتباط با افراد جدید هم برام سخت بود .
4. فکر میکردم اگه مطابق میلشون عمل کنم ، میتونم نظرشونو جلب کنم و بهم کار بیشتری بدن .
5. باورم این بود آدم تا ضرر نکنه حرفه ای نمیشه
6. فکر میکردم این صبر داشتنه و خدا صابرین رو دوست داره
7. فکر میکردم این در مسیر رشد بودنه و طبیعیه در صورتی که در مسیر رشد بودن باید با رشد مالی و افزایش درآمد همراه باشه نه بی پولی
8. فکر میکردم این یعنی رها بودن در صورتی که رها بودن یعنی تلاش کنی ولی از نتیجه ترسی نداشته باشی
9. فکر میکردم شانسی شانسی همه چی درست میشه چون طبق عادت نه از روی ایمان کامل میگفتم خدا کمکم میکنه
10. باورم این بود بلاخره درست میشه ولی غافل بودم از اینکه باید روشمو عوض کنم و اشکالاتمو اصلاح کنم
11. احساس میکردم یه جایی همه متوجه حسن نیتم میشن و برای ادب و فروتنیم برام ارزش قائل میشن ولی هیچ وقت جواب نداد .
• چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
1. قدرت به کنترل عواطف و احساسات بر میگرده نه چیز دیگه . نباید کارها رو برای جلب توجه و احترام بقیه انجام بدم .
2. خستگی و سختی کار رو باید در شرایط احترام و محیط مناسب و رفتار درست تحمل کرد تا مهارتت بالا بره نه اینکه شخصیتت خورد بشه و انرژیت تحلیل بره و زجر بکشی
3. میخواستم هر طور که هست تو همون زمینه فعالیت کنم ، ضمن اینکه اون شرکت مشاور وزارت نیرو هم بود و برند محسوب میشد (باور شرک آلود)
4. احساس نیاز و وابستگی به پول ، جلب توجه و باور کمبود که جای دیگه برای کسب درآمد بهتر از اینجا نیست
5. باید باورم این باشه درآمد بیشتر با مهارت بیشتر محقق میشه نه ضرر کردن اگر هم متضرر شدم بگردم ببینم ایراد کار کجاست و اصلاحش کنم . تو معاملات فیزیکی رودوایسی رو کنار بزارم و صریح باشم
6. باید جای صبر و تحمل رو تو ذهنم درست کنم و باورمو درست کنم که همه باید بهم نقد پرداخت کنن
7. پول داشتن و ثروتمند بودن طبیعیه و حق الهیه منه ، من همیشه باید پول داشته باشم تا از نعمت ها استفاده درست کنم اگه نداشته باشم غیر طبیعیه و باید علتشو پیدا کنم و اصلاحش کنم .
8. باید جدیت داشته باشم به خودم بیام انقدر باری به هر جهت نباشم . برای خودم ، کارهام ، اهدافم و برنامه هام ارزش قائل باشم . با سستی و بی خیالی پیشرفت نمیکنم .
9. اگه میخوام از زندگی لذت ببرم و توانائی هایی که دارمو شکوفا کنم و بعد از مرگم از وجودم تو این دنیا راضی باشم تصمیم بگیرم از این به بعد روی مسائل اساسی با تمرکز کامل و درست کار کنم و برای وقت و انرژیم بیشتر ارزش قائل باشم
10. باید مطابق برنامه ریزی درست پیش برم و به برنامه هام متعهد باشم در غیر اینصورت نتیجه نمیگیرم
11. قدرت رو به خدا بدم ، از خدا هم قدرت بگیرم و احساس ارزش کنم . وقتی عزت نفس داشته باشم و برای خودم ارزش قائل باشم کسی نمی تونه بهم آسیب بزنه و جهان آدمهای مناسب رو تو مسیرم قرار میده .
• همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید ، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
1. قاطعیتم بیشتر شد و جسارت پیدا کردم
2. درسمو ادامه دادم و مهندسی گرفتم
3. کارم رو با شرکت خودم شروع کردم
4. به سمت شغل جدید هدایت شدم که هم آزادی مکانی داره هم زمانی و دارم برای آزادی مالیشم مهارتمو زیاد میکنم
5. مهارتمو بالاتر بردم
6. با آگاهی هایی که از دوره عزت نفس یاد گرفتم برای دریافت مطالباتم اقدام کردم قبلا اصلا برای مطالباتم به بدهکارا مراجعه نمیکردم
7. تصمیم گرفتم دیگه تحملش نکنم و متناسب با شرایط الانم دنبال راهکار درست باشم
8. جدیت بیشتری به خرج دادم
9. برنامه ریزی و هدفگذاری کردم و در مسیر اون اقدام می کنم
10. دارم برای رسیدن بهشون قدم بر میدارم
11. حالا خیلی حالم بهتره ، عزت نفس بیشتری دارم و هر روز بهتر میشه
• و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
ساده ترین جواب برای این سوال اینه که دیگه ” تحملش نکردم ”
از مرز محدودیت هام عبور کردم . حتی یادمه یه تایمی به خاطر اینکه خیلی منو آدم موجه و مودبی میدونستن و برام احترام قائل بودن از اینکه کسی منو اطراف کلانتری یا دادگاه ببینه می ترسیدم برای همین اگه کسی بهم زور هم میگفت سرمو مینداختم پائین و میرفتم تا ختم به شکایت یا رفتن به دادگاه و اینجور چیزا نشه . از یه وقتی تصمیم گرفتم اگه مساله ای پیش اومد برای حقم اقدام کنم ولو به قیمت رفتن به دادگاه باشه . از اون تایم به بعد برای چندین پرونده مالی و … شکایت کردم و انقدر تو دادگاه رفت و آمد کردم که علاوه بر اینکه ترسم از دادگاه و کلانتری ریخته الان می تونم مثل یه قاضی بدون کوچکترین احساس شرم و ترسی اونجا تردد کنم و برای گرفتن حقم اقدام کنم .
وقتی محدودیت ها رو تو ذهنم شکستم انرژی مقدسی که باید صرف اتصال به منبع بشه تا خواسته هامو دریافت کنم رو هدر نمیدم و راحت تر به پیش میرم .
هر محدودیتی که باعث میشد ذهنم مشغول بشه رو رفع کردم یا باورمو نسبت بهش تغییر دادم .
موفق باشید