میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا قنبری» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا قنبری گفته:
    مدت عضویت: 2093 روز

    سلام به شما اقا دانیال دوست خوبم

    چه عجیب به این کامنتتون هدایت شدم و میخوام از خودم براتون بگم

    به این روند با یه دید دیگه نگاه کنید بزارید مسیری باشه برای رشد و معجزه هایی که هر روز میگین خداییاا شکرت که اون سال اونجا فلانی هر چیزی که الان نمیدونم شروع زندگی جدیدم شد

    داستان اینجاست..

    من وارد یه شغلی شدم که دولتی بود و رشته ام حسابداری اوایل نسبتا خوب بود ولی همیشه همراه با استرسسس و فشار بود

    من یه جاهایی تحمل میکردم و فشار بیشتر میشد به خصوص اخرای سال و موقع حساب کتاب

    یه جایی گفتم اقا این که راهش نیست منم میدونم زور زدن و انقدر بدو بدو کردن منو اذیت میکنه حداقل بیام این زمانا یکم لذت قاطیش کنم

    این صحنه کامل یادمه گفتم اووف حالا از چی لذت ببرم

    شروع کردم به دیدن پنجره اتاقم و باغچه پایین که واقعا برام لذت بخش بود

    چایی دارچینی که یرام اوردن واقعا بهم چسبید

    کوچیک کوچیک بود سپاسگزاریا ولی شروع کرده بودم و مزه اش رفت زیر زبونم

    مدیر بخش میومد و دنبال ویژگی مثبت توش بودم

    ارباب رجوع و همینطورر ادامه دادم

    فشار صفر نشد ولی ذهنم راحتتر رها میکرد

    من دوسال اونجا بودم و با یه عالمه مسیر که تماما واسه من معجزه بود مسیر شغلی و زندگی من کلا تغییر کرد

    الان براتون میگم چطور

    این که یه روزی یه ارباب رجوع اشتباهی اومده بود تو اتاق من

    اون روز اتاقم خلوت بود و من با صدای بلند داشتم رو گوشیم پادکست های انگیزشی گوش میکردم

    اون بنده خدا اومد و گفت دوست داری با استاد همه اینا اشنا بشی

    فقط سایت داد و رفت من دیگه هرگز اونو ندیدمم..

    وووو

    مسیر من این شد که

    ارووم ارووم من مزه این زندگی بهشتی رو چشیدم

    تمیگم تنها راهش این بود که من فشار تحمل کنم نه

    میتونست خیلی زودتر زندگی برام راحتتر بشه ولی به شرطی که من از زودتر رها میکردم و در لحظه سعی میکردم لذت ببرم ولی هرچیزی بود

    کل این پروسه الان برام لذت بخش ترین خاطرات شد

    اونجا رفتنم همش سود بود و سود

    فهمیدم من ادم حسابداری نیستم

    فهمیدم شغلی که میخوام باید ازادی خودم داشته باشم

    با این مسیر الهی اشنا شدم

    فهمیدم هر جاایی که خدارو با خودم داشته باشم موفق میشم

    فهمیدم بدون من همه چیز راحت پیش میره دلسوزی نکنم واسه بقیه و یه عالمهه درس که الان با عشق ازشون یاد میکنم

    دانیال جان هر چقدر بیشتر به خودت فشار بیاری کمتر لذت میبری

    من سربازی رو تجربه نکردم ولی احساسم میگه درست مثل اینه که هر چقدر بگی من الان عصبانیم من الان عصبانیم عصبانی تر میشی

    و همین لحظه اگه شروع کنی به خندیدن و قهقهه الکی با صدای بلند خودت خندت میگیره و خوشحال تر میشی

    همش یه انتخابه از سمت خودت انتخاب کن اسون باشی برای اسونی ها

    یه تجربه از عشقم براتون میگم و به خ‌اهر زادم دوتا ادم با دونوع شخصیت متفاوت یکی تا اخرین روز خدمت زور زد و همش کی تموم میشه تموم میشه کرد

    ولی حالا عشقم کلا لذت برد همه کاراشو انجام میدادن اگه مرخصی میرفت اضافه تر میموند و هیچکس جرات نداشت بهش حرفی بزنه رو سرشون میذاشتن

    من الان دلیلشو میفهمم تو ذهن عشقم هیچ کس هیچ اعتباری ندارن جز خداش

    اون هر گز از کسی خواهش نمیکنه هرگز به کسی باج نمیده

    راحت حرفشو میزنه البته این شخصیتش نهادینه شده تو وجودشه و اینو از نوع حرف زدن و احساس لیاقتی که داره میفهمم

    خدارو اول و اخر تو ذهنت داشته باش راحتتر و معجزه وار تر از چیزی که بخوای پیش میره

    به این شکل نگاه کن که قراره دوسال زمان بزاری که به یه بهشت برسی بهشتی که من دارم الان تجربش میکنم می ارزه به درست انتخاب کردن

    از هر چیزی که خوشت اومد رفتار شخصیت هر چیزی حتی کوچیک پیک کن بزار تو بهشتت

    از چی و کجا نوشتم نمیدونم احساسی بود که باید گفته میشد

    خیلی زیاددد حال دلت خوب نگه دار

    یه جاها ذهن مرموز میشه بازیهاش یاد بگیر و تو بازیش بده نزار اون باهات بازی کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: