- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
سلام استاد عزیز و دوست داشتنی
و خانم شایسته عزیز که الگوی بسیار بسیار خوبی برای تمام دختران و زنان است
استاد من هر روز سایت شما رو چک میکنم و هر فایلی که میزارید رو بی شک نگاه میکنم و دنبال میکنم
وقتی این فایل رو نگاه کردم یاد داستان خودم افتادم و گفتم با دوستان به اشتراک بزارم،ولی داستان من مخالف اتفاقی است که برای شما افتاد،من پسر 7 ساله بسیار بازیگوش و خوش زبون و بسیار زیبا و با نمک و دوست داشتنی حرف میزنه،پسر من فک کنم 3 یا 4 بود که درست و حسابی صحبت نمیکرد و این باعث نگرانی من و خانمم و تمام اطرافیانم بود،با توجه به این اتفاق و حرفایی که اطرافیانم به خانمم گفته بودن تصمیم گرفتیم بچه مون ببریم پیش گفتار درمانی و گفتار درمان قبل از پذیرفتن ما رو معرفی کرد به روان پزشک کودک که در ابتدا اون تشخیص بده که چرا صحبت نمیکنه و بعد اگه نیاز بود معرفی کنه به گفتار درمانی،چون باید در ابتدا صحت سلامت بچه مشخص بشه،چون ما تست شنوایی و چیزای دیگه رفتم که سلامت بچه تایید بشه،بعد زمانی که زمان ویزیت ما رسید بچمون به شدت سرما خورده بود(البته اینم بگم بچه من فقط درست و حسابی حرف نمیزد ولی بسیار بسیار بازیگوش و شیطون بود و انرژی بالایی داره،اصلا نمیشه که به مدت چند دقیقه تو بغلم نگهش دارم)و چون سرما خورده بود خیلی بی تحرک و خابالو و سست شده بود،ما بردیمش پیش روانپزشک کودک(پزشک معروف و عضو هیئت عملی دانشگاه علوم پزشکی تهران هم است،ما ساکن قم هستیم)وقتی که ما پیش پزشک رفتیم شروع کردیم در مورد شلوغ کاری ها و بازیگوشی بچه و رفتاری دیگه بچه که عادی بود ولی ما خیلی بزرگ جلوش دادم و در حالی که بچه ام تو بغلم مات و سست نشسته بود دکتر بعد کلی حرف زدن من و خانمم تشخیص داد و یه کلمه گفت این بچه اختلال اوتیسم داره و تمام و توضیحاتی نداد،من و خانمم چیزی در مورد اوتیسم نمیدونستیم و دکتر هم توضیح کاملی نداد،وقتی برگشتیم تو ماشین سرچ کردیم اوتیسم چیه و وقتی فهمیدیم خیلی ناراحت شدیم،خانمم که خودشو باخت و شروع به گریه و این حرفا و تا یه ماه فقط داشت گریه میکرد و ناراحت بود،ولی من بعد از این اینکه تو ماشین در مورد اوتیسم خوندم اصلا نپذیرفتم که بچه من اوتیسم باشه و تشخیص پزشک قبول نکردم،چون هم بچه تو شرایط خوبی نبود و هم ما پیاز داغشو زیارد کردیم،در ابتدا تشخصیح پزشک رو نپذیرفتم ولی در مرحله بعد پذیرفتم اگه اوتیسم بود باشه اشکال نداره،اولین کاری که کردم مراکز اوتیسم قم رو پیدا کردم و گفتم برم که ببینم شرایطون چیه و بدونم که چه کاری رو باید انجام،در صورتی که کسی خبر نداشت که من دارم چیکار میکنم حتی خانمم،بعد از اینکه پسرم سرماخوردگیش برطرف شد چند تا مرکز اوتیسم و مشاوره های دیگه رفتم که بدونم باید چیکار کنم و از کجا شروع کنم که به مرور تشخیص کاملی داده شده اصلا این بچه اوتیسم نداره و فقط نیاز به چند جلسه گفتار درمانی داره،و من هم همین کار رو کردم،ناراحت بودم از این موضوع ولی تشخیص پزشک رو قبول نکردم و بعد پذیرفتم اگه همچنین چیزی هم صحت داشته باشه من خودم نمی بازم و الخیر فی ما وقع،اتفاقی که افتاده اینکه الان کامل و شیرین صحبت میکنه و بسیار با ادبانه،و هر وقت با من صحبت میکنه تو دلم خدا رو هزاران بار شکر میکنم،بسیار زود و سریع برای خودش دوست پیدا میکنه و خیلی راحت ارتباط برقرار میکنه با اطرافیان و شخص جدید،من تو اون دوره جز دنبال کننده ها و شاگردان شما استاد عزیز بودم و تونستم به این موضوع جور دیگه ای نگاه کنم و همانا که اتفاق ها به نسبت دید من تغییر کرد،خدا رو هزاران مرتبه شکر که استاد نازنینی سر مسیر من قرار گرفت،من از آموزه های شما خیای نتایج خوبی گرفتم استاد جان،بهترین ها رو براتون آرزومندم
و در انتها روابط شما و خانم شایسته بسیار بسیار قابل تحسین است و من همیشه از روابط شما الگو گرفتم
ممنون و تشکر