- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
بهنام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به اساتید عزیزم و همه دوستان خوبم در این جمع بزرگ الهی
از زیباییهای مادی و معنوی این فایل هرچقدر بگی کافی نیست
انقدر این روزها حالم عالیه که پرادایس رو هم زیباتر میبینم و کیفیت فایلها داره بهنظرم هزاران برابر برام بیشتر میشه خدارا صدهزار مرتبه شکر
عجب وقار و آرامشی داره این اسب
همزمانی قسمتهای 72-73-74 سفر به دور آمریکا و مشاهده براونی در این فایل هم تکامل را خیلی عالی بهم یادآور شد و هم صبوری را. اینکه اگر همه ما اصل تکامل را رعایت کنیم چنان زیبا رشد میکنیم که همه از راه رفتن ما هم لذت میبرند همانگونه که ما از راه رفتن استاد در این بهشت و راه رفتن براونی در این طبیعت و آن نمایش زیبای اسبها در آن سفرنامه؛ زیرا همه ما موجودات از یک اصل تبعیت میکنیم: اصل تکامل.
اما این فایل برای من نقطه عطفی در زندگی شد. وقتی در دوره ثروت 2 از مفهوم صبر صحبت شد و وعده خداوند به صابرین بهعنوان تنها کسانی که به آنها وعده بغیرالحساب داده میشود، فاصله زیادی در درک این مفهوم با خود حس کردم تا به اینجا و دوره کشف قوانین، زمانیکه استاد صحبت از نپذیرفتن کرد. جلسه دوم این دوره چنان انقلابی رو در مغز و زندگیام ایجاد کرد که احساس کردم همه چیز را به اشتباه متوجه شدم، رشد بهمعنای سختی کشیدن و پوستت کنده شدن نیست، صبر بهمعنای تحمل ناملایمات و پذیرفتن شرایط نیست، برعکس همه چیز در آسانی و به آسانی رخ میدهد.
بزرگترین آسمانخراشها آجر به آجر ساخته میشوند و با یک اشاره فرو خواهند ریخت، جهان بدون هیچ زحمتی آب را تبدیل به باران و در چرخه اکوسیستم به گردش در میآورد و زنبورعسل با عشق شهد گلها را باور کرده و عسل تولید میکند. این همه زیبایی، این همه شکوه بدون ذرهای زحمت. چطور ما به این رسیدیم که باید سختی کشید؟ یا شرایط سخت را تحمل کرد.
خدایا تو داری چشم و گوشم را باز میکنی و من از تو سپاسگزارم.
و اما مفهوم صبر که حدود 69 بار در قرآن تکرار شده. وقتی که این آیات رو میخوندم به این نتیجه رسیدم برخلاف اینکه ما تصور میکنیم، صبر کردن هرگز بهمعنای هیچ کاری انجام ندادن نیست. درواقع برداشتی که میشه از این آیات داشت صبر یک عمل حیاتی در فرایند تحقق خواستههاست، بهویژه خواستههایی که برای ذهن افراد بزرگ و نشدنی بهنظر میرسد. بهعبارتبهتر، صبر نوعی امیدواری و توسل به قدرت رب است یعنی کنترل کردن ذهن، هیجانات و احساسات در جهت ایصال به مقصود. شاید داستان خضر و موسی بهترین مثال و راهنمای درک حقیقت صبر است. در جایی خضر از موسی میپرسد تو چگونه بر چیزی که نمیدانی میتوانی صبور باشی؟
در واقع کمصبری از جهل میاد، از ایمان ضعیف.
امروز داشتم آیات 110 تا 120 مائده رو میخوندم که با این آیه برخورد کردم خیلی جالبه:
قَالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ ﴿115﴾ خدا فرمود من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد و هر کس از شما پس از آن انکار ورزد وى را عذابى کنم که هیچ یک از جهانیان را عذاب نکرده باشم (115)
به این فکر کردم که دقیقاً ما همین کار رو داریم درباره خداوند و جهان هستی انجام میدیم و تهجب میکنیم ازینکه چرا همچنان روند زندگی به شکل دلخواهمون نیست، یعنی خداوند این همه نعمت داده این همه در جاهایی که فکرش رو نمیکردیم کمکمون کرده و درهایی را به رومون گشوده که فقط از پس خودش برمیومده اما همچنان ما داستان رو نگرفتیم و خیلی راحت قدرت رو میدیم به عوامل بیرونی.
همین موضوع باعث شد که به مفهوم سپاسگزاری بیشتر فکر کنم. همیشه تو ذهن من سپاسگزاری یه کار فانتزی بوده که اگه انجامش بدی خب خوبه و اگه انجام نشه اتفاقی نمیفته، با اینکه استاد این همه در این مورد توضیح دادن انگار من شیرفهم نشده بودم یا این همه آیه در قرآن که تذکر میده به انسان در اینخصوص اما من ضرورتش رو درک نکرده بودم.
سپاسگزاری یه کار شیک و فانتزی صرفاً الهی نیست. سپاسگزاری یعنی خودِ خودِ باورسازی. بهترین تمرین باورسازی سپاسگزاریه. وقتی ما داریم سپاسگزاری میکنیم در واقع داریم قانون جهان، جایگاه خداوند و ارتباط خودمون رو در این چرخه به یاد میاریم. وقتی سپاسگزاری میکنیم برای داشتههامون در واقع این باور رو ایجاد میکنیم در خودمون که هر چیزی که خوب بوده و ماندگار را جهان خیلی آسان به ما داده و انقدر این موضوع برای ما بدیهیه که متوجه عظمتش نیستیم. چند نفر انسان را میشناسی که حاضرند میلیاردها خرج کنند تا خودشون یا عزیزانشون فقط یه لحظه درد نکشند یا سلامتیشون رو بدست بیارند و هزاران شیوه و درمان عجیب و غریب رو انجام دادن؟ چقدر باید دوید یا خرج کرد تا یه لحظه محبت خانواده یا عزیزان رو خرید و از همه مهمتر چقدر کتاب و منبع باید خوند تا به همچین جریان آگاهی دست پیدا کرد؟! خداوند اینها را به رایگان در اختیار ما قرار داده، بدون هیچ سختی، بدون هیچ زحمت. با سپاسگزاری بهیاد میاریم که قانون تحقق خواستهها همین آسانیه، این بهترین روش باورسازیه و دقیقاً طبق قانون چون داری به خواستهها توجه میکنی خواستههای بیشتری رو دریافت میکنی.
یعنی وقتی این فایل رو شنیدم با خودم گفتم ای دل غافل چه چیزهایی که همیشه یه جور دیگش رو میخواستی اما داشتی تحمل میکردی و تازه فکر میکردی که چقدر آدم صبوری هستی و نتایج نهتنها خوب نمیشد بلکه هر روز ضعیفتر هم میشد. بله کسادی کسبوکار، نداشتن روابط دلخواه، تجربه نکردن خواستهها اسمش صبوری نیست، عین شرکه.
استاد وقتی این فایل رو گوش میدادم به این فکر افتادم که دقیقاً تمام این سختیها و شرایط به این خاطر به وجود میاد که ما به بخشندگی و رحمت خدا اعتقاد نداریم، باور نداریم که راه آسانتری هم وجود داره، جرأت نداریم ازش درخواست کنیم چون فکر میکنیم خدا آدمه و سیستمش یکی بده یکی بستانه. چون به عواملی غیر از خودمون قدرت دادیم و تو مرداب محیط امن خودمون فرو رفتیم و فکر نمیکنیم راه نجاتی وجود داشته باشه، برای همین که فکر میکنیم تو مردابیم دست و پا میزنیم بعد میبینم نه تنها بهتر نشد بلکه داریم بیشتر فرو میریم و بعد دیگه کلاً متوقف میشیم.
چقدر خود من وقتی یه چیزی رو داشتم تحمل میکردم به خدا گفتمش و بعد دیگه هیچی ازش نخواستم تا این خواسته برآورده میشه چون اگه بهش میگفتم خدایا هم اینو میخوام هم اینو میگه گمشو پرو نشو دیگه چون از بچگی فقط باید یه چیز رو انتخاب میکردی و هر وقت چیز بیشتری میخواستی باید حساب جیب خانواده رو هم میکردی، واسه همینه ما جیب خدا رو با جیب خانوادمون یکی میدونیم.
واقعاً چند نفر از ماها نشستیم شرایطی که داشتیم تحمل میکردیم و لیست کردیم برای خدا و ازش کمک خواستیم؟! خود من اعتراف میکنم به مورد 5-6 رسیدم دیگه ادامه ندادم چون فکر کردم واسه امروز بسه دیگه خدا سرش شلوغ شد به اندازه کافی فعلاً اینارو حل کن بقیش پیشکش.
در مورد خواسته اخیری که به لطف خدا محقق شد و واقعاً یه جریان تازهای رو در زندگیم بهوجود آورده دقیقاً من همین مثال رو دارم. من برای این خواسته اولش انقدر ترمز بود که به خودم اجازه نمیدادم حتی بهش فکر کنم یعنی باید اعتراف کنم مهمترین دلیل من برای شرکت در این دوره رسیدن به این خواسته بود و میدونستم که اگر من فرمول رو یاد بگیرم دیگه تمومه برای هر خواسته دیگهای میتونم ازش استفاده کنم و به لطف خدا هدایت شدم به این دوره و در جلسات و تمرینات فوقالعاده خانم شایسته بهخصوص در جلسه دو و سه من فهمیدم اصلیترین ترمزم اینکه من داشتن این خواسته رو حق خودم نمیدونم و بهمحض اینکه با اولین بنبست برخورد میکردم میگفتم بیین راست میگه دیگه حتماً حقم نیست، اما وقتی که ترمزهای بیشتری پیدا کردم جسارتم برای قدم برداشتن هم بیشتر شد و به تک تک ایدهها عمل کردم ولی هربار به در بسته میخوردم، اما ایمان داشتم که خدا به شجاعان پاسخ میده و همون روز یه جملهای رو شنیدم که اصلاً معجزه کرد که جایی که فکر نمیکنی راهی نیست خدا برات راه باز میکنه، این رو که شنیدم دوباره اومدم سراغ جلسه دو و وقتی استاد از آسانی صحبت کرد گفت خدایا نباید انقدر سخت پیش بره این طبیعی نیست من اشتباهم این بود که چشم امیدم به این بود که کسی کارم رو درست کنه خودت وارد کار شو تو همونی هستی که میگی از جایی میدم که فکرش رو نمیکنی و اینهارو گفتم و خوابیدم یه ساعت، دقیقاً یک ساعت بعد دوستم پیام داد که مسئلم از جایی که حتی 1٪ هم فکرش رو نمیکردم حل شده بود جوری که هیچکس هیچ حرفی نمیتونست بزنه و همه فقط میگفتن پسر تو چقدر خوششانسی.
به قول خانم شایسته بهمحض اینکه تو ارسال فرکانس مخالف خواسته رو متوقف میکنی جهان راهها رو برات باز میکنه، برای من باز شد خیلی سریع هم باز شد چون من فهمیده بودم که علت اینکه پیش نمیره نه به این خاطره که اصولاً مسیر رسیدن به این خواسته سخته، نه. من از خدا نخواسته بودم از اول که آسون این کارم رو انجام بده چون این حالت از سر ناچاری و تسلیم بود که اگر یاد گرفته بودم که درنقطه شروع و اوج تسلیم میشدم خیلی زودتر ازینها این مسئله حل شده بود اما باید میرفتم و به در بسته میخوردم تا یگانگی رب رو باور کنم تا باورهام قویتر بشه. من تحمل نکردم که این وضعیت باید سخت پیش بره چون به غرور سازندم برخورده بود واقعاً. فهمیدم تک تک این ترمزها درواقع همون شرکه که من قدرت دادم به عواملی غیر از خودم غیر از خدا.
تو این فایل به خودم گفتم پسر چقدر همین الان تو یه سری چیزهارو میخوای و داری تحمل میکنی، چرا؟ چون باور نداری که جور دیگهای میتونه باشه و به همین دلیل هدایت نشدی. همینکه اینو میگفتم باز ذهنم داشت میرفت سمت انجام کار خاص درصورتی که کار خاص همین تغییر ذهنیت رو ایجاد کردنه. درسته من برای اون خواستم قدم زیاد برداشتم اما اون قدمها من رو به خواستم نرسوند، اون قدمها فقط میخواست بهم بگه داری اشتبه میزنی پسر. این تغییر ذهنیت و تسلیم شدنم من رو خیلی سریع به خواستم رسوند. اینو میگم که به خودم و همه بگم که هدایت شدن به معنی لزوماً کار فیزیکی خاص نیست، ما اگه تسلیم باشیم و فقط روی خدا حساب کنیم و نگرانیهامون رو کم کنیم خیلی وقتها اصلاً نیازی نیست ما کاری انجام بدیم خودش اتفاق میفته.
به خودم گفتم تو مگه دوست نداشتی جهانگردی کنی؟ مگه دوست نداشتی فلان شرایط رو تجربه کنی؟ چرا انقدر راحت داری تحمل میکنی این شرایط رو؟ غیر ازینکه ایمان نداری که راه دیگهای باشه یا خدا میتونه جور دیگهای برات هنرنمایی کنه؟ به یاد بیار همین خواسته اخیرت رو دیگه این هم ربطی به پول نداشت که بخوای براش دو دوتا چهارتا کنی.
واقعاً خدارو سپاسگزارم برای اینکه به این مسیر هدایت شدم استاد عزیزم از صمیم قلب از خدای مهربان براتون بهترینها رو میخوام شما یه هدیه بسیار ارزشمند از طرف خدا در زندگی من هستید.
درود بر شما مصطفی جان
آفرین به تو دوست من
وقتی توی قلبت خالی میشه از عیر خدا همه چیز سر جای درست خودش قرار میگیره، شجاعتی بدست میاری که توی زندگیت بیسابقه بوده و این همون لحظهای که خدا کنترل رو بدست گرفته.
خیلی برات خوشحالم عزیزم
عشق واقعی خداست، اونه که داره تو چهره یه فرد با ما عشقبازی میکنه، خیلی از ماها انقدر چک و لقد میخوریم تا بعد متوجه میشیم تازه اگر متوجه بشیم.
خوشحالم که مسیرت رو پیدا کردی دوست من
الهی که عشق خداوند در تک تک لحظات زندگیت جاری بشه و از این به بعد بیشتر برامون بنویسی و از حضور و دیدن نتایجت بیشتر کیف کنیم
درود بر شما سارا جان
چه آیه فوقالعادهای رو متذکر شدی
و چقدر نثرت روان و دلنشین بود، آفرین به شما که انقدر عالی هستی و عطر و بوی خداوند رو برامون پخش کردی
زمان دادن و رفاقت با خودمون یه بخش خیلی مهم تو مسیره صبره بهنظرم
اتفاقهایی که تو زندگی ما به شکل نادلخواه میفته حاصل فرکانسهای قبلی ماست و در مسیر تغییر گهگاه ممکنه که به خودمون سخت بگیریم و انتظارات بیجا داشته باشیم و بخواهیم همه چیز با یه بشکن تغییر کنه، یعنی میخوام بگم مسیر صبوری باید از خودمون شروع بشه، وقتی با خودمون به صلح میرسیم و به خودمون سخت نمیگیریم ناخودآگاه این رفتار به نسبت جهان اطرافمون هم ایجاد میشه و باعث میشه که در خلق اتفاقات هم بهدنبال صلح و آسانی باشیم
باز هم از شما دوست عزیزم سپاسگزارم و از خدای مهربان برات بهترینها رو خواستارم
درود بر شما فهیمه جان
شجاعت شما تحسینبرانگیزه واقعاً آفرین
اما نکتهای رو احساس کردم بگم
اگر سری فایلهای سفر به دور آمریکارو نگاه کرده باشید بهخوبی میتونید همفرکانسی استاد و خانم شایسته رو با افراد مختلف و دوستیها و ارتباطهایی که در نقطه به نقطه شکل میگیره رو ببینیم.
من خودم قبلاً همین مسئله رو داشتم یعنی فکر میکردم ایراد از بقیست همیشه اما متوجه شدم که ما داریم تو جهانی زندگی میکنیم که فقط میتونیم جذب کنیم، یعنی اگر این افراد جذب زندگی ما میشوند به خاطر باورهای محدودکننده خودمونه، بهخاطر کانون توجهی است که روی ناخواستهها قرار گرفته و این سری فایلهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت یه الگوی بسیار مناسبه که اولاً دید ما را درباره ارتباطات بهتر میکنه و دوماً آرام آرام افراد مناسب و دلخواهتری وارد زندگیمون میشوند چون توجه ما معطوف به زیباییها میشه.
در یک کلام میخوام بگم
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
یه وقتایی ما به این دلیل تنهایی رو انتخاب میکنیم که نمیتونیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم چون بهجای اینکه حواسمون به خودمون باشه میخواهیم دیگران رو تغییر بدیم یا کاری کنیم که دیگران از ما خوششون بیاد.
باز هم شما رو تحسین میکنم و امیدوارم که همیشه عالی باشید
درود بر شما علی جان
انقدر نوشتت زیبا بود که نمیتونستم به یه لایک اکتفا کنم
تعبیر شاهکار و شاعرانهای از قانون و داستان یوسف داشتی و نتایجت هم که دیگه یه برهان محکم به حقانیته مسیرته
واقعاً آفرین
بهقول استاد در دوره کشف قوانین ما اگر تنها همین باوری که ما هستیم که اتفاقات زندگیمون رو خلق میکنیم که منطقش بارها و بارها در قرآن با ترکیبات:
-بما کسبت ایدیهم
-بما قدمت ایدیهم
-بما کانو یعملون
آمده بهخوبی این باور تقویت میشه که بله ما داریم اتفاقات رو خلق میکنیم. تنها همین باور چقدر میتونه در ما شور و شوق ایجاد کنه و همین شور و شوق زورش به بسیاری از ترمزهایی که داریم میچربه.
یه چیزی که من دارم این روزها بیشتر روش کار میکنم ایجاد شور و شوق بیشتر برای رسیدن به خواستههاست یعنی همون اضافه کردن لذت بیشتر در اهرم رنج و لذت چون وقتی شور و شوق داری هیچ سدی رو نمیپذیری، هیچ مسئلهای برات غیرممکن نیست. شور و شوقی که منطق پشتشه و بینهایت نتیجهای که بدست اومده. درسته خواستههایی که من دارم قبلاً تو تجربه من نبوده اما فرمول تحقق همه خواستهها یکی و همه از باور من خالق زندگی خودم هستم شروع میشه.
نتایجت از قانون سلامتی اشتیاقم رو برای داشتن این محصول بیشتر کرد با اینکه ترمزم در مورد این محصول این بود که من که خوب سالم هستم و مشکل خاصی ندارم اما گفتم نه این یعنی قانع شدن من میخوام بهتر و بهتر بشم میخوام سلامتتر بشم هرچقدر بهتر بشه بازم میتونه بهتر بشه.
خداروشکر میکنم که در این مسیر زیبا همراه دوستان عزیزی چون شما هستم
درود بر شما زهرا جان
سپاسگزارم که انقدر زیبا نوشتین و خوشحالم که دارین از زندگیتون لذت میبرید
کل فرایند زندگی همینه
این روزها عمیقتر از همیشه دارم به مفهوم زندگی فکر میکنم. یاد جملهای از استاد در قدم هفتم افتادم که درباره تمرکز بر احساس خوب میگفتن از یه جایی به بعد من دیگه درآمدم ماهانم هم رو تراز نمیبردم که ببینم چقدر پیشرفت داشته، ملاک من برای پیشرفتم میزان احساس خوبی بوده که نسبت به گذشته حس میکردم، میزان آرامشی که در زندگیم احساس میکنم.
ایراد ما اینجاست که پیشرفت رو صرفاً رسیدن به یه آدم خاص، یه درآمد خاص و یه سری چیزهای خاص میبینیم و گره زدیم، درواقع ذهنمون شرطی شده که اگر چند تا اسباببازی نداشته باشیم یعنی نباید خوشحال باشیم.
امروز داشتم تو محله دلخواهم که قصد دارم خونه بگیرم قدم میزدم با خودم گفتم ببین همینکه تو اینجا هستی و داری از این کار لذت میبری خودش همه چیزه، تو خواستت رو میخوای که حال خوب بهت بده، پس همین الان اگه حالت خوب باشه یعنی به خواستت رسیدی.
برای همینه خواستههامون زیاد تغییر احساسی در ما ایجاد نمیکنند و خیلی زود برامون عادی میشن چون ماهیتشون همینه اصلاً.
آدمی دائم تغییر میکنه امروز نداره و در عطشش به هر دری میزنه و فردا داره وقتی هم که به دست میاره کلاً فراموش میکنه که چقدر عطش داشت برای رسیدن بهش.
خوشحالم که میشنوم داری عمیق زندگی میکنی زهرا جان، احسنت بر شما.
ما برای عشق ورزیدن و محبت کردن به آدما نیاز نداریم که همیشه پیششون باشیم، وقتی حالمون خوب باشه این بزرگترین تاثیر مثبت رو روی عزیزان و اطرافیانمون میگذاره.
سپاسگزار خدایی هستم که من رو به این مسیر هدایت کرد
برای شما دوست عزیزم بهترینها رو آرزو دارم و سپاسگزارم که نوشتی و باعث شدی این حرفهای عالی رو بزنیم
درود بر شما مریم جان
انقدر زیبا نوشتی و دقیق خودت رو بررسی کردی که دوست داشتم این نکات رو به نوشتههات اضافه کنم
امروز داشتم در مورد ریشه چندتا از خواستههام فکر میکردم و بهدنبال ترمزی بودم که اجازه نمیداد نتایج دلخواه وارد زندگیم بشه، بهقول استاد تو آموزهها هم دنبال این هستند که چطور گاز رو بیشتر کنند درصورتی که ما با برخورد به تضادها یا موارد دیگه گاز رو دادیم نوبتشه که پامون رو از ترمزها برداریم.
با خودم میگفتم خدایا چیه این ترمز میدونستم همه چیز از عزت نفس ریشه میگیره اما نمیفهمیدم دقیقاً کدوم بخش این موضوع داره برای من اشتباه کار میکنه، ناخودآگاه یاد بچگیهام افتادم یعنی زمانی که مصادف شد با ورشکستگی پدرم با اینکه ما وضع خیلی بدی نداشتیم اما خوب اصلاً از بریز و بپاش هم خبری نبود، درست برعکس دوری و بریها و همبازیهام.
میدیدم مثلاً فلانی اسباببازی خریده ماشین کنترلی اورده از دبی از ماشینهای اون زمان تو تهران گرونتر تا قبل از ده سالگی چندین تا سفر خارجی درجه یک اما من چون شرایط خونوادم رو میدیدم فقط این رو پذیرفته بودم که این سبک زندگی مال دیگرانه و دقیق فهمیدم که این باور تا همین الانش همراه من بوده و آدمایی رو با من هممسیر کرده که این باور در وجودم نهادینهتر بشه که چیزهای خوب مال دیگرانه.
این همه من تو این سالها روی باورهام کار کردم روی احساس لیاقت اما متوجه نبودم که این ترمزه داره ریز کار میکنه چون منطقش تو ذهنم خیلی قویتر از چیزی بود که فکرش رو میکردم و هر تلاشی تا قبل از این برای ایجاد احساس لیاقت تقریباً نتیجه خاصی بهوجود نیاورده بود تا اینکه یه الگو پیدا کردم تو خانواده که شرایط مشابه من رو داشت و تونسته بود موفقیتهایی رو بدست بیاره و نذیرفته بود به قول خودمون شرایط سخت رو و من فهمیدم که تو تمام مواردی که من از ایشون الگو گرفتم موفق بودم یا زمانهایی رو در زندگیم بهیاد آوردم که چیزهایی رو داشتم که بقیه آرزشون بود اما نتونستم حفظش کنم چون این ترمزه ریشدارتر از این حرفا بود و خیلی سریع دوباره همه چیز رو برگردوند به حالت قبلش تا به من ثابت کنه چیزهای خوب مال بقیست.
یعنی وقتی این ترمز رو پیدا کردم حس کردم قلبم سبک شد چون دقیقاً مثل شما این حرفا رو میزدم که آقا تمام خوب و بد زندگیم برای خودمه خداوند عادله و همه به یک اندازه به نعمتها دسترسی دارند یعنی اومدم روی این منطق شروع کردم به کار کردن.
قدم اول پذیرشه، پذیرش اینکه من خالق تمام اتفاقات زندگیم هستم.
وقتی به این رسیدم به جای اینکه از خداوند یا از پدر و مادرم شاکی باشم که چرا زندگی انچنان مرفهی نداشتم در کودکی سپاسگزار شدم و ازشون تشکر کردم در ذهن و قلبم.
تمام این افراد دستی بودند از دستان خداوند تا من این مسیر رو پیدا کنم.
اوایلی که در این مسیر قرار گرفتم فقط خوشحال بودم اما حالا احساس عمیق خوشبختی هم دارم.
چون دارم خودم رو بیشتر کشف میکنم.
اینکه من یک روح مجرد هستم. من مسئول زندگی و خوشبختی هیچ احدی غیر از خودم نیستم.
تمام روابط ما فقط در همین دنیا معنا داره.
به قول پروین:
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
چند روز پیش یه بحثی در خانواده پیش اومد و من گفتم واقعاً از خدا سپاسگزارم برای اینکه خانوادهای مثل شما دارم و به پدرم گفتم که شما هیچ مسئولیتی درقبال ما نداری و تا اینجا برای من بهترین بودی.
تک تک افراد زندگی ما روح خدا هستند، احساسات بدی که بین ما بهوجود میاد فقط برای اینکه روح خدایی انسانها رو ازشون جدا میکنیم.
آخه کی میتونه از خدا بدش بیاد؟ سرش داد بزنه؟ یا احساس مسئولیت داشته باشه حتی؟
همه ما به یک اندازه به خدا متصل هستیم.
چند وقت پیش دوستی که بهتازگی پدرش رو از دست داده بود دیدم خیلی بیتاب خواهر و مادرش بود و ازشون دور بود (در شهرهای مختلف بودن) و داشت به آب و آتیش میزد برگرده دوباره به شرایط قبلش. بهش گفتم عزیزم تو مگه خودت خدارو تو تنهاییات پیدا نکردی؟ مگر انقدر ربوبیت و عظمت الله رو تو تنهاییات درک نکردی؟ چرا اجازه نمیدی عزیزانت هم خداشون رو پیدا کنند؟ چرا میخوای براشون خدایی کنی؟
ما خدا نیستیم. خدا هم نیازی نداره که ما به جاش خدایی کنیم. همانطور که به پیامبرش میگفت وظیفه تو چیزی جز ابلاغ نیست.
وقتی خودمون به آرامش برسیم دیگران از حضور ما تو زندگیشون لذت میبرند نه صرفا از حضور فیزیکی ما، کمااینکه اگر غیر ازین باشه فردا روز تو سرمون میزنن و مارو عامل بدبختیهاشون هم میبینن.
به فکر خود بودن و خودمون رو در الویت قرار دادن بهترین و توحیدیترین راه ممکن برای زندگیه. خودمون رو بیشتر دوست داشته باشیم و لایق بهترینها بدونیم و هدایت خدارو به یاد بیاریم. خدارو دائم مرور کنیم در وجود و زندگیمون.
به قول شیوه حل مسائل باید بهبودگرایی رو در زندگی استخدام کرد و هر روز یک بهبود کوچک اما ادامهدار در زندگی ایجاد کرد
از شما دوست عزیزم بسیار سپاسگزارم و برات زندگی سراسر لذت و آرامش آرزومندم مریم عزیز