میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا صادقی» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1902 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام و درود فراوان براستاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    مثالی که من دارم در رابطه با نپذیرفتن این حرف که

    میگن تنها راهش اینه و (همینیه که هست) شغل امه

    استاد من از زمانی ک وارد دبیرستان شدم و تو اون مقطع همه ی بچها درگیر تعیین رشته و شغل و مسائل مربوط به دانشگاه بودند همیشه ی تصویر از خودم دراینده داشتم اونم کارمندی بود بنا به دلایلی اون زمان خیلی علاقمند بودم کارمند بشم

    اما هیچ علاقه ای به دروس دانشگاهی نداشتم کلا سیستم اموزشی رو به اندازه ی سر سوزن قبول نداشتم و بنظرم وقت تلف کردن بود و بیهوده چون در نهایت میدیدم هیچ کمکی در انتخاب و موفقعیت درشغل افراد زیادی نمیکرد از نظر من ک هیچ فردی اما خب به احترام اون دست از افرادی ک میگن مدرک دانشگاهی مهمه جمع نمیبندم … من همچنان باورم اینه مهارت داشتن تو زمینه ای ک علاقه داریم و تمرکز داشتن روی یک موضوع مهمه .. برسیم ب موضوع علاقه ام و راه رسیدن به اون

    بلااستثنا همه میگفتن:

    -باید بری دانشگاه این تنها راهشه

    -باید مدرک دانشگاهی داشته باشی

    -مگ تو توی دهه فلان بدنیا اومدی ک نمیخوای بری دانشگاه

    -مردم چی میگن میخندن بهت خجالت بکش

    -یکی ازت پرسید مدرکت چیه چی میخوای بگی

    -بابا طرف نظافت چی میخواد میگ مدرکت چیه

    -هیچ ارگان دولتی ای نیست ک بدون مدرک دانشگاهی قبولت کنه تازه ی چیزی هم بهت میگن

    -وووو تا بینهایت حرف ک من شنیدم

    اما واکنش من به همه اینا این بود ک برام مهم نیست شما چی میگین و چی میشه شما راه خودتون رو برید منم راه خودمو

    این روند هیاهوی هم کلاسی هام همچنان ادامه داشت تا اینک دبیرستان به اتمام رسید و هرکدوم از بچها مسیر خودشون رو رفتن

    من تصمیم گرفتم برم دنبال شغل برخلاف فشارهایی ک روم بود اما خیلی جدی تصمیم گرفتم چون برام فقط داشتن شغل ملاک بود اینک من بااااااید پول دربیارم و دیگر هیچ …. بطور اتفاقی وارد محیط جدید شدم اولین شغلم بعد از اتمام دوران تحصیلی ام ورود به یک محیط ناشناخته در یک شهر جدید

    یکسالی که مشغول بکار بودم کلی رشد کردم و بزرگ شدم. بودن با ادم های جدید و با ویژگی های متفاوت و همکاری کردن بااونا خیلی برام درس داشت روزهای خیلی خوبی بود هرچند حقوق کمی میگرفتم اما ارزش داشت باعث شد خیلی قوی بشم و به ی سری از ترس هام غلبه کنم

    بعد از یکسال تصمیم گرفتم تغییر مسیر بدم و بطور اتفاقی از طریق اقوامم شنیدم ک یه ارگان دولتی داره جذب نیرو میکنه

    منم پیگیر شدم و استاد باورتون میشه من یه شغلی رو بدست اوردم که هزار برابر از حدتصورم بهتر بود

    من اون زمان فقط اسم و پرستیژ کارمندی رو دوست داشتم اما یه سری از شرایط کاری و محدودیت های شغلی شو اصلا نمیتونستم تحمل کنم

    ببینید خداوند چیکار کرد و به درخواستم چطور پاسخ داد شرایط کاری من طوری بود ک اصلا محدودیت خاصی نداشت من میتونستم هرساعتی ک میخوام کار کنم تویه محیط کاری ک اصلا نود درصد ساعت کاریم ازاد بودم و میتونستم به کارای دیگ ای برسم و کتاب بخونم ساعت کاریم حدودا فقط چهار ساعت بود

    بین ساعت کاری هرموقع میخواستم میتونستم برم

    درواقع من فقط داشتم پول حضورم رو دراون محیط میگرفتم و کاری هم اگر بود براحتی آب خوردن انجام میشد من بدون مدرک دانشگاهی اونم به قول دیگران ک میگن تو این دوره زمونه مگ میشه مگ داریم

    نپذیرفتم محدودیت ها رو غیرممکن هارو و….

    نکته جالبش این بود ک بعد از استخدام من قوانین عوض شد و فقط کسانی میتونستن توی آزمون استخدامی شرکت کنن که مدرک دانشگاهی مرتبط باید تحویل میدادن وبه کل قانون و شرایط پذیرش عوض شد به همین راحتی شما میگین قوانین جهان به نفع شما تغییر میکنه همینه واقعا ..قشنگ احساس کردم منتظر من بودند و دروازه ورود به قصر بعد من بسته شد

    ممنونم از شما استاد یادآوری این موضوع خیلی بهم انرژی میده برای ادامه مسیرم

    و باید همیشه یادم باشه برای من هیچ غیر ممکنی وجود نداره

    هیچ همینی ک هست و باااااااااید قبول کنی وجود نداره و به هیچ وجه نمیپذیرم این حرفو حالا همینی ک هست و راه دیگ ای وجود نداره بااااید تحمل کنی

    من چندین بار خلافش رو ثابت کردم باز هم میتونم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای: