میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فریبرز کاوه» در این صفحه: 2
  1. -
    فریبرز کاوه گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    درود بر شما استاد بزرگوارم جناب عباس‌منش گرامی و بانو شایسته‌ی عزیز و یکایک شما هم‌فرکانسی‌های گلم

    استاد عزیزم واقعا که خدا چه اندازه ما را دوست داره!

    می‌دونین، دیروز داشتم بخش پنجم از قدم چهارم را از دوازده قدم را با جان دل نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم و کامت می‌گذاشتم که خدایا آخه من این همه سال در کج راه بودم و مانند بیشتر مردم فکر می‌کردم که باید برای به‌دست آوردن خواسته‌هایم پدرم دربیاید و دم نزنم؟! و چه جوری تو که خدای ناز من هستی این همه به من لطف داری که من را به این استاد گل هدایت کردی تا بتونم با قوانین تو که تنها فرمانروای جهانیان هستی آشنا بشم و راهم را آسون آسون طی کنم و از لحظه به لحظه‌ی زندگیم لذت ببرم! خدا جونم عاشقتم دوست دارم و باهات زندگی می‌کنم.

    انگار که تا حالا من هیچ حقی را تو زندگی برای خودم نمی‌دونستم و باید که همیشه همه چیز را تحمل می‌کردم. آره من خودم را محکوم به داشتم سرنوشتی می‌دونستم که توی اون هیچ چیزی برای خودم نبود و من باید برای دیگران( همسر، فرزند، خویشاوندان، همکاران و اعضای گروهم در کسب و کارم و غیره) کار می‌کردم و ناز اونا را می‌خریدم و خودم هیچی که هیچی.

    خدایا برای ستمی که در حق خودم کردم این‌همه سال، ازت معذرت می‌خوام. خودت می‌دونی که چقدر زجر کشیدم و حالا که من رو به راه راست هدایت می‌کنی که همیشه هدایت می‌کردی ولی من کور و کر بودم، دیگه چیزی را تحمل نمی‌کنم!!! دیگه حاضر نیستم چیزی را با زجر به‌دست بیارم و براش جون بکنم! دیگه همیشه به گفته‌ی شما استاد بزرگوارم باید به‌دنبال راه‌های آسون و آسون‌تر باشم تا همیشه اونا برام با یک بشکن حل بشن!!!

    من تو دوره‌ی تحصیل دکتری تخصصی در سال 1383، همین تجربه را داشتم. وقتی که استاد راهنمای من نتوانست برای پروژه‌ای که خودش بهم داده بود کاری برام انجام بده، از زبان یکی از هم‌کلاسی‌هام شنیدم که یک میزگرد اینترنتی بین‌المللی برای اون نرم‌افزاری که باهاش کار می‌کردم و استادم لیسانسش را داشت هست، رفتم و جستجو کردم و با استادی در دانشگاه هاروارد آشنا شدم که ایشان بدون هیچ انتظاری پذیرفتند که به من کمک کنند! پس از اون روز زیبا، هر روز به اون استاد بزرگوارم ایمیل می‌زدم و ایشان هم با انسانیت تمام پاسخ می‌دادند! خدا هر جا که هست بهترین‌ها را براش پیش بیاره! و من در کمال ناباروری کار پایان‌نامه را به پایان رساندم. ختا به یاد دارم که استاد دیگری از دانشگاه تهران بودند که در اجرای بخش پایانی پایان‌نامه به من بسیار کمک کردند که از ایشان هم سپاسگزارم! خدایا اگر اون موقع اونجوری شد، حالا هم تو همون خدایی دیگه! و البته حالا که من را به این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت راهبری کرده‌ای، که خدای بهتری هستی و هر روز هم بهتر و بهتر میشی تا من را روی شانه‌های خودت می‌گذاری که من فقط از مسیر زیبای زندگیم لذت ببرم و این خودت باشی که همه‌ی کارهای من را انجام می‌دی!!!

    دوست دارم خدای گلم!!!

    دیگه بیا با هم تقسیم کار کنیم. من عشق و حال‌ها را می‌کنم و تو همه کارها را از صفر تا صد انجام بده قربونت بشم!!!

    استاد دیگه به خودم میگم:

    – خدایا وقتی من دلم می‌خواد که یه همسر بسیار همراه داشته باشم که برای من بمیره و مثل حضرت خدیجه همه‌ی وجود و سرمایه‌اش را با جان و دل در اختیار حضرت محمد بگذارم و تازه منتشر را هم بکشه و هیچ‌گاه گله و شکایت نکنه!!! اونقدر زیبا و خوش اندام باشه که همه بهش غبطه بخورن و جونش برام در بره!!! و همه‌ی ناز من رو به جون و دل بخره و خم به ابرو میاره. خانواده‌اش هم بهترین و اصیل‌ترین باشن و همه‌ی نیازهای مالی من را برای پیشرفتم در کسب و کارم فراهم کنند!!! و می‌دونم که تو اونو بهم می‌دی و با فرزندان من هم از مادرشون مهربان‌تره!!!

    – خدایا با اطمینان می‌دانم که شما چنان کسب و کار جهانی من را رونق می‌دی که با آسانی بی‌نظیر بهترین سرمایه‌گذاران و اعضای بسیار بسیار بسیار فعال، با انگیزه و آموزش‌پذیر که صد درصد خود را برای کارشان بگذارند به گروهم می‌افزایی که تازه منت کن را هم بکشند و من را به اهدافم برسانند!!!

    – خدایا من مسافرت‌های دور دنیا را بسیار دوست دارم و با اطمینان می‌دانم که شما اونا رو به آسانی به مد می‌دهی!!!

    – خدایا با اطمینان می‌دانم که شما من را در مسیری گذاشته‌ای و هدایت می‌کنی که از همین لحظه، همه‌ی آنچه که می‌خواهم به سادگی آب خوردن برای من فراهم می‌شود و من اصلا لازم نیست تا برای اونا زجر بکشم و سختی را تحمل کنم بلکه، راه را با لذت و شادی و شادکامی روزافزون و سروری روزافزون طی کنم!!!

    خدا جونم عاشقتم دوست دارم!!!

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    استاد عزیزم و بانو شایسته‌ی عزیز و همراهان گرامی من، از همتون برای این درس‌های عالی سپاسگزارم!!!

    ارادتمند شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فریبرز کاوه گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    درود بر شما بانو مهاجرسلطانی گرامی

    به‌به، به‌راستی که یک اثر ادبی پر از نکات مثبت و هدایت کننده از خود برجای گذاشته‌اید! آفرین بر شما که این چنین همه‌ی امور زندگی را به خداوند سپرده‌اید و با امیدی خلل‌ناپذیر به راه و مسیری که خداوند یگانه و تنها فرمانروای جهانیان برای شما گذاشته است، به سویی اهدافتان پیش می‌روید!

    چه خواسته‌های زیبایی را از خداوند یگانه و تنها فرمانروای جهانیان خواسته‌ای که دلم می‌خواهد به‌عنوان سرمشق از آن‌ها استفاده کنم.

    خدایا شما بسیار بزرگ و مهربان هستی که با هر زبانی و هر دستی ما را هدایت می‌کنی. خدایا سپاس که دستانت را برای هدایت ما قرار داده‌ای.

    با خودم فکر می‌کردم که وجود تی می‌گوییم خدایا همه امور زندگی‌ام را به تو می‌سپارم، به‌راستی که درست است زیرا برای نمونه وقتی می‌خواهیم یک مشتری احتمالی را برای محصولاتی که می‌فروشیم پرزنت کنیم، این را می‌دانیم که در واقع همه‌ی خرید بر پایه‌ی احساس شکل می‌گیرد که بخش بزرگ آن احساس اعتماد به ماست. ولی، آیا ما از آن‌چه پیش از آن برای خریدار پیش آمده و از اثر آن رویدادها بر احساس آن لحظه‌ی مشتری خبر داریم؟ آیا ما از مسائلی که خریدار احتمالی در چند روز گذشته برایش پیش آمده و احساس ایشان را در هنگام پیشنهاد ما برای خرید کنترل می‌کند، خبر داریم؟ آیا می‌دانیم هنگامی که ظاهراً خریدار احتمالی تصمیم به خرید گرفته است، مطلب منفی پیش نخواهد آمد که ما را با تمام باورهای مثبت و حتا تجسم مثبتی که از تصمیم‌گیری خریدار برای خرید می‌گیرد را برهنه نزند با خبریم؟ به نظر من که پاسخ همه‌ی این پرسش‌ها منفی است! بنابراین درست است که ما تلاشی عاشقانه انجام می‌دهیم ولی بازهم از پایان کار بی‌خبر هستیم! برای همین است که باید همه‌ی امور را به خدای یگانه و تنها فرمانروای جهانیان بسپاریم و هیچ نگرانی به دل راه ندهیم! و بدانیم که همه چیز به هنگام درست خود انجام می‌شود، به شرط آن‌که در مسیر باشیم و به آن اعتماد کنیم!

    از شما برای این نوشته‌های بسیار سودمند و پندآموز سپاسگزارم.

    ارادتمند شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: