- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
به نام یگانه فرمانروای هستی
سلام خدمت استاد عزیزم،مریم بانو شایسته و همه همسفرانم در این مسیر زیبا
هر وقت که بارون میبینم یاد این شعر زیبا می افتم و دوست دارم اینجا بنویسمش:
باران که میبارد
عطر تو میوزد
به ساقهی خشکم
عقابِ دشت بزرگ
سوی تو میآیم
با بالِ گنجشکم
باران که میبارد
امید میکارد
در روح و در جانم
درخت پیر و کهن
یاد بده مرا
هیچ نمیدانم
….
استاد عزیزم وقتی صحبت میکردید درمورد این موضوع یاد تجربیات خودم افتادم، و بعد یاد تجربه یوسف پیامبر که تو گوشم زنگ میخورد
آن زنی که یوسف در خانه اش بود،از او کام خواست و درها را بست و گفت : هان،بشتاب که در اختیار توام!یوسف گفت: پناه بر خدا،او که ارباب من است،مقام و موقعیت مرا نیکو داشته ،بی گمان ستمگران به سعادت نمیرسند (یوسف 23)
و آن زن آهنگ یوسف کرد و او نیز، اگر برهان پروردگارش را ندیده بود،آهنگ آن زن میکرد،این چنین تا بدی و زشتکاری را از او بازداریم،بی تردید او از بندگان پاک ما بود(24)
هر دو بسوی در شتافتند و پیراهن یوسف را از پشت درید و با همسرش در آستانه در مواجه شوند. گفت: کیفر کسی که به خانواده تو قصد بدی کن،چه چیزیست جز زندان یا شکنجه ای دردناک؟ (25)
شتافتن یوسف به سمت در یعنی چی؟یعنی راهی باز میشه،یعنی راه حلی هست.من حرکت میکنم و درها باز خواهد شد.
خب چند تا اتفاق بولد تو زندگی من هست که اکثرا تو کامنت هام هم همونا رو مینویسم ، چون تغییر اونا برام خیلی بولد بوده.
اولین تجربه م همون تجربه 8 سال تحمل کردن اسکیزوفرنی بود،واقعا از خودم میپرسم چرا من 8 سال تحمل کردم اون وضعیت رو؟چون دکتر فوق تخصص فلان فلانی بهم گفت نمیتونی درمانش کنی و هیچ راه حلی نداره ، علم پزشکی راه حلی براش نداره،فقط کنترل ! فقط کنترل !
میدونی من چقدر سر اون قرص خوردم؟چقدر خرج دوا دکتر کردم؟چقدر اذیت کردم خودم رو؟چقدر از مسیری که میتونستم برم منحرف شدم؟چقدر عت نفسم نابود شد؟چقدر از لحاظ مالی عقب افتادم؟چقدر روابطم رو نابود کردم؟چقدر بی ایمان شدم به خدا؟فقط بخاطر اینکه پذیرفتم که نه دیگه راه حلی نیست! اون حالیشه من که نمیفهمم ! اون دکتر فلانه،اون علم پزشکی فلانه من که نمیفهمم.
دومین سالی که من رفتم تهران،خرداد ماه 99 من 12 اُمین سالی بود که داشتم سیگار میکشیدم و با تغییر ورودی های ذهنم به سمت سریال زندگی در بهشت و سفر به دورآمریکا ، من سیگار رو ترک کردم، و اونجا بود که گفتم خب اگه من میتونم سیگار رو ترک کنم و دیگه نکشم ، خب دیگه قرصا رو هم نمیخورم،اگه برای اون مسئله م راه حلی بود ، پس برای اینم راه حلی هست . چون خیلی جالبه که برای سیگار هم میگفتن نمیشه، یه باور عجیب بین سیگاریا حاکم بود که “سیگار رو میشه تعطیلی داره ولی ترک نداره” یعنی ممکنه دو روز نکشی ولی بعد دو روز برمیگردی ، عین مدرسه که درسته پنجشنبه جمعه میتونی بری تعطیلات ولی دیگه نمیشه سالها سیگار نکشید! خب وقتی الگو هایی رو دیدم که سالهای سال سیگار نکشیدن پذیرفتم که پس میشود و تو یه روز کنارش گذاشتم،بعد یه ماه گفتم خب این سخت ترین چیز بود ت ذهن من ،پس اگه اینکارو کردم میتونم داروهامم بذارم کنار ! و شد… و شد… کاری که من 8 سال بود پذیرفته بودم نمیشه ، تو یه روز تصمیم گرفتم و دو هفته ادامه دادم، دو هفته ای که باید ایمانم رو نشون میدادم و بعد جواب ها اومد ، و بعد من سلامتی رو دیدم،خواب طبیعی رو بعد 8 سال تجربه ش کردم،روز ها و شب های بدون قرص رو تجربه کردم . همین تغییر ، همین باعث شد دوست عزیز من، که داشت برای کنکور پزشکی و اینا میخوند، شک کنه کلا به پزشکی و اصلا مسیرش تغییر کرد، چون اونم میدونست که پزشکی میگه راه حلی براش نیست ! خب حالا راه حلی نیست، چجوری علیرضا حلش کرده؟
توی مثال اگزما هم که قسمت 4 نتایج دوستان از دوره قانون سلامتی هست از نتایج من ، اونجام دکترا بهم میگفتن که درمان نداره،ولی دنبال جواب بودم،گیاهخواری رو امتحان کردم،طب سنتی رو امتحان کردم ، چیزای مختلفی رو داشتم تست میکردم که هدایت شدم به دوره سلامتی، شاید به این دلیل که اون دو تا تجربه ی قبلی رو داشتم و یجورایی انگار یکم دیگه حرف پزشکا بی اعتبار شده بود!
و خب خدا رو شکر الان یک و نیم ساله که من تو سلامتی کامل کاملم و هر روز داره بدنم سالم تر میشه به لطف دوره بینظیر سلامتی، هر روز پوستم زیباتر میشه،هر روز عضلاتم بیشتر رشد میکنه،هر روز تمرکز و حافظه م قدرتمند تر میشه، هر روز احساس بهتری رو تجربه میکنم.
توی مثال اسکیزوفرنی من با ترک سیگار، باورم نسبت به خودم عوض شد،گفتم خب اگه میتونم سیگارو ترک کنم ، اینم میتونم درمانش کنم،اگه برای اون راه حلی هست ، برای این موضوع هم هست، هدایت شدم به اینکه سبک تغذیه م رو تغییر بدم تو اون برهه، هدایت شدم به اینکه ورزش کنم،هدایت شدم به تغییر ورودی های ذهنم و همه این هدایت ها و اتفاق ها در نتیجه ی این بود که داشت باورهام تغییر میکرد.
و ده ها مثال اینطوری دارم
و اما امروزِ روز! من مدت ها بود که شرایط مالی نامناسبی که داشتم رو تحمل میکردم،به این دلیل که پذیرفته بودم همینی که هست. ترمز های ذهنیم و … اجازه تغییر بهم نمیداد. یک ماه پیش که از مشهد برگشتم تصمیم گرفتم تغییر کنم،تصمیم گرفتم که این موضوع رو حل کنم،جواب هاشو داشتم ولی انجامش نمیدادم،جواب هاش برای من تو دوره های ثروت بود،ولی من داشتم تحمل میکردم شرایط نامناسب رو،اومدم شرایط نامناسب رو برای خودم رنج آور کردم،من میخوام شرایطم رو تغییر بدم، چرا باید همینی که هست باشه؟صد ها الگو هست که وضعیتشون بدتر از من بوده،بدهکار بودن و تغییر کردن،الان درآمد چند هزار دلاری دارن، منم میتونم ! جواب اینجاست،فقط باید ایمانم رو نشون بدم.
استاد عزیز این مثال کاشتن بذر و صبر رو خیلی دوست داشتم، خب الان تو شرایطی ام که مدت هاست شروع کردم به ساختن عادت های مناسب و خوب و میبینم که وقتی ادامه میدم،وقتی هر ماه روی یک عادت متناسب با هدفم کار میکنم و اون عادت خوب رو تو وجودم نهادینه میکنم چجوری دارن عین قطعات پازل کنار هم چیده میشن و منو نزدیک تر میکنن به اون هدفی که من میخوام تجربه ش کنم. هر چقدر که بخوام از دوره سلامتی بگم،کم گفتم چون درک عظیمی از قانون رو بهم داد، من تو این دوره قانون حاکم بر جهان هستی رو با تجربه ی سلامتی تو بدنم درک کردم و دست مریزاد میگم بهتون واقعا متحیرم از این دوره.
الان میبینم که وقتی دارم روی اون تغییر شخصیته کار میکنم چطور نتایج داره بزرگ و بزرگ و بزرگتر میشه.
پدر من یه باغ بزرگ و فوق العاده ای داره استاد،ما هر هفته یکی دو روز میریم اونجا به درختا و … میرسیم،چند روز پیش با برادرم داشتیم به درختای چنار آب میدادیم و من یه آگاهی بینظیری اونجا دریافت کردم . سال 97 اونجا ما به مسئله بی آبی خوردیم، چشمه های منطقه خشک شده بود و نمیتونستیم درختا رو آب بدیم،مجبور بودیم بریم از یه جای دیگه با کالن های 20 لیتری آب پر کنیم و بیاریم و درختا رو آب بریم، هر چند همین مسئله ما رو به وضوح رسوند که تو زمین استخر بسازیم و خدا رو شکر این مسئله برامون حل شد، اما اون سال اینطوری گذروندیم،داشتم دو سه روز پیش نگاه میکردم به درختا که چون ما اون سال بهشون رسیدیم، تسلیم نشدیم که وای آب نیست دیگه نمیتونیم،دیگه بدبخت شدیم،دیگه همه چی خشک شد فلان شد، ادامه دادیم به مسیری که میدونستیم درسته،به کاری که میدونستیم لازمه انجام بدیم ، الان درختایی داریم که ریشه های بسیار قوی تری نسبت به درخت های دیگه دارن، این مثال های طبیعت رو خیلی دوست دارم من، اون ماه ها و سالهای اول وقتی درخت میکاری اتفاقا بیشتر نیاز به مراقبت داره تا سال های بعدش،چون وقتی ریشه ش قوی میشه مقاومتش به شدت بیشتر میشه ، عموی من یه ملک پدری دیگه ای داره که درخت هایی داره بالای پنجاه شصت سال، شاید ماهی یبار بهشون آب نمیده ولی اون درخته ریشه هاش از زمین آب میخورن، درخت های ملک ما پنج شش ساله ن و نیازه هر هفته بهشون برسیم،نیازه آب بدیم بهشون،هرس کنیم ، کود مناسب بدیم و … دقیقا عین شخصیت ساخته،دقیقا عین ساختن رفتارهاست که وقتی شروع میکنی ، نیازه حواست بهش باشه،نیازه که بهش برسی، نیازه که تسلیم نشی و ادامه بدی و بقول قرآن صبر کنی، صبری به معنای ادامه دادن با امید هست، که من نمیبینم ریشه ها رو،نمیبینم زیر خاک رو ولی میدونم که ریشه ها دارن ایجاد میشن،میدونم این درخته داره اینجا ریشه میسازه ، میدونم این بذری که کاشتم هنوز چیزی ازش نمیبینم بیرون خاک،ولی اون پایین، داره ریشه هاش ساخته میشه، من باید ادامه بدم،باید کارهایی که لازمه رو انجام بدم. اونوقت چه اتفاقی میفته؟وقتی یه مدت ادامه میدی نتیجه خودشو نشون میده،بعد مدت ها ادامه دیگه میره تو سلولات ، تمام وجودت میشه اون، درسته بازم نیاز به مراقبت داره، ولی نسبت به روزای اول کمتر.
مثال عضله سازی که من سه ماهه تبدیلش کردم به عادتم،ماه اول برام سخت بود،باید حواسم میبود که تمرین کنم،باید به خودم انگیزه میدادم،باید اراده به خرج میدادم ولی وقتی ادامه دادم،وقتی اهرم رنج و لذت رو هر روز خوندم و ادامه دادم بعد دیگه تبدیل به رفتارم شد، من ماه دوم حدود ده روز سفر بودم، ولی تو مسافرت هم هر روز تمرینامو انجام دادم،الان سومین ماهه و تا به امروز یه روز رو جا ننداختم و هر روز انجامش دادم. ماه اول هیچی نبود،جز بدن درد چیزی متوجه نمیشدم ، اما منطقی که شما توی جلسات عضله سازی قانون سلامتی توضیح دادید که مغز موقع عضله سازی چیکار میکنه، باعث شد صبر کنم،امید داشته باشم و با این امید ادامه بدم که از دومین ماه نتایج شروع شد، دیدم بزرگ شدن عضلات بازوم رو ، دیدم راست قامت شدنم رو،دیدم بزرگ شدن عضلات پاک رو،دیدم راحت تر میتونم وسایل رو جا به جا کنم ، دیدم که عضلات سینه م دراومد. من همه اینا رو دیدم و از اونموقع امیدم ، بیشتر شد،نتیجه رو دیدم و گفتم خب اگه مسیر درست همینه،من ادامه ش میدم و دارم اینکارو انجام میدم،هر روز،هر روز و اتفاقا هر روز بیشتر خودم رو نسبت به روزای قبل بهبود میدم،تمرینات حرفه ای تر،بهتر…
الانم تو مثال پولسازی،من دارم روی شخصیتم کار میکنم،رفتارهای من باید تو بُعد شخصیت من تغییر کنه، من نمیپذیرم که چون یه تعداد آدم دیدم که شرایطشون سخته پس همینی که هست،نه هزاران الگو هست که تونستن از وضعیتی بدتر از من زندگیشون رو تغییر بدن و ثروت رو تجربه کنن،اونا تونستن،منم میتونم ، فقط باید راه حل هایی که خداوند هدایت میکنه رو انجام بدم . اگه خدا میگه از به سمت در بدو، بدوام. نگم در قفله،باز نیست! نه راه حل اونجاست، شاید من نمیبینمش،اما راه حل همونجاست
عاشقتونم