- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
سلام استادان عزیز و ارزشمندم. سپاسگزارم از این آگاهی های ارزشمندی که برای مان میدین و ما رو از ضرر های بزرگ دور میکنید و چقدر این تجربیات ارزشمند هست.
من میخام از یک تجربه بزرگ خودم در زندگیم بگم که تحمل نکردم و شرایطم رو تغییر دادم با توجه نکردن به حرف مردم و بعدش خداوند هدایتم کرد به بهترین ها
من وقتی که سال 1397 امتحان کنکور دادم و قبول شدم در دانشگاه مرکزی کابل و خیلی شور و شوق داشتم برای رفتن به این دانشگاه و بلاخره به لطف خدا قبول شدم و وارد این دانشگاه شدم و من رشته ام مهندسی کمپیوتر بود و بعد از چند ترم که توی این دانشگاه گذروندم متوجه شدم که کیفیت درس ها به اون اندازه نیست و استادان به روشی درس میده که چندین سال همینطور پشت سرهم تکرار کردن و هیچ ابتکاری در روش درس دادن نبود و استادان هیچ علاقه ای در درس دادن نداشتن و استادانی بودن که حتی انگار اونا هم خودشان از مجبوری کار دیگه ای نتونستن انجام بدن مجبورن که اینجا درس بدن این از یک طرف و من دیدم که هر روز ناامنیتی تو این دانشگاه داره زیاد تر میشه هر چند ماه یک درگیری بین دانشجو ها میشد که اقوام های مختلف بین همدیگه درگیری راه مینداختن درگیری که در حد تفنگ و تیر اندازی بود و هر چند وقت یکبار همیشه تظاهرات بود و یک چند وقتی هم کلا از طرف نمیدونم چه گروهی بود که تو این دانشگاه حمله میشد و تعداد زیادی کشته و زخمی میداد و بعد از مدتی من فهمیدم که این تعصب و درگیری کلا ریشه داره از مدت ها پیش.
و من هم خونم شهر هرات بود و برای دانشگاه باید یک سفر چند ساعته طولانی رو میامدم و من باید توی خوابگاه دانشجویی میبودم که خوابگاه مون داخل خود محوطه دانشگاه بود و هر دفه که از این حمله های تروریستی میشد همه گی دانشجو ها آواره میشدن و چند روزی باید میرفتن خانه اقوام یا دوست آشنایی که داشتن تا همه چی آروم بشه و ما اصلا روز ها مون توی این مسائل میگذشت بعد وقتی از این اتفاقات می افتاد چندین روز دانشگاه تعطیل میشد و هیچ خبری از درس نبود و همه گی کلا توی مسائل تعصب، درگیری و اینجور چیزا بودن و بعد از مدتی فهمیدم که من مسیرم رو باید تغییر بدم چیزی که الان هست رو نباید تحمل کنم و ترس هایی که اون زمان داشتم این بود که من به خانواده چی بگم که اگه دانشگاه رو ول کنم یا بعدش چیکار کنم یا اگه دانشگاه رو ول کنم مدرک نداشته باشم نمیتونم جایی کار کنم و دقیقا این چیز هایی بود که من از اطرافیان و هم کلاسی هام هم میشنیدم و اونا هم دقیقا میگفتن ما داریم از مجبوری میایم و میترسیم اگه ول کنیم خانواده رو مون فشار میاره
ولی به لطف خداوند من اون روزا که به شدت در رنج و عذاب و توی حال بد بودم خداوند دست ارزشمندش استادم رو فرستاد و بهم گفت که تنها راه موفقیت نمیتونه از طریق مدرک باشه و استاد رو دیدم که میگفت هیچ مدرکی نداره و کلی به موفقیت رسیده بعد خداوند به قلبم الهام کرد که مردم هیچ فکری درمورد تو نمیکنه و در ضمن اگه هم بکنن این مهم هست که تو توی شرایط بهتر باشی این خیلی بهتر هست که تو خودت احساس آرامش بکنی ولی مردم فکر کنن بدبختی ول کن این حرف مردم رو و توی همون روز ها با این الهامات و حرف های استاد من تونستم که دانشگاه رو ول کنم و اصلا هیچ ایده ای هم نداشتم که قراره چیکار کنم بعدش فقط ایده ای که اون زمان داشتم این بود که دانشگاه رو ول کنم بعد اصلا به خانواده هم هیچ صحبتی نکنم و انگلیسی بخونم و انگلیسیم رو قوی کنم و اون مدت هم هم کلاسی هام میگفتن تو حتما بخاطر اینکه میخای شوهر کنی دانشگاه رو ول میکنی و این حرفا ولی دیگه انقدر از اون وضعیت رنج کشیده بودم که حتی دیگه این حرف ها هیچ تاثیری نداشت و میگفتم هر طور دوست داری فک کن
بعد که من تقریبا یک هفته نرفتم دانشگاه و با خودم میگفتم که حالا تا دانشگاه هست توی خابگاه باشم یا تا وقتی خوابگاه اجازه میده باشم و به برنامه انگلیسیم برسم بعد وقتی دانشگاه تموم شد ترمش و همه گی تعطیل شد میرم خونه اونجوری خانواده هم شک نمیکنن و دیگه ایده ای نداشتم که وقتی دوباره دانشگاه شروع شد و خانواده گفتن برو دانشگاه چی بگم
اون زمان هنوز دولت طالبان نیامده بود و دولت قبلی بود و همینطوری از اطرافیان میشنیدم که میگن طالبان داره مناطق اطراف رو میگیره و میخاد حتی دولت رو تغییر بده و از این حرفا و از یک طرف دیگه این سر و صدای کرونا هم بود که مریضی زیاد شده و اینجور چیزا بعد اتفاقی که افتاد یک هفته بعد اینکه من دانشگاه رو ول کردم وزارت تحصیلات کشور اعلام کرد که بخاطر مریضی کرونا دانشگاه رو کلا تعطیل میکنیم و ترم رو شروع نمیکنیم و دانشجوها همگی برن خانه های شان و واقعا خیلی خوشحال شدم برای بغیه بد شد اینکه همه دانشجوها میگفتن ما وقت مون تلف میشه و از این حرفا اگه از درس ها دور باشیم ولی این اتفاق کاملا به خیر من بود و از پیش هر کسی که میگذشتم داشت یک ناله ای میکرد ولی اون موقع ته دلم کاملا خوشحال بودم از این اتفاق بعد که تعطیل شدیم و آمدیم خانه شهر هرات دیگه مجبور نبودم به خانواده بگم دلیل آمدنم رو و بعد که این یک ماه تعطیلی دانشگاه تموم شد رفت
اتفاقی که افتاد این بود که طالبان اون زمان داشت پیش روی میکرد و یکی یکی ولایت های کشور رو میگرفت و دیگه کم کم داشت کابل رو هم میگرفت ولی هنوز قطعی نشده بود و بعدش دوستام رفتن دانشگاه ولی من نرفتم و همون هفته ای که دانشگاه شروع شد و دانشجوها آمده بودن طالبان هم به کابل حمله کردن و کلا دولت عوض شد و دوستام تعریف میکرد که چقدر تو این هرج و مرج اذیت شدن و چقدر عذاب کشیدن و تا اینکه دانشگاه و خوابگاه رو تخلیه کردن و وسایل شون رو انتقال دادن و اون زمان یک ترس وحشتناکی هم از طالبان بین مردم بود ک فکر میکردن دیگه همه چی تمام شد و طالبان آمدن
ولی ولی خداوند خیلی خوب قبلش من رو هدایت کرده بود و من خیلی زودتر از اینها که به اون وضعیت بکشه همه چی رو ول کرده بودم و از تمام اون اتفاقات به لطف خودش در امان بودم
و دقیقا همین جمله الخیر فی ما وقع برام اتفاق افتاد و بعد از اون دیگه اصلا کاملا دانشگاه ها تعطیل شد و من هدایت شدم به آموزش آنلاین و هدایت شدم به یک رشته ای که اصلا نیازی به مدرک نیست و میشه بصورت خودآموز پیش برم و درآمد خودم رو داشته باشم و همه چی کاملا در زندگیم تغییر کرد.
واقعا سپاسگزارم از خداوند که اون زمان هدایتم کرد و نزاشت که اون وضعیت رو تحمل کنم و وقتی اون وضعیت رو تحمل نکردم یکی یکی همینطور اتفاقات به ظاهر بد برای بغیه ولی همش به خیر من تمام شد. و کسی که به الهاماتش و حرف خداوند گوش میده لایق این همه راحتی و اتفاقات خوب هست.
سلام آقا عرفان عزیز. سپاسگزارم از کامنت زیبات
واقعا منم خیلی خوشحال شدم از وجودت در این وبسایت ارزشمند و واقعا شجاعت شما هم قابل تحسینه چون هر کسی نمیتانه از این تصمیم ها بگیرد مگر اینکه حرف مردم و دیگران رو بیخیال بشه و گوش بده به هدایت درونش.
به امید اینکه موفقیت های بیشماری در این مسیر تجربه کنی و لذت ببری از زندگیت