- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
سلام به استاد عزیز و بانو مریم عزیز
و سلام به دوستان هم مسیر
استاد خیلی فایل بی نظیری بود،حس نابی داشت…حس اینکه تمام بارهایی که رو دوش انسان هست،بارهایی هست که نباید می بود…
انسان در عشق و آسانی
در هم زیستی با خلوص باد
در سلوک با رستنگاه زیبایی های زندگی
در پری جهان از جوهر رنگین عاشقی
در سیرابی از لعل غزل گون ترنم پاکی ها
در مدار سبز جاری از ازدحام فصل ها
در سپیدار بلند ریشه یافته در گرمی قلب زمین
در پیچش موها بر شانه باد گریزان
به زندگی سنجاق می شود…
یادم هست در دوران دانشجویی و سپری کردن ترم اول در اهواز روده هام دچار مشکل شد و دیگه اذیت میشدم از خوردن غذای خوابگاه…
مجبور شدم خودم غذا درست کنم،با این حال مسأله من حل نشد…
چندین سال من به پزشک مراجعه کردم و هر بار بهم داروهای متنوع داده شد ….هر بار آزمایش های مختلف ووووو
و اینکه من با خوردن دارو هم مشکل داشتم و انگار جسم من قبول نداشت دارو رو،ساعت ها تو حیاط راه می رفتم تا قرص و داروها رو بتونم فرو ببرم و ماجراهای بعد از اون که بیشتر مواقع قبل از اینکه وارد معده بشه برمی گشت….
خلاصه اینکه هفت روز هفته من درگیر بودم و هر پزشکی معرفی میشد که شخصی با مراجعه بهبود پیدا کرده بود ،من اونجا بودم…
دیگه اینکه بیشتر مسیرها و مکان های تهران برام آشنا بود…از شهر خودم میرفتم اونجا و هر پزشکی کلی آزمایش برام داشت که هر کدوم من رو به یک نقطه شهر می کشید…
آخرین پزشکی که مراجعه کردم بسیار حاذق بود و گویا پزشک مخصوص دربار بود….و بسیار مسن.
دارویی تجویز شد و موقع استفاده وضعیتم بهبود پیدا می کرد و تا قطع می کردم با همون جریانات دست و پنجره نرم می کردم…
به نقطه ای رسیدم که گفتم دیگه خسته شدم اصلا برام دیگه سلامتی مهم نیست و هر چه بادا باد…من که با هزار زور دارم دارو استفاده می کنم و اینم نتیجهاش که درمانی نداره و فقط تسکین هست برام به صورت مقطعی…
بعد با تمام قلبم گفتم خدایا من تمام راه هایی که باید رو رفتم و دیگه هیچی بلد نیستم،یا خودت مسیر رو بهم بگو یا دیگه تمومش کن…
واقعا نمی تونستم بپذیرم که دنیای پزشکی درمانی برای بیماری ها نداره و فقط آرامش مقطعی رو در هر موردی در بدن ایجاد می کنه…
گفتم خدایا می دونم راهی هست…من بلد نیستم بگو بهم…
صبح روز فردا از همکارا بدون مقدمه بهم گفت که مهناز یه سی دی تغذیه دارم دوس داری گوش بدی…گفتم بله حتما ،از شادی لبریز شدم چون میدونستم جریانش رو…چون با تمام وجود از خدا درخواست کرده بودم…
گفت خب اجازه بده برات رایت کنم و فردا بدمش به شما،و من گفتم نه نه خودم رایت می کنم و فردا مییارم اصل سی دی رو…
و بعد با گوش دادن به سی دی متوجه شدم که اغلب بیماری ها با خوردن غذاها و خوراکی ها در بدن ایجاد میشه و درمان هم با نخوردن همون غذاها ووووو
و مسأله ای که از دیدگاه پزشکی درمانی درمان نشد،گر چه مساله خاصی هم نبود واقعا اما با یک سری حذف مواد غذایی بسته بندی شده و غیر ارگانیک و تنقلات کاملا بهبود پیدا کرد.
و تا همین امروز من پایبند به این رژیم غذایی هستم.
استاد عزیز سپاسگزارم ازتون بابت صحبت های درافشان و لعل گونه اتون که همیشه غل و زنجیر ها رو از وجودمون باز می کنه تا سبکبالانه در مسیر زیبایی ها وشادی ها و نعمت ها حرکت کنیم و هر بار بیشتر و بیشتر لذت ببریم از تمام جنبه های زندگی.
رو کلمه ویرایش زدم که بیام بگم :
با دیدن این حجم زیبایی فقط می تونم بگم
رقص عشقی می کنم
پایکوبی میکنم
از زمین تا آسمان….
️