- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
یارب العالمین
سلام به دوزوج خوشبخت بهشتی
سلام به تک تک دوستان عزیزم
موضوع میزان تحمل شما چقدراست؟
نکته بسیار مهم اینکه طرف هرچقدرم آگاه باشه، چشم وگوش بسته نپذیریم همینیکه هست، بقول استاد تو دوره حل مسائل میگن، مسایل نه تنها راه حل دارند،بلکه راه حل اونها بسیار راحت است
یا تودوره کشف قوانین میگن نپذیرید همینیکه هست، اون راه حلهای سخت واس کسانیکه پذیرفتن همینکه هست، بیس جهان هستی بر اساس سادگیه
صبر با تحمل یکی نیست،صبر توش امیدهست،صبرتوش تکامله،صبر توش ایمانه،صبر توش توکل. تحمل،تسلیم شدن دربرابر بدبختیهاست،تحمل یعنی اینکه راه حلی وجود نداره،تحمل یعنی اینکه من نمیتونم بهتر از این عمل کنم،تحمل یعنی همینیکه هست.
یادمه چندسال پیش پدرم رو برای ناراحتی قلب بیمارستان بردیم، بعد مرخص شدنش، سرفه های شدید داشت، پیش دکترش بردیم گفت طبیعیه، بعد عمل همینطوریه، چندروز گذشت دیدیم نه اینطور نمیشه، قبول نکردیم همینیکه هست،بردیم مطب یه دکتر گفت باز بیمارستانهای تخصصی ببریدولی بنظرم طبیعیه، گفتم مرکزش فلان بیمارستان، گفت حرفشم نزن، اونجا انقدر شلوغه از چندماه قبل باید وقت بگیری،بعدشم من میگم طبیعیه صبر کنید،یه روز جمعه ماشین رو روشن کردیم گفتیم میریم یا قبول میکنند یانه، خداشاهده، وقتی رفتیم، چنان خداوند درهارو باز کرد، وقتی معالجه کردن سریع تشخیص دادن و در طی2هفته بهبودیش حاصل شد، وقتی با دکترش صحبت کردم میگفتم دکترای دیگه گفتن طبیعیه، میگفت طبیعی اینکه تاهر وقت زنده هستی بدنت تو بهترین وضعیت باشه.
یه مثال دیگه اش اینکه من قبل از اینکه با استاد بطور جدی شروع کنم، همیشه عوامل بیرونی رو مقصر میدونستم، وهمیشه بخودم میگفتم وقتی اوضاع مملکت و شرایط اینه من چطور میتونم تغییر کنم، انقدر باورهای شرک آلود داشتم، وقتی با استاد عزیز شروع کردم، که وقتی توکل کنی و روی باورهات کار کنی همه چیز به نفع تو میشه و العانم نمیگم عالی شدم به اندازه توکلم و کار کردن رو خودم درها باز میشه.
العان با مسئله ای برمیخورم نجواها اذیتم میکنه ولی نمیپذیرم همینیکه هست، امیدم رو از دست نمیدم،میگم هر مسئله ای راه حل داره، خداوند هدایتم میکنه، چون درک کردم من دارم با افکار وباورهام زندگیم رو خلق میکنم.
عاشق همتونم باعشق