میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ندا گلی» در این صفحه: 1
  1. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    سلام بر همه عزیزان

    روزشمار 147 فصل پنجم

    چیزی رو به زور تحمل نکن……

    دلم میخواد هم اوال نکات خیلی مهمی که تو فایل ازش صحبت کردین و بگم و بنویسم هم جواب سوال و تجربیاتم یکی یکی میرم جلو اول نکات و میگم (جالبه یه مکث چند ثانیه ای کردم ناخوداگاه ببینم کمک میاد)

    * اگه شرایط و تحمل نکنی میری میگردی دنبال راه حل

    * تحمل و صبر معنای جداگونه دارن صبر: به معنای قانون تکامل

    تحمل : اینه که فکر میکنی باید زجر بکشی و تحمل کنی و فکر میکنی که راه حل وجود نداره و دنبالش نمیری چون باورت اینه راهی وجود نداره …

    * اینکه یوقتایی هدایت نمیشیم به مسیر درست برای اینه که فکر میکنیم همین مسیر و باید ادامه بدیم (مسیر غلطی که توشیم ) و انتخابی جز این نیست

    * اگه چیزی خوب پیش نمیره یه ایرادی هست فکر نکنین خودش خود به خود درست میشه هیچ چیز خود به خود درست نمیشه و من باید تغییر کنم

    * بشین فکر کن کجاها تحمل کردی ممکنه ریشه ش برگرده بخاطر حرف مردم ، ترس، شرک یا بی ایمانی

    * هیچ بی احترامی رو کمبودی رو رفتار نامناسب و شرایط ناجالب و تحمل نکن چون راه داره همشون و همین که بدونی راه داره و تحملش نکنی به راهش هدایت میشی چون طبیعی نیست مشکلات فقر بیماری طبیعی نیست قدم اول هم همینه که تو بدونی راه داره

    حالا تجربیات خودم و در جواب به سوال میدم

    استاد جانم واقعا واژه تحمل خودش یه بار سنگینی داره چون خیلی از ماها یا خود من که تو خیلی جاها که تضاد برخوردم بقیه بهم گفتن تحمل کن میگذره اون موقع ها با قانون آشنا نبودم نمیدونستم تحمل کنمم نمیگذره شاید تموم بشه اما اون تضاد به شکل دیگه ای مجدد راهش و تو زندگیم پیدا میکنه مثل خوابهایی که میدیدم اغلبش فرار بود همش خواب میدیدم دارم از کسی چیزی که نمیدونم چیه فرار میکنم

    بیماری که وجود نداشت و تحمل میکردم رفتم دکتر اندوسکوپی کردم اما هیچ چیزی نبود و دکتر میگفت پاشو پاشو الکی جو نده خیلی ام خوبی اما چون فکر میکردم بیماری معده ارثی هست تو خانواده ما ناخودگاه دردش و احساس میکردم

    هر سال بهار تا قبل آشنایی با شما داخل و یه مقداری از بیرون لب و دهنم آفت میزد و من تحمل میکردم چون فکر میکردم همینه دیگه آلرژیه طبیعیه بعد آشنایی با قانون نفهمیدم چجوری برطرف شد چون من دیگه باورش نکردم

    اینکه ثروتمند نبودم و فکر میکردم طبعیه دختر تو سن و سال من نباید خودش ثروت داشته باشه و چون تحمل میکردم شرایط سخت و الگوهایی هم اینچنین میدیدم که پدرشون پولداره خودشون ثروتمند نیستن بعد فهمیدم خودمم و فقط خودم یعنی خودم خالق شرایط و سلامتی و روابط و ثروتمم پس وقتی فهمیدم طبیعی نیست دنبال راهش گشتم و راهشم تغییر باورها بود راهش دیدن الگوهایی از دخترخانمهای خودساخته حتی با سنین کمتر از سن و سال من و سن و سالی که فکر میکردم طبیعیه ثروت نداشته باشم بود

    یا فکر میکردم باید آدمهای دورمو تحمل کنم کسایی مثل فامیل و نزدیکانم مثلا عموها دایی ها یکی از عموهام چون یه کار دولتی خوب داشت و باصطلاح پارتی خوبی بود و از لحاظ مالی هم اکی بود یه دوره ای خیل رفتارش باماها بد بود یادمه وقتی پدرم زنده بود ازش پرسیدم این چرا اینجوری رفتار میکنه و پدرم با ذهن نااگاهش گفت کسایی که دوس داره و اینطوری رفتار میکنه و چون تورو خیلی دوست داره اینجوری میکنه و من همون موقع گفتم نمیخوام منو دوست داشته باشه و تحمل نکردم از همون سن کم و بعدها بزرگتر شدم عوامل بیرونی رو شناختم فکر کردم نگه داشتن این آدم یعنی آب نمک داشتن یجورایی و رفتاراش و شوخی های بدش و تحمل میکردم اما بعدها فهمیدم که این ادم تاثیری در زندگی من نداره و نه تنها ایشون بلکه کل روابط سم و حذف کردم

    البته این به این معنا نیست که دیوصفت بوده باشه رفتارش مناسب من نبود وگرنه ادم خوبی بود

    این اواخر یادمه همه میگفتن رییست و تحمل کن مجبوری چون هرروز داری میبینیش یادمه اواخری که میخواستم از کارم بیرون بیام پشت تلفن چنان دادی سر من زد که وایستادم وسط خیابون به گوشی قطع شده نگاه کردم و چون خیلی عصبی بودم هی با خودم نجوا میکردم که الان میرم چک و مدارک و پرت میکنم رو میزش (از بانک داشتم با مدارکش میومدم) فکر کرده چیه خانواده من تابحال با صدای بلند با من صحبت نکردن چطور جرات میکنه و … کلی نشخوار ذهنی اما بعد متوجه شدم باید ذهنمو کنترل کنم و از روی عصبانیت تصمیم نگیرم یکم دور زدم بیرون وقتی اروم شدم رفتم دفتر اونم اروم شده بود و داشتیم سوتفاهمی که پیش اومده بود و برطرف میکردیم و صحبت میکردیم من اگاهانه نخواستم نقش قربانی بودن و ایفا کنم چون حق با من بود و ایشونم فهمیده بود اما داشت الکی دلیل میورد و از موضعش کوتاه نمیومد که کم نیاره اروم که شد و من کارمو انجام دادم زد تو شوخی خنده و فهمید من سر سنگینم باهاش اخر کار داشتم میرفتم بیرون خیلی جدی و محترمانه بدون ذره ای عصبانیت گفتم آقا رضا بار آخرتون باشه با صدای بلند بامن حرف میزنید:)))) خودم داشتم از خنده منفجر میشدم از قیافش ولی جلوی خودمو گرفتم یهو عصبی شد با داد گفت چییی چشششم بعد ادای منو درآورد من با همون ارامش گفتم بهرحال من حرف خودمو زدم هرچیزی هم بود حق نداشتین اونطوری بامن صحبت کنین میتونستم بدون هیچ حرفی از همون مسیر برگردم برم احترام گذاشتم بهتون پس بهم احترام بزارین و این موضوع تموم شد اما خب بعدها نشانه های واضحتری اومد که نباید شرایط و تحمل کنی تو کار خودت و انجام دادی و فرکانس جوری منو ازونجا کند که تو یه تصمیم شجاعانه اومدم بیرون جایی که انتظارش و نداشتن و درگیری و بحث و جدلی هم نبود بعد اون خدا درهای بیشتری رو برام باز کرد پول آموزشی که برای کار خودم میخواستم برم معجزه آسا جور شد و یه پولی دستم اومد که بتونم وقتی ازونجا بدون یه قرون گرفتن بیرون بیام بتونم روزگارمو تا وقتی که اموزشم تموم شه و کارم اکی بشه سپری کنم و شکر خدا هنوز پیش نیومده بخوام لنگ باشم الان شرایطم با وقتی که سرکار میرفتم تفاوتی نداره چون با سطل سوراخ اون موقعم پولی برام نمیموند و الان حداقل هزینه های اضافی و ایاب ذهاب حذف شده خدایا شکرت بابت وجود استاد راهنمامون خدایا شکرت بابت بودن در مسیر توحید از تو میخوام منو در مسیر راست مسیر کسایی که بهشون نعمت دادی نگه داری نه مسیر گمراهان نه جایی که قرار باشه شرایطی رو تحمل کنم

    ممنونم استاد عزیزم دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: