- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت رب العالمین خدایا عاشقتم
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم شایسته عزیزم و تمام دوستانم در سایت عباس منش
خدارا بینهایت سپاسگزارم به خاطر این فایل زیبا و عالی و پر از درس
خدایا تو داری با من چه میکنی که این فایلها را پشت سر هم درست در زمان مناسبش به من میدهی و من درک میکنم و امیدم صد چندان میشود برای ادامه دادن و اینکه مسیرم صد در صد درسته و ایمانم لحظه به لحظه بیشتر میشود و باورهایم قوی تر
استاد عزیزم این نوشته را اول برای شما مینویسم و بعد برای همه و دوستانم
اکنون که مینویسم اشکهایم جاری است و نمیتوانم سطر ها را ببینم سعی میکنم با همین سرازیری اشکهایم بتوانم ذهنم را کنترل کنم و آنچه در دلم هست و سالها تحمل و رنج هست را بنویسم و البته تلاشم و موفقیتهایم
استادم در 22 سالگی ازدواج کردم ازدواج کاملا اشتباه و 30 سال هست که دارم این رابطه نامناسب را تحمل میکنم سالهای اول مقصر پدر و مادرم و خانواده ام را میدانستم ولی کم کم که گذشت متوجه شدم و با تمام وجودم پذیرفتم که خودم انتخاب کردم و باید خودم را تغییر دهم مدام از خداوند کمک میخواستم تا اینکه چند سالی هست با سایت عباس منش آشنا شدم و دارم روی خودم کار میکنم
استاد من دی ماه پارسال از خانه ام رفتم به خانه مادرم و تمام تلاشم را کردم که از همسرم جدا بشم و چون هیچ درآمدی نداشتم و سقف بالای سر ندارم مجبور شدم به خانه مادرم برم اونجا خیلی روی من فشار بود از مادرم حرف مردم فشار از طرف خواهرهایم و برادرهام از اینطرف هم از فرزندانم و همسرم
هر راهی را پیشنهاد دادم به همسرم برای اینکه لااقل جدا از همدیگه زندگی کنیم نپذیرفت و اصلا راضی به جدایی نبود خلاصه در اردیبهشت همین امسال دوباره به خانه ام آمدم ولی نه با تحمل
استاد با تمام وجودم این قانون را فهمیدم که باید ذهنم را تغییر دهم باید باورهایم را تغییر دهم و من میتوانم زندگی که آرزویش را دارم خلق کنم دارم لیزری روی خودم کار میکنم دیگه تحمل نمیکنم و لی دارم با صبر و ساختن باورهای مناسب تلاش میکنم که انسان دیگری باشم هرگز نمیخوام کسی را از زندگی ام بندازم بیرون بلکه واقعا فهمیدم که من با باورهای قبلی ام با توجه بیش از حد به ناخواسته هایم این زندگی را برای خودم خلق کردم خداشاهده الان که اینجام حالم خوبه چون ذره ذره از عمل به قانون دارم نتیجه میگیرم
من دوره حل مسائل زندگی را تهیه کردم و الان جلسه ششم هستم خدامیدونه چقدر نتیجه گرفتم مثلا همین چند روز پیش یک مسئله ای که رفتار همسرم داشت آزارم میداد وقتی کاملا در ذهنم پذیرفتم و و در درونم به صلح رسیدم با اون موضوع دیدم که اصلا حل شد و از بین رفت یعنی تا قبل از اون هم موضوع زجر آوری نبوده فقط من باید دردرون اون موضوع را درستش میکردم
وچقدر حالم بهتر شد و چقدر به قوانین جهان بیشتر پی بردم و ایمانم بیشتر شد
استاد من حرکت کردم روزها به جای قصه خوردن و تحمل کردن شروع کردم سر کار میرم درسته الان درآمدم خیلی کم هست ولی میدانم همیشه همینطور نمیمونه من میخواهم آزادی مالی داشته باشم و بهش میرسم
دیروز برای اولین بار در عمرم رفتم به کتابخانه نزدیک خانه مان و در آنجا جلسه ششم حل مسائل تمرینهایش را انجام دادم تصمیم گرفتم برای مطالعه و انجام تمرینها همیشه یه زمانم را اختصاص بدم و بهذ کتابخانه برم چون وقتی آنجا میرم سرعتم بیشتر میشه تمرکزم بیشتره خدایا شکرت
تصمیم دارم بعد از دوره حل مسائل، دوره کشف قوانین زندگی که تهیه کردم از سایت را شروع کنم
هر چند که همین الانم خیلی نتیجه گرفتم و حالم خوبه
استاد این را واقعی میگم همین که با تمام وجودم فهمیدم فقط و فقط این من هستم که باید تغییر کنم این من هستم که باید باورهایم را بنیادین تغییر دهم خیلی مهم هست و خیلی پیشرفت مهمی هست.
استاد من میخواهم زندگی ام را صد در صد تغییر دهم دیگه نمیخواهم تحمل کنم
اونم فقط با تغییر خودم با تغییر ذهنم توجه هاتم خیلی راحت و آسان
و مطمئن هستم خداوند هدایتم خواهد کرد همینطور که تا کنون هدایتم کرده
استاد خیلی از ترسهایم را ازش گذشتم ترس از اینکه مردم چی میگویند دیگران چه قضاوتی میکنند ترس از بی پولی چون میدانم روزی من دست خداست و وقتی من حرکت کنم خداوند ثروت را وارد زندگی خودم میکند چون من دوست دارم خودم ثروتمند باشم هر روز به خدا میگم خدایا من آزادی مکانی و آزادی زمانی و آزادی مالی میخواهم و دارم روی باورهایم کار میکنم
این خداییکه به تمام ثروتمندان ثروت داده به من هم میدهد خدای هر دوی ما یکیه فقط باید ایمان داشته باشم خداخودش حرکت من را داره میبینه که من چگونه دارم برای کارم تلاش میکنم دارم هم روی باورهایم کار میکنم هم عمل میکنم و اخیرا متوجه شدم که چقدر مهم هست که من در هر لحظه به چه چیزی دارم توجه میکنم و اصل اون و وارد زندگی ام میکنم پس حالا که این اصله من هم این اصل را رعایت میکنم و به راحتی هر آنچه را میخواهم وارد زندگی ام میکنم
استاد واقعا فهمیدم همه چیز ذهن هست من زندوی نا دلخواهم را با ذهنم با باورهای قبلی ام ساختم
الان دارم کم کم تغییرات را میبینم
استادم من واقعا دارم تغییر میکنم چقدر آرامش دارم دیگه فرزانه سالهای قبل نیستم
استاد عزیزم عاشقتم من خیلی دوستت دارم میدونم حتما روزی شما و مریم جان را خواهم دید و در آغوشتم خواهم گرفت و اون روز من کلی نتیجه گرفتم و با دست پر هستم که البته اون روز خیلی دور نیست
احساس میکنم اون روز را همین الان بهش رسیدم چرا که من اینقدر ایمانم محکم شده و با تمام گوشت و پوستم این قوانین را درک کردم خدایا شکرت
خدایا بینهایت سپاسگزارم به خاطر اینکه من را هدایتم کردی و راه راست و راه درست را نشانم دادی
در پناه نور و عشق الهی باشید
سلام آقا مصطفی پوری
بینهایت سپاسگزارم بابت اینکه به من کامنت دادید و نظرتون به این زیبایی بیان کردین
شما هم خیلی زیبا نوشتید
چقدر زیبا تمام باورهایی که من نوشتم را شما توضیح دادید
از توضیحات شما هم من استفاده کردم و چیز یاد گرفتم
ممنونم از توجه شما
براتون آرزوی موفقیت و سرافرازی دارم
در پناه الله یکتا باشید