میزان تحمل شما چقدر است؟

توضیحات استاد عباس منش را در این فایل ببینید و بشنوید. سپس با توجه به توضیحات ایشان، در بخش نظرات سایت در مورد این موضوعات، تجربیات خود را بنویسید: 
  • چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
  • چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
  • چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
  • همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
  • و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟
با عشق منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذار و پند آموزتان هستیم

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟
    454MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زکیه لرستانی» در این صفحه: 7
  1. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    ب نام الله یکتا فرمانروای قدرتمند

    سلام خدمت استاد عزیزم

    و مریم بانو

    وسلام خدمت همه دوستان هم خانواده عزیزم

    استاد درمورد تحمل کردن

    میزان تحمل شما چقدر است؟

    من فک میکردم چیزخاصی نیست ک بنویسم

    کامنتای بچه هارو ک خوندم

    فهمیدم ای وای من

    من چقد تحملم زیااد بوده!!!

    میخوام از بچگی شروع کنم ب نوشتن ان شاالله ک بتونم

    کامل بنویسم

    من یک خانواده پرجمعیت دارم

    6تا آجی و دوتا داداش

    5تا از آجیام ازدواج کردن

    داداش هام مجردن

    خیلی بین من وداداش کوچیکه فرق میزاشتن مامان و بابام

    چون عاشق پسر هستن چون فک میکنن ومیکردن(خیلی کمتر شده) ک پسرا نسلشونو ادامه میدن

    عصای دست پدر میشن و..

    من سر داداش کوچیکه م خیلی تو بچگی تمبیح شدم

    و تحمل کردم

    امرو نهی اجی های بزرگترم و تا چن سال پیش قبول میکردم

    چون فک میکردم صلاح منو میخوان

    با کمال میل قبول میکردم

    ولی الان دیگه قبول نمیکنم وتحمل هم نمیکنم

    من و دوتا آجی آخری ک اختلاف سنیمون کمتر بود کارهای خونه رو تقسیم میکردیم

    اونا گاهی جرزنی میکردن ومن تحمل میکردم

    مقایسه من با دختر همسایه رو تحمل میکردم

    مقایسه من با خواهرای دیگم و تحمل میکردم

    فقط کافیه ی کار اشتباه انجام میدادم کلی سرزنش میشدم تحمل میکردم

    غذای بهتر برای بقیه بود تحمل میکردم

    گاهی اوقات لباس بهتر برای بقیه بود تحمل میکردم

    بعضی وقتا ک از مادر درخواستی داشتم یکی ازخواهرام زود از مادر میگفت تو ک فلان چیزو داری تحمل میکردم

    کارهای بیشتر گاهی سهم من میشد تحمل میکردم

    عروسی هایی ک دوسداشتم برم مسافت دور بود منو نمیبردن تحمل میکردم

    همیشه چون من کوچیکتر برد انتظار داشتن من کوتاه بیام قانع باشم منم قبول میکردم تحمل میکردم

    گوشواره ای ک با پول خودم خریدم و چون من کوچیک تر بودم دادن ب آجی بزرگترم

    و گوشواره های اون ک کوچیکتر بود و دادن ب من تحمل کرم

    تو مدرسه کلاس اول معلممون معتاد بود کلی من وبقیه رو تنبیح میکرد تحمل میکردیم

    کلاس دوم معلممون منو خیلی دوست داشت چون خیلی کوچولو بودم(قهقه)

    منو بغل میکرد و میبوسید

    من8سالم بود

    بخاطر پچ پچ بچه ها حس گناه داشتم انگار الان بهش فک میکنم

    چون تو روستا بودیم خانم نداشتیم

    کلاس سوم ک بودم ی نقاشی کشیدم ومعلم بهم 20داد بعد

    بردش پیش معلم کلاس چهارما نشونش داد نقاشیمو گفت ببین زکیه چی کشیده

    ایشون گیر داد ب تصویر دختری ک کشیدم با موهای بلند و لباس قرمز و کفش مشکی و لب های قرمز

    میگفت با حجاب بکش:/

    ولی من گوش ندادم:))

    کلاس پنجم بازهمون معلم کلاس اولمون بود

    خیییلی تحمل کردم

    حمایت از داداشم کوچیکه ک باهم مدرسه میرفتیم نمیدونم چرا بقیه باهاش دعوا میکردن

    تحمل میکردم

    اخلاق نامناسب و صحبت های نا زیبا هم کلاسی دخترم ک تنبل کلاسم بود و بهم حسودی میکرد تحمل کردم

    بازی نکردن با دوستام کلاس پنجم تحمل میکردم چرااا

    چون خانواده بهم میگفت تو دیگه بزرگ شدی نباید بازی کنی

    باید متین وباوقار رفتار کنی

    جر زنی ها و دروغ های دخترهمسایه ک دوستم بود وتحمل کردم

    کابوس های بچگیمو تحمل میکردم وب کسی چیزی نمیگفتم

    دوم راهنمایی معلم ادبیات تمون همیشه ب من میگفت از رو کتاب بخون چون خیلی قشنگ میخوندم وبا احساس و اعتماد بنفس بالایی داشتم

    بچه ها مسخره میکردن چون حسودی میکردن ب این قابلیت من و من تحمل میکردم

    معلم زبان کلاس اول راهنمایمون اصلا اخلاق نداشت و مارو با القاب نا زیبا مث گوساله خطاب میکرد:/

    مث دیو دوسر ازش میترسیدم تحمل میکردم

    معلم زبانمون تو دوم راهنمایی وسوم عوض شد

    چقد من ب زبان علاقمند شدم

    و رابطه ی عالی بامعلم برقرار کردم

    ونمره بالا میگرفتم بقیه حسادت میکردن و پشت سرم حرف میزدن وتحمل میکردم

    تو دوره راهنمایی من خیلی خوب بودم هم خطم هم اعتماد بنفسم و هم ارتباطم با معلما

    ولی دبیرستان ک رفتم محیط بزرگتر با خیلی از دخترایی ک قابلیت هایی مث من وحتی بهتراز من داشتن

    نتونستم ارتباط برقرار کنم با دبیرا

    و همکلاسی ها چون درگیر یه موضوعی شدم ک کابوسامو ادامه دار میکرد

    اعتماد بنفسم سقوط کردتحمل کردم

    دانشگاه, متوجه حسادت های دوستم شدم از توجهی ک معدل الف کلاس بهم داشت

    و دیدم داره تو بعضی مواقع بهم دورغ هم میگه ک تحمل نکردم کات کردم باهاش

    من تیپ خوبی داشتم مدل هایی ک میپوشیدم و دوستم میپوشید ولی بهم نمیگفت ک تیپت خوبه تحمل میکردم

    استاد درس تخصصی اصول1مون اصلا خوب تدریس نمیکرد تحمل مبکردم وآخر هم افتادم از اون درس تحمل کردم

    حقوق کار دانشجویمو خیلی دیر میدان تحمل میکردم

    مسئول کتاب خونه ک اونجا کار میکردم خیلی عاشق این بود ک بقیه جلو پاش بلند شن

    یه سری بلند نشدم بهم گفت چرا بلند نشدی:/تحمل کردم

    پرونده ک ب بایگانی دانشگاه اصلیم داده بودم گم شد تحمل کردم

    بعد دانشگاه دوسال خونه موندم تحمل کردم

    من رابطه ی خوبی داشتم باپدر

    ولی بخاطر ورودی های نامناسب و باورهای نامناسبی ک اجی بزرگم نسبت ب پدر و مادر داشت

    رابطه م با پدر بدشد

    آجی بزرگم زندگیشو وقف خواهر وبرادرها کرد

    درحدی ک آرزوی برای خودش نداشت

    یعنی از مادر بیشتر بفکر مابود

    واقعا , برامون لباس میخرید

    لباس میدوخت

    خیاطی یاد من داد

    آشپزی

    برای تک تک ما دفترچه کنکور با پول خودش میگرفت پست میکرد

    وخیلی چیزای دیگه

    همیشه حواسش بود ک

    حال بقیه خوب باشه وموفق باشن

    متاسفانه هنوز هم گهگاه اینجوریه

    وازدواج هم نکرده با اینکه خاستگارهای زیادی داشته وداره

    میدونید چرا

    چون میترسه با شخصی مث پدرم ک ب قول خودش میگه آدم بی مسئولیتی هست ازدواج کنه

    از ازدواج میترسه منم این ترس و داشتم

    دقیقا دیدگاه من برعکس آجیم هست البته الان خداروشکر

    واقعا هر فکری افکار مشابه خودشو جذب میکنه

    بعد از اینکه ارتباطم باپدر خراب شد بدلیل حرف هایی ک خواهرم همین الانم میزنه ها

    عرصه رو برخودم تنگ کردم با افکارم وباورهای محدود کننده ای ک ساخته بودم

    وبشدت عصبی شده بودم چون دقیقا من داشتم باورهای نامتاسب هرروز برای خودم میساختم

    و خودمو عذاب میدادم

    تا اینکه ب اولین خاستگارم البته با تایید خانواده هم بدون اینکه فک کنم جواب دادم

    و همون یک هفته اول متوجه شدم خداروشکر ک این شخص ب مراتب داغون تراز منه شرایط روحیش والبته مالی ش

    پس تصمیم گرفتم پیش خانواده خودم باشم و رابطه م و با پدر خوب کنم

    دقیقا بعد ی مدت کوتاه فهمیدم خودم ساختم هر اتفاقی ک افتاده تو زندگیم

    خدارو پیدا کردم

    خودمو پیدا کردم

    پدر مهربونم و پیدا کردم

    مادر قشنگم و پیدا کردم

    و خواهر دلسوزم و ک داره ب خودش ضربه میزنه و من کاری از دستم برنمیاد براش

    با اینکه زندگیشو وقف ما کرده

    رویایی برای خودش انتخاب نکرده

    من استادو بهش معرفی کردم ی مدت خوب شد آروم شد

    ولی متاسفانه تو مدار این آگاهی ها نیست من بخاطر دلسوزی های بیجای خودم

    هم ب خودم ظلم کردم هم ب پدر

    پدر عزیزم ک جوونی شو برای ما گذاشت

    این ناخواسته هایی ک بهشون برخوردم باعث میشدن خواسته هام و بهتر تسخیص بدم

    با وجود اینکه تو روستا هستیم

    همه بچه هاشو فرستاد دانشگاه

    من تصمیم گرفتم درکنار خانواده م باشم تا روب روشون

    تصمیم گرفتم خودمو دوست داشته باشم وعاشق خودم باشم

    خدام و بشناسم

    و این مسیر وباعشق ادامه بدم

    و اینو متوجه شدم ک دیگه هیچ چیزی و تحمل نمیکنم

    ب قول استاد ایمان تو قران در بسیاری از موارد با عمل صالح اومده

    یعنی باید عمل کنم حتی اگه سخت باشه چون ارزششو داره

    من دارم تکاملم و طی میکنم

    وامید دارم الله رب هادی ک هدایتم میکنه و حمایتم میکنه تو این مسبر

    ب الله یکتا میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم نازنینم

    سلام بچه های سایت عباسمنش

    دیروز قبل خواب رفتم تعداد کامنت هایی ک نوشتم و نگاه کردم دیدم 6تا هست گفتم خدایااا شکرت

    من تازه ک شروع کرده, بودم ب نوشتن کامنت خیلی سخت روزی نهایت یکی می نوشتم چرااا

    چون ذهنم مقاومت میکرد

    و بعضی دوستان و نگاه میکردم روزی مثلا 3تا مینوشتن یا بیشتر

    ب خودم میگفتم خدایاا یعنی میشه منم بتونم روزی 3تا کامنت بنویسم چقد عالیه

    والان دوبرابر اون عدد یعنی6تا نوشتم این موفقیت بزرگیه برای من وخودمو تحسین میکنم بابتش

    و خداروشکر میکنم این نشون میده دارم بهبود پیدا میکنم

    دارم رشد میکنم

    دارم بزرگ میشم الهی شکرت

    بعد از شمردن کامنت ها حسم گفت برو گزینه ای و بزن ک تا حالا نزدی

    جام دستاوردها

    پس زدم روش

    خداااای من خدااای من

    من عاشقتمممم بخدااا

    دیدم نوشته پیش ب سوی مرحله ی بعد

    10تا پاسخ مفید:90%و رفتی

    کتاب خوان:28%و رفتی

    این درحالی بود ک چند ساعت قبل پیامی از طرف الله توسط اسداله عزیز بهم رسیده بود:

    ک ازاین ب بعد رشد وتغییراتت شتاب بیشتری میگیره

    خدای من در من تحول عظیمی درحال بوحود اومدنه

    مخصوصا جام دستاوردها رو ک دیدم چن دقیقه نگاش کردم

    عشق کردم

    لذت بردم وخداروشکر کردم

    وازش شات گرفتم ک بازم نگاش کنم و لذت ببرم

    بعد نگاه کردم ب سه کلمه

    ده پاسخ مفید

    دیدم دارم درست میرم مسیرو و پروفایل گروه تحقیقاتی عباسمنش

    نگاه کردم

    ای جانممم

    مریم خوش قلبم هست

    خوندم پروفایلشو کلی ایمانم قوی ترشد

    چقد تحسینش کردم ولذت بردم از شاد بودن ودرصلح بودن باخودش

    ی جای اشاره کرده بود مریم جان

    ک من عاشق تنهایی باخودم هستم

    وباخودم درصلح هستم

    حتی اگر درکنار بهترین مرد دنیا زندگی کنم

    بازم از تنهایی خودم لذت میبرم

    همچین چیزی دریافت کردم

    چقد تحسینت کردم مریم عزیزم

    و عاشقت شدم دختر

    تو چقدر بی نظیری

    و لایق بهتربن هابی

    ی اگاهی خییلی ارزشمند ک دریافت

    کردم یعنی الان درمدارش قرار گرفتم اینه ک

    خدا همون حس خوبیه ک تجربه میکنی

    حالتو خوب میکنه

    من این حسو این روزها خیلی بیشتر دارم تجربه میکنم الهی صدهزار بار شکرت

    عاشقتمممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام مجدد در ادامه کامنتم

    ب پدرم ی ویدئو هم داده بودن

    ک امروز ب دست من رسبد

    میخوام درمورد این فیلم چیزایی ک متوجه شدم و بنویسم

    توی این فیلم ی مردی با اسم خدا شروع کرد ب صحبت

    درمورد گذشته خودش

    ک قبلا از همین مسائل داشته درحدی ک چهار دست وپا میرفته

    وشبا نمیتونسته بخوابه

    ک ب 10تا دکتر مراجعه میکنه ک همه قطع امید میکنن ازش ومیگن تنها راهی ک مونده اینه ک عملت کنیم

    وایشون قبول نمیکنه تا یک روز ک

    داره اخبار علمی فرهنگی و میگیره

    ک ب تازگی پزشکا متوجه شدن

    دیسک کمر با ی سری حرکات ورزشی

    بهبود پیدا میکنه

    بعد میگه ک همین و ک شنیدم ی امیدی تو دلم زنده شد

    و پیگیر میشه

    والان علاوه بر این ک خودش خوب شده این تمرینات و ب هرکسی داده اونم خوب شده

    وحالا با اطمینان میگفت ک درمان دیسک و.. عمل نیست اصلا

    و میگفت نظر من ب عنوان کسی ک خوب شده اینه

    اول ب خدا امید داشته باشید

    و بهش توکل کنید

    و این تمریناتو انجام بدید

    استاد این شخصی ک داشت صحبت میکرد ی آرامش عمیقی تو صدا وچهره ش بود

    و فرکانس بالایی داشت

    وی نکته جالب ک متوجه شدم

    اینه ک

    زمان کافی برای انجام هر حرکت ک انجام میداد و با یک صلوات تعیین میکرد

    ونکته دیگه ک متوجه شدم

    اینه ک با مسئله ای ک برای خودش وبقیه حل کرده بود

    وارزشی ک خلق کرده از کل کشور میرن پیشش

    ویه نکته مهم چقد باور مهمه واقعا

    پدرم همیشه میگفت من عملی نیستم

    والان هدایت شده ب این پزشک

    وایشون از پدرم پولی نگرفتن

    بهش گفتن 20 بار

    تو 20 روز این حرکات وانجام بده بعد بیا پیشم دوباره

    واینکه با ایمان گفت اون دکترهای ک منو حواب کردن الان کجان

    تا منوببینن

    ک سالم وسرحال اینجا نشستم و درخدمت شمام

    وخودش کامل حرکات وانجام داد

    ومتوجه شدم چقد عاشق کارش هست وبرای پول کار نمیکنه

    مررسی استاد جانم ی دنیا سپاسگزارم بابت تغییراتی ک دارین درمن ایحاد میکنین

    ک هر حرفی و راحت قبول نکنم

    عاشقتونمممم

    ب الله یکتا میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام ب الله یکتا تنها قدرت وتنها فرمانروای جهانیان

    سلام ب استاد عزیزم ک در حال گسترش جهانه و با اموزش های بینظیرش باعث رشد ما میشه

    سلام ب مریم نازنین خوش صدا وپراز آرامش

    وسلام ب تک تک دوستان عزیز هم مسیر و هم فرکانسم

    استاد جان عزیز پدر من سال95

    دچار تنگی نخاع شد

    و دکتر بهش گفت باید وزنتو کم کنی تا عملت کنم راهی دیگه نداری

    پدر قبول نکرد و برگشت خونه روستامون

    بعد 7سال خیلی بهتر شد میتونست کارهای خودشو انجام بده

    ولی پاهاش بی حس میشد نمیتونست زیاد سر پا وایسه ولی خودش میگفت من عملی نیستم

    تا اینکه یه هفته پیش تسلیم شد ک بره دکتر دوباره البته

    ی چیزایی درمورد اب درمانی شنیده بود

    گفت میرم اگه خوب نشدم میرم عمل میکنم دیگه خسته شدم نمیتونم تحمل کنم

    ی دکتر پیدا کرد مطبش اهواز بود

    نوبت زد پیشش ولی چند روز جلوتر رفت اندیمشک ک بره شنا ببینم چطوره

    خلاصه با داداشم جلسه اول ک رفته

    استخر شنا کنه

    ی اقایی اونجا بوده ب پدرم گفته من شرایطم از تو بدتر بوده

    نمیتونستم راه برم با چهار دست وپا راه میرفتم

    رفتم پیش فلان پزشک همدان بدون عمل الان اینم ک میبینی دارم شنا میکنم

    خلاصه پدر و داداشم فردا صبح زود میرن همدان و اون بنده خدا

    هم با کمترین ابزار ممکن چنتاا از مهره های کمر پدرم و جا مبندازه

    ک پدر گفت بلافاصله بی حسی ک تو ناحیه گردن هم داشتم گاهی از بین رفته

    و چنتا حرکت ورزشی داده بهشون وگفته مطلقا نباید سردی بخوری وکلی از مواد غذایی ودارو گرمی داده بهشون

    بقیه کامنت جدا مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام دوست عزیز وارزشمند مصطفی جان

    بهتون تبریک میگم از صمیم قلبم و خداروشکر میکنم

    و تحسینتون میکنم

    این تضادی ک بهش خوردین به ظاهر خیلی بد ولی در اصل برای بیدار شدن شما بوده

    واقعا تضادها نعمت ورحمت خداست

    ک مارو بیدار کنه

    تا خودمونو بشناسیم

    خدای خودمونو

    و جایگاه ارزشمند ووالای خودمون و پیدا کنیم

    خیلی خوشحال شدم ب این مرحله بیداری رسیدی دوست خوبم

    منم تقریبا همچبن تضاد ارزشمندی و داشتم و بهترین و زیباترین

    و فوق العاده ترین هدیه ی دنیا رو دریافت کردم

    خدای خودم رو

    البته هنوز اول راهم وباید ادامه بدم اونم با صبر شیرین

    و روخودم کار کنم

    و درخواست کنم

    تا دریافت کنم هرآنچه ک میخوام

    چون میشود وامکان پذیر است چون برا بقیه شده برای منم میشه

    من از طرف خودم بهت خوش آمد میگم

    خوش آمدی ب این خانواده معنوی وتوحیدی خیلی خوشحالم بابت حضور ارزشمندت

    وبرات بهترین ها رو از الله یکتا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام نیکا جان دوست عزیزم

    مرسی از تعریفت دوست قشنگم من خداروشکر میکنم بابت حضورم درکنار شما وبقیه دوستان عزیزم

    پدر من یکی از مهره هاش ب گفته ی پزشک ک قبلا رفته بود زده بود بیرون و ب نخاش فشار میاورد

    پاهاش بی حس میشد

    جوری رو مبل نمیتونست زیاد بشینه سریع روزمین مینشست

    داداشم همراه پدر رفتن پیش این شخصی ک گفتم

    الان باهاش تماس گرفتم ک گفت این شخص پزشک نیست

    یعنی مدرک نداره:))

    ما لرها بهش میگیم دکتر محلی

    ولی پدرم ک تمرینارو انجام میده

    خیلی پاهاش نرم ترشده

    یکی از حرکاتش دوچرخه س

    ک اصن من باور نمیشد پدر بتونه انحام بده

    این نشون میده اگه تو باور کنی میشه

    واگه ایمان داشته باشی

    سریع ترم جواب میگیری

    ان شاالله ک بتونه براتون راه گشا باشه چیزایی ک گفتم:))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام مجدد ب نیکای عزیز

    امروز صبح ساعت 5ونیم

    داشتم باقچه رو آب میدادم

    یاد کامنت افتادم دیروز از اقوام میومدن عیادت پدر

    فرصت نشد کاملتر جواب بدم

    ی حسی بهم گفت برو فیلمو ببین وجواب کاملتری بهش بده

    منم اومدم فیلمو نگاه کردم متوجه شدم اینقد حضور ذهن ندارم همه شو خودم بیام بنویسم

    ذهنم محدوده تو دلم گفتم الان چیکار کنم

    حسم گفت کامل توضبحات و بنویس روبرگه و براش تایپ کن

    خلاصه نوشتم الان مبخوام تایپ کنم

    عین کلمه ب کلمه ی حرفاش رو:

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بنده یوسف مولایی میخوام درمورد دیسک صحبت کنم

    بعضی ها مقطعی تو کمر موقع ایستادن درد میکشن

    بعضی ها درقسمت باسن دارای درد هستند

    بعضی ها بین باسن وزانو یعنی قسمت ران درد دارن

    بعضی ها قسمت ماهیچه پشت پا درد دارن

    بعضی ها این درد پیشرفت کرده زیرپا احساس بی حسی دارن

    حتی انگشت بزرگ پا بی حس شده وقدرت دفاعی خودش و از دست داده

    وبعضی ها قسمت زیرین پا و روی پا بی حس شده ویکی از انگشتان کوچیک پا بی حس می باشد

    وبعضی ها در قسمت سطون فقرات قسمت بالایی گردن احساس درد میکنن بنام آرتروز اسمشو تو جامعه فعلا گذاشتن ارتروز

    من راهکاری ک خدمت شما میخوام ارائه بدم ان شاالله مورد فایده قرار بگیره

    وبنده تو جامعه روزانه استفاده کردم

    روزانه 6،7نفر مراجعه میکنن ومشکلشون برطرف شده

    خود بنده از اونهایی بودم ک شدیدترین دیسک رو داشتم کمرم خم شده بود

    خوابیده غذا میخوردم

    نمیتونستم راه برم

    14تا دکتر جواب منفی بهم داده بودن

    ناامیدم کرده بودن باااید عمل جراحی بسه

    جراحی نکنی فلج میشی

    بالاخره ناامید برگشتیم خونه روزی ب تلویزیون نگاه میکردبم

    اخبار عملی فرهنگی ب ابن شکل گفت :

    گفت کلیه دیسک ها با مقداری نرمش برطرف میشون اخیرا دانشمندان تشخیص دادن

    این جمله ب من امیدواری داد

    اون دانستنی های قبلی واطلاعات قبلی ک خودم داشتم +دکترها ی سری نرمش ها ب بنده ارائه داده بودن+تجربه افراد= اونها روجمع کردم ی جا مضرها روگذاشتم کنار

    روی مفید هاشون کارکردم

    یه مجموعه نرمشی درست کردم ک ب هرکس ارایه میدم موفق میسه

    یعنی درمورد درد دیسک اسوده میشن

    حالا علایم کسانی ک ب دیسک ضعیف وخفیف گرفتارن

    یا ب نوعی ب کمر درد دچار میشن اونها رو خدمتتون میخوام بگم جهت اطلاع:

    اونها ب دیسک کمر گرفتارن

    قدرت تمرکز فکری نمیتونن داشته باشن

    ب عنوان مثال نمیتونن برنامه ریزی دقیق داشته باشن

    نمیتونن ب خوبی حساب کتاب دقیق تنظیم کنن

    دچار فراموشی لحظه ای میشن خیلی از مواقع دچار سوویچ ک ب اصطلاح روی طاقچه گذاشتن میگردن

    دنبال موبایلشون میگردن

    دنبال جورابشون میگردن

    این ب ستون فقرات برمیگرده نگران این قضیه نباشید ب راحتی برطرف میشه

    از نظر رفع مزاج عذر میخوام

    دفع ادرار ومدفوع مشکل دارن وتعداد دفعات ادرار ب دلیل سردی بدن زیاده

    حالت یبوست سختی مدفوع پیدا میکنن

    ب راحتی نمیتونن بشینند

    و دفع ادرار و مدفوع وقاز یا قاس داشته باشن

    فرم نشستن شان نرمال نبوده واز اختیار آنان خارج است

    مورد بعدی در صورت بالا بودن دیسک شدید دارا هستند

    درقسمت کشاله ی ران وقسمت زیرشکم بعضی مواقع احساس درد دارن

    ادامه و مینویسم ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: