- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
در مورد تحمل کردن و صبر کردن واقعا قبلا آگاهی به این صورت نداشتم، الان دارم متوجه میشم تحمل کردن یعنی زجر کشیدن یعنی اجازه بدی هر کسی هر طوری باهات رفتار کنه یا هر شرایطی روانتظار بکشی که خودش خود به خود درست بشه، در صورتیکه اینطور نیست، و اگر ما واقعا تغییر نکنیم چیزی از بیرون عوض نمیشه،
و صبر به این معنی ست که اجازه بدی سیر تکاملی یک چیزی یا یک شرایطی طی بشه، اینکه اجازه بدی خداوند هدایتت کنه به مسیری که درسته و صبرکنی تا نهالی که کاشته بزرگبشه و رشد کنه
صبر یعنی وقتی باوری اشتباه داری روی خودت کاری کنی عجله نکنی و اجازه بدی آروم آروم اون باور تغییر کنه و جاشو به باور بهتر بده
در مورد تحمل کردن مثال هایی از خودم دارم که میتونم یادآوری کنم ، جاهایی که داشتم اذیت میشدم ولی به خاطر حالا ترس ها بود یا قربانی دانستن خودم بود یا باور اشتباه بود داشتم تحمل میکردم ، فکر میکردم خودش درست میشه ولی الان متوجه شدم که اون ها همش باور اشتباه بودن
یا مثلا یادم میاد موقعی که رفتم پیش دکتر ستون فقرات و برای درد کمرم رفتم و دکتر گفت تا آخر عمرت همین دردو داری و باید بسازی من قبول نکردم و همین که قبول نکردم و باور داشتم که بهتر میشم به مسیری هدایت شدم که کاملا دردم از بین رفت، یا وقتی برای درمان همسرم رفتیم دکتر زنان ، دکتر گفت همیشه همینطور میمونی و نمیتونی بچه دار بشی ، همسرم بهم ریخت ولی من قبول نکردم و به همسرم دلداری دادم و در آخر بعد از مراجعه به دکتر های دیگه کاملا همسرم خوب شد و از بیماری خبری نبود؛ یا وقتی من و همسرم در سال اول زندگی مون کاری نداشتم و با ماشین کار میکردم هر شب به همسرم میگفتم عزیزم برای همیشه خورشید پشت ابر نمیمونه بعد از روزهای ابری ، آفتاب هم هست، و قبول نکردم که اون شرایط مالی همینطور میمونه و خداروشکر برام تو یه شرکت هواپیمایی کار پیدا شد و استخدام شدم و بعدش ایمانمونو نشون دادیم با دست خالی مهاجرت کردیم به تهران تو یه خونه مشترک با دو خونواده دیگه که تقریبا شرایط شمارو داشتیم ولی ایمان داشتیم که بهتر میشه و با توکل به خدا پول جمع کردیم و بعد از 3 سال اومدن به تهران خونه خریدیم، کاری که هیچ کس از فک و فامیل هامون یا خونواده هامون نتونسته بودن نزدیکش بشن، این در شرایطی بود که ما از قانون اطلاعی نداشتیم
یه جاهایی هم بوده داشتم تحمل میکردم ولی وقتی به گذشته نگاه میکنم از بچگی آدمی نبودم که بخوام چیزی رو تحمل کنم، رک بودم و اگه چیزی ناراحتم میکرد به طرف مقابل نظرمو میگفتم بدون تعارف و با کمترین ترس، البته اون اوایل یه سری جاها سریع ناراحت میشدم و واکنش احساسی نشون میدادم ولی الان کاملا عوض شدم و خیلی بهتر شدم و سریع واکنش نشون نمیدم
استاد جان یاد گرفتم از این فایل به بعد نذارم چیزی بهم تحمیل بشه اگر کسی یا شرایطی داره اذیتم میکنه از اونجا برم و ازش فاصله بگیرم فکر نکنم با بی توجهی اون چیز خودش عوض میشه، برم جایی که حالم بهتر باشه
ولی اینو میدونم صبر خیلی مقدسه و ازش در قرآن یاد شده، که خدا با صابرین است، باید برای رسیدن به خواسته هامون صبر کنیم و اجازه بدیم خداوند هدایتمون کنه و به موقعش بهمون بگه چه کارکنیم
ولی تحمل کاملا نفی شده حتی به پیامبر هم گفته شده اگه کسی مخالف تو بود یا اذیتت کرد تحمل نکن و از اونجا هجرت کن
من هم دوست دارم جایی برم که آزادی بیشتری داشته باشه مردمش شاداب تر و خندان تر و باحال تر باشن، زبان انگلیسی صحبت کنن و از لحاظ مالی کشور قوی باشه و صبر میکنم تا خداوند هدایتم کنه به مسیرش
ممنونم از شما استاد عزیز دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون